گفتوگو با نویسنده رمان سنجاق سینه که مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است
هنر نجات دهنده است
مهتاب کامرانی پروانه زاغزیان نویسندهای است که شاید خودش هم فکر نمیکرد هیچوقت از او رمانی در ایران منتشر شود. شاید بعد از ۲۵ سال نوشتن و شهرت در جمعهای نویسندگان و انتشار داستانهای کوتاه در مجلات و روزنامههای قزوین و تهران، باید قید انتشار رمان و رمانهایش را میزد، با این حال کمتر از یک ماه قبل اولین رمان او با نام «سنجاق سینه» در نشر آموت منتشر شد و بنا به گزارش سایت ناشر، این کتاب به فهرست ۱۰ کتاب پرفروش ماه راه یافته است. آنچه میخوانید گفتوگو با این نویسنده درباره اثری است که در مدتی کوتاه مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است.
مهتاب کامرانی پروانه زاغزیان نویسندهای است که شاید خودش هم فکر نمیکرد هیچوقت از او رمانی در ایران منتشر شود. شاید بعد از ۲۵ سال نوشتن و شهرت در جمعهای نویسندگان و انتشار داستانهای کوتاه در مجلات و روزنامههای قزوین و تهران، باید قید انتشار رمان و رمانهایش را میزد، با این حال کمتر از یک ماه قبل اولین رمان او با نام «سنجاق سینه» در نشر آموت منتشر شد و بنا به گزارش سایت ناشر، این کتاب به فهرست ۱۰ کتاب پرفروش ماه راه یافته است. آنچه میخوانید گفتوگو با این نویسنده درباره اثری است که در مدتی کوتاه مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است.
پروانه زاغزیان نویسندهای است خودنویس و به گفته منتقدان، نویسندهای که از خود مینویسد بیتردید بسیاری از راه را آمده است اما آیا میشود همه چیز را نوشت؟ مخصوصا وقتی که نویسنده، زن باشد؟
پروانه زاغ زیان، نویسندهای است با سمبه پر زور که آمده تا دنیای زنان را بار دیگر عاشقانه روایت کند؛ بیپرده.
شما چند سال است که مینویسید؟
حس نوشتن برای نویسنده به عنوان نیرویی شگرف و استعدادی خدادادی به راستی با او متولد میشود. وقتی یاد میگیرد قلم به دست بگیرد این احساس درونی با شکوه، اندکی هدایت شده به نظر میرسد. اما تداوم این هدایت، به موقع و در جهت درستش مهمترین بخش ماجرا است. برای من که فکر میکنم از خوش شانسیم بود صد البته که با ورودم به جلسات جناب آقای حضرتی در زادگاهم قزوین (کارگاه ادبی سحر) شکل به خصوص خودش را گرفت و بعد عشقم به نوشتن و راهنماییهای اساتید هر روز عزمم را در این راه بیشتر جزم کرد.
شما را بیشتر با داستانهای کوتاه میشناسند، «سنجاق سینه» اولین تجربه بلندنویسیتان است؟ چه قدر فاصله و تفاوت بین این دو است؟ با کدامیک بهتر کنار میآیید؟
بهتر است جملهای از آرتور ویوانته بگویم که به درستی فاصله و تفاوت میان رمان و داستان کوتاه را بیان کرده است:
«رمان پرواز ممتد مرغابی از شمال به جنوب است و داستان کوتاه پرواز گنجشک از پرچین این مزرعه به پرچین مزرعه دیگر است.» برای من که بیست سال از زندگیم را وقف نوشتن داستان کوتاه کردم. یعنی زندگی کردن با فضای یک داستان در زمانی کوتاه و دوباره رفتن به فضایی دیگر، نوشتن رمان که به قول آرتور ویوانته یک پرواز ممتد است، بسیار پرهیجان و گاهی سخت به نظر میرسید. دریافتم نوشتن رمان تمام لحظات زندگی نویسنده را در بر میگیرد. خواب باشی یا بیدار فرقی نمیکند. این احساس بیمرز به راستی وظایف نوشتن و نوع دریافتهای او را نسبت به اطرافش تغییر میدهد. در نهایت به این نتیجه رسیدم؛ وظیفه دارم، وظایفم را نسبت به این حیطه به درستی بشناسم و از این تجربه به خوبی استفاده کنم تا در آینده خیلی بهتر با آن کنار بیایم.
