مصاحبه با رامین شجاعی سرپرست تیم برودپیک
من هنوز نمیتوانم یک لیوان آب بخورم و یاد بچهها نیفتم!
رامین شجاعی با نزدیک به ۳۰ سال سابقه، از کوهنوردان صاحب سبک ایران به شمار میرود. او متولد ۱۳۴۵ و مهندس کامپیوتر است و کوهنوردی را از باشگاه کوهنوردان آرش آغاز کرده است. نام رامین اولین بار در سالهای نخست دهه هفتاد، زمانی بر سر زبانها افتاد که به اتفاق زندهیاد فرشاد خلیلی موفق به صعود زمستانه مسیر گرده آلمانها روی علم کوه شدند. سال ۱۳۷۵ رامین طرح صعود قله ۷۷۸۸ متری راکاپوشی را از جانب باشگاه آرش به فدراسیون کوهنوردی داد و فدراسیون نیز با افزودن برخی نفراتش، از آن طرح حمایت کرد. سال ۱۳۷۶ راکاپوشی بدون استفاده از باربران ارتفاع، به سرپرستی رامین شجاعی صعود شد که در آن زمان کار بزرگی در عرصه هیمالیانوردی ایران به حساب میآمد.
رامین شجاعی با نزدیک به 30 سال سابقه، از کوهنوردان صاحب سبک ایران به شمار میرود. او متولد 1345 و مهندس کامپیوتر است و کوهنوردی را از باشگاه کوهنوردان آرش آغاز کرده است. نام رامین اولین بار در سالهای نخست دهه هفتاد، زمانی بر سر زبانها افتاد که به اتفاق زندهیاد فرشاد خلیلی موفق به صعود زمستانه مسیر گرده آلمانها روی علم کوه شدند. سال 1375 رامین طرح صعود قله 7788 متری راکاپوشی را از جانب باشگاه آرش به فدراسیون کوهنوردی داد و فدراسیون نیز با افزودن برخی نفراتش، از آن طرح حمایت کرد. سال 1376 راکاپوشی بدون استفاده از باربران ارتفاع، به سرپرستی رامین شجاعی صعود شد که در آن زمان کار بزرگی در عرصه هیمالیانوردی ایران به حساب میآمد. پس از آن رامین طرح گشایش مسیری جدید را بر کوه برودپیک به فدراسیون داد، اما فدراسیون وقعی ننهاد و طرح رامین را رد کرد. رامین سال 1379 برنامه بزرگ دیگری را در ایران سرپرستی و با موفقیت اجرا کرد و آن گشایش یک مسیر جدید بر دیواره علم کوه، آن هم در زمستان بود. مسیری که به افتخار انجمن تازه تاسیس کوهنوردان ایران، «انجمن» نامگذاری شد. پس از آن رامین البته هیچگاه از سودای گشایش مسیر جدید بر
برودپیک خارج نشد، یک بار در سال 1384 به اتفاق کاظم فریدیان به منطقه رفت تا ضمن تلاش بر مسیر نرمال، مسیر جدید مورد نظرش را از نزدیک بررسی کند، گو اینکه در همان سال دنیس اوروبکوی قزاق، یکی از بهترین کوهنوردان حال حاضر جهان، مسیری را بر برودپیک گشود و سه سال بعد نیز با وانف روسی تنها مسیری را که بر برودپیک قابل دسترس مینمود صعود کرد و به این ترتیب دشوارترین مسیر برودپیک، آن هم بر جبهه جنوب غربی باقی ماند که این بار رامین بخواهد اقبال خود را بر آن بجوید و آرزوی دیرینهاش را که صعود ازیک مسیر جدید بر یک قله 8000 متری بود، تحقق بخشد. و این گونه بود که تلاش بزرگ باشگاه آرش به سرپرستی او از سال 1388 آغاز شد تا پس از سه تلاش به موفقیت تراژیک تیرماه 1392 ختم شود.
رامین هشت سالی است در کانادا به سر میبرد. او کتابها و گزارشهای کوهنوردی زیادی را به زبان فارسی ترجمه کرده و تلاش کرد کوهنوردی فنی و طراز اول جهان را به علاقهمندان ایرانی معرفی کند. رامین که سرپرستی تیم گشایش مسیر ایران بر برودپیک را برعهده داشت، سال گذشته، بعد از حادثه مستقیما از پاکستان به ایران آمد تا با خانوادههای جانباختگان دیدار کند و گزارش صعود و حادثه را حضورا اعلام نماید. درمدتی که در ایران بود مصاحبههایی را در صدا و سیما یا دیگر رسانهها انجام داد و پس از بازگشت به کانادا نیز پرسشهای زیادی را در وبلاگ شخصیاش«داستان کوه» پاسخ داد و تلاش کرد زوایای مختلف این حادثه دردناک را تشریح کند. مصاحبه حاضر نیز به صورت مکاتبهای و در قالب ایمیل با او انجام شده است.
