گفتوگو با مهدی جلیلی کارشناس ارتباطات و رسانه درباره تغییر در لایههای پنهانی جامعه ایران
سرمایه اجتماعی مجازی به جای واقعی؛ تنهایی به جای فردیت
مهدی جلیلی دانشآموخته ارتباطات، پژوهشگر حوزه مطالعات فرهنگی و مستندساز است. او هم اکنون مشغول تحصیل در مقطع دکترای ارتباطات در دانشگاه علامه است و پژوهشها و مطالعات قابلتوجهی در حوزه تغییرات فرهنگی در ایران دارد. گفتوگوی زیر درباره وضعیت کنونی جامعه ایرانی در مواجهه با پدیدههای نوین ارتباطی و تکنولوژیکی و همچنین سیر دگرگونیهای سبکی در شیوه زندگی ایران در قریب به بیست سال گذشته است.
آقای جلیلی، عمده مباحثی که تاکنون درباره تغییر سبک زندگی به واسطه ورود رسانههای جدید در ایران منتشر شده است، عمدتا به جنبههای رفتاری و ظاهری زندگی ایرانیان مربوط میشود، میخواستم از شما سوال کنم که آیا این تغییرات محدود به شیوههای رفتاری است یا اینکه توانسته است در لایههای پنهانیتر یعنی لایههای ذهنی و روانی مردم ایران نیز رسوخ کند؟
ببینید، برای پاسخ به این سوال لازم است تا ابتدا موضوعی را واکاوی کنیم.
آقای جلیلی، عمده مباحثی که تاکنون درباره تغییر سبک زندگی به واسطه ورود رسانههای جدید در ایران منتشر شده است، عمدتا به جنبههای رفتاری و ظاهری زندگی ایرانیان مربوط میشود، میخواستم از شما سوال کنم که آیا این تغییرات محدود به شیوههای رفتاری است یا اینکه توانسته است در لایههای پنهانیتر یعنی لایههای ذهنی و روانی مردم ایران نیز رسوخ کند؟
ببینید، برای پاسخ به این سوال لازم است تا ابتدا موضوعی را واکاوی کنیم.
مهدی جلیلی دانشآموخته ارتباطات، پژوهشگر حوزه مطالعات فرهنگی و مستندساز است. او هم اکنون مشغول تحصیل در مقطع دکترای ارتباطات در دانشگاه علامه است و پژوهشها و مطالعات قابلتوجهی در حوزه تغییرات فرهنگی در ایران دارد. گفتوگوی زیر درباره وضعیت کنونی جامعه ایرانی در مواجهه با پدیدههای نوین ارتباطی و تکنولوژیکی و همچنین سیر دگرگونیهای سبکی در شیوه زندگی ایران در قریب به بیست سال گذشته است.
آقای جلیلی، عمده مباحثی که تاکنون درباره تغییر سبک زندگی به واسطه ورود رسانههای جدید در ایران منتشر شده است، عمدتا به جنبههای رفتاری و ظاهری زندگی ایرانیان مربوط میشود، میخواستم از شما سوال کنم که آیا این تغییرات محدود به شیوههای رفتاری است یا اینکه توانسته است در لایههای پنهانیتر یعنی لایههای ذهنی و روانی مردم ایران نیز رسوخ کند؟
ببینید، برای پاسخ به این سوال لازم است تا ابتدا موضوعی را واکاوی کنیم. در واقع معمولا ما وقتی درباره تغییرات سبک زندگی به واسطه رسانههای جدید حرف میزنیم، یک فاصله در تغییر سبک زندگی را نادیده میگیریم و میگوییم که تغییر سبک زندگی به واسطه شبکههای اجتماعی اتفاق افتاده است. این در حالی است که قبل از آن پدیده شبکههای ماهوارهای توانسته بود تغییرات اساسی در سبک زندگی ما ایجاد و نگاه ما به جهان را وارد وادیهای متفاوتی کند.ما در دو دهه پیش یک رسانه وطنی یکسویه داشتیم که هیچ چیزی را رقیب خود نمیپنداشت و امکان رقابت هم البته برای رسانههای رقیب تلویزیون مثل مطبوعات وجود نداشت. تا اینکه رقیب قدرتمندی پیدا شد که سبک زندگی دیگری را رواج و چیزی جدا از جریان رسمی را بروز میداد. اگر مطالعه و مرور کنیم، میبینیم که هر یک از شبکههای ماهوارهای بهطور متناوب در مدت زمان مشخصی در تاپلیست مخاطبان کانالهای ماهوارهای بودهاند، گاهی اوقات کانالهای خبری در صدر استقبال مردم بودند و گاهی کانالهای سرگرمکننده که موزیک و فیلم و... نمایش میدادند.
