مهرداد بذرپاش، در گفتوگو با دنیای اقتصاد:
وظیفة سازمانهای توسعهای یافتن حلقههای مفقودة توسعة صنعتی است
مهرداد بذرپاش، اگر نگوییم جوانترین، بیتردید یکی از جوانترین مدیران ارشد کشور در طول دو دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد بوده است. او متولد ۱۳۵۹ تهران و فارغالتحصیل مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف است که سپس در رشته مدیریت صنعتی به تحصیلاتش ادامه داد. با آمدن محمود احمدینژاد به شهرداری تهران، او هم رئیس گروه مشاوران جوانِ شهردار شد. در سومین دورة انتخابات شوراهای شهر تهران او رئیس ستاد ائتلاف رایحه خوش خدمت و نامزد راهیابی به شورا شد، اما به شورا راه نیافت. سال ۱۳۸۶ با نظر محمود احمدینژاد، بذرپاش در سن ۲۸ سالگی از طرف مدیرعامل شرکت سایپا به سمت مدیرعامل شرکت پارسخودرو منصوب شد.
مهرداد بذرپاش، اگر نگوییم جوانترین، بیتردید یکی از جوانترین مدیران ارشد کشور در طول دو دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد بوده است. او متولد 1359 تهران و فارغالتحصیل مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف است که سپس در رشته مدیریت صنعتی به تحصیلاتش ادامه داد. با آمدن محمود احمدینژاد به شهرداری تهران، او هم رئیس گروه مشاوران جوانِ شهردار شد. در سومین دورة انتخابات شوراهای شهر تهران او رئیس ستاد ائتلاف رایحه خوش خدمت و نامزد راهیابی به شورا شد، اما به شورا راه نیافت. سال 1386 با نظر محمود احمدینژاد، بذرپاش در سن ۲۸ سالگی از طرف مدیرعامل شرکت سایپا به سمت مدیرعامل شرکت پارسخودرو منصوب شد. چندی بعد هم به پیشنهاد احمد قلعهبانی، رئیس هیأت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و تأیید هیات مدیره جدید سایپا، به عنوان مدیرعامل گروه خودروسازی سایپا برگزیده شد. سال 1387 هم روزنامة «وطن امروز» با مدیرمسئولی او منتشر شد. بذرپاش در دوم مرداد ۱۳۸۸ به سمت معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان ملی جوانان منصوب شد، اما در سال۱۳۸۹ کنار رفت. بذرپاش در نهمین دورة انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز در دور دوم به عنوان نمایندة مردم
تهران به مجلس راه یافت. او بر این باور است که نبودِ یک استراتژی کلان و راهبردی، موانع بسیاری را بر سر راه توسعة صنعت ایران گذاشته است. به باور او، سازمانهای توسعهای، که باید نقش مدیریتی و راهبردی کلان در صنایع داشته باشند، نه تنها به وظیفة خود عمل نکرده، بلکه عرصة فعالیت را بر دیگران نیز تنگ کردهاند. بذرپاش معتقد است که سازمانهای توسعهای در ایران دارای دو مشکل اساسیاند: یکی، پراکندگی، موازیکاری و در نتیجه اتلاف سرمایه و هزینه؛ و دیگری، ضعف درونساختاری و ابتلا به بیماری «چو فردا شود، فکر فردا کنیم.» آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتوگوی ما با مهرداد بذرپاش است. مسیر توسعة صنعتی ایران را در حال حاضر چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما، آیا ساختار فعلی صنعت در ایران جوابگوی نیازهای کشور است؟ من جزو منتقدان جدی مسیر توسعة صنعتی فعلی ایران هستم. مهمترین شاهد من هم عدم کارکرد مناسب صنعت در اقتصاد ملی ایران است. شاخصهای مختلف، به عنوان دماسنجِ وضعیتِ اقتصادی کلان و زیرگروهِ صنعتی، علائم خوبی به ما نشان نمیدهد. مثلاً نرخ بهرهوریِ صنعت ما در تمامی شاخههای بهرهوری شامل بهرهوری کل، بهرهوری منابع مالی،
