ما در زمان حال نیستیم

مهشید فهیم

«پیش از آن‌که بخوابم» یکی از رمان‌های پر طرفدار بازار کتاب در ماه‌های اخیر بوده است و توانسته واکنش‌های متفاوتی را به وجود بیاورد. ماجرای این رمان پرداختی هوشمندانه و متفاوت است از فراموشی و روحیات انسانی در برخورد با مقوله‌ زمان در فضای هیجان‌انگیز ادبیات داستانی. این رمان نوشته‌ «اس جی واتسون» است که در کشورهای زیادی با استقبال روبه‌رو شده است. تا جایی که «ریدلی اسکات» فیلمساز نامدار انگلیسی پس از انتشار این کتاب، امتیاز آن را خرید و براساس آن فیلمی با بازی نیکول کیدمن ساخت. این کتاب که بهار ۲۰۱۱ منتشر شده، تاکنون به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و همچنین علاوه بر آمریکا و انگلستان از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در کشورهای فرانسه،‌ کانادا، بلغارستان و هلند نیز بوده است. شقایق قندهاری مترجم این اثر که تاکنون ترجمه آثاری همچون «ابرابله»، «عشق زن خوب»، «آیدابی» و «سیاه دل» را به علاقه‌مندان هدیه کرده است در این کتاب هم ترجمه‌ای مطلوب و قابل دفاع ارائه کرده و با همین اثر نامزد جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شده است. آنچه می‌خوانید گفت‌وگو با این مترجم است که چاپ ششم کتابش اخیراً توسط «نشر آموت» منتشرشده است.

به نظر شما ترجمه چه سهمی در پویایی ادبیات دارد؟

دنیای امروز و قرن ۲۱ را اصلا نمی‌توانیم بدون ترجمه تصور کنیم، به خاطر این‌که هر فرهنگی، هر کشوری و هر سرزمینی مسائل و ویژگی‌های خودش را دارد که بر عقاید، بینش و رسوم زندگی مردم آن خطه به شکل‌های مختلفی در طول زمان اثر گذاشته است. بدون ادبیات ترجمه، ما دیدگاه و بینش محدودی خواهیم داشت. ترجمه به ما این امکان را می‌دهد که از طریق پل ادبیات وارد دنیای جدیدی شده و ببینیم دیگر کشور‌ها با افراد و مسائل مختلف، چطور برخورد و چگونه فکر می‌کنند. در واقع به ما کمک می‌کند تا با تجزیه و تحلیل‌های شخصی به اندیشه و طرز فکری متعالی‌تر در هر مرحله از زندگی برسیم. بنابراین ترجمه در ادبیات، یک تبادل فرهنگی جدی است که می‌تواند بر شخصیت‌ها و زندگی افراد تاثیر مستقیم داشته باشد.

پس برای همین هم هست که شما به ترجمه از فارسی به انگلیسی هم می‌پردازید؟

بله، بحث ترجمه من از فارسی به انگلیسی هم همین است با کمی تفاوت. من به خیلی از کشورهای جهان سفر کرده ام و همیشه افسوس می خورم که ما ادبیات بسیار قوی و خوبی داریم ولی متأسفانه در معرفی ادبیات و به خصوص ادبیات داستانی کوتاهی
کرده ایم و نتوانسته ایم فرهنگ، بینش و تمدن‌مان را از طریق داستان‌های تاثیرگذاری که بوده است معرفی کنیم. هرگاه فرصتی پیش می‌آید که ترجمه‌ای از فارسی به انگلیسی داشته باشم حس می‌کنم دارم خلأ‌ای را پر می‌کنم که بسیار در جهان امروز لازم است.

قطعه شعری هم که اس‌جی‌واتسون در آغاز کتاب به‌عنوان نوعی مقدمه آورده نمونه‌ همین تبادل فرهنگ ترجمه‌ای است؟

جالب است که آقای واتسون یک قطعه شعر کوتاه از پرویز اوصیا انتخاب کرده اند، با این مضمون:

من فردا به دنیا آمدم

امروز زندگی می‌کنم

دیروز مرا کشت.

