ایده های خلاقانه یک شبه عملی نمی شوند
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
شما میتوانید مهارتهای خلاقانه خود را با تمرین بهبود ببخشید. در اینجا دو عادت بسیار مهم که باید خود را با آنها وفق دهید بیان شده است.
افسانههای قدیمی به سختی از بین میروند. در جهانی که به شدت به داستانهای قهرمانپرورانه کارآفرینی علاقه دارد، یکی از این افسانهها «افسانه نبوغ تنها» است. همه ما داستانهایی در تمجید از نبوغ استیو جابز، ایلان ماسک (Elon Musk) (بنیانگذار شرکتهایی همچون تسلا موتورز، پیپال و اسپیساکس) یا مارک زاکربرگ شنیدهایم. چالش «تئوری مرد بزرگ» کارآفرینی میتواند تبدیل به یک مشکل شود.
شما میتوانید مهارتهای خلاقانه خود را با تمرین بهبود ببخشید. در اینجا دو عادت بسیار مهم که باید خود را با آنها وفق دهید بیان شده است.
افسانههای قدیمی به سختی از بین میروند. در جهانی که به شدت به داستانهای قهرمانپرورانه کارآفرینی علاقه دارد، یکی از این افسانهها «افسانه نبوغ تنها» است. همه ما داستانهایی در تمجید از نبوغ استیو جابز، ایلان ماسک (Elon Musk) (بنیانگذار شرکتهایی همچون تسلا موتورز، پیپال و اسپیساکس) یا مارک زاکربرگ شنیدهایم. چالش «تئوری مرد بزرگ» کارآفرینی میتواند تبدیل به یک مشکل شود.
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
شما میتوانید مهارتهای خلاقانه خود را با تمرین بهبود ببخشید. در اینجا دو عادت بسیار مهم که باید خود را با آنها وفق دهید بیان شده است.
افسانههای قدیمی به سختی از بین میروند.در جهانی که به شدت به داستانهای قهرمانپرورانه کارآفرینی علاقه دارد، یکی از این افسانهها «افسانه نبوغ تنها» است. همه ما داستانهایی در تمجید از نبوغ استیو جابز، ایلان ماسک (Elon Musk) (بنیانگذار شرکتهایی همچون تسلا موتورز، پیپال و اسپیساکس) یا مارک زاکربرگ شنیدهایم. چالش «تئوری مرد بزرگ» کارآفرینی میتواند تبدیل به یک مشکل شود. (تئوری مرد بزرگ نظریهای است که در قرن ۱۹ مطرح شد و براساس آن تاریخ با توجه به اثر مردان بزرگ یا پهلوانان توضیح داده میشود که افرادی هستند که تاثیرگذاری بالای تاریخی دارند که دلایل مختلفی میتواند داشته باشد). جاشوا وولف شنک در کتاب آتلانتیک مینویسد:
«قرنها با افسانه نبوغ تنها زندگی کردهایم، اما اگر به جزئیات زندگی افراد موفق نگاهی بیندازیم متوجه میشویم آنها همیشه با دیگران در ارتباط بودهاند.» او چنین استدلال میکند که خلاقیت معمولا نتیجه تعامل دو نفر به روشهای مختلف است. همکاری مکمل، درک متقابل، رقابت خلاق یا هرنام دیگری که بر آن بگذارید.شنک در کتابش «قدرت دو» افسانه نبوغ تنها را زیر سوال میبرد؛ جیمز کلیر (James Clear) میگوید افسانه «من کشف کردم»، یا «لحظهای که جرقه در ذهنم زده شد» همگی پوچ و بیمعنی هستند. داستانهای بسیاری از «لحظهای که کشف کردم» در تاریخ وجود دارد؛ همه ما داستان سیبی که در سال 1666 از درخت به سر اسحاق نیوتن برخورد کرد را شنیدهایم. چیزی که بیشتر مردم فراموش میکنند این است که نیوتن حدود 20 سال یعنی از سال 1687 روی نیروی جاذبه کار کرده و کتاب خود را با نام «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» منتشر کرده بود. سیبی که افتاد صرفا آغازگر یک رشته افکار بود که برای دههها ادامه داشت.»داستان نیوتن، لحظهای را که نبوغ نیوتن شکوفا شد نشان نمیدهد؛ در عوض این حقیقت واقعی در مورد خلاقیت آشکار میشود که برای موفق شدن باید سالها تلاش کنید و فرآیند بلند مدتی پیش روی شما خواهد بود.
کلیر مینویسد: «اینکه از نظر هوشی در جایگاه بالایی باشید هیچ ارتباطی با خلاقیت ندارد. بهجای آن باید تنها اندکی باهوش باشید (نه یک نابغه) و به شدت کار کنید و در نهایت با تامل عمل کنید.»