چه انگیزهای شما را واداشت که روی کوههای بلند، به فکر صعود از یک مسیر نو بیفتید؟
هر ورزشکاری در هر رشتهای تمایل به ارتقا و پیشرفت دارد. تجلی پیشرفت در ورزشهای رقابتی قهرمانی در مسابقاتی نظیر المپیک یا جامهای جهانی است و در ورزش کوهنوردی صعود مسیرهای دشوار، ناشناخته، صعودهای سرعتی، در فصول سرد و سخت، عدم بهرهگیری از کمکهای باربران و غیره. در کوهنوردی صعود هرچه سختتر باشد جایگاه و ارزش بیشتری پیدا میکند و یکی از عواملی که صعود را دشوار میسازد صعود مسیرهای جدید است، زیرا کسی قبل از شما آن مسیر را صعود نکرده است و نمیتواند در مورد مشکلات مسیر و سختیهای آن شما را راهنمایی کند. عوامل ناشناخته در مورد مسیر، بسیار زیادند بهطوریکه نمیتوانید برنامهریزی دقیقی برای مقابله با موانع احتمالی انجام دهید. از این نظر کوهنوردی به مقدار زیادی به کشف سرزمینهای ناشناخته میماند. با این تفاوت که عامل اصلی موفقیت تواناییهای ورزشی است نه مثلا امکانات لجستیکی و غیره.
در مسیر پیشرفت، قدم بعدی برای ما صعود مسیری جدید در هیمالیا بود؛ صعودی که میتوانست نام ایران را در کنار کشورهای پیشرفته در زمینه کوهنوردی قرار دهد.
اما شاید مهمترین عامل میل و اشتیاق درونی برای قدم گذاشتن بر خاک و سنگی است که میدانید قبل از شما هیچ انسانی پا بر آن نگذاشته است. درحالیکه بسیاری از سرزمینهایی که «کشف» میشوند قبلا ساکنانی داشتهاند، مانند کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب، اما مسیر جدید روی یک دیواره صخرهای و دشوار، جایی است که میدانید هیچکس، مطلقا هیچکس، پا بر آن نگذاشته است.
آیا فکر میکنید توان و تجربه اعضای تیم ایران برای اجرای یک مسیر نو کافی بود و اساسا شما این توان و تجربه را در چه چیزی تعریف میکنید؟
بله. تیم ما بعد از صعود قله یک روز کامل در جستوجوی مسیر بازگشت تلاش کرد. اگر تیم توان روحی و جسمی این کار را نداشت یا اصلا به قله نمیرسید یا توان بازگشت نداشت. تیم در هوای توفانی گم شد نه آنکه مثلا بر اثر خستگی توان راه رفتن نداشته باشد.
توان یک کوهنورد 2 بعد روانی و فیزیکی دارد. توان فیزیکی راحتتر قابل اندازهگیری است. بهطور خلاصه باید توان فیزیکی و فنی صعود از یخچالها و صخرههای پر شیب را داشته باشید. در هیمالیانوردی فاکتور ارتفاع و طول مدت برنامه عامل مهمی است که گاه باعث میشود شخص نتواند همان عملکردی را که در ارتفاعات پایینتر دارد به نمایش گذارد. اینجا است که توان روحی و روانی اهمیت خود را نشان میدهد. از نظر روحی و روانی توان مقابله با شرایط سخت، بیخوابی و گرسنگی، شجاعت در روبهرو شدن با مخاطرات، پذیرش احساس ناامنی در مواجهه با ناشناختهها، مدتها دوری از خانه و خانواده و مواردی از این قبیل برای چنین صعودهایی مورد نیازند.
اما تجربه بهراحتی قابل سنجش نیست. افرادی هستند که بهرغم تجربه صعودهای متعدد از مسیرهای عادی هرگز قادر به صعود مسیر جدید نیستند. در عوض بودهاند بسیار کسانی که بدون داشتن تجربه روی ارتفاعات اقدام به صعود مسیرهای نو کردهاند. پشتوانه آنها تجربه صعودهای دشوار در ارتفاعات پایینتر است. بهترین مثال آن «رینهولد مسنر» است که در اولین صعود هیمالیایی خود موفق شد مسیری جدید را روی نانگاپاربات صعود نماید.
