شبه‌جزیره اسرارآمیز (قسمت‌ سی‌ام)

ترجمه: محمدحسین باقی

پایتخت کره‌شمالی یکی از ناشناخته‌ترین مکان‌ها در کره زمین است. برای بیش از نیم قرن حکومت کره‌شمالی با دقت تمام، امکان دسترسی به تصاویر و گزارش‌ها از پیونگ یانگ را مدیریت کرده و این بدین معناست که برای مردم خارج از کره‌شمالی این شهر هنوز بسیار ناشناخته است. آن تصاویری که از پیونگ یانگ منتشر می‌شود به دقت مهندسی شده است و معمولا تجمعات بسیار سازمان یافته یا رژه در هنگام مراسم خاص را منعکس می‌سازد. به ندرت زندگی مردم معمولی نشان داده‌می‌شود (یا اصلا نشان داده نمی‌شود). به همین ترتیب، در درون کشور، پیونگ یانگ از سوی رسانه‌های دولتی به‌عنوان پایتخت انقلاب نشان داده می‌شود؛ بنابراین، بسیاری از ساکنان این کشور تصور اندکی از واقعیت هستی و زندگی روزانه در پایتخت دارند. در این سلسله مقالات که ترجمه‌ای است از کتاب «کره شمالی: دولت پارانویا» به قلم پاول فرنچ تمام زوایای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ایدئولوژیک کره‌شمالی بررسی شده است. شاید اطلاعات ارائه شده در این بخش، کمتر به چشم خوانندگان فارسی زبان آمده‌باشد. این سلسله مقالات که ترجمه فصل‌هایی از کتاب مذکور است می‌تواند اطلاعاتی غنی از هر آنچه در کره‌شمالی می‌گذرد به خواننده ارائه دهد.

کیم در مدرسه ابتدایی شماره ۴ پیونگ یانگ و سپس در مدرسه معتبر «مانگیوندای» که برای فرزندان انقلابیون بود و دبیرستان ارشد «نامسان» در پیونگ یانگ حضور یافت که در آن بسیاری از کودکان نخبگان حاکم تحصیل می‌کردند. در می‌۱۹۶۴ کیم در رشته اقتصاد سیاسی از دانشگاه کیم ایل سونگ از تحصیل فراغت یافت. با افزایش و تشدید کیش شخصیت پیرامون پدرش، رسما او را «فرزند نخست‌وزیر» می‌نامیدند و در دانشکده با نهایت احترام با او رفتار می‌شد. داستان‌هایی وجود دارد که می‌گوید او خطاهای معلمان خود را «تصحیح» و در کارهای ساختمانی هم شرکت می‌کرد. در طی روزهای دانشگاه کیم، «هوانگ جانگ یوپ»، رئیس دپارتمان فلسفه، شخصا امر مربیگری و آموزش او را بر عهده داشت. او بعدها به کره جنوبی گریخت. پس از فراغت از تحصیل، او ابتدا در «کمیته مرکزی حزب کارگران کره» به‌عنوان دستیار رئیس و در سن ۳۱ سالگی به مقامی ارشد در دپارتمان قدرتمند «تبلیغات و کنترل» تبدیل شد.

کیم ایل سونگ رسما در سال ۱۹۸۰ مقرر کرد که کیم جونگ ایل جانشین او خواهد بود و بر همین اساس به فرزندش پست‌های مهمی در دفتر سیاسی (پولیتبورو)، کمیسیون مرکزی نظامی و دبیرخانه حزب داد. با این حال، تصمیم در مورد جانشینی فرزند احتمالا در اوایل سال ۱۹۷۱ گرفته شد، هر چند تا سال ۱۹۷۷ یعنی زمانی که کیم جونگ ایل برای اولین بار «رهبر عزیز» خطاب شد عمومی نشد. شایعات می‌گفت فرزند دیگر یعنی «کیم یونگ جو » ارجحیت داشت، اما او در اواخر دهه ۶۰ خود را خوار کرد و تا سال ۱۹۹۳ از انظار غایب ماند. از دهه ۸۰ به بعد از کیم معمولا با عنوان «رهبر عزیز» یاد می‌شد و به تدریج کیش شخصیت پیرامون او ساخته شد تا زمینه‌گذاری آرام و مشروع به قدرت را برای او فراهم سازد. از حدود سال ۱۹۷۵ از کیم رسما با عنوان «مرکز حزب » یاد می‌شد و به تدریج تصاویر او در کلاس‌های درس و مجلات خودنمایی کرد. در سال ۱۹۸۰ در دفتر سیاسی حزب، او رده چهارم را داشت و در سال ۱۹۸۱ دیدارهای سر زده را آغاز کرد. تصور بر این است که شخص او در سال ۱۹۸۳ فرمان بمباران رانگون (پایتخت برمه)را صادر کرد که باعث کشته شدن ۱۷ نفر از مقام‌های کره جنوبی شد که از این کشور دیدار می‌کردند. با این حال، برخی جداشدگان ادعا می‌کنند که به کیم نفوذ اندکی بر امور خارجی داده شد و بمباران رانگون یا ساقط کردن هواپیمای کره جنوبی که طی آن تمام ۱۱۵ مسافر آن کشته شدند، ارتباطی به او ندارد.

