عزت‌نفس وخودشیفتگی؛ دو سوی یک رابطه معکوس

به‌طور طبیعی، میان بسیاری از اختلالات و حالت‌های ذهنی - روانی ما رابطه‌ای وجود دارد که این رابطه شدت و ضعف این اختلالات را مشخص می‌کند. همان‌طور که در مقالات پیشین گفتیم عزت‌نفس یعنی احترام به نفس، ارزش‌ها، احساسات، خواسته‌ها، نیازها و توانایی‌های درون. عزت‌نفس یعنی اینکه ما نسبت به خود و توانایی‌های خود احساس ارزشمندی کنیم. عزت‌نفس در افراد باید تا چهار سالگی به‌صورت سالم شکل بگیرد و اگر در این مدت این اتفاق رخ ندهد یا به عزت‌نفس فرد آسیب وارد شود، وی در سال‌های بعدی دچار مشکلات فراوانی می‌شود و ترمیم آن بسیار سخت‌تر است. خودشیفتگی، علاقه، اهمیت و تحسین شدید خود است، طوری که دیگران همه به نوعی زیر دست یا پشت‌سر ما قرار می‌گیرند. خودشیفتگی اولین فازی است که انسان در آن به دنیا می‌آید. برای یک نوزاد قبل از هر چیزی و هر کسی خودش مهم است، اینکه گرسنه است، مادر را می‌خواهد، تشنه است، درد دارد و هر نیاز دیگری در اولویت اصلی قرار دارد. بسیاری از افراد تا سنین بالاتر یا حتی تا لحظه مرگ هم در خودشیفتگی باقی می‌مانند. اما هدف از تعریف این دو مورد این است که در این مقاله اشاره‌ای داشته باشیم بر رابطه میان عزت‌نفس و خودشیفتگی:

آیا میان خودشیفتگی و عزت‌نفس رابطه‌ای وجود دارد؟

میان خودشیفتگی و عزت‌نفس رابطه‌ای معکوس وجود دارد، به این صورت که هر چه عزت‌نفس فرد بالاتر می‌رود خودشیفتگی در وی کمرنگ‌تر می‌شود. متاسفانه به دلیل آگاهی کم از این دو مفهوم، بسیاری از افراد خودشیفتگی را با عزت‌نفس اشتباه می‌گیرند. این مساله تا به حال در جامعه مشکلات زیادی را به‌وجود آورده است، طوری که افراد به گمان خود ارزشمند پنداری، خودشیفتگی خود را به نمایش گذاشته‌اند. عزت‌نفس به کمال ما بر می‌گردد و یک نوع فضیلت است که به ما انسجام و زیبایی می‌دهد. عزت‌نفس ما را با ارزش‌هایمان یکی می‌کند و باعث می‌شود که وجود منحصر به فرد خود را ابراز کنیم. عزت‌نفس بر خلاف خودشیفتگی باعث ابراز توجه وعشق سالم به دیگران می‌شود. اما خودشیفتگی یک نقص است که از روی ترس اتفاق می‌افتد. خودشیفتگی پایین ترین مرحله عشق است، ما را بر خودمان متمرکز کرده و نسبت به دیگران دیدی متکبرانه می‌دهد. خودشیفتگی به ما می‌گوید که همیشه از دیگران بهتر هستیم و دیگران در درجه دوم اهمیت قرار دارند. این اختلال به ما دیکته می‌کند که همه باید جلوی ما سجده کنند و به تحسین و تمجید ما مشغول باشند. افرادی که در کودکی تحت تربیت ناسالم قرار می‌گیرند غالبا احساس می‌کنند که دیده نشده‌اند و به آنها اهمیتی داده نشده است.

