گفتگو با جعفر خیرخواهان یکی از مترجمان « اقتصاد فقیر»:
امکانی جدید برای رهایی از فقر
«اقتصاد فقیر» عنوان کتابی است که به تازگی توسط دکتر جعفر خیرخواهان و دکتر مهدی فیضی، دو تن از اقتصاددانان مشهدی ترجمه و توسط انتشارات «دنیای اقتصاد »چاپ شده است. این کتاب که با نگاهی متفاوت به واکاوی مسائل کشورهای توسعهنیافته میپردازد، توانسته است به مسأله فقر و چرایی آن با روشی کاملا جدید به نام «اقتصاد آزمونی» پاسخ گوید و مورد اقبال نخبگان و صاحبنظران قرار گیرد. از همین روی با جعفر خیرخواهان که در سالهای اخـیر بخش قابل توجهی از فعالیت وی بر ترجمه مقالات و کتابهای ارزشمندی همچون
«معمای فراوانی: رونقهای نفتی و دولتهای نفتی» و «راه دیگر» متمرکز بوده است به گفتگو نشستیم و از او سوالاتی درباره اهمیت «اقتصاد فقیر» و رویکرد بدیعش برای حل مسائل اقتصادی ایران پرسیدیم.
«معمای فراوانی: رونقهای نفتی و دولتهای نفتی» و «راه دیگر» متمرکز بوده است به گفتگو نشستیم و از او سوالاتی درباره اهمیت «اقتصاد فقیر» و رویکرد بدیعش برای حل مسائل اقتصادی ایران پرسیدیم.
«اقتصاد فقیر» عنوان کتابی است که به تازگی توسط دکتر جعفر خیرخواهان و دکتر مهدی فیضی، دو تن از اقتصاددانان مشهدی ترجمه و توسط انتشارات «دنیای اقتصاد »چاپ شده است. این کتاب که با نگاهی متفاوت به واکاوی مسائل کشورهای توسعهنیافته میپردازد، توانسته است به مسأله فقر و چرایی آن با روشی کاملا جدید به نام «اقتصاد آزمونی» پاسخ گوید و مورد اقبال نخبگان و صاحبنظران قرار گیرد. از همین روی با جعفر خیرخواهان که در سالهای اخـیر بخش قابل توجهی از فعالیت وی بر ترجمه مقالات و کتابهای ارزشمندی همچون
«معمای فراوانی: رونقهای نفتی و دولتهای نفتی» و «راه دیگر» متمرکز بوده است به گفتگو نشستیم و از او سوالاتی درباره اهمیت «اقتصاد فقیر» و رویکرد بدیعش برای حل مسائل اقتصادی ایران پرسیدیم. وی رویکرد «اقتصاد فقیر» را نقطه مقابل تئوریهایی میداند که میخواهند به پرسشهای بزرگ پاسخهای همهجانبه بدهند و معمولا در عمل شکست میخورند. او معتقد است رویکرد این کتاب امکانی فراهم میآورد که از طریق انباشت مجموعه گامهای کوچکی که با دقت آزمون میشوند و با تدبیر اجرا میگردند، امکان پیشرفتهای کاملا محسوس و معنادار در مبارزه با فقر و نابرابری و حرکت به سوی توسعهیافتگی وجود دارد.
بهعنوان اولین سوال میخواهم از شما بپرسم که با کتاب «اقتصاد فقیر» چگونه آشنا شدید؟ (دکتر فیضی یا شخص دیگری پیشنهاد ترجمه کتاب را داد؟)
کتاب اقتصاد فقیر در سال ۲۰۱۱ منتشر و توسط روزنامه معتبر تایمز مالی بهعنوان کتاب برگزیده در آن سال معرفی شد. همچنین تمام نشریات تخصصی اقتصادی و بازرگانی به معرفی و نقد آن پرداختند و جایگاه شایسته خود را در بین کتابهای مطرح اقتصاد توسعه و اقتصاد سیاسی پیدا کرد. من در همان سال ۲۰۱۱ نسخه الکترونیکی کتاب را تهیه کردم و از اینکه به شکل داستانوار و جذاب و البته با نگاهی عمیق و همه جانبه به مسئله فقر میپرداخت و تئوریهای اقتصادی را به چالش میکشید، لذت بردم. از این گذشته هم بنده و هم دوست عزیزم دکتر مهدی فیضی با پژوهشها و مقالات نویسندگان کتاب از مدتها پیش آشنا بودیم و پس از اینکه ایشان دکتری اقتصاد خود را از دانشگاه فرانکفورت آلمان گرفت، صحبتهای اولیه درباره «اقتصاد فقیر» واینکه واقعا کاری تازه، ارزشمند و مرجع است بین ما رد و بدل شد. تا اینکه در اسفند ۱۳۹۰ سفری دو هفتهای به دو کشور فقیر آفریقایی کنیا و تانزانیا داشتیم، در آنجا جنبههایی از پدیده فقر را مشاهده کردیم و مطالعات میدانی نویسندگان کتاب برایمان تداعی شد. در بازگشت از سفر بهطور جدی تصمیم گرفتیم کتاب را به صورت مشترک ترجمه کنیم. حتی ابتدا قرار بود ترجمه سه نفره باشد که در همین جا لازم میدانم از خانم منصوره واثق برای همکاری و نقشی که در ترجمه اولیه سه فصل از کتاب داشتند، تشکر کنم. اما در ادامه به این نتیجه رسیدیم که کار دشوارتر از آن است که سه نفره پیش برود و به این ترتیب کار ترجمه با همکاری نزدیک و طی تقریبا ۵/۱ سال به پایان رسید. برای مثال من و مهدی فیضی تمام تعطیلات نوروز سال ۱۳۹۲ و تقریبا بعد از ظهرهای ۶ ماه پس از آن را پیوسته در کنار هم، روی ترجمه، بازخوانی، اصلاح و روانسازی متن گذراندیم.