به عبارت دیگر، اگر شما بتوانید عادات درست را ایجاد کنید، خلاقیت در دسترس شما خواهد بود. در اینجا دو نکته را که از نظرات کلیر برداشت شده است آوردهایم.
1. خود را با طرز فکر رشدمحور تطبیق دهید.
برای توضیح تفاوت، کلیر از کتاب کارول دوک (Carol Dweck) نام میبرد؛ «طرز فکر: فلسفه جدید موفقیت.»
یک طرزفکر ثابت دقیقا چیزی شبیه این است: معتقد است که سطح استعداد شما نمیتواند تغییر کند و اصلا مهم نیست که چقدر روی مساله کار کردهاید. در مقابل، یک طرز فکر رشدمحور معتقد است که تمرین و تکرار میتواند به شما کمک کند تا بهتر و بهتر شوید.اگر بخواهید طرز تفکر رشدمحور بیشتری را ایجاد کنید، ممکن است یک ندای درونی لجوجانه به شما بگوید: شما هرگز به اندازه کافی خوب نخواهید بود؛ اما نگران نباشید. روشهای ثابتشدهای وجود دارند که میتوانید مشکلات را پشت سر بگذارید.
آنچه موجب موفقیت میشود، ضرورتا نتیجه تلاشها یا توانمندیهای فردی که تلاش میکند به تنهایی نیست. دوک در کتابش لیستی از ویژگیهایی که یک طرز فکر رشد محور ایجاد میکند را نام میبرد: «تلاش، استراتژی، سرسختی و پافشاری، استحکامی که افراد از خود نشان میدهند و انعطافی که در مواجهه با موانع دارند تا انرژی دوباره بهدست آورند.»
2. از اینکه خودتان را شرمنده کنید، نهراسید.
یک نکته در پذیرفتن مفهوم تلاش تحسینشده وجود دارد. (بدون توجه به نتایج). انجام کارها در واقعیت دشوارتر است. کلیر مینویسد؛ «بیشتر مردم نمیخواهند با شرمندگی شرمی که در آموختن نکات جدید وجود دارد روبهرو شوند.»چگونه میتوانید بیاموزید که با این احساس شرمندگی کنار بیایید؟ در بیشتر موارد، شما در مورد مسائلی نگران هستید که حقیقتا تحقیرآمیز یا پایدار نیستند. کلیر مینویسد: لیستی از اشتباهاتی که هرگز نمیتوانید آنها را جبران کنید بسیار کوتاه است. من فکر میکنم بیشتر ما این را در همان سطح تشخیص میدهیم. ما میدانیم که اگر آن کتابی را که در حال نوشتن آن هستیم نفروشد یا اگر نام کسی را هنگام معرفی فراموش کنیم، زندگی ما خراب نخواهد شد. مهم نیست که بعد از اتفاقی که نگرانش هستیم چه پیش میآید. این احتمال احمقانه به نظر رسیدن، احساس تحقیر کردن یا شرمساری، ما را از شروع بازمیدارد.
برای ایجاد طرزفکر رشدمحور، باید این نگرانیها را پشتسر بگذارید. یا به قول کلیر: « برای باید در مواجهه با این احساسات که اغلب ما را بازمیدارند، باید بخواهید که وارد عمل شوید. باید این نیاز در شما احساس شود.»
منبع: INC
شما میتوانید مهارتهای خلاقانه خود را با تمرین بهبود ببخشید. در اینجا دو عادت بسیار مهم که باید خود را با آنها وفق دهید بیان شده است.
افسانههای قدیمی به سختی از بین میروند.در جهانی که به شدت به داستانهای قهرمانپرورانه کارآفرینی علاقه دارد، یکی از این افسانهها «افسانه نبوغ تنها» است. همه ما داستانهایی در تمجید از نبوغ استیو جابز، ایلان ماسک (Elon Musk) (بنیانگذار شرکتهایی همچون تسلا موتورز، پیپال و اسپیساکس) یا مارک زاکربرگ شنیدهایم. چالش «تئوری مرد بزرگ» کارآفرینی میتواند تبدیل به یک مشکل شود. (تئوری مرد بزرگ نظریهای است که در قرن ۱۹ مطرح شد و براساس آن تاریخ با توجه به اثر مردان بزرگ یا پهلوانان توضیح داده میشود که افرادی هستند که تاثیرگذاری بالای تاریخی دارند که دلایل مختلفی میتواند داشته باشد). جاشوا وولف شنک در کتاب آتلانتیک مینویسد:
«قرنها با افسانه نبوغ تنها زندگی کردهایم، اما اگر به جزئیات زندگی افراد موفق نگاهی بیندازیم متوجه میشویم آنها همیشه با دیگران در ارتباط بودهاند.» او چنین استدلال میکند که خلاقیت معمولا نتیجه تعامل دو نفر به روشهای مختلف است. همکاری مکمل، درک متقابل، رقابت خلاق یا هرنام دیگری که بر آن بگذارید.شنک در کتابش «قدرت دو» افسانه نبوغ تنها را زیر سوال میبرد؛ جیمز کلیر (James Clear) میگوید افسانه «من کشف کردم»، یا «لحظهای که جرقه در ذهنم زده شد» همگی پوچ و بیمعنی هستند. داستانهای بسیاری از «لحظهای که کشف کردم» در تاریخ وجود دارد؛ همه ما داستان سیبی که در سال 1666 از درخت به سر اسحاق نیوتن برخورد کرد را شنیدهایم. چیزی که بیشتر مردم فراموش میکنند این است که نیوتن حدود 20 سال یعنی از سال 1687 روی نیروی جاذبه کار کرده و کتاب خود را با نام «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» منتشر کرده بود. سیبی که افتاد صرفا آغازگر یک رشته افکار بود که برای دههها ادامه داشت.»داستان نیوتن، لحظهای را که نبوغ نیوتن شکوفا شد نشان نمیدهد؛ در عوض این حقیقت واقعی در مورد خلاقیت آشکار میشود که برای موفق شدن باید سالها تلاش کنید و فرآیند بلند مدتی پیش روی شما خواهد بود.
