رابطـه اروپا و آمریکا در آسـتانه فروپاشی
دیوید فروم
۱۰ مارس ۱۹۵۲، درست هفت سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، دولتهای ایالاتمتحده، انگلستان، فرانسه و آلمان فدرال حقیقت تازهای را در مورد اتحاد جماهیر شوروی کشف کردند، مساله این بود؛ نیروهای نظامی شوروی سابق پس از اشغال آلمان شرقی تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب نشینی نبودند، در آن زمان آلمان در شرایطی قرار گرفت که میتوانست براساس قانون اساسیاش، سیستم اجتماعی را به شکلی آزادانه برگزیند، سایر کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آلمان اجازه دادند تا ساختار نظامیاش را احیا کرده و بر مبنای قواعدی که خود تدوین کرده است شرایطی فراهم کند که طی آن تمام شهروندان آلمانی به غیر از گروهی که مرتکب جنایت جنگی شدند هم بتوانند از حقوق سیاسیشان برخوردار شوند.
دیوید فروم
۱۰ مارس ۱۹۵۲، درست هفت سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، دولتهای ایالاتمتحده، انگلستان، فرانسه و آلمان فدرال حقیقت تازهای را در مورد اتحاد جماهیر شوروی کشف کردند، مساله این بود؛ نیروهای نظامی شوروی سابق پس از اشغال آلمان شرقی تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب نشینی نبودند، در آن زمان آلمان در شرایطی قرار گرفت که میتوانست براساس قانون اساسیاش، سیستم اجتماعی را به شکلی آزادانه برگزیند، سایر کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آلمان اجازه دادند تا ساختار نظامیاش را احیا کرده و بر مبنای قواعدی که خود تدوین کرده است شرایطی فراهم کند که طی آن تمام شهروندان آلمانی به غیر از گروهی که مرتکب جنایت جنگی شدند هم بتوانند از حقوق سیاسیشان برخوردار شوند. در مقابل نیروهای متفقین زمینه را برای پیوستن آلمان به سازمان ناتو فراهم کردند، نهادی که تا پیش از آن، عضویت آلمان در آن ممنوع بود.
مورخان سالها نسبت به این رویداد با شک و تردید مینگریستند، گروهی خوش بین بودند و گروهی دیگر بدبین. اما هیچکس در مورد آنچه قرار بود در آینده رخ دهد، تردید نداشت. در سال ۱۹۵۵ غرب آلمان به عضویت ناتو درآمد و زمینه برای توسعه ساختار اتحادیه اروپا فراهم شد، ساختاری لیبرال دموکرات که هدفش آنگونه که گفته میشد حمایت از دموکراسی و اصول و ارزشهای حاصل از آن بود. در میان این تنشها و اتفاقات ریز و درشت، شوروی سکوت نکرد. این اتحادیه تلاش داشت تا با تکیه بر فضای حاکم بر جنگ سرد، شرق آلمان را از آن خود کرده و مانع از وحدت آلمان شود، در اوایل سال ۱۹۸۰ میلیونها نفر از شهروندان آلمانی به خیابانها آمدند و علیه برنامه استقرار موشکهای هستهای ناتو دست به تظاهراتی گسترده زدند. با این حال هیچکدام از این اعتراضات و کارشکنیها به سرانجام نرسید، اتحادیه اروپا شکل گرفت و اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید، آلمان یکپارچه شد و در قامت کشوری مستقل به عضویت ناتو و اتحادیه اروپا درآمد.