تیم ما قبلا در 2 برنامه تجربه صعود مسیر جدید تا ارتفاع 7100 متر را داشت و بهتر از هرکس دیگری در ایران به آن شرایط آشنا بود.
به نظر شما عوامل اصلی که موجب بروز فاجعه از دست رفتن سه گشاینده «مسیر ایران» شد، چه بود؟
عامل اصلی حادثه، گم شدن در هوای خراب بود. متاسفانه گم شدن یکی از عوامل مرگ و میر در کوهستان است. در ارتفاعات گاه ابر و باد و بوران به قدری شدید میشوند که شما قادر به تشخیص مسیر خود نیستید. تیم ما بعد از صعود مسیر جدید قصد داشت از مسیر عادی بازگردد که برای آنها ناشناخته بود و متاسفانه در هوای توفانی موفق نشد مسیر اصلی بازگشت را پیدا کند و راهی مسیر اشتباه شد. به نظر من این عامل بیشترین سهم را داشت (تا 90 درصد). در کنار این عامل طبیعی، اشتباهات انسانی هم در این حادثه نقش داشتند؛ باید نسبت به بررسی مسیر برگشت بیشتر همت میگماشتیم و دیگری عدم بازگشت تیم، زمانی که هنوز هوا خوب بود و خطر گم شدن وجود نداشت.
فکر میکنید برنامه برودپیک، با توجه به حادثه پیشآمده، چه تاثیری در روند کوهنوردی ایران خواهد داشت؟ آیا نشانههای این تاثیر در یک سال گذشته به چشم خورده است؟
این حادثه بسیار دلخراش بود. سه کوهنورد جوان و بسیار توانمند در این حادثه از دست رفتند. اعلام خبر صعود، گم شدن بعد از آن صعود قهرمانانه، درخواستهای کمکشان درحالیکه کاری از دست کسی بر نمیآمد، و مرگ جانکاه شان دل سنگ را آب میکرد. من هنوز بعد از یک سال نمیتوانم یک لیوان آب بخورم و به یاد بچهها نیفتم که تقاضای یک کپسول گاز میکردند تا برای خودشان آب درست کنند. این حادثه چهره خشن و بیرحم ورزش کوهنوردی را به جامعه نشان داد. تلاش بچهها برای زنده ماندن اما درسی است که فراتر از ورزش کوهنوردی، تا نسلها از خاطر نخواهد رفت.
از جنبه کوهنوردی این صعود نشان داد صعودهای طراز اول دور از دسترس نیستند. کوهنوردان زیادی این عزیزان را الگوی خود قرار خواهند داد. من کموبیش از برنامهریزی برای صعودهای دشوار با خبر شدهام اگر چه هنوز اقدام عملی برای آن صورت نگرفته است.
اما بسی باعث تاسف است که عدهای تنگ نظری و
کینه توزی را به جایی رساندند که مدعی شوند کوهنوردی ایران با این حادثه سالها به عقب رفت، دیری نخواهد پایید که تاثیر این صعود را بر کوهنوردی ایران ببینیم.
بازتاب برنامه برودپیک در محافل کوهنوردی جهان چگونه بوده است؟
صعود برودپیک از مسیر نو و به روش آلپی باارزشترین صعودی بود که توسط ایرانیها در هیمالیا صورت گرفته است. میتوانم آن را به صعود تیم فوتبال به مرحله نهایی جام جهانی مقایسه کنم. از نظر بازتاب در محافل جهانی نیز همین مقایسه قابل انجام است. بازتاب این صعود در محافل جهانی شبیه به همان توجه و بازتابی بود که به صعود تیم فوتبال به مرحله نهایی جام جهانی صورت میگیرد.
به نظر شما چرا با وجود تمام وعدههایی که داده شد، باشگاه آرش گزارش خود را از بررسی حادثه منتشر نکرد؟
آرش تشکیلاتی نیست که یک نفر آن بالا نشسته و دستور بدهد و بقیه اطاعت کنند، در آرش هر کس میتواند نظری داشته و از نظر خود دفاع کند. تا جایی که میدانم به علت اختلاف نظرات زیاد، آرش به این نتیجه رسیده که اصولا نظری ندهد. متاسفانه این حادثه عرصهای شده است برای تسویه حسابهای کهنه و نو، یا سکویی برای پرش بعضی افراد. خود من در اعتراض به حضور یک نفر در کمیته تدوین این گزارش که معلوم شد با من خصومت دیرینه دارد، همکاری خود با آنها را ادامه ندادم.