کلیر مینویسد: «اینکه از نظر هوشی در جایگاه بالایی باشید هیچ ارتباطی با خلاقیت ندارد. بهجای آن باید تنها اندکی باهوش باشید (نه یک نابغه) و به شدت کار کنید و در نهایت با تامل عمل کنید.»
به عبارت دیگر، اگر شما بتوانید عادات درست را ایجاد کنید، خلاقیت در دسترس شما خواهد بود. در اینجا دو نکته را که از نظرات کلیر برداشت شده است آوردهایم.
1. خود را با طرز فکر رشدمحور تطبیق دهید.
برای توضیح تفاوت، کلیر از کتاب کارول دوک (Carol Dweck) نام میبرد؛ «طرز فکر: فلسفه جدید موفقیت.»
یک طرزفکر ثابت دقیقا چیزی شبیه این است: معتقد است که سطح استعداد شما نمیتواند تغییر کند و اصلا مهم نیست که چقدر روی مساله کار کردهاید. در مقابل، یک طرز فکر رشدمحور معتقد است که تمرین و تکرار میتواند به شما کمک کند تا بهتر و بهتر شوید.اگر بخواهید طرز تفکر رشدمحور بیشتری را ایجاد کنید، ممکن است یک ندای درونی لجوجانه به شما بگوید: شما هرگز به اندازه کافی خوب نخواهید بود؛ اما نگران نباشید. روشهای ثابتشدهای وجود دارند که میتوانید مشکلات را پشت سر بگذارید.
آنچه موجب موفقیت میشود، ضرورتا نتیجه تلاشها یا توانمندیهای فردی که تلاش میکند به تنهایی نیست. دوک در کتابش لیستی از ویژگیهایی که یک طرز فکر رشد محور ایجاد میکند را نام میبرد: «تلاش، استراتژی، سرسختی و پافشاری، استحکامی که افراد از خود نشان میدهند و انعطافی که در مواجهه با موانع دارند تا انرژی دوباره بهدست آورند.»
2. از اینکه خودتان را شرمنده کنید، نهراسید.
یک نکته در پذیرفتن مفهوم تلاش تحسینشده وجود دارد. (بدون توجه به نتایج). انجام کارها در واقعیت دشوارتر است. کلیر مینویسد؛ «بیشتر مردم نمیخواهند با شرمندگی شرمی که در آموختن نکات جدید وجود دارد روبهرو شوند.»چگونه میتوانید بیاموزید که با این احساس شرمندگی کنار بیایید؟ در بیشتر موارد، شما در مورد مسائلی نگران هستید که حقیقتا تحقیرآمیز یا پایدار نیستند. کلیر مینویسد: لیستی از اشتباهاتی که هرگز نمیتوانید آنها را جبران کنید بسیار کوتاه است. من فکر میکنم بیشتر ما این را در همان سطح تشخیص میدهیم. ما میدانیم که اگر آن کتابی را که در حال نوشتن آن هستیم نفروشد یا اگر نام کسی را هنگام معرفی فراموش کنیم، زندگی ما خراب نخواهد شد. مهم نیست که بعد از اتفاقی که نگرانش هستیم چه پیش میآید. این احتمال احمقانه به نظر رسیدن، احساس تحقیر کردن یا شرمساری، ما را از شروع بازمیدارد.
برای ایجاد طرزفکر رشدمحور، باید این نگرانیها را پشتسر بگذارید. یا به قول کلیر: « برای باید در مواجهه با این احساسات که اغلب ما را بازمیدارند، باید بخواهید که وارد عمل شوید. باید این نیاز در شما احساس شود.»
منبع: INC
ارسال نظر