چه ضرورتها و اهمیتهایی برای ترجمه «اقتصاد فقیر» وجود داشت، در واقع این کتاب به چه بخشی از سوالات علم اقتصاد پاسخ میدهد و با توجه به اینکه کتاب از یک روش نسبتا جدید با عنوان اقتصاد آزمونی (experimental economics) سخن به میان میآورد، تا چه حد قائل به اثرگذاری این روشها در کشورهایی مانند کشور ما که الگوهای قدیمی تا حد زیادی در آن نهادینه شده است، هستید؟
عنوان فرعی کتاب، «بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر» است. نویسندگان کتاب مدعی هستند اقتصاد توسعه باید بازاندیشی شود، چراکه رویکردهای پیشین نگاه از بالا به پایین و پاسخهای حاضر و آماده در چنته خود داشتند. بنرجی و دوفلو میگویند هیچ پاسخ و راهحل از قبل تعیینشدهای وجود ندارد، بلکه باید از اتاقهای دانشکدهها و پژوهشکدهها بیرون آمد و به میان مردم و فقرا رفت و سپس برای هر گروه و جامعهای راهحلی مناسب و واقعی یافت. این رویکرد، به کارهای هرناندو دسوتو اقتصاددان پرویی نیز شباهت دارد که در کتابهای «راه دیگر» و «راز سرمایه» میگوید برای درمان بیماری باید بالای سر بیمار بروید. در واقع این دو از دادن پاسخهای کلی و عامهپسند خودداری میکنند.
بهعنوان مثال در تئوری اقتصادی گفته میشود که داشتن تحصیلات بیشتر، باعث تقویت سرمایه انسانی و افزایش رشد اقتصادی میشود و باسواد شدن طبقات فقیر جامعه، آنان را از دام فقر بیرون میآورد و نابرابری اجتماعی را کاهش میدهد. در این حالت چکار باید کرد؟ مشخص است که در این حالت پاسخ خیلی ساده به دست میآید، فقط کافی است بودجه آموزش و پرورش و تعداد مدارس را در مناطق فقیرنشین افزایش دهید یا افراد نیکوکار را برای ساختن مدرسه تشویق کنید. همچنین می بینید که در نظام آموزشی دبیرستانهای ایران دروس زبان انگلیسی و عربی وجود دارد، اما گذراندن این دروس نتوانسته به توانایی و مهارت زبان خارجی دانشآموزان کمک کند و بازدهی در حد صفر است. توجه داشته باشید که من این قضیه را در مورد مناطق فقیرنشین و پایین شهر میگویم اما در مناطق متوسط و حتی برخوردار نیز اوضاع چندان بهتر نیست، چون اگر نتیجه مثبت بود نباید شاهد این همه موسسات گوناگون آزاد خصوصی برای آموزش زبانهای خارجی در سطوح مقدماتی و میانی باشیم. در مورد آموزش و تحصیل، مطالعات بنرجی و دوفلو نشانی می دهد که در بیشتر مدارس مناطق فقیرنشین معلم غایب است، یعنی بهجای شرکت در کلاس به کار دیگری مشغول است.
روش سنجش کنترلی تصادفی شده در واقع یک شیوه کمهزینه و کارآمد برای ارزیابی تاثیر واقعی مداخلات سیاستی است. اگر همان مثال قبلی را ادامه دهم، فرض کنید سیاستگذاران دولتی و نمایندگان مجلس به این نتیجه برسند که باید به کودکان خانوادههای فقیر کمک هزینه تحصیلی پرداخت شود و در نتیجه به هر دانشآموز مدارس ابتدایی در مناطق محروم مثلا ۱۰ هزار تومان ماهانه پرداخت شود تا تعداد بیشتری برای شرکت در مدرسه ابتدایی تشویق شوند، در اینجا یک جامعه از کودکان مناطق محروم داریم که آنان را به دو گروه نمونه تقسیم میکنیم: یک نمونه که کمک هزینه تحصیلی دریافت میکند و گروه شاهد که چنین کمکی نمیگیرند.
پس از گذشت چند سال مشخص میشود کودکانی که کمک هزینه میگیرند بیش از 20 درصد احتمال دارد که در مدارس راهنمایی شرکت کنند. اما نکته مهم این است که اطمینان از رفتن بچهها به مدرسه کافی نیست، چون هدف از مدرسه رفتن کودکان باید یادگیری باشد. اینجاست که مطالعات نشان داد بین بچههایی که کمک هزینه گرفتند و سالهای بیشتری در مدرسه شرکت کردند و آنهایی که کمک هزینه نگرفتند و سالهای کمتری در مدرسه بودند اساسا هیچ تفاوتی در یادگیری وجود نداشت و این بسیار ناراحتکننده و نگرانکننده است.
