نقشآفرینی ماموران «سیا» در تهران
کودتا پیروز شد!
دنیای اقتصاد - «ما درست در زمانی که باید به ایران میرسیدیم خود را به آنجا رساندیم. » این گفته دانلد. ان. ویلبر، مامور ارشد سیا است؛ کسی که در کنار کرمیت روزولت و تحت مدیریت او بزرگترین کودتای قرن را علیه دولت ملی ایران سازماندهی کرد و آن را به نتیجه رساند. در گزارش ۹۷۰ صفحهای وزارت امور خارجه آمریکا که شامل اسناد مرتبط با کودتا در تیرماه ۱۳۳۲ میشود بارها نام ویلبر به چشم میخورد. در این گزارش نام بیش از ۵۰ تن از جاسوسان، خبررسانان، مشاوران و مستشاران و وابستگان سفارت آمریکا آمده است.
دنیای اقتصاد - «ما درست در زمانی که باید به ایران میرسیدیم خود را به آنجا رساندیم.» این گفته دانلد. ان. ویلبر، مامور ارشد سیا است؛ کسی که در کنار کرمیت روزولت و تحت مدیریت او بزرگترین کودتای قرن را علیه دولت ملی ایران سازماندهی کرد و آن را به نتیجه رساند. در گزارش ۹۷۰ صفحهای وزارت امور خارجه آمریکا که شامل اسناد مرتبط با کودتا در تیرماه ۱۳۳۲ میشود بارها نام ویلبر به چشم میخورد. در این گزارش نام بیش از ۵۰ تن از جاسوسان، خبررسانان، مشاوران و مستشاران و وابستگان سفارت آمریکا آمده است. در اینجا روی نامهایی درنگ میکنیم که نقشی مهم و تعیینکننده در طراحی و رهبری و اجرای کودتا به عهده داشتهاند.
- لویی هندرسون، سفیر وقت آمریکا در تهران
- کرمیت روزولت، رئیس تشکیلات سیا در خاورمیانه
- دانلد. ان. ویلبر، مامور بلند پایه سیا در ایران و طراح عملیات آژاکس
- راجرگویران، رئیس ستاد سیا در تهران.
- - ریچارد کاتم، مامور سیا و مورخ
لویی هندرسون، سال ۱۳۳۰ و در دوره نخستوزیری مصدق جانشین، گریدی سفیرسابق آمریکا در ایران شد. او سابقهای کارآمد در اروپا و خاورمیانه داشت، بهطوری که همکارانش با اشتیاق او را آقای خدمات خارجی مینامیدند. او که پس از جنگ جهانی دوم بهعنوان مدیر اداره امور خاور نزدیک و آفریقا در وزارت خارجه و سفیر آمریکا در عراق خدمت کرده بود، با مسائل منطقه بیگانه نبود. هندرسون، مانند دیگر جنگاوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی را بزرگترین تهدید برای دولتهای هممرز جنوبیاش تلقی میکرد و هدف خود را در ایران، جلوگیری از توسعه کمونیسم به طرف خلیجفارس با منابع غنی نفتیاش به هر وسیله ممکن قرار داده بود. بهار ۱۳۳۱ بهدنبال بروز بحرانهای پیدرپی، آمریکاییان سرانجام پذیرفتند که مصدق دیگر تحملناپذیر است. بنابراین هندرسون، با پشتیبانی وزارت امور خارجه کشورش، به شاه گفت که شایعه حمایت آمریکا از مصدق، بیاساس است و او شخصا فکر میکند مصدق، ایران را بهسوی فاجعه میبرد.
هندرسون هرکاری که میتوانست برای تقویت احمد قوام بهعنوان نخستوزیر جدید انجام داد، اما به جایی نرسید. او ۶ مرداد ۱۳۳۱ در مورد نخستین ملاقاتاش با مصدق پس از سقوط قوام چنین گزارش داد: «نمیتوانستم از این فکر سرخورده نشوم که کسی چنین فاقد استحکام و چنین آشکارا دستخوش احساسات و تعصبات باید تنها سنگر باقیمانده بین ایران و کمونیسم بهحساب آید. گهگاه چنین احساس میکردم که درحال گفتوگو باکسی هستم که از عقل کامل برخوردار نیست.» زمانی که مناسبات مصدق و شاه رو به وخامت مینهاد، هندرسون امیدش را به اینکه بحران نفت در زمان نخستوزیری مصدق حلوفصل شود از دست داده بود. در آغاز او به مصدق بهعنوان یک نیروی موجد ثبات مینگریست، اما هنگامی که جبهه ملی از درون پاشید، فعالیت حزب توده افزایش یافت و اختلافات نخستوزیر با شاه عمیقتر شد. وی مصدق را تهدیدی برای نظم و ثبات بهحساب آورد. به نظر او مصدق بهسوی حزب توده و اتحاد شوروی حرکت کرده بود.
