جشنی بدون شوق، جشنی بدون اعتلا

سینا مشایخی

روزنامه نگار

سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر با تمام ادعاهای واهی گشودن راهی جدید در برگزاری جشنواره موسیقی به پایان رسید؛ عجیب و آزاردهنده و مصنوعی. گفتارهایی که ارباب منشانه توسط متولیان از مقام وزارت فرهنگ تا مدیر جشنواره بیان شد و جوایزی که به جای تقدیم به موزیسین‌ها به جوایزدهندگان اهدا شد. تمام شواهد و قرائن همین را می‌گفتند؛ چیزی که مهم نبود جشن بود. موسیقی پاپ(مردمی) برای اولین بار توسط جشنواره به رسمیت شناخته شد و شرط و گرو کشیده شد برای موسیقی غیرفاخر! از حرف‌هایی که زده شد معلوم نبود که فاخر بودن موسیقی آیا نجات‌دهندۀ گروکشی‌های سیاسی درباره موسیقی خواهد بود یا نه، اما خط قرمز نامرئی‌ای بود برای صله گیرندگان سال‌های بعد. جای تعجب این جا بود که در میان برندگان جایزه‌ها کسی خودش را محق برای گرفتن جایزه به تماشاچیان نشان نمی‌داد.

این انصراف می‌داد، آن تحفه بخشی می‌کرد که کنارش بگذارند برای جوان‌ها و... عجیب بود، حتی کسانی‌که به خاطر یک عمر فعالیت موسیقایی جایزه‌ای گرفته بودند، لمحه‌ای مجال سخن نگرفتند؛ و تمام این موضوع به خاطر همان خوی حاکم بر اختتامیه بود که ارباب منشانه اداره می‌شد. به طرز عجیبی آدم سیطره و بنده‌نوازی را در آن می‌دید. سرانجام نفهمیدم چرا با این همه رفتارهای مدیرانه که برندگان جوایز، همه آن را پذیرفته بودند باز هم می‌آمدند روی صحنه و می‌گفتند که سکوت نیز نوعی موسیقی است یا اینکه خوشحالیم که بالاخره موسیقی پاپ را حساب کردید و از این حرف‌ها... در ذهنم آمد که شاید این گناه را که موزیسین هستند هنوز در ناخودآگاه خود دارند؟ ولی اینگونه نبود، حداقل آن سالن پر بود از آدم‌هایی که موسیقی می‌فهمیدند و برای حمایت از افکار و آثارشان آمده بودند. پس دلیل چه بود که این تفوق ارباب- بنده در اختتامیه حکمفرما بود؟ منظور والیان فرهنگ و هنر از موسیقی فاخر چه بود؟ اینکه کاری نکنند که بهانه به دست منتقدانی که سرانجام مخالف اصل موسیقی هستند،
داده شود؟ چه کسی مشخص می‌کند کدام موسیقی فاخر است و دیگری نازل؟ والیان و مدیران جشنواره؟ سوال‌ها بسیار است اما مطمئنا هنگامی یک موزیسین در جشن سالانه‌ای که به خاطر او برگزار شده است همچون یک هنرمند صله‌گیری باشد که ‌باید مطیع باشد، هنری از هنرمندانش بر نمی‌آید. همیشه شنیده‌ایم که هنر موسیقی به این علت که محض‌ترین هنرهاست از هر گونه خط دهی یکسان‌ساز می‌بایست دور باشد. من هرگز فکر نمی‌کنم سُرنایی که پیش پا افتاده‌ترین ریتم‌های عروسی را در پستوی خستگی بعد از عروسی‌ها توسط «سیاابرار» زده می‌شده هیچ کمی از نوای معنوی دوتار حاج قربان داشته باشد. این می‌شود که محمد اصفهانی هنگام گرفتن جایزه، منت می‌گذارد روی حسین خواجه امیری و نامش را به‌عنوان مهم‌ترین افرادی که تاثیر بر او داشته می‌آورد. همین. می‌گویم منت می‌گذارد زیرا خط‌های نامرئی ترسناکی وجود دارد که نمی‌شود به آنها با وضوح اشاره داشت.

نمی‌دانم شاید مقدمه‌ای طولانی را گفتم اما حرفم این است که انتصاب، کسی را محق برای انتخاب شاخص‌ها نمی‌کند. هر چقدر موسیقی از تفکر موسیقیدانان و مردم فاصله بگیرد به همان اندازه به کوتوله شدن موسیقی می‌انجامد و باید متصدیان منتصب از سن و تریبون پایین بیایند و هم‌قد تمام متفکران موسیقی باشند که تحصیلکرده و یا آموخته زندگی، آواهای موزون کائنات را تقدیم ما می‌کنند. موسیقی ریاضیات نیست، با جان و دل سر و کار دارد، از گذشته تا به امروز همین بوده، گاهی عمری تنهایی‌های مردی چوپان در مرتفع‌ترین کوه‌ها و برف‌هایش است که می‌شود قطعه «گوسن دوخان» امین چورته و گاهی سال‌ها تحقیق و لذت روحی بر سروده‌های عبدالقادرمراغه‌ای می‌شود آهنگی که فخرالدینی برای سریال امام علی(ع) می‌سازد. من نمی‌دانم چیزی عجیب‌تر از موسیقی نیز وجود دارد یا نه، جاری‌ای که هر کس می‌تواند به اندازه نیازهایش از آن برداشت کند. قدسیتی که بدون هیچ چشمداشت، راوی مهم‌ترین احساسات انسان است و نشان دهنده امر والای انسانی در بیان احساسات روحانی و جسمانی. راوی عشق، راوی نیاز، راوی حس و تفکر، غم و شادی. با این حال مگر می‌شود در انجام مراسم و جشنی که برای چنین هنری برگزار می‌شود شاهد چنین جوّ غیردوستانه‌ای بود؟ جشنی بدون شوق، جشنی بدون اعتلا.