چرا چنین است؟ چون در بیشتر کشورها آموزگاران، غالبا در کلاس حضور ندارند یا وقتی در کلاس هستند فعالانه درس نمیدهند. یافته نگرانکننده دیگر این بود که وقتی آموزگاران آزموده شدند تا مشخص شود آیا قابلیت و توانایی درس دادن کلاس را دارند یا خیر، تعداد زیادی نمیتوانستند از عهده ۸۰ درصد سرفصل های مطالب کلاس درس برآیند. برای درس بسیار مهم ریاضی، تنها حدود ۳۰ درصد آموزگاران توانایی تدریس داشتند. در تحقیقات بعدی که برای چگونگی افزایش دادن پاسخگویی و کارایی نظام آموزشی صورت گرفت، مشخص شد مداخلاتی مثل انگیزهبخشی به آموزگاران، حضور فعالتر و اثربخشتر والدین و جوامع محلی، اطلاعرسانی شفافتر درباره بودجه مدارس، تفاوتهای زیادی ایجاد میکند.
نویسندگان کتاب اقتصاد فقیر با نگاه کلاننگر و از بالا به پایین به مسائل توسعه مخالفاند، همچنین از طرفی شاید مسائل عنوان شده در این کتاب که بهعنوان مظاهر اولیه فقر بهشمار میروند بهطور خاص مسئله کشور ما نباشد، حال با توجه به آنچه گفته شد این نوع نگاه را تا چه حد برای حل مسائل توسعه کشورمان مناسب میدانید؟
واقعیت این است که با تجربه حاصل از ۶۰ سال نظریات اقتصاد توسعه میتوان ادعا کرد اکنون تئوری مسلط توسعه اقتصادی بر نقش بیبدیل نهادها و توجه به جوامع محلی تاکید دارد. به این ترتیب نهادها عامل شکست یا موفقیت اقتصادها به حساب میآیند و در عین حال باید توجه داشت که نهادها به کندی تغییر میکنند. پس شرایط محلی مثل عادات و رسوم و سنتها، و قوانین و مقررات رسمی که اجرا میشوند، تعیینکننده هستند. رویکرد جدید مدعی است که با تغییرات کوچک در انگیزهها و مشوقهای مردم میتوان تفاوت زیادی در عملکردها بهوجود آورد. راهکارهای کوچک اما نوآورانه طی زمان میتوانند ما را به نتایج مهم و محسوسی برسانند. این رویکرد، نیازمند شناخت واقعی و از نزدیک مردم همانطورکه هستند، کارکردن با مقامات محلی، کسبوکارهای خصوصی و جامعه مدنی در بخشهای مختلف است. یکی از کاربردهای روش سنجش کنترلی تصادفیشده درتعیین کارایی پروژههای توسعه است. در نتیجه با مداخلات کوچک و کمهزینه میتوان تفاوتهای زیادی در کیفیت زندگی و حتی کیفیت نهادها بهوجود آورد. این رویکرد در نقطه مقابل تئوریهایی است که میخواهند به پرسشهای بزرگ پاسخهای همهجانبه بدهند،پاسخهایی که در عمل معمولا شکست میخورند. پس، از طریق انباشت مجموعه گامهای کوچکی که هر کدام کاملا اندیشیدهشده، با دقت آزمون شده و با تدبیر اجرا می گردند، امکان پیشرفتهای کاملا محسوس و معنادار در مبارزه با فقر و نابرابری و حرکت در جهت توسعهیافتگی وجود دارد. هدف، ابزارها و روشهای توسعه منطقهای و همچنین منابع دردسترس بهشدت تحت تاثیر و نفوذ فلسفه و پارادایم اقتصادی حاکم است. در این راستا ۳ نکته اساسی که در گذشته باعث شکست سیاستهای اقتصادی شده است عبارتند از: ۱) جهانبینی و ذهنیت کارشناسان و تصمیمگیران که محرّک و خطدهنده انواع سیاستهاست، ۲) جهالتی که نسبت به واقعیت زندگی مردم وجود دارد و باعث میشود حتی ایدههایی که با نیّت خیر پیشنهاد شده به بنبست و مشکل خورد و ۳) سرانجام جمود و بیعملی در اجرا که ناشی از بیتوجهی به ساختار انگیزشی عاملان اقتصادی است. اینها سه دلیلی هستند که باعث می شوند سیاستها به نتیجه مورد انتظار نرسند و شکست بخورند.
بهعنوان شخصی که صاحب چند ترجمه در حوزه علم اقتصاد هستید، کیفیت ترجمههای صورت گرفته در حوزه اقتصاد را چگونه ارزیابی میکنید؟
همه گونه ترجمهای یافت میشود و بازاری آشفته است چون که نقد کتاب و نقد ترجمه به شکل سازمان یافته نداریم و هر کسی که احساس کند مترجم است میتواند کتابی را ترجمه و بدون گذر از انواع فیلترها روانه بازار کند و ناشران هم توانایی زیادی در ارزشگذاری کتاب و کیفیت کار مترجمان ندارند.