هندرسون ۲۷ خرداد ماه سال ۱۳۳۲ از طریق تلفن به مصدق خبر داد که قصد ملاقات با او را دارد. مصدق هم بهخاطر این دیدار جلسه فوقالعاده هیات وزیران را که قرار بود در آن درباره شورایعالی سلطنت تصمیماتی گرفته شود، به روزی دیگر موکول کرد. درباره اینکه در جلسه مصدق و هندرسون میان آنها چه گذشت، روایات مختلفاند. اشاره هندرسون به اینکه ایران در کام کمونیستها است و دولت او دیگر نمیتواند از مصدق حمایت کند و از طرفی آنها هنوز شاه را به رسمیت میشناسند، تهدید مصدق از طرف هندرسون به اینکه اگر امنیت و آرامش هموطنانش در ایران تامین نشود، دولت آمریکا اتباع این کشور را از ایران خارج خواهد کرد، لحن تند مصدق در پاسخ به هندرسون و تهدید به اینکه رابطه با آمریکا را قطع خواهد کرد، ابراز تعجب مصدق از سخنان هندرسون درباره وضعیت اتباع آمریکایی در ایران و فرمان او در حضور سفیر آمریکا برای مقابله با مردم و به ویژه تودهایها و... بخشی از روایات مختلفیاند که درباره مذاکرات مصدق و سفیر آمریکا بیان شدهاند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و برکناری مصدق، باید مناقشه نفت حل میشد، اما زاهدی به هندرسون گفت که در این جا یک حرکت اشتباه میتواند برای دولتش مهلک باشد و هشدار داد که هر راه حلی باید از نظر ایران منصفانه و معقولانه باشد. بهدنبال تصویب قرارداد کنسرسیوم نفت، هندرسون بهخاطر تلاشهایش مورد ستایش فراوان واشنگتن قرارگرفت.
روزولت، رهبر عملیات
کرمیت روزولت جونیور، نوه تئودور روزولت، رئیسجمهور اسبق آمریکا و رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا بود که از او بهعنوان فرمانده عملیات کودتای ۲۸ مرداد یاد شده است. کرمیت روزولت اعتراف میکند که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس از او خواسته است که نقشه سرنگونی مصدق را مشترکا بررسی کنند. روزولت برای سازمان دادن به کودتا در آخرین روزهای زمستان ۱۹۵۳ مخفیانه وارد ایران میشود. سپس در ژوئیه همان سال، بار دیگر به ایران میآید. در این سفر، با یک خودرو آمریکایی، همراه یکی از دوستانش از بغداد عازم ایران میشود و با یک گذرنامه جعلی از مرز عبور میکند: «در آن روزها که وارد ایران شدم، وضع ارتباطات بین مرزها و مرکز، بسیار بد بود، حتی اگر اسم واقعی مرا میدانستند، مشکلی فراهم نمیشد. مامور گارد مرزی، مرد بسیار کودنی بود و خوب نمیتوانست انگلیسی بخواند و صحت و سقم گذرنامه مرا تشخیص دهد...»
«پس از ورود به ایران، به منزلی در نواحی کوهستانی تهران، که دور از عبور و مرور مردم بود رفتم و به تنظیم کارهایم پرداختم. ما یک میلیون دلار داشتیم و کمتر از ۷۵هزار دلار آن را برای به راه انداختن دمونستراسیون (تظاهرات خیابانی) خرج کردیم. بقیه پول را در یک محل مطمئن در سفارت گذاشتیم و چندی بعد آن را به شاه دادیم.» روزولت اعتراف میکند که ۷۵هزار دلار به یک شبکه که شامل سه نفر آمریکایی و پنج نفر ایرانی بود برای تجهیز «دمونستراسیون» پرداخت شد. عوامل ایرانی در این شبکه، با صدها تن مردم محلی ارتباط داشتند. آنها یک گروه را سازمان داده بودند و از طریق آن گروه پولها را بین مردم تقسیم میکردند.