آیا همچنان و با توجه به حادثه برودپیک باز هم برای چنین حرکتهای «نو» اقدام خواهید کرد؟
یک سال گذشته سختترین دوران زندگیام را گذراندهام. خودم هم تعجب میکنم چطور توانستهام این دوران را پشت سرگذارم. قدردان خانواده و دوستانم هستم که در این تلخترین تجربه زندگی در کنارم بودهاند. یاد و خاطره عزیزان از دست رفته هنوز به روشنی جلوی چشمانم قرار دارد و نمیتوانم راجع به برنامههای آینده فکر کنم. بهطور قطع کوهنوردی را ادامه خواهم داد اما کی، چگونه، و با چه کسی؟ نمیدانم.
در طول یکسالی که از این حادثه گذشت چه تعاملاتی با خانوادهها داشتید؟
هر خانوادهای با از دست دادن فرزند حق دارد و طبیعی است هر نوع تفکری درباره حادثه داشته باشد. من خودم فرزند دارم و میدانم آنها الان چه حالی دارند. اما به قول دوستی اگر هر کدام از این خانوادهها یک فرزند را از دست دادهاند من بهعنوان سرپرست برنامه حس میکنم سه فرزندم را یکجا از دست دادهام. چه کسی میتواند رنج کسی را تصور و درک کند که شاهد ذره ذره از دست رفتن فرزندانش بوده است. زبانم قاصر است از اینکه بتوانم قدردانی خود را از بزرگواری خانوادههای این عزیزان بیان کنم و تاسف میخورم برای کسانی که به جای التیام بخشیدن بر زخم و رنج خانوادهها بر آن نمک پاشیدند و هنوز هم میپاشند.
رامین هشت سالی است در کانادا به سر میبرد. او کتابها و گزارشهای کوهنوردی زیادی را به زبان فارسی ترجمه کرده و تلاش کرد کوهنوردی فنی و طراز اول جهان را به علاقهمندان ایرانی معرفی کند. رامین که سرپرستی تیم گشایش مسیر ایران بر برودپیک را برعهده داشت، سال گذشته، بعد از حادثه مستقیما از پاکستان به ایران آمد تا با خانوادههای جانباختگان دیدار کند و گزارش صعود و حادثه را حضورا اعلام نماید. درمدتی که در ایران بود مصاحبههایی را در صدا و سیما یا دیگر رسانهها انجام داد و پس از بازگشت به کانادا نیز پرسشهای زیادی را در وبلاگ شخصیاش«داستان کوه» پاسخ داد و تلاش کرد زوایای مختلف این حادثه دردناک را تشریح کند. مصاحبه حاضر نیز به صورت مکاتبهای و در قالب ایمیل با او انجام شده است.
چه انگیزهای شما را واداشت که روی کوههای بلند، به فکر صعود از یک مسیر نو بیفتید؟
هر ورزشکاری در هر رشتهای تمایل به ارتقا و پیشرفت دارد. تجلی پیشرفت در ورزشهای رقابتی قهرمانی در مسابقاتی نظیر المپیک یا جامهای جهانی است و در ورزش کوهنوردی صعود مسیرهای دشوار، ناشناخته، صعودهای سرعتی، در فصول سرد و سخت، عدم بهرهگیری از کمکهای باربران و غیره. در کوهنوردی صعود هرچه سختتر باشد جایگاه و ارزش بیشتری پیدا میکند و یکی از عواملی که صعود را دشوار میسازد صعود مسیرهای جدید است، زیرا کسی قبل از شما آن مسیر را صعود نکرده است و نمیتواند در مورد مشکلات مسیر و سختیهای آن شما را راهنمایی کند. عوامل ناشناخته در مورد مسیر، بسیار زیادند بهطوریکه نمیتوانید برنامهریزی دقیقی برای مقابله با موانع احتمالی انجام دهید. از این نظر کوهنوردی به مقدار زیادی به کشف سرزمینهای ناشناخته میماند. با این تفاوت که عامل اصلی موفقیت تواناییهای ورزشی است نه مثلا امکانات لجستیکی و غیره.
در مسیر پیشرفت، قدم بعدی برای ما صعود مسیری جدید در هیمالیا بود؛ صعودی که میتوانست نام ایران را در کنار کشورهای پیشرفته در زمینه کوهنوردی قرار دهد.