بهنظر شما آیا ترجمههای صورت گرفته در حوزه اقتصاد پاسخگوی نیازهای روز جامعه ما در این حوزه هستند؟
اگر به جامعه در سطح عامه مردم نگاه کنیم خیر، کتابهایی نداریم که عموم جامعه را با اقتصاد و سواد و دانش اقتصادی آشنا و به مفاهیم آن علاقهمند کند. البته در سطح دانشگاهی وضع اندکی بهتر است. مثلا دانشگاه آکسفورد مجموعه کتب مختصر و مفید از انواع دانشهای بشری را منتشر میکند که من هم کتاب «اقتصاد» نوشته پارتا داسگوپتا در این مجموعه را ترجمه کردم. در حال حاضر کتابهای بین رشتهای زیادی منتشر میشود که علم اقتصاد را با رشتههای حقوق، روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست و غیره پیوند میزند، اما تعداد بسیار اندکی از آنها به فارسی ترجمه شده است. مطالعه این کتابها باعث میشود تا از تصمیمات شتابزده و بدون پژوهش در حوزه اقتصاد اجتناب کنیم و حسابشده، سنجیده و با صبر و حوصله تصمیم بگیریم.
بیشتر ترجمههای شما در حوزه اقتصاد سیاسی است، چه ضرورتی برای ترجمه متون این حوزه میبینید و چرا مثلا به ترجمه متون درسی نمیپردازید؟ (با توجه به اینکه ضعف جدی در این زمینه وجود دارد)
من برای ترجمه این کتابها یک دلیل بسیار مهم دارم و آن این است که بیشتر مشکلات اقتصادی جامعه ما، راهحل سیاسی دارد و تا زمانی که نهادهای سیاسی معیوب هستند و اصلاح نشدهاند، سیاستهای اقتصادی ما به نتیجه نمیرسند و شکست میخورند. در واقع علم اقتصاد از زمان پیدایش تا اواسط سده نوزدهم با عنوان «اقتصاد سیاسی» شناخته میشد و پس از آن بود که مسیر هر کدام جدا شد، اما در ۲ دهه اخیر دوباره این دو حوزه با یکدیگر پیوند خوردند، چراکه بنیان و اساس ثروت و کامیابی ملتها را رقابت و پاسخگویی سیاسی و نهادهای باز و دموکراتیک تشکیل میدهند. درباره اینکه چرا متون درسی را ترجمه نکردم باید بگویم همه این کتابها از جمله «اقتصاد فقیر» این قابلیت را دارند که بهعنوان منبع درسی اصلی یا تکمیلی در دورههای کارشناسی یا کارشناسی ارشد استفاده شوند.pic۱
ترجمه در حوزه اقتصاد بیشتر به یک مترجم کاربلد نیاز دارد یا یک اقتصاددان که به ترجمه نیز اشراف دارد؟ (مباحث فنی ترجمه اهمیت بیشتری دارد یا مباحث علمی اقتصاد؟)
با توجه به تخصصی و پیچیده شدن مطالب علمی و بینرشتهای شدن موضوعات، به نظر من کسی که میخواهد کتابی را ترجمه کند ابتدا باید آن رشته را کامل بشناسد و با ظرافتها و زیروبمهای موضوع و اصطلاحات تخصصی آشنایی کامل داشته باشد. علاوه براین مهارت و توانایی ترجمه کردن، تعهد و حفظ امانت و خود را جای خواننده کتاب گذاشتن نیز ضروری است.
مهمترین و اثرگذارترین ترجمه خود را کدام اثر میدانید؟ همچنین تجربه ترجمه به صورت همکاری مشترک چه تفاوتهایی با ترجمه به صورت شخصی دارد و کدامیک بهتر است؟
از مهمترین و اثرگذارترین ترجمهها به جز «اقتصاد فقیر» میتوانم از ۳ کتاب «معمای فراوانی»، «راه دیگر» و «حکمرانی خوب» که در یک پروژه مشترک با دکتر احمد میدری و همکاری گروهی از مترجمان تهیه شد نام ببرم.
تری کارل نویسنده کتاب «معمای فراوانی» ثابت میکند چرا نفت در همه کشورها بلای جان مردمانشان میشود و سیاست و دولت را آلوده و ناتوان میسازد. به استثنای کشورهایی مثل نروژ (یا حتی پیش از آن استرالیا و کانادا) که قبل از ورود رانت نفت به اقتصاد خود، توانستند نهادهای مقتدر سیاسی مثل مجلس قانونگذاری مردمی، مطبوعات آزاد، نظام بوروکراسی بدون فساد، کارآمد، حرفهای و شایسته سالار ایجاد کنند. دسوتو در کتاب «راه دیگر»، نشان میدهد چگونه در جهان سوم، قوانین فقط در خدمت اقلیتی از فرادستان سیاسی و اطرافیان آنان است و فشارهای متضاد گروههای رانتجو به شکل رفاقت و پارتیبازی، انبوهی از قوانین و مقررات ضدونقیض را در جامعه بهوجود میآورد و قدرت صلاحدیدی به دیوانسالاری دولتی میدهد تا بهطور سلیقهای عمل کند که حاصل آن فرار تولیدکنندگان است. این وضعیت، اقتصاد را به سمت غیررسمی شدن میبرد که کارایی و بهرهوری در آن پایین است، قدرت رقابتی اقتصاد کاهش مییابد و رشد اقتصادی ضعیف میشود. پس به اعتقاد دسوتو باید قوانین را در خدمت گروههای فقیر جامعه بازنویسی کرد و با احترام به حقوق مالکیت فقرا، آنان را توانمند ساخت. کتاب «حکمرانی خوب» نیز بنیانهای توسعه اقتصادی را در شاخصهای ششگانه به این شرح خلاصه کرده است: پاسخگویی و حق اظهارنظر، ثبات سیاسی و نبود خشونت، اثربخشی دولت، کیفیت مقررات، حاکمیت قانون و نبود فساد.