روزولت میگوید: «من با نام جعلی «لاکریج» وارد ایران شدم و تنها سه نفر از هویت واقعی من اطلاع داشتند، یکی از این سه تن، شاه بود. من به دیدن او رفتم و به او گفتم مصدق را عزل کند و سرلشکر فضلالله زاهدی را به نخستوزیری بگمارد. شاه از این پیشنهاد با مسرت استقبال کرد. فقط میخواست اطمینان حاصل کند که از او پشتیبانی خواهد شد. با توجه به احترام و پذیرایی که ترومن و آچسن در ایالاتمتحده از دکتر مصدق به عمل آورده بودند، اکنون میخواست مطمئن شود که دیگر از مصدق حمایت نخواهد شد. که این اطمینان را به او دادم. » روزولت در کتاب «کودتا در کودتا» به ملاقاتی که پس از کودتا با وینستونچرچیل در لندن داشته و طی آن به نقش دو کشور انگلستان و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد اعتراف کرده موجبات شادمانی و رضایت چرچیل را فراهم آورده بود، نیز اشاراتی کرده است. او مینویسد:
«ملاقاتم را با شاه برای چرچیل توصیف کردم و همچنین آمدن نخستوزیر را نزد خودم و صحبت های موکد در مورد اینکه آنها نباید اصلا فکر کنند که زیر دین ما هستند. به اینجا که رسیدم، چرچیل زیاد خوشش نیامد، ولی هیچ مخالفتی نشان نداد. آخرین جمله شاه را که گفت او سلطنتش را از خدا و دیگران و من دارد تکرار کردم - چرچیل لبخندی زد و خودش را روی بالش کشید و گفت: «مرد جوان اگر من چند سال جوانتر بودم، هیچ چیزی را بیشتر از این دوست نداشتم که زیر فرمان تو در این کار بزرگ و مخاطرهآمیز شرکت کنم.»
در جواب گفتم: متشکرم عالیجناب. این تنها چیزی بود که میتوانستم در مقابل این تحسین عالی به این مرد بگویم. من از اقیانوس اطلس گذشتم تا یک ملاقات دیگر داشته باشم و یک بار دیگر گزارش دهم. ولی اول به نانتاکت رفتم تا چند روزی را با خانوادهام در این جزیره دلانگیز بگذرانم. حالا خاطرات خود را مرور میکردم که چگونه نقشه آژاکس تصویب شد و برادران دالس و رئیس آنها آیزنهاور چه در نظر داشتند و حالا چه داشتم که توضیح دهم و بالاخره چه اتفاقاتی در آخر افتاده است....» روزولت نهایتا به کاخ سفید میرود و نقش خود را در راهاندازی کودتای سیاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به رهبران آمریکا گزارش میدهد:
«روز جمعه چهارم سپتامبر ۱۹۵۲ در کاخ سفید به پرزیدنت آیزنهاور، برادران دالس، وزیر دفاع ویلسون (یکی از چند نفری که به اضافه برادران دالس، لوئی هندرسون و من در ملاقات ماه ژوئن در دفتر جان فوستر دالس در واقع از عملیات حمایت کرده بودیم)، رادفورد رئیس کل ستاد و ژنرال اندی گود پاستور گزارش دادم. حالا در کشورم بیش از تهران برای توضیح دادن گزارشم آمادگی داشتم روی یک سهپایه نقشه ایران و تهران و نقشه راه مرزی عراق به کرمانشاه و همدان و قزوین به تهران یعنی راهی که من از آن وارد ایران شده بودم قرار داشت....
نقشهها میزان توانمندیهای مختلف نظامی را در تهران، کرمانشاه و اصفهان نشان میداد و همچنین جمعیت شهرهای مهم و مقدار کمی اطلاعات نامربوط دیگر را مشخص میکرد. به هر حال اصل گزارش من چیز تازهای نداشت، فقط مجموعهای بود از آنچه که به متحدان انگلیسیمان و چرچیل خوابآلوده گفته بودم. فکر میکنم خیلی برایشان جالب بود به خصوص برای یکی ازآنها. جان فوستر دالس به صندلی تکیه کرده بود. با وجود ژستی که گرفته بود اصلا خوابآلود به نظر نمیرسید. چشمانش میدرخشید به نظر میآمد مثل یک گربه خرخر میکند ظاهرا نه تنها از آنچه که میشنید لذت میبرد در عین حال مشغول نقشهکشی هم بود. نمیتوانستم حدس بزنم چه در مغزش میگذرد. آیا ممکن است که همین عملیات در آینده باز هم به منزله یک انقلاب یا ضد انقلاب تکرار شود؟ در خاتمه با ذکر این مراتب هشدار دادم:
« آقایان یک مساله را باید کاملا روشن سازم. ما در این اعمال مخاطرهآمیز موفق بودیم برای اینکه ارزیابی ما از وضعیت ایران صحیح بود. ما معتقد بودیم، و به ما ثابت شد که حق با ما بوده است....