به عبارتی دیگر با توجه به شرایطی که برای عضویت آلمان در اتحادیه در نظر گرفته شده بود، میتوان گفت که یک آلمان اروپایی به عضویت این دو نهاد درآمد، نه یک اروپای آلمانی. در این میان باید گفت که بدون حضور ایالاتمتحده آمریکا و نقش آفرینی این کشور، اتحاد آلمان به راحتی و با آن سرعت محقق نمیشد. این حقیقتی است که هنوز بسیاری از سیاستمداران آلمان به آن اشاره میکنند، با این حال رویکردها و تصمیمات سیاستمداران آلمانی موجب شد روابط آمریکا و آلمان درگیر تنشهایی شود، بهعنوان نمونه زمانی که ایالاتمتحده به بسیج کردن نیروهای اروپایی پرداخت تا با کمک آنها به داد یوگسلاوی، کشوری بازمانده از اتحادیه جماهیر شوروی برسد، آلمان حاضر نشد تن به خطر داده و در این زمینه مشارکتی داشته باشد. با این حال این جورج دبلیو بوش و گرهارد شرودر بودند که زمان جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، به اختلاف نظرها پایان داده و با رهبران آمریکا همگام و هم صدا شدند.
با این حال از آن زمان به بعد بود که آلمان اندک اندک، راهش را از ایالاتمتحده جدا ساخت و تلاش کرد به شکلی مستقل بر مبنای برنامهها و سیاستهای تدوین شدهاش عمل کند، آلمان در سال ۲۰۰۸ از پیروزی باراک اوباما بهعنوان رئیسجمهوری آمریکا استقبال کرد، با این حال روابط دو کشور آمریکا و آلمان در زمان ریاست اوباما در قیاس با دوران ریاست جورج بوش، سردتر و کمرنگتر هم شد. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان پیشنهادهای اوباما برای مقابله برلین با بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ و بحران یورو سال ۲۰۱۰ را نادیده انگاشت و افشاگریهای اسنودن مبنی بر شنود تماسهای شخصی مرکل روابط دو کشور را درگیر تنشهای جدی کرد. در ژوئن ۲۰۱۴، آلمان طی اقدامی بیسابقه یکی از افسران ارشد اطلاعاتی ایالاتمتحده در برلین را از خاک این کشور اخراج کرد. در آن زمان براساس نتایج نظر سنجیها بیش از ۶۰ درصد شهروندان آلمانی از اسنودن تحت عنوان قهرمان یاد میکردند. براساس نتایج همان نظر سنجیها میزان محبوبیت آمریکا میان آلمانیها از ۷۶ درصد به ۳۵ درصد کاهش یافت. پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری سال۲۰۱۶ در آمریکا بسیاری از تحلیلگران امیدوار بودند که رئیسجمهوری جدید آمریکا به تنشهای میان دو کشور پایان داده و روابط دو طرف را تعدیل کند. اما پیروزی دونالد ترامپ، همه را شگفت زده کرد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و ایجاد آلمانی یکپارچه، این کشور ساختارش را بر مبنای دو اصل تعریف کرد؛ لیبرالیسم در خانه و آتلانتیسم در خارج از مرزها. اقلیت اندکی نسبت به اصل اول تردید داشتند، اما در مورد اصل دوم تردیدهای زیادی وجود داشت. آلمانیها نیز همچون آمریکاییها جنایت نازیها را فراموش نکرده بودند، شاید بهتر بتوان گفت، آلمانیها بیش از آمریکاییها از جنایت نازیها آگاه بودند، همانطور که حملات نظامی آمریکاییها و بریتانیاییها به شهرهای مختلف آلمان را نیز فراموش نکرده بودند، شاید به همین دلیل بود که آلمان به لحاظ احساسی از شرکای منطقهای و سازمانی خود فاصله میگرفت. تا جایی که یک روز یکی از ژنرالهای نیروی هوایی در یکی از کنفرانسهای ناتو در تالین صراحتا اعلام کرد که آلمان نمیتواند با سایر کشورهای اروپایی در قامت یک خانواده واحد فعالیت کند. وی ادامه داد: درست است، شما آمریکاییها، انگلیسیها، کاناداییها، استرالیاییها، یک خانوادهاید، اما ما به خوبی به یاد داریم که از ابتدا به چشم غریبه به آلمان نگریستید و عضویت این کشور را به شرایط متفاوتی منوط کردید.