مدتی است تعداد نویسندگان زن در دو قلمروی ادبیات عامه پسند و نخبه گرا افزایش یافته، این کمیت چه قدر توانسته به آفرینش آثار کیفی و ماندگار در ادبیات داستانی ما کمک کند؟
حتما چون یک زن هستم باید خدا را شکر کنم که امروز ما زنها مینویسیم. هنر به راستی نجات دهنده است و بنابراین زمانی از بیست و چهار ساعت زندگیمان را وقف بهتر دیدن و در این قلمرو نوشتن کرده ایم. اما بیشتر خدا را شکر خواهم کرد اگر دریابیم اثر ماندگار به افزایش تعداد نویسندگان زن بستگی ندارد، بلکه بالا رفتن آگاهی از فضای بیرونی و درونی جامعه و خود است که میتواند آثار ماندگار بیافریند. حتی اعتقادم این است که اگر برای عامه هم مینویسیم مدام با این ذهنیت که با خوانندگان هوشمند سرو کار داریم بنویسیم، در نظر گرفتن ذهنیت نخبگان که جای خود دارد.
آیا در دهه نود، ادبیات داستانی ما همچنان نیازمند انتشار آثار زنانه است؟
همانطور که دهههای گذشته ماندگاری خود را در حوزه ادبیات داستانی علاوه بر نویسندگان مرد، مدیون نویسندگان زن نیز هست؛ پس این نیاز برای پایداری ادبیات داستانی در دهههای آتی نیز کم نخواهد شد و چه بسا به دلیل تغییر شیوههای زندگی زنان، پررنگتر نیز شود که البته مطمئنا همینطور است.
چقدر به نگاه جنسیتی در نوشتن معتقد هستید؟
فکر میکنم اعتقادات مهمتری در حوزه نویسندگی باید مورد توجه قرار گیرد چون به نظر من پرداختن به این دیدگاه بیشتر محدود کننده است. اما بیان این مطلب بدین معنا نیست که اهمیت زن یا مرد را در داستان نادیده بگیریم و نخواهیم به طور جداگانه در مورد آن بحث و تبادل نظر کنیم. میگویم تبادل نظر چون همیشه خوشبینانه به این نوع دیدگاه نگاه کردم. به هرحال شخصیتها چه مرد و چه زن با امکاناتی که من نویسنده برایشان فراهم میکنم زنده و پویا میشوند. حال این امکانات برای زن داستان فراهم شود خواه مرد، فرقی نمیکند. مهم قدرت در پرداخت است. اما قدر مسلم من با جنس زنانه به واسطه زن بودنم آشنایی بیشتری دارم؛ نوشتن در این خصوص راحتتر شاید بتوان گفت دلنشینتر است.
سنجاق سینه سرشار از زبانی شاعرانه است. آشنایی و همنشینیتان با زنده یاد حسین منزوی و شاعران دیگر در این فرآیند و دستیابی به زبانی تصویری و سنجیده چه قدر تاثیرگذار بوده است؟
ساقی چمن گل را بیروی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
من عاشق نثر موزونم و این عشق به واسطه نزدیکی روح من به شعر سرزمینم است. نمیتوانم وزنه سنگینِ وزن را هنگام نوشتن فراموش کنم و صد البته دوستان شاعرم که همیشه مرا با تجربیات لطیف شاعرانه خود آشنا کردند بیشترین تاثیر را بر من و نوشتههایم گذاشتهاند.
شاید سنجاق سینه روایتی از تنهایی انسان معاصر است. چه زن و چه مرد؛ چرا آدمهای رمانتان حتی در جمع، این اندازه تنها و مستاصل هستند؟
به راستی عصرما عصر تنهایی است. اما تنهایی عصر ما دیگر مثل گذشته بار خوشبینانهای ندارد. تنهایی اگر بر پایههای تامل و تدبیر نباشد چیزی جز ملال و یاس را به همراه نخواهد داشت. من سعی کردم در سنجاق سینه این نوع تنهایی را به تصویر بکشم.
ارسال نظر