منابع انسانی، تجهیزات و ماشینآلات، روشهای تولید و تکنولوژیها و غیره، بسیار پایین است. یا مثلاً وضعِ رقابتپذیری صنایع ما و میزان صنایع خامفروشیمان هم همینگونه است؛ در حوزههای دیگر هم توانمندی رقابت برای صنایع ما، چه در بازار داخل با در نظر گرفتن واردات و وجودِ کشورهای رقیب در بازارمان مانند چین و... و چه در بازارهای خارجی پایین است. اگر صنعت را یک مقولة بینِ بخشی در نظر بگیریم، که باید هم اینگونه ببینیم، از صنایع نفت و گاز و معادن گرفته تا صنایع کشاورزی و تبدیلی و دامی و صنایع تولیدی، سرمایهای و مصرفی، همه و همه فقط در مراحل اولیة زنجیرة ارزش (که همان خام فروشی باشد) بعضاً مزیت رقابتی دارند؛ آن هم به دلیل آنکه خامفروشی بیشتر ماهیت ثروت دارد، تا ماهیت صنعت. زمانی یک مسئولی میگفت که مشتریانِ بینالمللی برای خریدِ قیر ایران صف میکشند، چرا که قیر ایران درعین ارزان بودن، باکیفتترین قیر دنیا هم هست، غافل ازآنکه آنچه ما میفروشیم، عملاً قیر نیست، بلکه 6 درصد آن نفت است. حال آنکه قیر در دنیا 2 درصد نفت دارد. یعنی ما قیر صادر نمیکنیم، بلکه نفت با قیمت قیر، که ارزانتر است، صادر میکنیم و طبیعی است که
مشتریان خارجی هم صف می کشند. یا مثلا در صنایع تولیدی، مثل صنعت خودرو، ورقهای بدنه چون باید رنگپذیر باشد، به کیفیت خوبی نیاز دارد که هم خوب فورج شود و شکلپذیر باشد، هم خوب رنگ بگیرد و رنگش شُره نکند و پوست پوست نشود.اما کارخانجات فولاد ما ورقی تولید میکنند که مناسب این کار نیست و این خصوصیتها را که گفتیم، ندارد. پس این ورقها صادر میشود تا در کشور ثالث کشیده شود و کیفیت مناسبی پیدا کند، بعد به داخل برمیگردد و برای تولید خودرو استفاده میشود. توجه بفرمایید، چه هزینهای در این چرخه مصرف میشود و هدر میرود، حال آنکه اگر این ورقها مستقیم از کارخانه فولاد به خودروسازی برود، خیلی در هزینهها صرفهجویی میشود، اما با این وضع، چه بسیار فرصت سرمایهگذاری مناسب نیز از دست میرود. از همه مهمتر این کار، استقلال صنعت خودرو را هم زیر سؤال می برد. آنوقت با کوچکترین فشار دشمنان خارجی، صنعت خودروی ما نیمه فعال میشود. موانع بنیادی فرآیند صنعتی شدن کشور را شرح دهید. از نگاه شما، درحال حاضر، الزامات صنعت کشور چیست و تا چه اندازه امکان بهبود آن وجود دارد؟ من موانع بنیادی صنعتی شدن کشور را بیشتر موانع اقتصادی، فرهنگی و
رفتار ملی میبینم و تا حدودی هم در ساختار و تکنولوژی درونی. هرچند اینها نیز کم تاثیر نیستند. نگاه ما تاکنون روشمند نبوده است.تاکنون استراتژی و راهبرد نداشته ایم. بیشتر به دنبال رفع نیازهای ملی و محلی بودهایم و بعضاً رفعِ نیازهایی که دفعتاً ایجاد شده است، که من اسم این رویکرد را نگاه منفعلانه میگذارم، نه فعالانه و هوشمند. مثلاً ما در برههای گفتیم نیاز به خودرو داریم، ولی پول به اندازهای نداشتیم تا خودرو وارد کنیم، پس تولید کردیم. پس از احداث کارخانه، دیدیم مادة اولیه هم میخواهیم، پس باید قطعهسازی داشته باشیم. بعد گفتیم مردم ناراضیاند، کیفیت کارمان پایین است و قیمتمان بالا، پس شریک خارجی بیاوریم تا با کلی صرف پول برای وی، دانش هم بخریم، باز هم نشده! حالا با این همه صرف منابع ملی و هدر کردن فرصتها، تازه پس از بیست سال، هنوز توانمندی صادراتی خوبی نداریم و هنوز همان خودروهای سی سال پیش را تولید میکنیم و اگر حمایت های سیاسی نباشد، خودروهامان را به عراق و سوریه هم نمیتوانیم صادر کنیم، چون اساساً مزیتی در کارمان ایجاد نشده که توان رقابتی به ما بدهد. شما چه پیشنهادی برای رفعِ این موانع دارید؟ ببینید،