حقیقتا باید گفت که همان اندازه که برخی از کشورهای اروپایی، آمریکا را نماد دموکراسی و ارزشهای حاصل از آن میدانند، از آلمان تحت عنوان کشوری که زمانی مامن فاشیسم بود، یاد میکنند، با این حال باید گفت که پیروزی دونالد ترامپ، به تمامی این فرضیاتی که طی سالهای گذشته مطرح شده بود، پایان داد. حالا به نظر میرسد، ورق برگشته و این بار افراطگرایی در کشوری چون ایالاتمتحده نقاب از رخ کشیده است. در این میان متاسفانه زمانی شکاف در روابط آمریکا و آلمان عمیقتر شده که بریتانیا نیز طی یک رفراندوم از اتحادیه اروپا خارج شد و کار هم برای بریتانیا سخت شده و هم آلمان، چرا که بریتانیا برای دسترسی به بازار اتحادیه اروپا نیازمند چراغ سبز آلمان است. به نظر میرسد چشماندازی که در ارتباط با روابط آمریکا با آلمان ترسیم شده بود، بر هم ریخته است.
آلمان در شرایط کنونی هم از بریتانیا فاصله گرفته و هم از آمریکا. حمایت مرکل از سیاستهای پناهجویانه نیز جایگاه صدراعظم آلمان در میان رهبران اروپایی را تضعیف کرد و همین مساله، اندکی روابط میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا با یکدیگر و حتی با آمریکا را دشوارتر ساخت. براساس نتایج نظرسنجیها، اعتماد به نفس آلمانیها در طول ریاست ترامپ در قیاس با دوران ریاستجمهوری باراک اوباما افزایش چشمگیری داشته، شهروندان آلمانی آن اندازه که از ترامپ و سیاستهایش ناامید شدهاند، نسبت به پوتین و رویکرد تهاجمیاش بدبین نیستند. با پیروزی امانوئل ماکرون بهعنوان رئیسجمهوری فرانسه، آلمان توانست شریک و متحد مناسبی را برای خود بیابد. آنگلا مرکل در حضور بیش از دو هزار نفر از شهروندان آلمانی رسما اعلام کرد که اروپا در شرایط کنونی دیگر به سان گذشته نمیتواند به بریتانیا و آمریکا اعتماد کرده و به این دو کشور تکیه کند. وی در ادامه گفت: ما اروپاییها باید بدانیم که سرنوشتمان در دستانمان است و خود باید آن را بسازیم، به این بخش از سخنرانی خانم صدراعظم توجه کنید، وی از عبارت آلمانیها استفاده نکرد، بلکه گفت ما اروپاییها.
به عبارتی دیگر بهتر است بگوییم، مرکل شاید بهطور کامل از بریتانیا ناامید نشده است، اما به خوبی میداند که اتحادیه اروپا در حال پوست انداختن است و در حال گذار از نظم کهنه به سوی نظمی جدید و جهانی. در حال حاضر باید گفت که یکه تازیهای دونالد ترامپ میتواند زمینه را برای سقوط روابط ایالاتمتحده با اروپا فراهم کرده و منافع واشنگتن در اروپا را با تهدیدی جدی مواجه سازد. در نهایت باید گفت، شواهد نشان میدهد که ترامپ تیشه برداشته و با دستان خود بر ریشه روابط ایالاتمتحده و اروپا میکوبد و به این ترتیب منافع ایالاتمتحده در حوزه سیاست خارجی با چالشهای جدی دست به گریبان خواهد شد. ایالاتمتحده در شرایط بحرانی است، از یک طرف برکناری جیمز کومی، رئیس اف بیای و همچنین گمانهزنیهایی در مورد دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، ترامپ را در برزخ بدی قرار داده است، و از طرف دیگر ترامپ با اتخاذ سیاستهایی گاه خصمانه روز به روز بر تنشهای حاکم بر این کشور و متحدان اروپاییاش میافزاید.
منبع: آتلانتیک
ارسال نظر