اگر بررسی ما اشتباه بود، ما با سر به زمین میخوردیم ولی خوشبختانه صحیح بود.»
«اگر ما سازمان سیا یک بار دیگر خواستیم چیزی شبیه این را امتحان کنیم، باید کاملا مطمئن باشیم که مردم و ارتش همان را خواهند خواست که ما خواستار آنیم....»
(به نقل از خاطرات کرمیت روزولت در کتاب «کودتا در کودتا.» ترجمه علی اسلامی، چاپ سوم، تهران، جاما، دی ۱۳۵۹)
دانلد ویلبر، مامور خطرناک
در گزارش اخیر اسناد دخالت «سیا» در کودتا علیه مصدق، طی صفحات مکرر گزارشها و یادداشتهای ویلبر ثبت شده است. البته او خود نقش مبرزش در کودتا را چند ماه پس از سرنگونی مصدق تایید و تصدیق کرده بود. ویلبر در جزوه «سرنگونی مصدق، نخست وزیر ایران» ضمن بیان چگونگی شکلگیری پروژه کودتا به نام پروژه آژاکس، به شرح رویدادهایی پرداخته است که منجر به سرنگونی دکتر محمد مصدق شده است. جزوه «ویلبر» تا سال ۲۰۰۰ جزو اسناد محرمانه سازمان سیا تلقی میشد و انتشار نیافته بود، ولی در ماه ژوئن آن سال در اختیار روزنامه نیویورکتایمز قرار گرفت و منتشر شد. این جزوه از گزارشهای نادری است که درباره کودتای ۲۸ مرداد از زبان یکی از طراحان و مجریان اصلی اش نوشته و ابراز شده است. ویلبر مینویسد: نطفه کودتا از زمستان سال ۱۳۳۱ با دیدار مقامات امنیتی - اطلاعاتی بریتانیا با مقامات بخش خاور نزدیک و آفریقای سیا در واشنگتن بسته شد.
کرمیت روزولت رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقای سازمان سیا نیز در این دیدار شرکت داشت. در ۱۶ فروردین ۳۲ رئیس سیا بودجهای یک میلیون دلاری به ستاد سیا در تهران اختصاص داد تا هرطور که لازم باشد برای سرنگونی مصدق خرج کند. ستاد سیا در تهران بر این عقیده بود که شاه قاطعانه علیه مصدق وارد صحنه نخواهد شد. توافق شد که ستاد سیا در تهران با تبلیغات «خاکستری» سیاست جدید خود را در حمله به دکتر مصدق شروع کند. ستاد سیا در تهران این خط را به عوامل خود و از طریق سازمان ضدجاسوسی بریتانیا (اسآاس) به برادران رشیدیان انتقال داد. از بخش طراحی و هنری سیا در تهران خواسته شد تا مقدار زیادی کاریکاتور ضد مصدقی تهیه کند. در پایان تیر ماه ۳۲ ژنرال شوارتسکف که از سالهای ۲۱ تا ۲۷ ریاست هیات نظامی آمریکا در ژاندارمری ایران را به عهده داشت و دوستی و احترامی بین او و شاه به وجود آمده بود ماموریت یافت تا با سفر به ایران سه سند را به امضای او برساند: یک فرمان به نام زاهدی در مقام رئیس ستاد، نامهای حاکی از اعتماد وی به زاهدی تا بتوان به اتکای آن به نام شاه از طریق اسدالله رشیدیان افسران ارتش را برای طرح براندازی جلب کرد و بالاخره فرمانی خطاب به همه صفوف ارتش تا از رئیس قانونی ستاد وی حمایت کنند.