این کانالها هم از نظر جنس استفاده از سرگرمی، مخاطب ایرانی را دگرگون کردند و هم از منظر اطلاعات و دیتا چیزهای جدیدی را در اختیار مخاطب ایرانی قرار دادند که مشابه آن در داخل نبود. در این بخش البته نمیخواهم به صحت و سقم اطلاعاتی که از طریق کانالهای ماهوارهای منتشر میشد، اشاره کنم. صرفا دارم بحث تفاوتها را پیش میکشم.با این مقدمه وقتی در مورد سبک زندگی حرف میزنیم از جهانبینی یک آدم تا شیوههای رفتاری خورد و خوراک و... حرف میزنیم. در واقع ماهوارهها زمینههای پیدایش تغییر سبک در زندگی ایرانیان را ایجاد کردند، تا اینکه نوبت به شکوفایی سریع شبکه جهانی اینترنت رسید. بعد از ورود اینترنت، سبک زندگی ایرانیان بهطور قابل لمس و چشمگیری عوض شد.رشد و گسترش اینترنت، دوران اوج و عصر طلایی تلویزیونهای ماهوارهای را پس زد و مدیومهایی مانند وبلاگ، شبکههای اجتماعی و رسانههای موبایلی میداندار ایجاد تغییر در سبک زندگی شدند. شاید جالب باشد که خیلی از کسانی که سبک زندگیشان به واسطه استفاده گسترده از برنامههای ماهوارهای تا حدودی عوض شده بود امروز دیگر والدین جامعه ما هستند و این والدین جدید، به هیچ عنوان پیرو سبکی که از طرف جریان اصلی رسانههای ما دنبال میشوند، نیستند. همانطور که گفتم، در این دوره مدیوم عوض شده و تلویزیون جایش را به موبایل داده است، از همینرو به واسطه اطلاعاتی که نوجوانان و جوانان از این رسانه جدید یعنی اسمارتفونها میگیرند، زندگیشان هم عوض شده است. مسوولان ما در چند سال اخیر با دیدن سرعت و وسعت این تغییرات دچار حیرت شدهاند. به این دلیل که اصلا این نسل را نمیشناسند و حرفهایشان و کارهایی که میکنند را نمیشناسند،متاسفانه تصور درستی هم از مدیومی که باید با آنها ارتباط برقرار کنند ندارند. درواقع مسوولان ما رسانهای برای تعامل با این نسل جدید در اختیار ندارند. اتفاق جالبی که در این میان افتاده آن است که بسیاری از شخصیتهای حقوقی و مسوولان هم بدترین شکل را برای ارتباط با نسل نو انتخاب میکنند؛ میروند در گروههای تلگرامی و در رسانههای موبایلی و... همان محتواها و پیامهایی را منتشر میکنند که در تلویزیون وجود دارد. به این معنی که هنوز تفاوت محتواسازی و مدیریت در تلویزیون و تلگرام را نمیدانند.