اما شاید مهمترین عامل میل و اشتیاق درونی برای قدم گذاشتن بر خاک و سنگی است که میدانید قبل از شما هیچ انسانی پا بر آن نگذاشته است. درحالیکه بسیاری از سرزمینهایی که «کشف» میشوند قبلا ساکنانی داشتهاند، مانند کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب، اما مسیر جدید روی یک دیواره صخرهای و دشوار، جایی است که میدانید هیچکس، مطلقا هیچکس، پا بر آن نگذاشته است.
آیا فکر میکنید توان و تجربه اعضای تیم ایران برای اجرای یک مسیر نو کافی بود و اساسا شما این توان و تجربه را در چه چیزی تعریف میکنید؟
بله. تیم ما بعد از صعود قله یک روز کامل در جستوجوی مسیر بازگشت تلاش کرد. اگر تیم توان روحی و جسمی این کار را نداشت یا اصلا به قله نمیرسید یا توان بازگشت نداشت. تیم در هوای توفانی گم شد نه آنکه مثلا بر اثر خستگی توان راه رفتن نداشته باشد.
توان یک کوهنورد 2 بعد روانی و فیزیکی دارد. توان فیزیکی راحتتر قابل اندازهگیری است. بهطور خلاصه باید توان فیزیکی و فنی صعود از یخچالها و صخرههای پر شیب را داشته باشید. در هیمالیانوردی فاکتور ارتفاع و طول مدت برنامه عامل مهمی است که گاه باعث میشود شخص نتواند همان عملکردی را که در ارتفاعات پایینتر دارد به نمایش گذارد. اینجا است که توان روحی و روانی اهمیت خود را نشان میدهد. از نظر روحی و روانی توان مقابله با شرایط سخت، بیخوابی و گرسنگی، شجاعت در روبهرو شدن با مخاطرات، پذیرش احساس ناامنی در مواجهه با ناشناختهها، مدتها دوری از خانه و خانواده و مواردی از این قبیل برای چنین صعودهایی مورد نیازند.
اما تجربه بهراحتی قابل سنجش نیست. افرادی هستند که بهرغم تجربه صعودهای متعدد از مسیرهای عادی هرگز قادر به صعود مسیر جدید نیستند. در عوض بودهاند بسیار کسانی که بدون داشتن تجربه روی ارتفاعات اقدام به صعود مسیرهای نو کردهاند. پشتوانه آنها تجربه صعودهای دشوار در ارتفاعات پایینتر است. بهترین مثال آن «رینهولد مسنر» است که در اولین صعود هیمالیایی خود موفق شد مسیری جدید را روی نانگاپاربات صعود نماید.
تیم ما قبلا در 2 برنامه تجربه صعود مسیر جدید تا ارتفاع 7100 متر را داشت و بهتر از هرکس دیگری در ایران به آن شرایط آشنا بود.
به نظر شما عوامل اصلی که موجب بروز فاجعه از دست رفتن سه گشاینده «مسیر ایران» شد، چه بود؟
عامل اصلی حادثه، گم شدن در هوای خراب بود. متاسفانه گم شدن یکی از عوامل مرگ و میر در کوهستان است. در ارتفاعات گاه ابر و باد و بوران به قدری شدید میشوند که شما قادر به تشخیص مسیر خود نیستید. تیم ما بعد از صعود مسیر جدید قصد داشت از مسیر عادی بازگردد که برای آنها ناشناخته بود و متاسفانه در هوای توفانی موفق نشد مسیر اصلی بازگشت را پیدا کند و راهی مسیر اشتباه شد. به نظر من این عامل بیشترین سهم را داشت (تا 90 درصد). در کنار این عامل طبیعی، اشتباهات انسانی هم در این حادثه نقش داشتند؛ باید نسبت به بررسی مسیر برگشت بیشتر همت میگماشتیم و دیگری عدم بازگشت تیم، زمانی که هنوز هوا خوب بود و خطر گم شدن وجود نداشت.
