رضا سلیمان نوری
کارشناس‌ارشد ایرانشناسی و خراسان‌پژوه
خدمت به امام مهربانی‌ها از آن چنان جذبه و گیرایی برخوردار است که فرد با گذشت زمان بیگانه می‌شود. انسان شیفته در این حال روزهای متمادی بدون درک گذشت لحظات و ساعات کار می‌کند و بدون اینکه رعایت نظم زندگی را بنماید،خود را وقف آن بزرگوار می‌کند. ‌این امر شاید به هنگام فعالیت انسان‌های معمولی در مجموعه بارگاه ملک پاسبان رضوی چندان به چشم نیاید اما هنگامی که فردی بسیار منظم و معروف به دقت در زمان و زندگی کردن بر مدار نظم و انضباط پس از حضور در محضر آن بزرگوار به عنوان خادمی کوچک چنان شیفته می‌شود که خود را فراموش کرده و با زمان و مکان بیگانه می‌شود،‌‌‌ حداقل در نزد افراد آشنا با وی بازخوردی جالب دارد.‌واکنش که اغلب حاکی از درک جایگاه و مقام ثامن الحجج(ع) است.‌ادیب برجسته مرحوم دکتر رجایی بخارایی، مردی که زندگی او تا پیش از دوران خادمی آستان قدس، سراسر علم بود و علم و البته کمی سیاست، یکی از نمونه‌های شناخته‌شده این ذوب شدن در محفل دوست است.

از مشهد تا مشهد

احمدعلی سال ۱۲۹۵ خورشیدی‌ در مشهد در حالی متولد شد که نیاکانش از زمین‌داران ده پاژ زادگاه حکیم فردوسی توسی شناخته می‌شدند.با این وجود هنگامی که قرار بر انتخاب نام خانوادگی توسط افراد شد، پدر به احترام نام جدش که در کودکی ربوده و به بخارا برده شده اما به دلیل لیاقت و کاردانی در آنجا تا پست وزارت پیش رفته بود،پسوند بخارائی را برگزید. او تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه علمیه و متوسطه‌ را در دبیرستان دانش مشهد گذراند و پس از گرفتن دیپلم به عنوان معلم مشغول تدریس شد. سال ۱۳۲۲ به تهران رفت تا در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران تحصیل کند و این کار را تا گرفتن مدرک دکترا در سال ۱۳۳۴ رها نکرد.پس از آن و در زمان حضور دکتر سنجابی در وزارت فرهنگ،‌ مدتی رییس دفتر او شد تا بدین گونه کمی سیاست را هم تجربه کند.سال ۱۳۳۶ راهی تبریز شد تا تدریس در دانشگاه را از آنجا آغاز کند اما تنها سه سال در آن شهر ماند.

در دانشگاه
سال ۱۳۳۹ بود که بزرگان دانشگاه تازه تاسیس مشهد او را برای تدریس در دانشکده ادبیات و همزمان ریاست بر آن، به زادگاهش فراخواندند و او نیز با دل و جان اجابت کرد. بخارایی در هنگام ریاست دانشکده، قاطع، اصولی و سختگیر بود.بی‌قانونی را نادیده نمی‌گرفت و در برابر قانون شکنان مقاومت می‌کرد، در عین حال ممکن بود ساعت‌ها به درد دل دانشجویان گوش دهد. مسایل دانشجویان را حتی‌الامکان در دانشکده حل می‌کرد تا لازم نشود کسی از خارج دانشکده در امور دخالت کند. اگر دستوری از مافوق صادر می‌شد و به ضرر دانشجو بود به آن عمل نمی‌کرد. جانب دانشجویان تنگدست را می‌گرفت و از راه‌های گوناگون به آنها کمک می‌کرد. اندیشه باز و زبان تیز او در بیان واقعیات ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران و البته عدم انقیادش در برابر سران حکومت وقت به ویژه مدیران ارشد وزارت فرهنگ که قصد تبدیل دانشگاه به مکانی خارج از تصورات رجایی بخارایی داشتند دست به دست هم داد تا سرانجام در سال ۱۳۴۸ محترمانه عذر وی را خواسته و بازنشسته‌اش کنند، اما این پایان کار نبود.

دوران خادمی
اندکی بعد باقر پیرنیا استاندار وقت خراسان که همزمان نایب‌التولیه آستان قدس نیز بود از بخارایی برای پذیرش پست ریاست امور فرهنگی آستان قدس دعوت کرد و زاده دیار فردوسی نیز این دعوت را اجابت کرد تا چند صباحی در خدمت سلطان خراسان باشد. او که طی سال‌های ۱۳۴۴- ۱۳۴۵ خورشیدی برای مطالعه علمی به اروپا مسافرت کرده و از نزدیک با نحوه فعالیت در کتابخانه‌های ملی پاریس و بروکسل و کتابخانه موزه بریتانیا آشنا شده بود، بهسازی وضعیت اداره کتابخانه آستان قدس را مهم‌ترین هدف خود در این دوران قرار داد. بخارایی بر همین اساس بیشتر اوقات تا دو و گاهی تا سه بامداد به امور فرهنگی آستانه می‌پرداخت. او به حدی در کار خود غرق شده بود که بسیاری از شب‌ها غذای خود را به مستخدم اتاقش می‌داد تا به خانه ببرد و خود یا چیزی نمی‌خورد و یا به اندکی نان و پنیر اکتفا می‌کرد. احمدعلی در این دوران آنچنان غرق در خدمت شده بود که براساس گفته‌ها به دلیل کار زیاد و کمی استراحت دو بار به حالت اغما فرو رفت.رجایی در این دوره دو ساله، وضع داخل حرم را منظم کرد و نشریاتی را برای معرفی نفایس کتابخانه منتشر کرد. وی همچنین توانست دو فقره دزدی کلان در حوزه اموال نفیس موجود در حرم مطهر را کشف کرده و در حد امکان عوامل آن را به دست قانون سپارد. دیگر اقدام قابل توجه بخارایی در این دوره آغاز احداث شعب کتابخانه آستان قدس در شهرستان‌های مختلف کشور با همت بزرگان محلی بود که کتابخانه وزیری یزد از آن جمله است.

پایان کار
دوران حضور رجایی بخارایی در آستان قدس هرچند طولانی نبود اما از برترین دوران‌های اداره کتابخانه مرکزی آن محسوب می‌شود زیرا که وی در همین دوره دوساله توانست آن را به یک مجموعه عظیم فرهنگی قابل توجه برای محققان و پژوهشگران داخلی و خارجی تبدیل کند. ‌‍او برنامه‌های بزرگ دیگری برای هر چه فرهنگی‌تر کردن عملکرد مجموعه آستان قدس رضوی در سر داشت اما با رفتن پیرنیا از خراسان،‌ بدخواهان بار دیگر دست به کار شدند و تا آنجا پیش رفتند که وی سال ۱۳۵۱ به بهانه تدریس دروس فوق لیسانس و دکترا در دانشگاه تهران راهی پایتخت شد.‌او پس از این تبعید خودخوانده به پایتخت، دیگر تا هنگام مرگ به مشهد بازنگشت. تابستان ۱۳۵۷ بود که جسم بی‌جان این خادم عاشق کتاب به زادگاهش بازگشت تا به پاس دوسال خدمت فرهنگی خستگی ناپذیر در صحن انقلاب یا همان صحن کهنه حرم رضوی برای همیشه آرام گیرد.