حالا با این مقدمه درباره تغییرات سبکی در زندگی ایرانیان چه میتوان گفت؟ فکر میکنید ابعاد و مختصات این تغییر چیست؟
در اینباره نکتهای که هست این است که باید به یک سوال اساسی پاسخ داد. یعنی پژوهش کرد و جواب داد. سوال این است که رهبران فکری دنیای جدید، برای جوانان و نوجوانان چه کسانی هستند؟ جوانان ما الگوهای سبک زندگی را از کجا میگیرند؟ فرض من این است که یک دگرگونی در الگوها و رهبران فکری اتفاق افتاده است. ما دیگر همچون گذشته ابرستاره نداریم. آنقدری که نسل محمدعلی کلی و مارادونا و مدونا در جهان گذشته است طبعا در ایران هم دوره ابرستارههای گذشته، مثلا دوره علی داییها و جمشید هاشم پورها و.... گذشته و امروزه دیگر ابرستارههایی که تعیینکننده بیرقیب باشند، نداریم. به همین واسطه نوجوانان و جوانان امروزی هم الگوهای سبک زندگیشان را از مراجع مختلف میگیرند و در بین اینها دست به انتخاب میزنند. حتی گاهی دست به آمیخته کردن وجوه مختلف سبکهای متفاوت زندگی میزنند. به همین دلیل است که امروز دچار یک تشتت گسترده در حوزه سبک زندگی به ویژه در نگاه به جهان هستیم. یعنی سبک زندگیهایی داریم که منطقا دچار تضاد هستند اما خب، هستند. این التقاط و بههم ریختی ذهنی و جهانبینانه در نحوه زندگی آدمها هم بروز پیدا کرده است. برای مثال مد دیگر مثل گذشته یکپارچه نیست، دیگر مد به معنای گذشتهاش وجود ندارد که شیوهای از پوشش مد شود و بخش عمدهای از جامعه بخواهد از آن پیروی کند. اتفاقا همین موضوع کار را برای مدیریت فرهنگی و سیاستگذاری بسیار سخت کرده است.
فکر میکنید این یک اتفاق صرفا منفی است؟
نه به هیچوجه. این یک تحلیل وضعیت است که من میگویم. جهتگیری ارزشی ندارد. اتفاقا من بیشتر احساس میکنم که نسل جدید به نوعی حسابگری رسیده است، در واقع آن مراحل مدرنیته را که ما طی نکرده بودیم، نسل جدید دارد به واسطه همین شبکههای اجتماعی و در قالب جامعه شبکهای تجربه اش میکند. در انتخابات اخیر هم که به وضوح شبکههای اجتماعی اثرگذار بودند، این موضوع نشان دهنده رشد حسابگری در نسل جدید است یعنی سعی در انتخاب کردن دارد، نه انتخاب شدن. وقتی ما میبینیم در عرصه سیاسی یک مدیومی آنقدر مهم بوده است، اصولا دیگر نمیتوانم ادعا کنیم که در سبک زندگی موثر نیست. حتی بحث را میتوانیم ملموستر کنیم. مثلا درباره لباس پوشیدن. ما سابق بر این باید میرفتیم در بازار میگشتیم یا در میهمانیها لباسهای مختلف را میدیدیم و فکر میکردیم که فلان لباس برای ما خوب است یا نهایتا در مجلههایی که درباره این موضوع کار میکنند، نوع لباسمان را انتخاب میکردیم اما حالا به راحتی در گروههای مختلف شما دسترسی دارید به گالریها و مزونها و طراحها و خیاطها و.... یعنی گستره و گزینههای انتخابها خیلی بزرگتر شده و هر سلیقهای امکان بروز پیدا کرده است به این معنی که شما هر سلیقهای که داشته باشید، میتوانید همان را با مدلهایی که در معرض انتخاب دارید، معین کنید. در جامعه امروز ما متاسفانه رسانههای داخلی کمترین تاثیر را در سبک زندگی دارند از همین رو عمده گرایشها به الگوسازی رسانههای دیگر است و بنابراین طبیعی است که آدمها و بهویژه نوجوانان تمایل داشته باشند تا سلیقه شان را در الگوهای خارجی دنبال کنند. اما باز به هر حال هنوز گروههای دوستان، خانواده و مدرسه بیشتر از رسانههای داخلی در تغییرات سبک زندگی اثر دارند. میخواهم بگویم در مراجع و منابعی که منبع الهام بودند، قبلا خانواده و مدرسه حتی تلویزیون درجه اهمیت بالاتری داشت، اما حالا این منابع عوض شده است.