درباره تجربه ترجمه انفرادی یا مشترک و برتری کدامیک باید عرض کنم بستگی به همکار انتخابی برای ترجمه دارد. در مورد کتاب اقتصاد فقیر خوشبختانه مهدی فیضی خیلی خوب و با مسئولیتشناسی و اختصاص وقت هر زمان که نیاز بود شانه به شانه من پیش آمد و هم اکنون نیز هر دوی ما در حال انتشار و ترویج رویکرد نویسندگان کتاب هستیم.
«معمای فراوانی: رونقهای نفتی و دولتهای نفتی» و «راه دیگر» متمرکز بوده است به گفتگو نشستیم و از او سوالاتی درباره اهمیت «اقتصاد فقیر» و رویکرد بدیعش برای حل مسائل اقتصادی ایران پرسیدیم. وی رویکرد «اقتصاد فقیر» را نقطه مقابل تئوریهایی میداند که میخواهند به پرسشهای بزرگ پاسخهای همهجانبه بدهند و معمولا در عمل شکست میخورند. او معتقد است رویکرد این کتاب امکانی فراهم میآورد که از طریق انباشت مجموعه گامهای کوچکی که با دقت آزمون میشوند و با تدبیر اجرا میگردند، امکان پیشرفتهای کاملا محسوس و معنادار در مبارزه با فقر و نابرابری و حرکت به سوی توسعهیافتگی وجود دارد.
بهعنوان اولین سوال میخواهم از شما بپرسم که با کتاب «اقتصاد فقیر» چگونه آشنا شدید؟ (دکتر فیضی یا شخص دیگری پیشنهاد ترجمه کتاب را داد؟)
کتاب اقتصاد فقیر در سال ۲۰۱۱ منتشر و توسط روزنامه معتبر تایمز مالی بهعنوان کتاب برگزیده در آن سال معرفی شد. همچنین تمام نشریات تخصصی اقتصادی و بازرگانی به معرفی و نقد آن پرداختند و جایگاه شایسته خود را در بین کتابهای مطرح اقتصاد توسعه و اقتصاد سیاسی پیدا کرد. من در همان سال ۲۰۱۱ نسخه الکترونیکی کتاب را تهیه کردم و از اینکه به شکل داستانوار و جذاب و البته با نگاهی عمیق و همه جانبه به مسئله فقر میپرداخت و تئوریهای اقتصادی را به چالش میکشید، لذت بردم. از این گذشته هم بنده و هم دوست عزیزم دکتر مهدی فیضی با پژوهشها و مقالات نویسندگان کتاب از مدتها پیش آشنا بودیم و پس از اینکه ایشان دکتری اقتصاد خود را از دانشگاه فرانکفورت آلمان گرفت، صحبتهای اولیه درباره «اقتصاد فقیر» واینکه واقعا کاری تازه، ارزشمند و مرجع است بین ما رد و بدل شد. تا اینکه در اسفند ۱۳۹۰ سفری دو هفتهای به دو کشور فقیر آفریقایی کنیا و تانزانیا داشتیم، در آنجا جنبههایی از پدیده فقر را مشاهده کردیم و مطالعات میدانی نویسندگان کتاب برایمان تداعی شد. در بازگشت از سفر بهطور جدی تصمیم گرفتیم کتاب را به صورت مشترک ترجمه کنیم. حتی ابتدا قرار بود ترجمه سه نفره باشد که در همین جا لازم میدانم از خانم منصوره واثق برای همکاری و نقشی که در ترجمه اولیه سه فصل از کتاب داشتند، تشکر کنم. اما در ادامه به این نتیجه رسیدیم که کار دشوارتر از آن است که سه نفره پیش برود و به این ترتیب کار ترجمه با همکاری نزدیک و طی تقریبا ۵/۱ سال به پایان رسید. برای مثال من و مهدی فیضی تمام تعطیلات نوروز سال ۱۳۹۲ و تقریبا بعد از ظهرهای ۶ ماه پس از آن را پیوسته در کنار هم، روی ترجمه، بازخوانی، اصلاح و روانسازی متن گذراندیم.