در اوایل مرداد ماه یک کارزار تبلیغاتی و برنامهریزی شده به نفع شاه و علیه مصدق در آذربایجان به راه افتاد. در ۴ مرداد ۳۲ روزولت و شوارتسکف در تهران بودند. با ورود روزولت به تهران، بهعنوان بخشی از جنگ روانی تصمیم گرفته شد که از میزان تماس نزدیک بین مقامات بلندپایه آمریکا و دولت مصدق کاسته شود. ویلبر ضمن شرح روز به روز عملکرد ماموران سیا و سفارت آمریکا در تهران، همه وقایع و دیدارهای مخفی منجر به کودتا را برمیشمارد. تا اینکه میرسد به گزارش روز ۲۸ مرداد: «قبل از ساعت ۹ صبح روز ۲۸ مرداد گروههای طرفدار شاه در منطقه بازار گرد آمدند. اعضای این گروهها نه تنها انتخاب خود را بین شاه و مصدق کرده بودند بلکه تحت تاثیر حرکات روز گذشته منتسب به حزب توده به اندازه کافی تحریک شده و آماده اقدام بودند. این جماعت فقط به یک رهبری احتیاج داشتند. جلیلی که یک گروه را در پیشروی بهسوی مجلس همراهی میکرد، در سر راه خود به روزنامه «باختر امروز» که متعلق به حسین فاطمی، وزیر خارجه بود حمله کرد. این روزنامه را که در روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد خصمانهترین حملات را به شاه کرده بود، به تحریک او آتش زدند و تقریبا درهمان ساعتها فرد دیگری به نام افشار گروههای دیگری را بهسوی روزنامههای تودهای هدایت کرد که همه آنها منهدم شدند.
خبر اینکه رویدادهای کاملا تکاندهنده در حال وقوع است به سرعت سطح وسیعی از شهر را درنوردید. دستوراتی به جلیلی و کیوانی داده شد تا بکوشند نیروهای امنیتی را در کنار تظاهراتکنندگان قرار دهند و بهسوی رادیو بروند و آن را تصرف کنند. اینکه تا چه اندازه فعالیتهای بعدی حاصل تلاشهای مشخص ماموران ما بود هرگز معلوم نمیشود. تا ساعت ۱۰ و ۱۵ دقیقه صبح، کامیونهای حامل نیروهای نظامی طرفدار شاه در میدانهای اصلی شهر مستقر شده بودند. گروههای بزرگ و کوچک چوب و سنگ به دست در میدان سپه به یکدیگر پیوستند و بهسوی شمال و مرکز شهر پیش رفتند. حدود ظهر پنج تانک و ۲۰ کامیون سرباز به این جمعیت پیوستند. حدود ساعت ۱۰ صبح تیمسار ریاحی به مصدق اطلاع داد که ارتش دیگر تحت فرمان او نیست و تقاضای کمک کرد. سرهنگ ممتاز تنها توانسته بود یک گردان فراهم آورد که آن را در اطراف خانه مصدق مستقر ساخت. سلطنتطلبان با به دست آوردن و تصرف تجهیزات مهم این امکان را بهدست آوردند تا سیل تلگرام و پیام راهی شهرستانها شود و مردم را به قیام به طرفداری از شاه تشویق کنند.
جلیلی مامور ستاد سیا جمعیتی را در خیابان فردوسی تشویق کرد تا به ساختمان دژبان مرکز بروند و باتمانقلیچ و نصیری را آزاد کنند. این دو آزاد شدند و نگهبانان مقاومتی نکردند. در همین زمان مامور دیگر ستاد سیا تیمسار قدس نخعی با اتومبیل خود به گشتزنی در شهر پرداخت و کوشید اعضای گارد سلطنتی را که بعدا در حمله به خانه مصدق شرکت کردند، جمعآوری کند. ایستگاه رادیو در ساعتهای اول بعدازظهر به تصرف درآمد و خبر پیروزی سلطنتطلبان با متن فرمان شاه از رادیو پخش شد. در ساعت ۵ و ۲۵ دقیقه بعدازظهر زاهدی از رادیو صحبت کرد. ستاد مرکزی ارتش در ساعات آخر بعد از ظهر تسلیم شد. قبل از ساعت ۷ شب خانه مصدق تصرف و به ویرانهای تبدیل شد. وسایل موجود در آن به خیابانها برده شد و به رهگذران فروخته شد. تودهایهای شناخته شده تحت تعقیب قرار گرفتند و مغازههای هواداران آنها غارت شد. باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش شد و فرزانگان از حامیان شناختهشده پروژه آژاکس را به فرماندهی واحدهای تهران گماشت. این واحدها هدفهای کلیدی نظامی را تصرف کردند و طبق لیست به بازداشت افراد پرداختند. کودتا با موفقیت به نتیجه رسید.
ارسال نظر