این تغییرات آیا تفاوت یا شکافی در جنس یا میزان سرمایه اجتماعی ایجاد کرده است؟
ببینید طوری که آدمها زندگی میکنند، برخاسته از این است که در چه جمعی پذیرفته شدهاند یا در چه جمعی میخواهند پذیرفته شوند. مثلا آدمی که در فضایی زندگی میکند که سرمایه اجتماعی برای آن فضا، داشتن سبیل است، اگر بخواهد در این فضا بماند طبیعی است که نمیتواند سبیلش را بزند؛ به این معنی که هرکسی برای حضور در هر جمع و فضایی مجبور است شاخصهایی را رعایت کند. ما در قالبی که سرمایه اجتماعی ایجاد میکند، زندگی میکنیم. اما امروزه به نظر میرسد که بزرگترین تهدید، انتقال منابع تولید سرمایه اجتماعی از دنیای واقعی به دنیای مجازی باشد. چارچوبهای سرمایه اجتماعی مجازی خیلی گسترده و باز است و موجب تشتت هرچه بیشتر در جامعه ما شده است. نتیجه بحث این است که گسترش این شبکهها جهان جدید را رقم میزند که سرمایه اجتماعی نه در جهان واقع که در جهان سایبری شکل میگیرد. این اتفاق باعث میشود تا آرام آرام،دامنه گروههای اجتماعی واقعی کاهش یابد و فردیت بهعنوان رهاورد دنیای جدید گریبانگیر جامعه ما شود. البته از آنجا که ساخت و بافت جامعه ما آمادگی شکلگیری فردیت ندارد،به نظر میرسد که نتیجه محتوم فردیتی که گفتم، تنهایی باشد.
آقای جلیلی، عمده مباحثی که تاکنون درباره تغییر سبک زندگی به واسطه ورود رسانههای جدید در ایران منتشر شده است، عمدتا به جنبههای رفتاری و ظاهری زندگی ایرانیان مربوط میشود، میخواستم از شما سوال کنم که آیا این تغییرات محدود به شیوههای رفتاری است یا اینکه توانسته است در لایههای پنهانیتر یعنی لایههای ذهنی و روانی مردم ایران نیز رسوخ کند؟
ببینید، برای پاسخ به این سوال لازم است تا ابتدا موضوعی را واکاوی کنیم. در واقع معمولا ما وقتی درباره تغییرات سبک زندگی به واسطه رسانههای جدید حرف میزنیم، یک فاصله در تغییر سبک زندگی را نادیده میگیریم و میگوییم که تغییر سبک زندگی به واسطه شبکههای اجتماعی اتفاق افتاده است. این در حالی است که قبل از آن پدیده شبکههای ماهوارهای توانسته بود تغییرات اساسی در سبک زندگی ما ایجاد و نگاه ما به جهان را وارد وادیهای متفاوتی کند.ما در دو دهه پیش یک رسانه وطنی یکسویه داشتیم که هیچ چیزی را رقیب خود نمیپنداشت و امکان رقابت هم البته برای رسانههای رقیب تلویزیون مثل مطبوعات وجود نداشت. تا اینکه رقیب قدرتمندی پیدا شد که سبک زندگی دیگری را رواج و چیزی جدا از جریان رسمی را بروز میداد. اگر مطالعه و مرور کنیم، میبینیم که هر یک از شبکههای ماهوارهای بهطور متناوب در مدت زمان مشخصی در تاپلیست مخاطبان کانالهای ماهوارهای بودهاند، گاهی اوقات کانالهای خبری در صدر استقبال مردم بودند و گاهی کانالهای سرگرمکننده که موزیک و فیلم و... نمایش میدادند.