چه ضرورتها و اهمیتهایی برای ترجمه «اقتصاد فقیر» وجود داشت، در واقع این کتاب به چه بخشی از سوالات علم اقتصاد پاسخ میدهد و با توجه به اینکه کتاب از یک روش نسبتا جدید با عنوان اقتصاد آزمونی (experimental economics) سخن به میان میآورد، تا چه حد قائل به اثرگذاری این روشها در کشورهایی مانند کشور ما که الگوهای قدیمی تا حد زیادی در آن نهادینه شده است، هستید؟
عنوان فرعی کتاب، «بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر» است. نویسندگان کتاب مدعی هستند اقتصاد توسعه باید بازاندیشی شود، چراکه رویکردهای پیشین نگاه از بالا به پایین و پاسخهای حاضر و آماده در چنته خود داشتند. بنرجی و دوفلو میگویند هیچ پاسخ و راهحل از قبل تعیینشدهای وجود ندارد، بلکه باید از اتاقهای دانشکدهها و پژوهشکدهها بیرون آمد و به میان مردم و فقرا رفت و سپس برای هر گروه و جامعهای راهحلی مناسب و واقعی یافت. این رویکرد، به کارهای هرناندو دسوتو اقتصاددان پرویی نیز شباهت دارد که در کتابهای «راه دیگر» و «راز سرمایه» میگوید برای درمان بیماری باید بالای سر بیمار بروید. در واقع این دو از دادن پاسخهای کلی و عامهپسند خودداری میکنند.
بهعنوان مثال در تئوری اقتصادی گفته میشود که داشتن تحصیلات بیشتر، باعث تقویت سرمایه انسانی و افزایش رشد اقتصادی میشود و باسواد شدن طبقات فقیر جامعه، آنان را از دام فقر بیرون میآورد و نابرابری اجتماعی را کاهش میدهد. در این حالت چکار باید کرد؟ مشخص است که در این حالت پاسخ خیلی ساده به دست میآید، فقط کافی است بودجه آموزش و پرورش و تعداد مدارس را در مناطق فقیرنشین افزایش دهید یا افراد نیکوکار را برای ساختن مدرسه تشویق کنید. همچنین می بینید که در نظام آموزشی دبیرستانهای ایران دروس زبان انگلیسی و عربی وجود دارد، اما گذراندن این دروس نتوانسته به توانایی و مهارت زبان خارجی دانشآموزان کمک کند و بازدهی در حد صفر است. توجه داشته باشید که من این قضیه را در مورد مناطق فقیرنشین و پایین شهر میگویم اما در مناطق متوسط و حتی برخوردار نیز اوضاع چندان بهتر نیست، چون اگر نتیجه مثبت بود نباید شاهد این همه موسسات گوناگون آزاد خصوصی برای آموزش زبانهای خارجی در سطوح مقدماتی و میانی باشیم. در مورد آموزش و تحصیل، مطالعات بنرجی و دوفلو نشانی می دهد که در بیشتر مدارس مناطق فقیرنشین معلم غایب است، یعنی بهجای شرکت در کلاس به کار دیگری مشغول است.
روش سنجش کنترلی تصادفی شده در واقع یک شیوه کمهزینه و کارآمد برای ارزیابی تاثیر واقعی مداخلات سیاستی است. اگر همان مثال قبلی را ادامه دهم، فرض کنید سیاستگذاران دولتی و نمایندگان مجلس به این نتیجه برسند که باید به کودکان خانوادههای فقیر کمک هزینه تحصیلی پرداخت شود و در نتیجه به هر دانشآموز مدارس ابتدایی در مناطق محروم مثلا ۱۰ هزار تومان ماهانه پرداخت شود تا تعداد بیشتری برای شرکت در مدرسه ابتدایی تشویق شوند، در اینجا یک جامعه از کودکان مناطق محروم داریم که آنان را به دو گروه نمونه تقسیم میکنیم: یک نمونه که کمک هزینه تحصیلی دریافت میکند و گروه شاهد که چنین کمکی نمیگیرند.
پس از گذشت چند سال مشخص میشود کودکانی که کمک هزینه میگیرند بیش از 20 درصد احتمال دارد که در مدارس راهنمایی شرکت کنند. اما نکته مهم این است که اطمینان از رفتن بچهها به مدرسه کافی نیست، چون هدف از مدرسه رفتن کودکان باید یادگیری باشد. اینجاست که مطالعات نشان داد بین بچههایی که کمک هزینه گرفتند و سالهای بیشتری در مدرسه شرکت کردند و آنهایی که کمک هزینه نگرفتند و سالهای کمتری در مدرسه بودند اساسا هیچ تفاوتی در یادگیری وجود نداشت و این بسیار ناراحتکننده و نگرانکننده است.
چرا چنین است؟ چون در بیشتر کشورها آموزگاران، غالبا در کلاس حضور ندارند یا وقتی در کلاس هستند فعالانه درس نمیدهند. یافته نگرانکننده دیگر این بود که وقتی آموزگاران آزموده شدند تا مشخص شود آیا قابلیت و توانایی درس دادن کلاس را دارند یا خیر، تعداد زیادی نمیتوانستند از عهده ۸۰ درصد سرفصل های مطالب کلاس درس برآیند. برای درس بسیار مهم ریاضی، تنها حدود ۳۰ درصد آموزگاران توانایی تدریس داشتند. در تحقیقات بعدی که برای چگونگی افزایش دادن پاسخگویی و کارایی نظام آموزشی صورت گرفت، مشخص شد مداخلاتی مثل انگیزهبخشی به آموزگاران، حضور فعالتر و اثربخشتر والدین و جوامع محلی، اطلاعرسانی شفافتر درباره بودجه مدارس، تفاوتهای زیادی ایجاد میکند.
