آیا ترسهای خود را میشناسید؟
آنچه امروز جامعه ما شدیدا به آن نیاز دارد تقویت هوش هیجانی و هوش اجتماعی افراد است. یکی از مهارتهایی که با تقویت این دو هوش به آن دست مییابیم، توانایی تشخیص احساسات خود و احساسات دیگران در لحظه است؛ اینکه بتوانیم احساس اصلی خود در لحظه، شدت و حد آن و نوع و ریشه آن را تشخیص دهیم در واقع میتواند یک هنر محسوب شود. آیا ترسهای خود را میشناسید؟ بسیاری از افراد هنگامی که حال ناخوشایند یا حتی احساس شادی و شعف دارند نمیدانند که نوع احساسشان و دلیل احساسشان چیست. آنها در بهترین حالت خود فقط میگویند که «ناراحتم، عصبانیم، خوشحالم، استرس دارم و.
آنچه امروز جامعه ما شدیدا به آن نیاز دارد تقویت هوش هیجانی و هوش اجتماعی افراد است. یکی از مهارتهایی که با تقویت این دو هوش به آن دست مییابیم، توانایی تشخیص احساسات خود و احساسات دیگران در لحظه است؛ اینکه بتوانیم احساس اصلی خود در لحظه، شدت و حد آن و نوع و ریشه آن را تشخیص دهیم در واقع میتواند یک هنر محسوب شود. آیا ترسهای خود را میشناسید؟ بسیاری از افراد هنگامی که حال ناخوشایند یا حتی احساس شادی و شعف دارند نمیدانند که نوع احساسشان و دلیل احساسشان چیست. آنها در بهترین حالت خود فقط میگویند که «ناراحتم، عصبانیم، خوشحالم، استرس دارم و...» و در بدترین حالت خود اصلا نمیدانند که چه احساسی دارند و بر خود آگاه نیستند یا گاهی احساسات خود را اشتباه تشخیص میدهند! در این مقاله سعی داریم به چند نوع ترس اشاره کنیم. فراموش نکنید که قدم اول بهبودی و درمان، تشخیص و شناخت صحیح است.
ترس چیست؟
ترس یکی از طبیعیترین احساسات انسانی است. ما دو نوع ترس داریم:
ترس سالم
ترس ناسالم
ترس سالم آن دسته ترسهایی است که باعث حفاظت ما از خطرها میشود، اگر این ترس وجود نداشته باشد انسان حدود خطر را نمیتواند تشخیص دهد، پس به راحتی خود را در خطر میاندازد و آسیب میبیند. تصور کنید که کودک شما از وسیلهای داغ که دست او را میسوزاند نترسد، چه اتفاقی میافتد؟ افرادی را دیدهاید که بر اثر تصادف و آسیبهایی که به مغزشان وارد شده است یا در اثر مصرف قرصهای روان گردان ترس خود را از دست میدهند؟ این افراد در خیلی از موارد ناخواسته و بهدلیل اینکه ترس در آنها از بین رفته است خود را از ارتفاع به پایین پرت میکنند یا کارهای خطرناک دیگری را که موجب مرگ آنها میشود انجام داده و جان خود را از دست میدهند. بنابراین، نتیجه میگیریم که حد سالمی از ترس برای ما و برای همه موجودات روی زمین ضروری است. نکته اول این است که «هیچگاه تلاش نکنید ترس را از بین ببرید!»
ترس ناسالم ترسی است که مانع شکوفایی، رشد و موفقیت ما و باعث عقب نشینی، دور ماندن و جدایی از خود، دیگران و فرصتهای پیشرفت میشود. این نوع ترس، ترسی است که بهدلیل باورهای اکتسابی از دوران کودکی در فرد شکل میگیرد و خانواده، جامعه و دوستان تاثیر بسزایی در آن دارند. این نوع ترسها استرس، واکنشهای غیر عادی، توقع و آسیب پذیری ما را بالا میبرند، تیپهای شخصیتی ما را نامتعادل میکنند و مشکلات عدیدهای در زندگی برای ما بهوجود میآورند. این نوع ترسها در واقع ترسهای عصبی ما هستند و بسیاری از آنها ریشه در «خجالت» دارند. قدم اول این است که یاد بگیریم احساسات خود را احساس و تجربه کنیم، از تجربه احساسات فرار یا جلوگیری نکنیم یا آنها را سرکوب نکنیم. احساسات ما هر چه که باشند، اگر تجربه نشوند قدرت آنها حداقل دو برابر میشود. سپس، این احساسات را ببینیم و نوع و شدت آنها را تشخیص دهیم. آیا ترسهای خود را میشناسید؟ در اینجا تنها به چند مورد از ترسها اشاره میکنیم:
1- ترس از دوست داشته نشدن
یکی از ترسهایی که از دوران کودکی و از بنیاد سست نشات میگیرد «ترس از دوست داشته نشدن» است. زمانی که این ترس در ما شکل میگیرد، از آن به بعد تمام رفتارهای ما را بر مبنای اینکه «آیا با این کار دوست داشتی خواهم شد/ ماند یا خیر؟» شکل میدهد. و همین نوع ترس دلیلی میشود بر تقویت بیماری مهرطلبی در افراد.
2- ترس از دیده نشدن
افرادی که تمام تلاششان بر این است که خاص و دیدنی باشند، یا افرادی که زمانی که دیده میشوند، کمتر اهمیت میبینند یا گاهی دیده نمیشوند و از این بابت آسیب میخورند، در حقیقت در وجودشان ترسی به نام «ترس از دیده نشدن» دارند. بسیاری از رفتارهای این افراد مبنی بر این است که: «آیا دیده میشوند؟ مبادا دیده نشوند؟ آنها او را نادیده گرفتند و...» این افراد یا تبدیل به افرادی نا به هنجار میشوند، یا افرادی تجملگرا، یا افرادی پر سر و صدا، یا تشنه شهرت، یا بسیار حساس و منزوی و...
3- ترس از عدم تعلق
افرادی که ترس از عدم تعلق به گروهها دارند افرادی هستند بسیار خجالتی که رفتار آنها بر اساس این نوع ترسشان شکل گرفته که یا خیلی به ظاهر اجتماعی (اما در اغلب موارد عصبی) یا منزوی هستند. آنچه در این ترس مانند دیگر ترسها مشترک است این است که افراد در این ترسها دست به ریا و تظاهر میزنند. آنها یاد گرفتهاند که بخشهای منفی وجود خود را پنهان کنند. این افراد نه خود کامل خود را، بلکه آن جنبههایی از وجودشان را ابراز میکنند که باب میل دیگران و جامعه و قدمی باشد برای پذیرفته شدن آنها.
ارسال نظر