چرا دیگران همیشه مدت کوتاهی مرا دوست دارند و بعد رهایم می‌کنند؟

بسیاری از افراد در جامعه ما از دوست داشتن می‌‌ترسند و دوست داشته شدن از طرف دیگران را با رفتار‌های نامناسبی که به‌طور خودآگاه یا ناخودآگاه از خود بروز می‌دهند، رد می‌کنند. چطور؟ به این صورت که اجازه نمی‌دهند دوست داشته شوند، محبت ببینند و نوازش شوند. بسیاری از افراد اجازه و فرصت نمی‌دهند که مورد محبت قرار بگیرند و بعد از مدت کوتاهی با بروز رفتاری نامناسب یا سخنی گزنده، سد راه دوست داشته شدن توسط دیگران می‌شوند. یا اینکه آنقدر هیجان‌زده می‌شوند و محبت می‌کنند تا شخص مقابل را فراری می‌دهند. جالب است که این افراد همیشه هم تشنه و در انتظار آمدن کسی یا کسانی هستند که عاشقانه و بی‌منت دوست‌شان بدارند. چرا؟ «چون آنها در عمق وجودشان خود را لایق دوست داشته ‌شدن نمی‌دانند.»، «چون درون آنها پر است از خشم‌های حل نشده‌ای که به خود تخریبی و جنگ با خود منجر شده‌ است»، «چون آنها بسیار از خود دور هستند و شدیدا نیاز به دوست داشتن خود دارند» و...

چنین افرادی، وقتی متوجه می‌شوند که کسی آنها را دوست دارد، در عمق وجودشان وحشت‌‌زده می‌شوند و باور نمی‌‌کنند. دوست دارند که باور کنند، اما در عمق ذهنشان باور نمی‌کنند که می‌‌توانند آنقدر دوست‌داشتنی باشند. آنها باور نمی‌کنند که لایق دوست‌داشته‌شدن هستند؛ بنابراین در همان سطح ظاهری دوست‌‌داشته‌شدن می‌‌مانند، به‌دلیل اینکه از بخش زیبا و درخشان وجود خود در هراس هستند و اگر دوست داشتنی بودن خود را باور کنند توان مواجهه با خود زیبا و قدرتمندشان را ندارند؛ بنابراین لاجرم و به‌طور ناخودآگاه کاری می‌کنند تا اوقات شیرین دوست داشته شدن را از دست بدهند. بنابراین، می‌توانیم نتیجه بگیریم که برخلاف ادعای این افراد، همیشه هم این‌طور نیست که دیگران آنها را دوست نداشته باشند. خیلی وقت‌‌ها این خود افراد هستند که از روی عدم باور قلبی دوست‌داشتنی‌بودنشان، پشت پا به محبت دیگران می‌زنند و آنها را از دست می‌دهند.

این افراد باید یاد بگیرند و تمرین کنند که اجازه دهند دیگران دوستشان بدارند. اجازه دهند که دیگران به آنها عشق بورزند، محبت کنند و نترسند از دوست‌ داشته شدن و مورد نوازش قرار گرفتن. آنها باید بر روی باورهای غلط خود مبنی بر اینکه «من دوست‌ داشتنی نیستم»، «من کامل نیستم»، «من کافی نیستم»، «من آنقدرها هم دوست‌داشتنی نیستم»، «من لایق نیستم» و... را اصلاح کنند و این باورها را در خود با انجام خودشناسی و خودباوری تبدیل به باورهای زیبا و مثبت کنند. این باورها در واقع در طول زندگی از دوران کودکی در خانواده، مدرسه، جامعه، محل کار و... به‌وجود می‌‌آیند اما باید باور کنند که اگر بخواهند این باورها را تا آخر عمر در خود نگه دارند خیلی از فرصت‌های شیرین را در زندگی‌شان از دست می‌‌دهند. یکی از نشانه‌های عزت‌نفس در فرد «احترام و ارزشی» است که برای خود قائل می‌شود؛ «باور به زیبا و دوست‌داشتنی و لایق بودن» در فرد از نشانه‌های عزت نفس سالم است.

همیشه به ما یاد داده‌اند که دهنده و بخشنده باشیم، ‌در‌حالی‌که به ما یاد نداده‌اند که ابتدا و قبل از هر چیزی باید خود را دوست بداریم و به خود احترام بگذاریم. ما زمانی می‌‌توانیم عشق خالص به دیگران بدهیم که درونمان مملو از عشق باشد، اما وقتی که درون خود ما خالی باشد و شدیدا نیازمند عشق باشیم، چه چیزی را در واقع می‌خواهیم به دیگران بدهیم؟ انسان چیزی که ندارد را نمی‌‌تواند به دیگران بدهد. درست در همین‌ جا است که چیزی پر از توقع و نیاز را با نام عشق و محبت به دیگران ارزانی می‌‌کنیم. می‌‌توانیم از امروز تمرین کنیم و اجازه دهیم که اطرافیان دوستمان بدارند و به ما محبت کنند و نترسیم و سپاسگزار باشیم. می‌‌توانیم گاهی به خود اجازه دهیم که «گیرنده» باشیم. در برخی از ما «شخصیت پرستار و حمایتگر» بسیار پررنگ است. ما با دهنده بودن افراطی‌مان در خیلی از روابط‌مان موجب سلب مسوولیت از دیگران شده‌‌ایم، تا جایی که فرد مقابل‌مان را عادت داده‌‌ایم به اینکه همیشه از ما عشق و حمایت بگیرد، اما به ما چیزی ندهد و به نوعی از ما بهره‌‌کشی کند.

جالب است که در نهایت این سوال برایمان پیش می‌‌آید که «چرا این من هستم که همیشه باید محبت کنم؟» بله! خود ما دیگران را عادت می‌دهیم که فقط گیرنده باشند. چطور؟ ما با باور اینکه «من لایق و کافی نیستم»، با ارضای دائمی «نیازمان به محبت کردن»، با «دائما حمایتگر بودن» این عادت را در دیگران به‌وجود می‌آوریم. در حالتی دیگر، برخی از ما دیگران را دچار تربیت غلط می‌‌کنیم تا خود را قربانی جلوه دهیم و این حالت که در مرحله اول، خیلی از افراد انکارش می‌‌کنند، از ناخودآگاهی آنها نشأت می‌گیرد. آیا شما از آن دسته افراد حمایتگر هستید که غالبا مورد سوءاستفاده دیگران قرار می‌‌گیرید، بیشتر عشق می‌دهید و در نهایت دست خالی می‌مانید؟ اگر جواب شما «بله» است، پس باید بگویم که در ناخودآگاهی شما «منِ قربانی» ثبت شده است و همیشه شرایط را ناخودآگاه به سمت‌و‌سویی می‌‌برید که در نهایت یک قربانی باقی بمانید. تمرین کنید که با بخشندگی افراطی از دیگران سلب مسوولیت نکنید. هر رابطه‌، تعاملی دو جانبه است که اگر از تعادل خارج شود رابطه رو به ویرانی می‌‌رود. باور «من قربانی» را در ذهن‌تان با تمرین تبدیل به باور «من دوست‌داشتنی هستم»، «من ارزشمند هستم»، «من قربانی نیستم»، «من هم نیاز به عشق و محبت دارم»، «من لایق دوست داشته شدن هستم» کنید.