نویسندگان کتاب اقتصاد فقیر با نگاه کلاننگر و از بالا به پایین به مسائل توسعه مخالفاند، همچنین از طرفی شاید مسائل عنوان شده در این کتاب که بهعنوان مظاهر اولیه فقر بهشمار میروند بهطور خاص مسئله کشور ما نباشد، حال با توجه به آنچه گفته شد این نوع نگاه را تا چه حد برای حل مسائل توسعه کشورمان مناسب میدانید؟
واقعیت این است که با تجربه حاصل از ۶۰ سال نظریات اقتصاد توسعه میتوان ادعا کرد اکنون تئوری مسلط توسعه اقتصادی بر نقش بیبدیل نهادها و توجه به جوامع محلی تاکید دارد. به این ترتیب نهادها عامل شکست یا موفقیت اقتصادها به حساب میآیند و در عین حال باید توجه داشت که نهادها به کندی تغییر میکنند. پس شرایط محلی مثل عادات و رسوم و سنتها، و قوانین و مقررات رسمی که اجرا میشوند، تعیینکننده هستند. رویکرد جدید مدعی است که با تغییرات کوچک در انگیزهها و مشوقهای مردم میتوان تفاوت زیادی در عملکردها بهوجود آورد. راهکارهای کوچک اما نوآورانه طی زمان میتوانند ما را به نتایج مهم و محسوسی برسانند. این رویکرد، نیازمند شناخت واقعی و از نزدیک مردم همانطورکه هستند، کارکردن با مقامات محلی، کسبوکارهای خصوصی و جامعه مدنی در بخشهای مختلف است. یکی از کاربردهای روش سنجش کنترلی تصادفیشده درتعیین کارایی پروژههای توسعه است. در نتیجه با مداخلات کوچک و کمهزینه میتوان تفاوتهای زیادی در کیفیت زندگی و حتی کیفیت نهادها بهوجود آورد. این رویکرد در نقطه مقابل تئوریهایی است که میخواهند به پرسشهای بزرگ پاسخهای همهجانبه بدهند،پاسخهایی که در عمل معمولا شکست میخورند. پس، از طریق انباشت مجموعه گامهای کوچکی که هر کدام کاملا اندیشیدهشده، با دقت آزمون شده و با تدبیر اجرا می گردند، امکان پیشرفتهای کاملا محسوس و معنادار در مبارزه با فقر و نابرابری و حرکت در جهت توسعهیافتگی وجود دارد. هدف، ابزارها و روشهای توسعه منطقهای و همچنین منابع دردسترس بهشدت تحت تاثیر و نفوذ فلسفه و پارادایم اقتصادی حاکم است. در این راستا ۳ نکته اساسی که در گذشته باعث شکست سیاستهای اقتصادی شده است عبارتند از: ۱) جهانبینی و ذهنیت کارشناسان و تصمیمگیران که محرّک و خطدهنده انواع سیاستهاست، ۲) جهالتی که نسبت به واقعیت زندگی مردم وجود دارد و باعث میشود حتی ایدههایی که با نیّت خیر پیشنهاد شده به بنبست و مشکل خورد و ۳) سرانجام جمود و بیعملی در اجرا که ناشی از بیتوجهی به ساختار انگیزشی عاملان اقتصادی است. اینها سه دلیلی هستند که باعث می شوند سیاستها به نتیجه مورد انتظار نرسند و شکست بخورند.
بهعنوان شخصی که صاحب چند ترجمه در حوزه علم اقتصاد هستید، کیفیت ترجمههای صورت گرفته در حوزه اقتصاد را چگونه ارزیابی میکنید؟
همه گونه ترجمهای یافت میشود و بازاری آشفته است چون که نقد کتاب و نقد ترجمه به شکل سازمان یافته نداریم و هر کسی که احساس کند مترجم است میتواند کتابی را ترجمه و بدون گذر از انواع فیلترها روانه بازار کند و ناشران هم توانایی زیادی در ارزشگذاری کتاب و کیفیت کار مترجمان ندارند.
بهنظر شما آیا ترجمههای صورت گرفته در حوزه اقتصاد پاسخگوی نیازهای روز جامعه ما در این حوزه هستند؟
اگر به جامعه در سطح عامه مردم نگاه کنیم خیر، کتابهایی نداریم که عموم جامعه را با اقتصاد و سواد و دانش اقتصادی آشنا و به مفاهیم آن علاقهمند کند. البته در سطح دانشگاهی وضع اندکی بهتر است. مثلا دانشگاه آکسفورد مجموعه کتب مختصر و مفید از انواع دانشهای بشری را منتشر میکند که من هم کتاب «اقتصاد» نوشته پارتا داسگوپتا در این مجموعه را ترجمه کردم. در حال حاضر کتابهای بین رشتهای زیادی منتشر میشود که علم اقتصاد را با رشتههای حقوق، روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست و غیره پیوند میزند، اما تعداد بسیار اندکی از آنها به فارسی ترجمه شده است. مطالعه این کتابها باعث میشود تا از تصمیمات شتابزده و بدون پژوهش در حوزه اقتصاد اجتناب کنیم و حسابشده، سنجیده و با صبر و حوصله تصمیم بگیریم.