شعر را به شکل‌های مختلفی می‌توان تعبیر و تفسیر کرد. به‌طور خلاصه مسأله‌ای که ما در این کتاب با آن مواجه هستیم رفت و برگشت‌های زمانی است. چیزی که شخصیت اصلی داستان با آن رو به رو می‌شود، به زمان گذشته برمی‌گردد، کندوکاو می‌کند تا هویت خودش را پیدا کند، اما در عین حال «امروز» را از دست می‌دهد. ضمن لزوم دانستن گذشته‌اش و سال‌هایی که فراموش کرده با آینده‌ای هم که پیش رو دارد درگیر می‌شود. یکی از تعابیری که با توجه به رمان می‌شود به این شعر نسبت داد، این است که ما متاسفانه تا حد خیلی زیادی در زمان حال نیستیم؛ یا درگیر گذشته‌ایم یا نگران آینده و معمولا چون زمان‌ها با هم تلفیق می‌شوند به ندرت پیش می‌آید که در حال و در لحظه زندگی کنیم.

رفت و برگشت‌های زمانی روایت و فراموشی کریستین همراه می‌شود با تم هیجانی و پلیسی که داستان دارد و در خیلی از رمان‌های دیگر هم می‌بینیم. چیزی که باعث حس تفاوت در نظر خواننده می‌شود را کدام جنبه‌ این رمان می‌دانید؟

واقعیت این است که نظریه پردازان ادبیات معتقدند، در کل ادبیات داستانی تعدادی موضوع واحد داریم که به‌صورت‌های مختلف پردازش می‌شوند. پس نویسنده‌ها راه گریز چندانی ندارند و ناخودآگاه به سمت همین درون مایه‌های مشترک می‌روند؛ مهم پرداخت داستانی و نوع نگاه نویسنده است در به کارگیری مؤلفه‌های داستانی که اثر را شاخص می‌کند.چیزی که در داستان «پیش از آن‌که بخوابم» اتفاق می‌افتد؛ همین پرداخت خاص است. اس‌جی‌واتسون نویسنده‌ هوشمند و بسیار زیرکی‌ است و همیشه یک قدم از خواننده جلوتر. خواننده‌ اهل کتاب، همیشه حدس‌هایی می‌زند و پیش‌بینی‌هایی دارد، اما واتسون همیشه شما را با تعلیق‌ها،گره‌ها و گره‌گشایی‌ها غافلگیر و هیجان داستانی را حفظ می‌کند. این شناخت نویسنده از داستان و عناصر داستانی است که باعث می‌شود شما با علاقه و کشش داستان را بخوانید و پیش بروید.

کدام عامل سبب می‌شود که طیف گسترده‌ خوانندگان با قلم اس‌جی‌واتسون ارتباط برقرار کنند؟

خیلی مهم است که نویسنده بر حیطه‌ای که وارد آن شده تسلط و آگاهی لازم داشته باشد تا بتواند هدفش را در بطن لایه‌های داستانی بگنجاند. به نظرم با وجود این‌که نویسنده مرد است، ما را با شخصیت اصلی داستان که یک زن است رو به رو می‌کند و خیلی خوب توانسته یک زن در آن سن، با دغدغه‌ها و بیم و امیدهایش را نشان بدهد و به تصویر بکشد. این مسائل روانشناسی را تمام انسان‌ها در زندگی روزمره خواسته و ناخواسته تجربه می‌کنند؛ بنابراین پرداخت به این مؤلفه‌ها می‌تواند برای هر خواننده‌ای به‌صورتی متفاوت جذاب باشد.

کریستین را می‌توان تنها شخصیت کلیدی زن داستان دانست، اما آیا واتسون توانسته به خوبی از پس پردازش این شخصیت بر بیاید که خواننده در کنار تمام شخصیت‌های مرد داستان، فضای زنانه‌ای را هم تجربه کند؟

من خیلی به این تقسیم بندی فضای زنانه و مردانه برای داستان معتقد نیستم. همان‌طور که در دیگر گونه‌های ادبی هم چنین بخش‌بندی‌هایی صورت نمی‌گیرد. شخصیت‌های داستانی مکمل هم هستند و هر کدام نقشی ایفا می‌کنند. نقش‌هایی که شخصیت‌های این داستان دارند، هر کدام متناسب با موقعیتی که در آن قرار می‌گیرند؛ معقول و منطقی صورت گرفته است.