ماتَرَک کیم رسما در فوریه ۱۹۸۲ مورد تاکید قرار گرفت، آنگاه که عنوان «قهرمان کره‌شمالی» در چهلمین سالگرد تولدش به وی داده شد و مقاله‌ای با عنوان «بر آرمان‌های جوچه» منتشر کرد. اینکه او این ماترک را به‌دست آورد - کیم اولین نفری بود که در درون حزب و در خارج از جرگه‌ای مشخص به چنین جایگاهی رسید- بیشتر به‌دلیل سنت کنفوسیوسی بود تا توانایی اش، هرچند پدر تلاش داشت تا ترقی فرزند را به‌عنوان پیشرفتی برمحور شایستگی از طریق رده‌های حزبی توصیف کند تا تصمیم شخصی خود. سنت کنفوسیوسی می‌گوید که پسر ارشد باید وارث باشد و از خواسته‌های پدر اطاعت کند.به‌نظر می‌رسد که کیم ایل سونگ کنترل سفت و سختی بر امور بین‌المللی تا زمان مرگش اعمال می‌کرد؛ با این حال، کیم جونگ ایل در مسائل داخلی و عملیات‌های مخفی بسیار تاثیر گذار بود، هرچند شواهد ضد و نقیض است. برخی جداشدگان عالی‌رتبه و ناظران پیونگ یانگ بر این باورند که از دهه ۸۰ کیم فعالانه می‌کوشید تا پایگاه قدرت خود را به شکل‌های مختلفی تضمین کند. اینها شامل انجام یک دیدار رسمی از پکن -هرچند او هیچ جایگاه «رسمی»‌ای نداشت- و نیز زندانی کردن مخالفان و ترتیب دادن «تصادفات» برای آنها بود.

گزارش‌های دیگر ادعا می‌کنند که کیم جوان به‌طور منظم در جلسات پولیتبورو یا دیر می‌آمد یا خمار بود. این خشم پدرش را برانگیخت و باعث شد که پدر گاه فرزند را در برابر رهبران ارشد توبیخ کرده و او را وادارد تا در گوشه‌ای بنشیند. با وجود تداوم این روند و انتشار رسالاتی در مورد جوچه در نیمه دهه ۸۰ ، در سال ۱۹۹۱ اما به‌عنوان فرمانده کل ارتش منصوب شد و آشکارا پس از پدرش در جایگاه دوم قدرت قرار گرفت. تصاویر «رهبر بزرگ» هم به تدریج ظاهر شد و کیم جونگ ایل را در کنار پدر و در جایگاه مشابه او می‌نشاند. مرگ ناگهانی کیم ایل سونگ در سال ۱۹۹۴، منجر به غلیان باور نکردنی احساسات و غم و اندوه در سراسر کشور شد. عزاداری برای «رهبر بزرگ» فقید ظاهرا واقعی و گسترده بود؛ چراکه اکثریت مردم «کیم پدر» را به‌عنوان رهبر مقاومت در برابر استعمارگری ژاپن و سپس امپریالیسم آمریکا و نیز به‌عنوان پدر بنیانگذار کشور تلقی می‌کردند. آنگونه که پس از سال ۱۹۵۳ نگاه ضد استالینی در شوروی حاکم بود اما هرگز چنین وضعیتی به شکل آشکار در کره‌شمالی وجود نداشت.

شبه‌جزیره اسرارآمیز (قسمت‌ سی‌ام)