این کانالها هم از نظر جنس استفاده از سرگرمی، مخاطب ایرانی را دگرگون کردند و هم از منظر اطلاعات و دیتا چیزهای جدیدی را در اختیار مخاطب ایرانی قرار دادند که مشابه آن در داخل نبود. در این بخش البته نمیخواهم به صحت و سقم اطلاعاتی که از طریق کانالهای ماهوارهای منتشر میشد، اشاره کنم. صرفا دارم بحث تفاوتها را پیش میکشم.با این مقدمه وقتی در مورد سبک زندگی حرف میزنیم از جهانبینی یک آدم تا شیوههای رفتاری خورد و خوراک و... حرف میزنیم. در واقع ماهوارهها زمینههای پیدایش تغییر سبک در زندگی ایرانیان را ایجاد کردند، تا اینکه نوبت به شکوفایی سریع شبکه جهانی اینترنت رسید. بعد از ورود اینترنت، سبک زندگی ایرانیان بهطور قابل لمس و چشمگیری عوض شد.رشد و گسترش اینترنت، دوران اوج و عصر طلایی تلویزیونهای ماهوارهای را پس زد و مدیومهایی مانند وبلاگ، شبکههای اجتماعی و رسانههای موبایلی میداندار ایجاد تغییر در سبک زندگی شدند. شاید جالب باشد که خیلی از کسانی که سبک زندگیشان به واسطه استفاده گسترده از برنامههای ماهوارهای تا حدودی عوض شده بود امروز دیگر والدین جامعه ما هستند و این والدین جدید، به هیچ عنوان پیرو سبکی که از طرف جریان اصلی رسانههای ما دنبال میشوند، نیستند. همانطور که گفتم، در این دوره مدیوم عوض شده و تلویزیون جایش را به موبایل داده است، از همینرو به واسطه اطلاعاتی که نوجوانان و جوانان از این رسانه جدید یعنی اسمارتفونها میگیرند، زندگیشان هم عوض شده است. مسوولان ما در چند سال اخیر با دیدن سرعت و وسعت این تغییرات دچار حیرت شدهاند. به این دلیل که اصلا این نسل را نمیشناسند و حرفهایشان و کارهایی که میکنند را نمیشناسند،متاسفانه تصور درستی هم از مدیومی که باید با آنها ارتباط برقرار کنند ندارند. درواقع مسوولان ما رسانهای برای تعامل با این نسل جدید در اختیار ندارند. اتفاق جالبی که در این میان افتاده آن است که بسیاری از شخصیتهای حقوقی و مسوولان هم بدترین شکل را برای ارتباط با نسل نو انتخاب میکنند؛ میروند در گروههای تلگرامی و در رسانههای موبایلی و... همان محتواها و پیامهایی را منتشر میکنند که در تلویزیون وجود دارد. به این معنی که هنوز تفاوت محتواسازی و مدیریت در تلویزیون و تلگرام را نمیدانند.
حالا با این مقدمه درباره تغییرات سبکی در زندگی ایرانیان چه میتوان گفت؟ فکر میکنید ابعاد و مختصات این تغییر چیست؟
در اینباره نکتهای که هست این است که باید به یک سوال اساسی پاسخ داد. یعنی پژوهش کرد و جواب داد. سوال این است که رهبران فکری دنیای جدید، برای جوانان و نوجوانان چه کسانی هستند؟ جوانان ما الگوهای سبک زندگی را از کجا میگیرند؟ فرض من این است که یک دگرگونی در الگوها و رهبران فکری اتفاق افتاده است. ما دیگر همچون گذشته ابرستاره نداریم. آنقدری که نسل محمدعلی کلی و مارادونا و مدونا در جهان گذشته است طبعا در ایران هم دوره ابرستارههای گذشته، مثلا دوره علی داییها و جمشید هاشم پورها و.... گذشته و امروزه دیگر ابرستارههایی که تعیینکننده بیرقیب باشند، نداریم. به همین واسطه نوجوانان و جوانان امروزی هم الگوهای سبک زندگیشان را از مراجع مختلف میگیرند و در بین اینها دست به انتخاب میزنند. حتی گاهی دست به آمیخته کردن وجوه مختلف سبکهای متفاوت زندگی میزنند. به همین دلیل است که امروز دچار یک تشتت گسترده در حوزه سبک زندگی به ویژه در نگاه به جهان هستیم. یعنی سبک زندگیهایی داریم که منطقا دچار تضاد هستند اما خب، هستند. این التقاط و بههم ریختی ذهنی و جهانبینانه در نحوه زندگی آدمها هم بروز پیدا کرده است. برای مثال مد دیگر مثل گذشته یکپارچه نیست، دیگر مد به معنای گذشتهاش وجود ندارد که شیوهای از پوشش مد شود و بخش عمدهای از جامعه بخواهد از آن پیروی کند. اتفاقا همین موضوع کار را برای مدیریت فرهنگی و سیاستگذاری بسیار سخت کرده است.