این‌که نویسنده بتواند جنس مخالف خودش را عمیق و ملموس به تصویر بکشد، مطالعات و ظرافت‌هایی خاص می‌طلبد؛ از این زاویه هم اگر به «پیش از آن‌که بخوابم» نگاه کنیم، می‌توان از امتیازهایش دانست که نویسنده‌ای مرد، شخصیت زن داستان را به‌صورتی خلق کرده و به روحیاتش می‌پردازد که برای خواننده قابل باور باشد.

با توجه به این‌که واتسون، در تصویرپردازی‌های رمان قوی عمل کرده اما در فیلمی که بر اساس این رمان ساخته شده قدرت تاثیرگذاری چندانی نمی‌بینیم. چطور این تضاد پیش می‌آید؟

خیلی وقت‌ها این اتفاق می‌افتد. اقتباس ادبی اصلا کار ساده‌ای نیست. چند تفاوت دارد، وقتی شما دارید کتاب می‌خوانید هرجا بخواهید توقف می‌کنید، بر می‌گردید عقب و هرگاه بخواهید ادامه می‌دهید. در اثر ادبی مکتوب نویسنده این مجال را دارد که خیلی از جزئیات را در اختیار خواننده قرار بدهد و برای شما این فرصت را ایجاد کند که در حین خوانش، تجزیه و تحلیل هم بکنید. ولی فیلمی که یک ساعت و نیم یا دو ساعت زمان دارد نمی‌تواند با حافظه و ذهن شما به این شکل پیش برود؛ مجبور است دخل و تصرف‌هایی داشته باشد. وقتی ما اثری را می‌خوانیم خیلی کم پیش می‌آید اقتباسی که از آن شکل گرفته با توقع و تصویر ذهنی‌مان، هماهنگ باشد و معمولا توقع شکل گرفته را برآورده نمی‌کند.

برداشت‌های افراد از متن یا فیلم بسیار متفاوت است و این از اصلی‌ترین پتانسیل‌های ادبیات است. با توجه به یکی از رویکردهای نقد که مطالعه کردم، نظریه ادبی «واکنش مخاطب به اثر» می‌گوید، شما شاید دو سال پیش «پیش از آن‌که بخوابم» را خوانده باشید و تصویری از شخصیت کریستین در ذهنتان شکل گرفته‌ باشد؛ اما اگر امروز یا 5 سال بعد دوباره این اثر را بخونید، قطعا تصویرسازی‌های شما فرق خواهد کرد و این ظرفیت ادبیات مکتوب است.

با توجه به این‌که چاپ جدید رمان با ویراست جدید همراه بوده است، چه نقشی برای ویرایش در ترجمه قائل هستید؟

بحث ویرایش، بحث بسیار مفصلی است. هر کتاب چاپ شده‌ای را هم می‌توان در اختیار ویراستاران متفاوت قرار داد و هرکدام از آنها با توجه به نگاهی که دارند اثر را ویرایش کنند. ویراستاری هم چون بخشی از ادبیات است بحث قطعی و غایی ندارد و نسبی است. همان‌طور که نثر من و همه‌ مترجمان در طول زمان تغییر می‌کند، ویرایش هم متغیر است. ممکن است من با خوانش امروزم جمله‌ای را به‌صورتی ترجمه کنم و اگر زمان دیگری به آن برگردم ترجمه‌ متفاوتی داشته باشم. پس قطعی نیست که فقط یک ترجمه و یک قالب باشد. مترجمان با توجه دایره واژگانی که دارند ترجمه‌های مختلفی ارائه کنند و این برمی‌گردد به سلیقه‌ مخاطب که کدام را بپسندد.