فکر میکنید برنامه برودپیک، با توجه به حادثه پیشآمده، چه تاثیری در روند کوهنوردی ایران خواهد داشت؟ آیا نشانههای این تاثیر در یک سال گذشته به چشم خورده است؟
این حادثه بسیار دلخراش بود. سه کوهنورد جوان و بسیار توانمند در این حادثه از دست رفتند. اعلام خبر صعود، گم شدن بعد از آن صعود قهرمانانه، درخواستهای کمکشان درحالیکه کاری از دست کسی بر نمیآمد، و مرگ جانکاه شان دل سنگ را آب میکرد. من هنوز بعد از یک سال نمیتوانم یک لیوان آب بخورم و به یاد بچهها نیفتم که تقاضای یک کپسول گاز میکردند تا برای خودشان آب درست کنند. این حادثه چهره خشن و بیرحم ورزش کوهنوردی را به جامعه نشان داد. تلاش بچهها برای زنده ماندن اما درسی است که فراتر از ورزش کوهنوردی، تا نسلها از خاطر نخواهد رفت.
از جنبه کوهنوردی این صعود نشان داد صعودهای طراز اول دور از دسترس نیستند. کوهنوردان زیادی این عزیزان را الگوی خود قرار خواهند داد. من کموبیش از برنامهریزی برای صعودهای دشوار با خبر شدهام اگر چه هنوز اقدام عملی برای آن صورت نگرفته است.
اما بسی باعث تاسف است که عدهای تنگ نظری و
کینه توزی را به جایی رساندند که مدعی شوند کوهنوردی ایران با این حادثه سالها به عقب رفت، دیری نخواهد پایید که تاثیر این صعود را بر کوهنوردی ایران ببینیم.
بازتاب برنامه برودپیک در محافل کوهنوردی جهان چگونه بوده است؟
صعود برودپیک از مسیر نو و به روش آلپی باارزشترین صعودی بود که توسط ایرانیها در هیمالیا صورت گرفته است. میتوانم آن را به صعود تیم فوتبال به مرحله نهایی جام جهانی مقایسه کنم. از نظر بازتاب در محافل جهانی نیز همین مقایسه قابل انجام است. بازتاب این صعود در محافل جهانی شبیه به همان توجه و بازتابی بود که به صعود تیم فوتبال به مرحله نهایی جام جهانی صورت میگیرد.
به نظر شما چرا با وجود تمام وعدههایی که داده شد، باشگاه آرش گزارش خود را از بررسی حادثه منتشر نکرد؟
آرش تشکیلاتی نیست که یک نفر آن بالا نشسته و دستور بدهد و بقیه اطاعت کنند، در آرش هر کس میتواند نظری داشته و از نظر خود دفاع کند. تا جایی که میدانم به علت اختلاف نظرات زیاد، آرش به این نتیجه رسیده که اصولا نظری ندهد. متاسفانه این حادثه عرصهای شده است برای تسویه حسابهای کهنه و نو، یا سکویی برای پرش بعضی افراد. خود من در اعتراض به حضور یک نفر در کمیته تدوین این گزارش که معلوم شد با من خصومت دیرینه دارد، همکاری خود با آنها را ادامه ندادم.
آیا همچنان و با توجه به حادثه برودپیک باز هم برای چنین حرکتهای «نو» اقدام خواهید کرد؟
یک سال گذشته سختترین دوران زندگیام را گذراندهام. خودم هم تعجب میکنم چطور توانستهام این دوران را پشت سرگذارم. قدردان خانواده و دوستانم هستم که در این تلخترین تجربه زندگی در کنارم بودهاند. یاد و خاطره عزیزان از دست رفته هنوز به روشنی جلوی چشمانم قرار دارد و نمیتوانم راجع به برنامههای آینده فکر کنم. بهطور قطع کوهنوردی را ادامه خواهم داد اما کی، چگونه، و با چه کسی؟ نمیدانم.
در طول یکسالی که از این حادثه گذشت چه تعاملاتی با خانوادهها داشتید؟
هر خانوادهای با از دست دادن فرزند حق دارد و طبیعی است هر نوع تفکری درباره حادثه داشته باشد. من خودم فرزند دارم و میدانم آنها الان چه حالی دارند. اما به قول دوستی اگر هر کدام از این خانوادهها یک فرزند را از دست دادهاند من بهعنوان سرپرست برنامه حس میکنم سه فرزندم را یکجا از دست دادهام. چه کسی میتواند رنج کسی را تصور و درک کند که شاهد ذره ذره از دست رفتن فرزندانش بوده است. زبانم قاصر است از اینکه بتوانم قدردانی خود را از بزرگواری خانوادههای این عزیزان بیان کنم و تاسف میخورم برای کسانی که به جای التیام بخشیدن بر زخم و رنج خانوادهها بر آن نمک پاشیدند و هنوز هم میپاشند.
ارسال نظر