یادداشت - ۸ اسفند ۹۲
دکتر محمدرضا خدایی اعتماد به نفس در حقیقت اعتماد به تواناییها در عین شناخت نقاط ضعف است و قبل از اینکه فرد اعتماد داشته باشد لازم است اعتقاد به خود شکل بگیرد و خود فرد به خود آگاهی برسد. خود را خوب ببیند. محیط اطراف خود و انسانهای دور و برخود را به خوبی بشناسد و خود را در رابطه با این موارد ارزیابی کند. نه خود را دست کم بگیرد و نه آنکه به صورت کاذب خود را بزرگ ببیند، بلکه خود را واقعی ببیند. گاهی افرادی دچار کمبود اعتماد به نفس میشوند، یعنی اینکه از آنچه هستند و دیگران او را میبینند خود را پایینتر میبینند.
دکتر محمدرضا خدایی اعتماد به نفس در حقیقت اعتماد به تواناییها در عین شناخت نقاط ضعف است و قبل از اینکه فرد اعتماد داشته باشد لازم است اعتقاد به خود شکل بگیرد و خود فرد به خود آگاهی برسد.
خود را خوب ببیند. محیط اطراف خود و انسانهای دور و برخود را به خوبی بشناسد و خود را در رابطه با این موارد ارزیابی کند. نه خود را دست کم بگیرد و نه آنکه به صورت کاذب خود را بزرگ ببیند، بلکه خود را واقعی ببیند.
گاهی افرادی دچار کمبود اعتماد به نفس میشوند، یعنی اینکه از آنچه هستند و دیگران او را میبینند خود را پایینتر میبینند.
نقاط قوت خود را کوچک و نقاط ضعف خود را بزرگ میبینند و خود را در مقایسه با دیگران ناتوان یا کمتوان میبینند و در مقابل دیگران را بزرگ میبینند و به قول ضربالمثل معروف مرغ همسایه را غاز میپندارد. معمولا کمبود اعتماد به نفس در افراد با ویژگی شخصیتی خجالتی یا شخصیت وابسته یا حتی در شخصیتهای وسواسی و یا نمایشی بیشتر دیده میشود.
شخصیتهای خجالتی، معمولا افرادی هستند که از اجتماع و مردم خجالت میکشند و همواره خود را از دید دیگران ارزیابی میکنند و همیشه خود را پایینتر میبینند و شخصیتهای وابسته هم احساس میکنند، صرفا با اتکا به دیگران میتوانند زندگی کنند.
شخصیتهای نمایشی هم شخصیتهایی هستند که از درون احساس کمبود میکنند و جهت جبران آن بهصورت واکنشی با ظاهر پر زرق و برق یا حرکات و رفتارهای نمایشی خود را بزرگ جلوه میدهند و گاهی گزافهگو و حراف هستند. شخصیتهای وسواسی هم از بس کمالطلب هستند، هیچ چیزی آنها را راضی نمیکند و همواره در حال انتظار از خود هستند.
گاهی جدا از مسائل شخصیتی برخی بیماریها مانند افسردگی هم باعث اختلال در اعتماد به نفس میشود.
برای اصلاح اعتماد به نفس لازم است ابتدا فرد خود را بشناسد، از ذهن خوانی خودداری کند و خود را به صورت مکرر در قضاوت ذهنی دیگران قرار ندهد و همیشه احساس نکند که انسانهای اطراف او برای زیر ذرهبین بردن او مسابقه گذاشتهاند.
در مرحله بعد از تعمیم هر چیز کوچک، به کل موجودیت خود خودداری کند، یعنی اگر بهطور مثال امروز دچار یک مشکل شد تصور نکند که او همیشه آدم بدشانسی است یا اگر در یکجا انسان موفقی نبود، یعنی اینکه کلا آدم موفق در هیچ جا نیست.
مورد بعدی اینکه همواره محیط دورو بر خود را ترسناک و آدمهای اطراف خود را خطرناک تصور نکند، یعنی فکر نکند که ماه و خورشید و فلک همه در اینکار هستند که او را خراب کنند.
ارسال نظر