کام شیرین ادبیات را تلخ نکنیم
یاسین نمکچیان ادای دینی کوچک در مقابل مرد بزرگ داستاننویسی ایران رمان زوال کلنل نوشته محمود دولتآبادی نویسنده برجسته معاصر جایزه مهم یان میخالسکی را برای ادبیات ایران به ارمغان آورد. جایزهای که میتواند راهگشای ادبیات داستانی ایران باشد و گامهایی به سوی جهانی شدن ادبیات ایران. این اتفاق در حالی شکل گرفت که کتاب نویسنده محبوب معاصر هنوز درایران منتشر نشده و حاشیههای زیادی پیرامونش به وجود آمده است. محمود دولتآبادی یکی از مهمترین نویسندگان معاصر ایران است و این پرونده که بسیار با عجله تدارک دیده شده ادای دین کوچکی است برای مردی که عمرش را وقف کلمه کرده است.
یاسین نمکچیان ادای دینی کوچک در مقابل مرد بزرگ داستاننویسی ایران رمان زوال کلنل نوشته محمود دولتآبادی نویسنده برجسته معاصر جایزه مهم یان میخالسکی را برای ادبیات ایران به ارمغان آورد. جایزهای که میتواند راهگشای ادبیات داستانی ایران باشد و گامهایی به سوی جهانی شدن ادبیات ایران. این اتفاق در حالی شکل گرفت که کتاب نویسنده محبوب معاصر هنوز درایران منتشر نشده و حاشیههای زیادی پیرامونش به وجود آمده است. محمود دولتآبادی یکی از مهمترین نویسندگان معاصر ایران است و این پرونده که بسیار با عجله تدارک دیده شده ادای دین کوچکی است برای مردی که عمرش را وقف کلمه کرده است. پروندهای که شاید در گوشهای از دفتر خاطرات مطبوعات به یادگار باقی بماند.
این هم حتما از ویژگیهای زندگی در این سرزمین است که جهانیترین کتاب داستانی ما هنوز در ایران منتشر نشده است. اتفاق عجیب و غریبی که تنها میتواند در همین محدوده جغرافیایی شکل بگیرد، نه هیچ کجای دیگردنیا.
«زوال کلنل» در حیات ادبی محمود دولت آبادی نقشی بالاتر از یک کتاب را ایفا کرده و دامنه شهرت و محبوبیت نویسنده دوست داشتنی معاصر را تا آن سوی آبها گسترش داده است. در تاریخ نه چندان طولانی داستان نویسی ایران کمتر کتابی به اندازه زوال کلنل در خارج از کشور مورد توجه قرار گرفته وهمین نکته میتواند نوید روزهای روشنی را برای ادبیات ایران به ارمغان بیاورد؛ اما اینکه چرا کتاب نویسنده محبوبی همچون محمود دولت آبادی مجوز انتشار نمیگیرد و سرانجام نسخه ترجمهاش به زبان آلمانی چاپ میشود و در بسیاری از جایزههای معتبر جهان مورد توجه قرار میگیرد حدیث پرغصهای است که تحملش را حداقل برای خود جناب دولت آبادی صبر ایوب لازم است؛ چراکه نویسنده مینویسد تا اثرش را قبل از همه مردمی که برای آنها عرق ریخته بخوانند. حالا حساب کنید طرف نویسنده با احساس کلیدر و جای خالی سلوچ و ... باشد که عشق وطن، در سطر سطر نوشتههایش موج میزند.
از همین رو بارها به وزارت ارشاد مراجعه کرده و ساعتها پشت اتاق معاون فرهنگی سابق منتظر ایستاده تا شاید روزنهای برای انتشار کتابش باز شود؛ اما دریغ وافسوس حتی از باز شدن روزنهای. این نمونهای روشن از برخوردها وحرمت گذاشتنها و قدردانیهای ما در مقابل آدمهایی است که سالهای زیادی از عمرشان را وقف فرهنگ وهنر کردهاند و سرانجام تنها دستاوردی که داشتهاند همین بوده که برای انتشار کتابشان ساعتها پشت اتاق مدیر فلان اداره در انتظار به سر ببرند. شرافت دولت آبادی اجازه نداد تا کتابی را که به نشرچشمه(ناشر تعلیقی) سپرده بود پس بگیرد و به ناشر دیگری بسپارد و همین باعث شده تا به هرشکلی که شده جلوی انتشارش را بگیرند. آیا حق نویسنده قابل احترامی همچون دولت آبادی این است؟ سزای آدمی که عمرش را برای ادبیات این مملکت گذاشته و زیباترین روزها و ساعتها و ثانیهها را برای مردمش رقم زده همین است که سرگردان راهروهای ادارات شود؟
آیا در چنین مواقعی نهادی، آدم بانفوذی، کسی وجود ندارد که گوشی تلفن را بردارد و به مدیران ارشد ادارات بگوید این آدم خاطرهساز چند نسل است و انسانی نیست که اینگونه سربه سرش میگذارند. آیا آنهایی که به راحتی چندین و چند ماه نویسنده عزیز این مملکت را سرکار گذاشتهاند، هرگز در عمرشان کتابی از او نخواندهاند و لذت نبردهاند که اینگونه تمامی حرمتها را نادیده میانگارند. دیر یا زود زوال کنل و طریق بسمل شدن و کتابهای دیگر استاد که پشت سد ممیزی گیر کردهاند به دست مخاطبان و علاقهمندان میرسند؛ اما همچنان این پرسش باقی خواهد ماند که تا کی باید با این گونه رفتارها کام شیرین ادبیات داستانی را تلخ کنیم؟
ارسال نظر