غزیه مرثیه «عکاس» (۱)
بیایید صادق باشیم، سوم و هفتم گذشت، چهلم اما هنوز نه، اگر این طور به قضیه نگاه کنیم، باید اعتراف کرد که دیر رسیدیم. اگر این بود شما حق داشتید که این مطلب را بیستم اردیبهشتماه نود و دو بخوانید. چون صادق دیروزش رفته بود، اما راستش را بخواهید، ما تحمل مرثیه و عزا و از این قبیل «مرده پرستی»ها را نداریم. پس گذاشتیم که مجلس جمع و جور شود و سرِ صادق خان خلوت، تا بتوانیم، سری به خودش بزنیم. سرخط که بنویسی «صادق تیرافکن» قطار میشود: تولد هزار و سیصد و چهل و چهار، وفات نوزدهم اردیبهشت نود و دو، عکاس، هنرمند مفهومی، بیش از بیست نمایشگاه انفرادی و.
بیایید صادق باشیم، سوم و هفتم گذشت، چهلم اما هنوز نه، اگر این طور به قضیه نگاه کنیم، باید اعتراف کرد که دیر رسیدیم. اگر این بود شما حق داشتید که این مطلب را بیستم اردیبهشتماه نود و دو بخوانید. چون صادق دیروزش رفته بود، اما راستش را بخواهید، ما تحمل مرثیه و عزا و از این قبیل «مرده پرستی»ها را نداریم. پس گذاشتیم که مجلس جمع و جور شود و سرِ صادق خان خلوت، تا بتوانیم، سری به خودش بزنیم. سرخط که بنویسی «صادق تیرافکن» قطار میشود: تولد هزار و سیصد و چهل و چهار، وفات نوزدهم اردیبهشت نود و دو، عکاس، هنرمند مفهومی، بیش از بیست نمایشگاه انفرادی و.... ، اما از این قرار سر خود و شما را درد نمیآوریم، چرا که صفحه کوتاه و «سابقه نومچه» (2) بلند است، پس لطف کنید و خودتان بروید سرِ خط دنیای مجازیتان، از این قبیل سوابق را از نظرِ محترم بگذرانید. اما اصلِ «غزیه» اینکه نمیدانیم از چه قرار است که «صادق» جماعت به پنجاه نرسیده، بار سفر میبندد که «دیدار به قیامت. مارفتیم و دل شما را شکستیم، همین» (3) و اتفاقا همیشه هم از بلاد فرنگ قصد رفتن میکنند، یکی از پاریس و دیگری از تورنتو، اما قضیه به اینجا ختم نمیشود، اولی که هرچه کرد
از بمبئی تا تهران و پاریس، نتوانست از «ری» و «پیرمرد جووکی» (4)اش خلاص شود، تا جانش را گرفت. دومی هم که از تهران تا بروکسل و تورنتو، هر کادری بست هجوم فرمها و موتیفهای ایرانی رهایش نکرد تا جایی که خودش هم روی کار کلاژ شد و جانش رفت. (5) اما از «عزا» که بگذریم، نوبتِ «غذا» میشود، حسبالامر دست پخت هر دو تر و تازه بود. یکی داستاننویسیِ ایران را جانی بخشید و به قول دهخدا ایرانی و فرنگی را با هم به تعظیم واداشت (6) و دیگری با عکسها و چیدمانهای مفهومی خود چشمِ مخاطبانِ خود را به هزارتوهای ذهنِ جامعه ایرانی کشاند، اما مشکل کار اینجاست که از اولی هرچه هست یافت میشود ولی از دومی اگر بخواهی چیزی ببینی، باید «جور هندوستان کشی»، چرا که هدایت نویسنده بود و تیرافکن عکاس و این از بختیاری ماست که آثار او به صورتِ منسجم در غالب کتاب یا نمایشگاهی ثابت در دسترس نیست، از این رو اگر بخواهی کاری از او ببینی یا باید خود را به چند عکس بیکیفیت دنیای مجازی قانع کنی یا باید بروی گالریهایی مثل سیحون یا سیلک و از آنها بخواهی که چند اثری را که از او دارند به تو نشاندهند، تازه اگر امکانش باشد. این است که گالریگردی این هفته ما
به نوعی «صادق گردی» با طعم کهن الگوی «مرده پرستی» تبدیل شد. امید که حاضران، غایبان را مورد عنایت قرار داده و غذایی از این محفل پر قضا نصیب ایشان گردانند تا چه پیش آید. پاورقی: 1- این عنوان اقتباسی است از «غزیه مرثیه شاعر» وغ وغ ساهاب، صادق هدایت از عمد در این کتاب واژه «قضیه» را به صورت «غزیه» نوشته است. 2- بر وزن «تقدیم نومچه»، وغ وغ ساهاب. 3- آخرین یادداشت صادق هدایت پیش از مرگ. 4- اشارهای است به پیرمرد قوزی بوف کور که هدایت میگوید شبیه جوکیانِ هندوستان است. سیروس شمیسا در کتاب «داستان یک روح» معتقد است که پیرمرد جووکی خود هدایت است. 5- صادق تیرافکن در بیشتر آثار خود از تکنیک فوتومنتاژ و فوتوکلاژ استفاده میکرد. او مضامین زندگی امروز ایرانیان را در قالب فرمها و نقوش پیشینیان در آثار خود چیدمان میکرد. 6- لغتنامه دهخدا 1325-1352، ذیل صادق هدایت، چاپ اول.
ارسال نظر