راوی رویا
شهاب اکوانیان شاید بتوان گفت «تصادف شبانه» رمانی است که با نگاهیretroactive نوشته شده است، یعنی رمانی است که در آن گذشته حقیقتا توسط حال، خلق، دگرگون و دستکاری می‌شود. رمانی که به قول راوی در گذشته‌ای نه چندان دور می‌گذرد. هرچند ماجرای تصادف در همان هیجده سالگی، ذهن قهرمان رمان را با خود درگیر می‌کند اما راوی در سنین میانسالی است که دست به کار روایت می‌شود. همین فاصله خود می‌تواند رنگی دیگر به روایت دهد. مودیانو در مصاحبه‌ای می‌گوید: «به یاد آوردن گذشته همچون بیرون کشیدن خود از درون باتلاق است. گذشته را باید از لابه‌لای هزاران اتفاق روزمره و لحظاتی که با کثرتشان سعی در محو آن دارند از چنگ خود گذشته نجات داد. راوی رمان تصادف شبانه در تلاش برای نجات گذشته است. به قول بنیامین: میان نسل‌های گذشته و نسل حاضر، توافقی سری وجود دارد. در این کره خاکی برخی منتظر ورود ما بودند. همچون همه نسل‌هایی که بر ما تقدم داشتند، ما نیز از نوعی قدرت منجی‌گرایانه (messianic) ضعیف بهره‌مند گشته‌ایم، قدرتی که گذشته نسبت به آن حق و حقوقی دارد.» (1)
در این داستان جوانی هیجده ساله در حالی که به‌گونه‌ای بی‌هدف در خیابان‌های پاریس قدم می‌زند درگیر تصادفی می‌شود که برای مدتی زندگی و روان او را درگیر می‌کند. جوان که در اثر تصادف آسیب مختصری هم دیده به همراه زنی با سر و صورت خونین که از ماشین پیاده شده، در کنار هم به‌گونه‌ای عجیب و به دلیلی نامعلوم به اداره پلیس برده می‌شوند. در طول راه زن مدام دست پسر را می‌فشارد و این خود سبب حیرت پسر جوان و همین‌طور مخاطب می‌شود. این رفتار عجیب بعد از جدا شدن از آن زن نیز همواره ذهن و زندگی او را به خود مشغول می‌کند. راوی که بعد از چندین سال، ماجرای تصادف و درگیری بعد از آن را به یاد می‌آورد به‌گونه‌ای وسواسی در تلاش برای به یاد آوردن واقعیت است. وسواس در ثبت اسامی خیابان‌ها و محله‌ها و همین‌طور تلاش برای به یاد آوردن لحظات بعد از تصادف و همین‌طور قبل از تصادف. تلاشی که هر چه بیشتر ادامه می‌یابد، راوی بیش از پیش به بیهوده بودن آن پی می‌برد. تصادف سبب می‌شود راوی دست به کاوش در لحظات بی‌اهمیت گذشته خود بزند و این بار همه چیز را در پیوند با این تصادف ببیند. انگار در زندگی پیش از تصادف هم تغییراتی به وجود می‌آید و همه اتفاقات که در گذشته برایش پیش آمده و کسانی که از قبل می‌شناخته و به فراموشی سپرده دوباره پیش چشمانش حضور می‌یابند.
