عصبانیت ایرانیان دردنشانی برای درمان
احسان عزیزی
در مواجهه با گزارش اخیر نظرسنجی گالوپ مبنی بر خشمگین بودن ایرانیان، اولین برداشتی که از نتایج این گزارش دریافت میشود وخامت حال عمومی جامعه است. بله، بهتر بود ایران در صدر عصبانیترین کشور دنیا قرار نگیرد اما بزرگترین کارکرد چنین گزارشهایی چیست؟! معمولا وقتی افراد بیمار میشوند و به پزشک مراجعه میکنند، ممکن است آزمایشهایی جهت تشخیص بیماری و کشف علائم بیشتر آن تجویز شود. ناعلاجترین امراض جسمانی که درمانشان بسیار دشوار است و یا درمان ناپذیرند، در مراحل اولیه پیدایش خود هیچ نشانهای از درد ندارند و در عوض در اوج رشد و مراحل گسترش خود بدترین دردها را تا رسیدن به مرگ تمامیت بدن بروز خواهند داد.
احسان عزیزی
در مواجهه با گزارش اخیر نظرسنجی گالوپ مبنی بر خشمگین بودن ایرانیان، اولین برداشتی که از نتایج این گزارش دریافت میشود وخامت حال عمومی جامعه است. بله، بهتر بود ایران در صدر عصبانیترین کشور دنیا قرار نگیرد اما بزرگترین کارکرد چنین گزارشهایی چیست؟! معمولا وقتی افراد بیمار میشوند و به پزشک مراجعه میکنند، ممکن است آزمایشهایی جهت تشخیص بیماری و کشف علائم بیشتر آن تجویز شود. ناعلاجترین امراض جسمانی که درمانشان بسیار دشوار است و یا درمان ناپذیرند، در مراحل اولیه پیدایش خود هیچ نشانهای از درد ندارند و در عوض در اوج رشد و مراحل گسترش خود بدترین دردها را تا رسیدن به مرگ تمامیت بدن بروز خواهند داد.
مهمترین کارکرد نتایج چنین گزارشهایی نیز تشخیص بیماریهای صعبالعلاج اجتماعی است. زیگمونت باومن چنین وضعیتی را با بیحسی اخلاقی مقایسه میکند و معتقد است که «درد نوعی هشدار، نوعی اخطار، نوعی وسیله پیشگیری است. اگر به موقع متوجه نشویم که اتحاد بشری و دوام جامعه انسانی عیب و ایرادی پیدا کرده و در پی رفع آن برنیاییم، اوضاع بدتر خواهد شد. به عبارت دیگر، خطر را نادیده میگیریم یا کماهمیت میشماریم که تعاملات بشری سطحی، سرسری، سست و ناپایدار میشود و در نتیجه دیگر نمیتوان این تعاملات را عامل بالقوه برای صیانت نفس همگانی دانست.»[۱]. حال باید دید خشمگین بودن جامعه ایران، نشانههای کدام بیماریهای صعبالعلاج است که ما را در صدر مردمان عصبانی دنیا قرار داده است. قطعا مساله چند جانبه است و اختلالهایی در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی وجود دارد که کارکردهای نهادهای اجتماعی را مختل کرده است.
به نظر میرسد جامعه ایران تب کرده است، نتایج آزمایشها علائم بدی در رشد اختلالها را نشان میدهد. نتایج این گزارش صدای درد جامعهای است که گویا مراحل اولیه و خفته بیماری را سپری کرده است و بیماری در آستانه بحرانی شدن قرار دارد. شاره به آمارها و ارقامی مانند نرخ تورم، نرخ بیکاری، وضعیت طلاق و افزایش سن ازدواج و دیگر مسائل اجتماعی امری کلیشهای است. قطعا تمامی این عوامل زمینهساز اختلالهایی در عملکردهای ساختارهای اجتماعی و بروز خشم در هر جامعه است؛ ناکامیها، سرکوبها و محرومیتهای مختلف که پیوند اجتماعی میان افراد را دچار گسست میکند، نابرابریهای اجتماعی و انباشت محرومیتها که منجر به کینه طبقاتی و از هم گسستگی اجتماعی میشود. اما آن سوی این وضعیت که محصول مجموعهای از متغیرهای کلان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، بحرانهایی است که در روابط بین فردی در سطوح خرد وجود دارد.
واقعیت اجتماعی به مثابه امری دیالکتیکی محصول کنشهای خرد و ساختارهای کلان اجتماعی است. اگر ساختارهای کلان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی امروز در کارکرد خود دچار اخلال شدهاند، در یک رابطه دو سویه کنشها و رفتارهای انضمامی و خرد نیز دچار اخلال و بینظمیاند. اما چه اصلی همواره مبنای عمل اجتماعی است؟ به عقیده نگارنده اخلاق. نچه امروز جامعه ایران را بیش از پیش تهدید میکند بحران اخلاقی است. امروز کنشهای ابزاری (معطوف به اهداف شخصی و فردی) جای کنشهای ارتباطی (معطوف به اهداف جمعی و خیر جمعی) را گرفتهاند. کنش ارتباطی معطوف به رسیدن به تفاهم است و هدف آن حصول یک درک مشترک از طریق صحبت و استدلال، وفاق و همکاری متقابل افراد است. زبان و ارتباط نقشی محوری برای رسیدن به این تفاهم کلیدی دارد و بهنظر میرسد یکی از اختلالهای سطح خرد کنشهای اجتماعی امروز عدم کارکرد زبان و اختلال در ایجاد ارتباط بین افراد است.
یک «خودگرایی فزاینده» بدل به محور تعاملات اجتماعی ما شده است. روابط بین اعضای خانواده، همکاران در محل کار، استاد و شاگرد در دانشگاه و اغلب تعاملات ما بر مبنای یک سود و منفعت شخصی شکل میگیرند. لحاظ نکردن «دیگری» در تعاملات بین فردی منجر به یک شکاف و گسست در درک و توافق اجتماعی میشود و این گسست به دنبال خود منجر به عدم همدلی و احساس تنهایی میشود. وضعیتی که افراد در آن خود را تنها و «دیگران» را دربرابر منافع خود میبینند. افراد اتمیزه شده و پراکنده تنها به اهداف میاندیشند و هدف (منافع فردی) وسیله (بیاخلاقی) را توجیه میکند. لحاظ نکردن «دیگری» و اضمحلال کنش ارتباطی منجر به خشم و برونریزی تضادها میشود. خشم و عصبانیتهایی که در سطوح فردی در یک رابطه دو سویه ساختاریابی پیدا میکنند و دردنشانی از امراض اجتماعی میشوند. این خشم و عصبانیت دردنشان امراض متعددی هستند که ریشه در نابسامانی اخلاقی دارند، امید است که اقدامات لازم برای درمان و علاج این بیماری صورت گیرد.
1.زیگمونت باومن (1396). مصرف گرایی و بیحسی اخلاقی، ترجمه عرفان ثابتی.
ارسال نظر