اینکه من از موانع اقتصادی کلان و فرهنگی و رفتار ملی و استراتژی حرف میزنم، ناظر به این است که ما هزاران فرصت در برخی صنایع داریم که می توانیم با شکوفایی هریک ازآنها عملاً درِ چاه های نفت را ببندیم. چرا ظرفیتها آزاد نمیشود؟ مثالهایی زدم؛ مثلاً همان خام فروشیها در نفت و گاز و معدن و کشاورزی و دام و...! حتماً اقتصاد کلان ما و فضای کسب و کار ما موازنة مناسبی برای تولید و توزیع ایجاد نکرده که بیشترین سهم اقتصاد ما در دلالی و توزیع است تا تولید. حتماً فرهنگ ملی ما دراین زمینه مقصر است که دنبال سودهای سرسامآور و راحت در حوزة توزیع و دلالی است. حتماً فضای کسب وکار ما هم تقصیر دارد که سرمایه را به سمت دلالی می برد تا تولید. حتماً دانشگاهها و مراکز آموزشی ما هم مقصرند که به جای آنکه مشکل صنعت ما را حل کنند، مشکل صنایع غرب را حل میکنند.آن دسته از مقالات ISI که محققان ما تولید میکنند، در غرب به تولید تبدیل میشود، اما در کشور خودمان نه! حتماً ابزارهای تأمین مالی ما مقصر است که شامل دو شاخة بازار پول (بانک) و بازار سرمایه (بورس) افلیج است؛ یعنی بدنی که دوپا دارد، یکی آنقدر چاق و متورم (بانکها)است و دیگری اینقدر
لاغر و نحیف (بورس). چگونه انتظار میرود این شخص بتواند بدود و مسابقه هم بدهد؟ جناب بذرپاش،به سازمانهای توسعه ای بپردازیم.روند تاریخی و مسیر پیدایش سازمانهای توسعهای درایران و جهان چگونه بوده است؟ من می خواهم از شما بپرسم، اصلاً فلسفة تشکیل سازمانهای توسعهای در ایران و دنیا چیست؟ آیا غیر از این است که حلقههای مفقودة توسعة صنعتی را که مانند زنجیر به هم وصلند پیدا کند؟ سازمان توسعهای این حلقههای مفقوده را پیدا میکند و به مردم و سرمایه گذار معرفی میکند؛ آنگاه اگر آنها تمایل به سرمایهگذاری درآن نداشتند، خودش وارد میشود و به عنوان یک شریکِ خوب با سرمایهگذار بخش خصوصی موتورِ محرکِ احداث و بهرهوریِ آن واحد صنعتی میشود و بعد هم واگذارش میکند به شریک خصوصیاش که حالا هم توانمند شده، هم علاقمند به ادامة کار. به نظر شما، آیا سازمان های توسعهای فعلی برای توسعة صنعتی کشور کفایت میکنند یا خیر؟ مسلماً کفایت نمیکنند؛ به دو دلیل: یکی اینکه سازمانهای توسعهای در ایران بسیار پراکندهاند و نتوانستهاند ارتباط زنجیرهایِ خوبی با هم برقرار کنند و بعضاً موازی کاری و تداخل وظایف هم پیدا میکنند. میشود گفت، مغز
متفکری که از پشت سر آنها را هدایت کند و به صورتِ روشمند و مبتنی بر استراتژیِ تعریف شده راه را برای آنها باز کند، وجود ندارد. مثلاً پژوهشکدة نفت مطالعات توسعهای در تولید یک فرآورده سودآور و استراتژیک نفتی را به ثمر می رساند، بعد شما متوجه میشوید سازمان گسترش نیز در آن زمینه عیناً کار کرده و سرمایهگذاری کرده است. من خاطرم هست در سالهای 79 و 80 که آقای ترکان در رأس سازمان گسترش حضور داشتند، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران در حوزة مطالعات زمین شناسی و معدن ورود پیدا کرده بود، حال آنکه سازمان عریض و طویل گسترش و نوسازی معادن ایران وجود دارد