او در این فرآیند دست به تفسیر گذشته خود می‌زند و همچون منتقدی نقاط رمزی زندگی متن خود را جهت دستیابی به کلیتی منسجم زیر و رو می‌کند. تفسیر همواره فرآیندی بی‌پایان است از حال به گذشته و بالعکس، از متن به سایر متون و سرانجام از متن به خودش. چون هر تفسیری متضمن تغییر گذشته توسط حال است، تفسیر جدید می‌کوشد تفاسیر و معانی قبلی را معدوم سازد و معانی جدیدی را جایگزین کند. فهم ما از خودمان و زمان مان بر درک ما از گذشته تاثیر می‌گذارد و از این طریق معنا و در نتیجه واقعیت گذشته را تغییر می‌دهد. راوی در طول رمان بارها سوالاتی از خود می‌پرسد که نشان از میل او برای به تشابه درآوردن گذشته با میل کنونی‌اش است. سوالاتی مانند: آیا این همان محله‌ای بود که من در آن ایام آنجا پرسه می‌زدم؟ آیا او همان زنی نیست که چندین بار پیش از این نیز او را دیده بودم؟ البته راوی هیچ‌گاه به جوابی که بتواند در پناه آن کلیت گذشته را بازسازی کند دست نمی‌یابد انگار هر جوابی که به ذهنش می‌رسد او را از کشف گذشته‌اش دورتر می‌کند. گاهی حتی در خواب و رویا، به واقعیت داشتن اشخاص و مکان‌های گذشته نیز شک می‌کند: «همیشه اشخاصی بوده‌اند که یک نظر آنان را دیده‌ام و این مواجهه همچون معمایی در ذهنم باقی مانده است. همچنین مکان‌ها... یک رستوران کوچک در بالای خیابان فوش، سمت چپ، که گاهی با پدرم آنجا شام می‌خوردیم و بعدها وقتی اتفاقی از آن محله رد می‌شدیم بیهوده به دنبالش گشتم. خواب دیده بودم؟»
کل رمان به خوابی طولانی می‌ماند. خوابی که برای روایتمند کردنش قطعاتی از واقعیت را به صورت دستچین به آن افزوده‌اند. راوی قادر به روایت خواب به‌گونه‌ای که روی داده نیست و به همین سبب از واقعیت بهره می‌برد. فروید در تفسیر خواب و به نقل از جسن می‌گوید: وقتی ما رویاها را به حافظه خود می‌خوانیم تقریبا همیشه- ندانسته و بدون توجه به واقعیت- شکاف‌هایی که در تصویرهای رویا است پرمی‌کنیم. گرایش ذهن بشر به اینکه همه چیز را به‌گونه‌ای مرتبط ببیند آنچنان نیرومند است که در حافظه ندانسته هر شکافی را که ممکن است در رویایی نامنسجم بوده باشد پرمی‌کند. البته اینجا باید بر تمایزی نیز انگشت گذاشت و آن هم حالت تصنعی و ساختگی بودن متن است در مقابل حالت کاملا ناخودآگاه و غیر ارادی رویا.
در مصاحبه‌ای که در پایان ترجمه فارسی کتاب آمده است، مودیانو به نوعی به این امر اشاره می‌کند: «نزدیک شدن به واقعیت مثل تلاش برای نزدیکی به اشعه خورشید است. نقطه ذوب زمانی است که در مورد واقعیت صحبت می‌کنیم. هر بار که عوامل واقعی را به خیال‌پردازی‌ها اضافه می‌کنم، مخاطب متوجه نمی‌شود و با این شیوه روایت داستان بهتر پیش می‌رود.» اشاره به بوی اتر که چند جایی به آن اشاره شده برای راوی در مقام مادیتی است که باز هم یادآور خواب است. در ابتدای رمان راوی که به بیمارستان منتقل شده با پارچه‌ای آغشته به اتر از هوش می‌رود و این بو در رویایی که بعد از این می‌بیند نیز با وی همراه است و بعد از بیداری نیز همواره این بو را با خود احساس می‌کند. در جایی دیگر، در خاطره - رویایی، راوی که برای مداوای دست آسیب دیده دوستش به داروخانه می‌رود، به جای الکل نود درصد یک شیشه اتر می‌خرد و با اتر زخم را شست‌وشو می‌دهد. همانجا اشاره می‌کند که این بو از بچگی برایش بسیار آشنا بوده و این خود احتمالا اشاره‌ای است به خواب گونه بودن کل روایتی که راوی از گذشته‌اش ارائه می‌دهد. در کنار این می‌توان به نقب زدن راوی به پیش و پس از تصادف، لحظه تصادف و در کل عدم توالی زمانی اشاره کرد که هر چه بیشتر بر تشابه خواب و رویا با روایت صحه می‌گذارد. این خصلت رمان‌نویسی مودیانو بیش از همه به سوررئالیست‌های اوایل قرن فرانسوی و به‌خصوص آندره برتون و نظرات او در باب رمان نزدیک است. مودیانو خود در مصاحبه‌ای دیگر به این نکته اشاره می‌کند: «حس می‌کنم این رئالیسم، یا واقعیت حقیقی اشیاء و رویدادها، در بعد سوررئالیستی شان نهفته است. درخششی وجود دارد که از جانب من نیست، بلکه از خود آن شیء یا رویداد ناشی می‌شود.» و احتمالا اینجاست که می‌توان گفت ادبیات بر تاریخ پیشی می‌گیرد. (3)
پانوشت‌ها:
1- والتر بنیامین، تزهایی در باب تاریخ، تز دوم، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان
۲- زیگموند فروید، تفسیر خواب، ترجمه شیوا رویگریان صفحات ۴۹ و ۵۰
3- عنوان مقاله‌ای از فرانک مک شان ترجمه فرشید فرهمندنیا- روزنامه شرق، 22 مرداد 1393