فکر میکنید این یک اتفاق صرفا منفی است؟
نه به هیچوجه. این یک تحلیل وضعیت است که من میگویم. جهتگیری ارزشی ندارد. اتفاقا من بیشتر احساس میکنم که نسل جدید به نوعی حسابگری رسیده است، در واقع آن مراحل مدرنیته را که ما طی نکرده بودیم، نسل جدید دارد به واسطه همین شبکههای اجتماعی و در قالب جامعه شبکهای تجربه اش میکند. در انتخابات اخیر هم که به وضوح شبکههای اجتماعی اثرگذار بودند، این موضوع نشان دهنده رشد حسابگری در نسل جدید است یعنی سعی در انتخاب کردن دارد، نه انتخاب شدن. وقتی ما میبینیم در عرصه سیاسی یک مدیومی آنقدر مهم بوده است، اصولا دیگر نمیتوانم ادعا کنیم که در سبک زندگی موثر نیست. حتی بحث را میتوانیم ملموستر کنیم. مثلا درباره لباس پوشیدن. ما سابق بر این باید میرفتیم در بازار میگشتیم یا در میهمانیها لباسهای مختلف را میدیدیم و فکر میکردیم که فلان لباس برای ما خوب است یا نهایتا در مجلههایی که درباره این موضوع کار میکنند، نوع لباسمان را انتخاب میکردیم اما حالا به راحتی در گروههای مختلف شما دسترسی دارید به گالریها و مزونها و طراحها و خیاطها و.... یعنی گستره و گزینههای انتخابها خیلی بزرگتر شده و هر سلیقهای امکان بروز پیدا کرده است به این معنی که شما هر سلیقهای که داشته باشید، میتوانید همان را با مدلهایی که در معرض انتخاب دارید، معین کنید. در جامعه امروز ما متاسفانه رسانههای داخلی کمترین تاثیر را در سبک زندگی دارند از همین رو عمده گرایشها به الگوسازی رسانههای دیگر است و بنابراین طبیعی است که آدمها و بهویژه نوجوانان تمایل داشته باشند تا سلیقه شان را در الگوهای خارجی دنبال کنند. اما باز به هر حال هنوز گروههای دوستان، خانواده و مدرسه بیشتر از رسانههای داخلی در تغییرات سبک زندگی اثر دارند. میخواهم بگویم در مراجع و منابعی که منبع الهام بودند، قبلا خانواده و مدرسه حتی تلویزیون درجه اهمیت بالاتری داشت، اما حالا این منابع عوض شده است.
این تغییرات آیا تفاوت یا شکافی در جنس یا میزان سرمایه اجتماعی ایجاد کرده است؟
ببینید طوری که آدمها زندگی میکنند، برخاسته از این است که در چه جمعی پذیرفته شدهاند یا در چه جمعی میخواهند پذیرفته شوند. مثلا آدمی که در فضایی زندگی میکند که سرمایه اجتماعی برای آن فضا، داشتن سبیل است، اگر بخواهد در این فضا بماند طبیعی است که نمیتواند سبیلش را بزند؛ به این معنی که هرکسی برای حضور در هر جمع و فضایی مجبور است شاخصهایی را رعایت کند. ما در قالبی که سرمایه اجتماعی ایجاد میکند، زندگی میکنیم. اما امروزه به نظر میرسد که بزرگترین تهدید، انتقال منابع تولید سرمایه اجتماعی از دنیای واقعی به دنیای مجازی باشد. چارچوبهای سرمایه اجتماعی مجازی خیلی گسترده و باز است و موجب تشتت هرچه بیشتر در جامعه ما شده است. نتیجه بحث این است که گسترش این شبکهها جهان جدید را رقم میزند که سرمایه اجتماعی نه در جهان واقع که در جهان سایبری شکل میگیرد. این اتفاق باعث میشود تا آرام آرام،دامنه گروههای اجتماعی واقعی کاهش یابد و فردیت بهعنوان رهاورد دنیای جدید گریبانگیر جامعه ما شود. البته از آنجا که ساخت و بافت جامعه ما آمادگی شکلگیری فردیت ندارد،به نظر میرسد که نتیجه محتوم فردیتی که گفتم، تنهایی باشد.
ارسال نظر