سه ویژگی مهم مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند چیست؟

میترا فتحی

مربی بین‌المللی هوش هیجانی و اجتماعی

info@mitrafathi.com

هر چیزی که به هیجانات، مدیریت خود، آگاهی و درک از دیگران و مدیریت روابط ربط داشته باشد مستقیما تحت تاثیر هوش هیجانی و هوش اجتماعی ما است. یکی از اقشاری که شدیدا به مهارت‌های این دو هوش نیاز دارند، قشر مدیران هستند. طبق تحقیقات دستیابی به سمت‌های بالا ارتباطی معکوس با هوش هیجانی و اجتماعی افراد دارد. یعنی هر چه سمت بالاتر می‌رود هوش هیجانی افراد کاهش می‌یابد. چه بسیار مدیرانی که هیجانات خود را نمی‌شناسند و به دلیل نقش شان هیجانات خود را سرکوب یا انکار می‌کنند. چه بسیار مدیرانی که استرس بالایی دارند و رفتارهای خود را نمی‌توانند کنترل کنند. چه بسیار مدیرانی که روابط خوبی با پرسنل خود ندارند. چه بسیار مدیرانی که روابط خوبی با خانواده خود نیز ندارند. اگر می‌خواهید یک مدیر موثر باشید، باید مهارت‌های هوش هیجانی را در خود تقویت کنید وگر نه هیچ تفاوتی با مدیران دیگر و یک «رئیس» نخواهید داشت و مسلما نتیجه چندان خوبی هم نخواهید گرفت. و اما، مدیرانی که هوش هیجانی و هوش اجتماعی بالایی دارند چگونه عمل می‌کنند؟

1. آنها خود شیفته نیستند اما برای خود ارزش قائلند.

مدیران عادی به خود اهمیت نمی‌دهند، دیگران را بنده‌های خود می‌بینند، گمان می‌کنند همه باید به آنها خدمت بلاعوض کنند، روابط خوبی نمی‌توانند برقرار کنند و... اما مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند قبل از هر چیزی به خود، شادی و سلامتی روان خود اهمیت می‌دهند تا بتوانند محیط سالم‌تری را در محل کار خود رقم بزنند. آنها ابتدا برای شناخت خود قدم بر می‌دارند تا در خلال آن بتوانند درک درستی از دیگران کسب کرده و براساس آن درک با آنها مناسب ترین رفتار را داشته باشند. مدیران عادی نقاب‌های مختلفی بر چهره می‌گذارند تا قاطعیت و مدیریت را از طریق نقاب‌ها نمایش دهند. آنها ممکن است پر از خشم، سرخوردگی و غم باشند اما در ظاهر بگویند و بخندند و تظاهر کنند که همه چیز خوب است، یا ممکن است با نقاب فرد جدی وارد محیط شوند و اعلام کنند که یک مدیر یعنی همین نقاب و همه باید اطاعت کنند. یک مدیر ابتدا باید هوش هیجانی خود را تقویت کند تا خود به سلامت روان و شادی خالص برسد. تقویت هوش هیجانی با تقویت مهارت خودآگاهی شروع می‌شود. مهارت خودآگاهی فرد را به درون خود باز می‌گرداند، وی را با خود آشنا می‌کند و درک درستی از خود به او می‌دهد. همچنین، تعیین مرز‌های سالم در روابط، قدرت نه گفتن، شناخت جایگاه واقعی و... را به آنها می‌آموزد. یک مدیر اگر می‌خواهد که سازمان شاد و سالمی داشته باشد تا بازدهی بالایی به‌دست آورد ابتدا باید خود او سالم و شاد باشد، رفتار‌های خود را مدیریت کند، استرس خود را مدیریت کند، برقراری ارتباط موثر و رهبری موثر را بیاموزد. مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند نقاب نمی‌زنند زیرا نیازی به نقاب و تظاهر ندارند. آنها هیجانات شدید خود را شناخته و تخلیه کرده‌اند، آنها می‌دانند که با هیجانات خود چگونه برخورد کنند، آنها به قاطعیت حقیقی و درونی رسیده‌اند. همین واقعی بودن آنها حس خوبی را به کارکنانشان منتقل می‌کند.

2. آنها در کار گروهی مهارت دارند.

مدیران عادی گروه را به حال خود رها می‌کنند، نمی‌دانند که چطور باید با اعضای آن ارتباط خوب و تاثیر‌گذاری برقرار کنند، نمی‌توانند افراد را در کنار هم جمع کنند طوری که انگیزه، اشتیاق و روحیه همکاری میان آنها پدید آورند. برخی از آنها گمان می‌کنند که خودشان هر کاری را بهتر از همه انجام می‌دهند، بنابراین، ممکن است مسوولیت‌هایی را که باید به دیگران محول کنند خودشان انجام دهند. برخی از آنها تقسیم کار یا جایگزینی مناسب کارکنان را نمی‌دانند. برخی از آنها نمی‌توانند حس تعلق به سازمان را در گروه ایجاد کنند. اما مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند کاملا برعکس عمل می‌کنند. آنها برای گروه خود ارزش قائل هستند، افراد را دور هم جمع می‌کنند، حس تعلق و تعهد را در آنها ایجاد می‌کنند، هدف مشترکی را که برای همه انگیزه بخش باشد تعیین می‌کنند و مزایای آن را برای کل گروه به‌طور شفاف تعیین کرده و توضیح می‌دهند.

3. مدیران با هوش هیجانی بالا به آموزش صحیح پرسنل خود بها می‌دهند.

اینکه پرسنل سازمان آموزش صحیح، نتیجه بخش و اثربخشی را ببینند برای مدیران عادی چندان اهمیتی ندارد. اما مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند بسیار به آموزش و توسعه فردی و گروهی سازمان خود اهمیت می‌دهند زیرا می‌دانند که بازدهی مثبت، شادی و سلامت روان سازمان در گرو توانمند‌سازی افراد آن است. آنها هیچوقت به صرف اتمام بودجه آموزشی یا به صرف رفع تکلیف جهت آموزش پرسنل خود قدم بر نمی‌دارند بلکه دقیقا نقاط نیاز پرسنل را شناسایی کرده و در جهت فراهم کردن محیط آموزشی و کارگاهی برای آنان قدم بر می‌دارند. آنها هیچ‌وقت به یک نوع آموزش و آموزش مهارت‌های سخت افراد بسنده نمی‌کنند بلکه می‌دانند علاوه بر مهارت‌های سخت، مهارت‌های نرم را هم باید همه افراد سازمان بیاموزند و به کار بندند. این در حالی است که برخی از مدیران گمان می‌کنند که پیشرفت سازمان در گرو مهارت‌ها و دانش سخت و فنی است و این یکی از اشتباهات رایج مدیران عادی است. یکی دیگر از اشتباهات رایج مدیران عادی این است که برای مهارت‌های نرم افراد آموزش‌هایی کوتاه‌مدت (مثلا طی یک یا دو روز) را فراهم می کنند. هیچ انسانی در یک یا دو روز تغییر نمی‌کند! پیشنهاد می‌شود که برای آموزش مهارت‌های نرم به پرسنل خود مدت زمان مناسبی را تعیین کنید. فراموش نکنید که پیشرفت سازمان شما در گرو پیشرفت افراد آن است.

سه ویژگی مهم مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند چیست؟