این افراد یا همیشه باید چیزی که نبودند می‌شدند یا به‌خاطر آنچه که نبودند تحسین شده‌اند، در نتیجه خودشیفته باقی می‌مانند. افرادی که عزت‌نفس سالم دارند کسانی هستند که در کودکی تحت حمایت و امنیت سالم تربیت شده‌اند، بابت خود حقیقی شان تحسین شده‌اند، مسوولیت‌پذیری و پاسخ گویی نسبت به خود را یاد گرفته‌اند. این افراد احساس سالمی از اهمیت و اعتبار را نسبت به خود دارند و همین‌طور برای دیگران نیز ارزش قائل هستند. افرادی که خودشیفتگی دارند غالبا دچار حسادت، حالت تهاجمی نسبت به دیگران، تکبر و غرور هستند. در حالی که عزت‌نفس رافت، بزرگواری، اعتماد، آرامش و عشق سالم را در فرد به‌وجود می‌آورد و باعث می‌شود که فرد هم خود و هم دیگران را ارزشمند و مستحق بهترین‌ها بداند. انسان خودشیفته همه چیز را برای خود و در خدمت خود می‌خواهد اما انسانی که عزت‌نفس دارد می‌داند که جهان برای همه است و قرار نیست دیگران در خدمت و بنده او باشند. انسان‌های خودشیفته برای پیشرفت خود نیاز دارند دیگران را زیر پا بگذارند و آنها را تحقیر کنند، در حالی که افرادی که عزت‌نفس دارند برای کار گروهی اهمیت ویژه‌ای قائل هستند و می‌دانند که تنها با رشد دیگران، خودشان نیز می‌توانند رشد مطلوب داشته باشند.

افرادی که عزت‌نفس دارند بر خلاف خودشیفته‌ها قانون «منحصر به فرد بودن» هر فرد را خوب می‌دانند و می‌دانند که هیچ کسی عینا مثل دیگری نیست، مثل او نبوده و نخواهد بود؛ به همین خاطر آزادانه استعداد‌ها و توانایی‌های واقعی خود را برای خدمت به جمع ابراز می‌کنند. خودشیفته‌ها بر خلاف افرادی که عزت‌نفس سالم دارند بر این باورند به جهان تعلق ندارند، بلکه این جهان و مردمانش هستند که به آنها تعلق دارند. میان عزت‌نفس و اعتماد به نفس رابطه معکوس وجود دارد. هر چه عزت‌نفس سالم افراد پایین‌تر باشد، خودشیفتگی در آنها بیشتر می‌شود و هر چه عزت‌نفس سالم‌تری در آنها شکل بگیرد از میزان خودشیفتگی کاسته می‌شود. در جوامعی که افراد در ترس، عدم امنیت و حمایت سالم، با ارزش‌ها و معیارهای مبنی بر خودشیفتگی، با تفکر تافته جدا بافته بودن، با ارزشمندی براساس آنچه که نیستند بزرگ می‌شوند خودشیفتگی بسیار دیده می‌شود.

در نتیجه می‌توانیم بگوییم که نقش جامعه نیز در تعیین میزان خودشیفتگی یا عزت‌نفس در افراد بسیار حائز اهمیت است. هر جامعه‌ای مسوولیت دارد که ارزش‌های خود را هر از گاهی بسنجد و در آن تجدیدنظر کند. متاسفانه یکی از بزرگ ترین اختلالات جامعه ایرانی نیز اختلال خودشیفتگی است و دقیقا همین اختلال است که موجب بروز بسیاری از نابسامانی‌ها و مشکلات در جامعه و خانواده‌های ایرانی شده است. جالب است بدانید که حتی مدگرایی جامعه ایرانی نیز ریشه‌ای در خودشیفتگی داشته و براساس میل و نیاز به خاص بودن و دیده شدن شکل گرفته است. نکته جالب‌تر این است که خودشیفته‌ها می‌خواهند بهترین و برترین باشند اما بسیار دیده می‌شود که اگر این افراد از نبوغ پایینی برخوردارند، برای بهتر بودن دست به تقلید می‌زنند و برخلاف نیاز به خاص بودن، بهتر بودن و دوست داشتنی‌تر بودن، اتفاقا شبیه افراد دیگر می‌شوند.