بیشتر ترجمههای شما در حوزه اقتصاد سیاسی است، چه ضرورتی برای ترجمه متون این حوزه میبینید و چرا مثلا به ترجمه متون درسی نمیپردازید؟ (با توجه به اینکه ضعف جدی در این زمینه وجود دارد)
من برای ترجمه این کتابها یک دلیل بسیار مهم دارم و آن این است که بیشتر مشکلات اقتصادی جامعه ما، راهحل سیاسی دارد و تا زمانی که نهادهای سیاسی معیوب هستند و اصلاح نشدهاند، سیاستهای اقتصادی ما به نتیجه نمیرسند و شکست میخورند. در واقع علم اقتصاد از زمان پیدایش تا اواسط سده نوزدهم با عنوان «اقتصاد سیاسی» شناخته میشد و پس از آن بود که مسیر هر کدام جدا شد، اما در ۲ دهه اخیر دوباره این دو حوزه با یکدیگر پیوند خوردند، چراکه بنیان و اساس ثروت و کامیابی ملتها را رقابت و پاسخگویی سیاسی و نهادهای باز و دموکراتیک تشکیل میدهند. درباره اینکه چرا متون درسی را ترجمه نکردم باید بگویم همه این کتابها از جمله «اقتصاد فقیر» این قابلیت را دارند که بهعنوان منبع درسی اصلی یا تکمیلی در دورههای کارشناسی یا کارشناسی ارشد استفاده شوند.pic۱
ترجمه در حوزه اقتصاد بیشتر به یک مترجم کاربلد نیاز دارد یا یک اقتصاددان که به ترجمه نیز اشراف دارد؟ (مباحث فنی ترجمه اهمیت بیشتری دارد یا مباحث علمی اقتصاد؟)
با توجه به تخصصی و پیچیده شدن مطالب علمی و بینرشتهای شدن موضوعات، به نظر من کسی که میخواهد کتابی را ترجمه کند ابتدا باید آن رشته را کامل بشناسد و با ظرافتها و زیروبمهای موضوع و اصطلاحات تخصصی آشنایی کامل داشته باشد. علاوه براین مهارت و توانایی ترجمه کردن، تعهد و حفظ امانت و خود را جای خواننده کتاب گذاشتن نیز ضروری است.
مهمترین و اثرگذارترین ترجمه خود را کدام اثر میدانید؟ همچنین تجربه ترجمه به صورت همکاری مشترک چه تفاوتهایی با ترجمه به صورت شخصی دارد و کدامیک بهتر است؟
از مهمترین و اثرگذارترین ترجمهها به جز «اقتصاد فقیر» میتوانم از ۳ کتاب «معمای فراوانی»، «راه دیگر» و «حکمرانی خوب» که در یک پروژه مشترک با دکتر احمد میدری و همکاری گروهی از مترجمان تهیه شد نام ببرم.
تری کارل نویسنده کتاب «معمای فراوانی» ثابت میکند چرا نفت در همه کشورها بلای جان مردمانشان میشود و سیاست و دولت را آلوده و ناتوان میسازد. به استثنای کشورهایی مثل نروژ (یا حتی پیش از آن استرالیا و کانادا) که قبل از ورود رانت نفت به اقتصاد خود، توانستند نهادهای مقتدر سیاسی مثل مجلس قانونگذاری مردمی، مطبوعات آزاد، نظام بوروکراسی بدون فساد، کارآمد، حرفهای و شایسته سالار ایجاد کنند. دسوتو در کتاب «راه دیگر»، نشان میدهد چگونه در جهان سوم، قوانین فقط در خدمت اقلیتی از فرادستان سیاسی و اطرافیان آنان است و فشارهای متضاد گروههای رانتجو به شکل رفاقت و پارتیبازی، انبوهی از قوانین و مقررات ضدونقیض را در جامعه بهوجود میآورد و قدرت صلاحدیدی به دیوانسالاری دولتی میدهد تا بهطور سلیقهای عمل کند که حاصل آن فرار تولیدکنندگان است. این وضعیت، اقتصاد را به سمت غیررسمی شدن میبرد که کارایی و بهرهوری در آن پایین است، قدرت رقابتی اقتصاد کاهش مییابد و رشد اقتصادی ضعیف میشود. پس به اعتقاد دسوتو باید قوانین را در خدمت گروههای فقیر جامعه بازنویسی کرد و با احترام به حقوق مالکیت فقرا، آنان را توانمند ساخت. کتاب «حکمرانی خوب» نیز بنیانهای توسعه اقتصادی را در شاخصهای ششگانه به این شرح خلاصه کرده است: پاسخگویی و حق اظهارنظر، ثبات سیاسی و نبود خشونت، اثربخشی دولت، کیفیت مقررات، حاکمیت قانون و نبود فساد.
درباره تجربه ترجمه انفرادی یا مشترک و برتری کدامیک باید عرض کنم بستگی به همکار انتخابی برای ترجمه دارد. در مورد کتاب اقتصاد فقیر خوشبختانه مهدی فیضی خیلی خوب و با مسئولیتشناسی و اختصاص وقت هر زمان که نیاز بود شانه به شانه من پیش آمد و هم اکنون نیز هر دوی ما در حال انتشار و ترویج رویکرد نویسندگان کتاب هستیم.
ارسال نظر