و همین کار را هم میکند و مثالهایی از این دست. من اصلاً مشکلی با این مفهوم ندارم که مثلاً ایدرو در حوزههای نفتی و صنایع دیگر هم وارد شود. نگاه من بیشتر ناظر به ساختارمند و روشمند و هدفمند نبودن مغز متفکر و حلقة وصل این سازمانهاست. دوم اینکه سازمانهای توسعهای کودکانی را بزرگ کردهاند که هنوز نیاز به حمایت دارند و نمیتوانند مستقل باشند و این میتواند ناشی از ضعف درونی این سازمانها باشد. یا ناظر برهمان نگاه بخشی و روزمره که مشکل امروز را حل کنیم و فردا فکر فردا کنیم،
باشد. وقتی سازمانهای توسعهای خودشان دفعتاً مسیرشان و سیاستهایشان را تغییر میدهند، چگونه انتظار میرود که رهبریِ توسعة صنعتی را برعهده بگیرند؟ اصلاً انتظار رهبری و توسعة صنعتی از سازمانهای توسعهای نیست و آدرس غلط به مردم و سرمایهگذاران بخش خصوصی میدهند. با این اوصاف، چالش های عمده و مشکلات اساسی سازمانهای توسعهای ایران را چه می دانید؟ ببینید، یک روز اولویت پروژههای ما خودروسازی میشود و سرمایهها برای تکمیل حلقههای مورد نیاز این بخش گسیل میشود، مثلاً تولید ایربگ؛ یک روز صنایع پزشکی؛ یک روز مسائل نفتی و سرمایه گذاری در نفت و مشتقات آن، مثلاً پروژههای مهمی مثل تولید GTL و روز بعد حرکتهای زیگزاگی. من اصلاً به تصمیمگیران خرده نمیگیرم، چرا که آنها هم اولویتهای مهم کشور را در نظر میگیرند و ناچار به این کارند. من به ساختار و روش و استراتژی ایراد میگیرم. وقتی اهداف دائم تغییر کند، مسیر تغییر میکند و استراتژیها دگرکون میشود و سرمایهگذارها سردرگم میشوند و این یعنی آدرس غلط رفتن. البته ریشة این مسائل مربوط به 10،20 یا 39 سال اخیر نیست، بلکه یک سابقة حداقل 60 ساله این وضعیت را به وجود آورده است.
یک نمونة آن همین صنعت 60 سالة خودروی کشور است. هنوز این سؤال راهبردی بی پاسخ مانده است که صنعت خودرو باید تابعی از صنعت قطعه سازی باشد، یا صنعت قطعه سازی تابعی از صنعت خودرو؟ کدام یک باید دیگری را رشد دهد؟ همانطور که مستحضرید، اصل 44 قانون اساسی با واگذاری سازمانهای توسعهای یک چالش اساسی برای آنها ایجاد کرده است. جنابعالی چه راهکار اساسیای برای برون رفت از این وضعیت پیشنهاد میکنید؟ اصل 44 چالش ایجاد نکرده، بلکه ماهیت سازمانهای توسعهای چون تغییر نکرده، بیشتر از آنکه راهنما و مشوق و مربی باشد، دربرخی حوزهها عملاً وارد گود شده است و عرصه را برای بخشهای خصوصی تنگ کرده و برایش دردآور است آن را ترک کند. تاثیرهدفمندی یارانهها برصنعت کشور چیست؟ سهم سیدرصدی صنعت از قانون هدفمندی هنوز پرداخت نشده است. آیا پتانسیل و توانایی جذب و بهکارگیری بهینة آن از سوی صنعت هنوز وجود دارد؟ همانطور که عرض کردم، براساس آدرس غلط اقتصاد ملی و فرهنگ ملی، برخی صنایعی که نباید ایجاد میشدند یا حداقل نباید در اولویت اول قرار میگرفتند، بسیار به آنها بها داده شد و برخی موارد دیگر مغفول ماندهاند. اولین حسن قانون هدفمندی یارانهها که
به نوعی پیچ تاریخی اقتصادی و فرهنگی است، بازنگری در اولویت هاست. چه صنایعی نتوانستند با این موج همافزایی داشته باشند؟ و برعکس چه صنایعی توانستند موجسواری کنند و بهترین بهرهوریها را داشته باشند؟ برخی صنایع که کشش تقاضا برای آنها تحریک شد، بهترین فرصتها را داشته و دارند تا خوب بفروشند و برخی صنایع که مصرف کننده بودند تا تولید کننده، متضرر شدند.
ارسال نظر