چگونه به یارانه نه بگوییم؟
عسل داداشلو زمستان 89 بود که دولت دهم فاز نخست هدفمندی یارانه‌ها را آغاز کرد. هدفمندی یارانه‌ها اتفاقی بود که نه تنها دولت احمدی‌نژاد را در سال‌های آخر درگیر خود کرد بلکه دولت حسن روحانی نیز همچنان با همه وجوه آن درگیر است. یکی از این وجوه که طبیعتا مهم‌ترین بخش چنین پروژه‌ای محسوب می‌شود، مردم هستند.
مردمی که از ابتدا با پرسش‌های فراوانی از جمله اینکه شامل کدام دهک هستند و چقدر یارانه می‌گیرند روبه‌رو بودند. اکنون سه سال از اجرایی شدن این پروژه می‌گذرد و نوبت به فاز دوم رسیده، فاز دومی که دیگر همه مردم را شامل نمی‌شود. حالا دولت باید با مشکل دیگری دست و پنجه نرم کند و آن هم اقناع مردم برای «نه» گفتن داوطلبانه به یارانه است تا شاید کمی از دردسرهای دولت کاسته شود، اما چگونه مردم داوطلبانه به یارانه «نه» بگویند؟ با محمد مهدی فرقانی -استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی- درباره چگونگی رساندن این پیام به مردم و اقناع مخاطب گفت‌و‌گو کردم. او معتقد است: «مردم به این یارانه‌های مستقیم به چشم یک منبع درآمد بی‌دردسر و محدود نگاه می‌کنند؛ بنابراین شاید نتوانند به سادگی از آن بگذرند مگر اینکه دلیلی که می‌خواهند انصراف دهند برایشان قانع‌کننده‌تر از دلیل دریافت آن باشد.»

پیام نگرفتن یارانه و نه گفتن به آن چگونه باید به مخاطب منتقل شود که خود او به صورت داوطلبانه در صورت داشتن شرایط به یارانه نه بگوید؟
من فکر می‌کنم در این زمینه ما دچار یک مشکل تاریخی هستیم؛ مشکل تاریخی رابطه و اعتماد متقابل دولت - ملت. از نظر تاریخی این رابطه، رابطه فعال و اعتمادآمیزی نبوده در نتیجه مردم در بسیاری از مواقع عکس آن چیزی را که دولت از آنها خواسته تصور و عمل کردند. چون اعتقاد داشتند که حقیقت به آنها همیشه گفته نمی‌شده و صداقت در این رابطه وجود نداشته است. از این نظر زدودن این رسوب فرهنگی و تاریخی وقت‌گیر و زمان‌بر است. تاریخ نشان داده که هر گاه دولتی سرکار بوده که مردم نسبت به آن اعتماد و باور داشتند، ذهنیت‌های مشترک هم بین دولت و مردم زودتر شکل گرفته است و بالعکس.
با این اوصاف باید چه کنیم که مردم داوطلبانه انصراف خودشان را اعلام کنند؟
به حقیقت پیوستن چنین اتفاقی در گرو این باور است که دولت واقعا خدوم باشد و بخواهد برای شهروندان صادقانه و بی‌ریا کار کند و آنچه در خواست کرده هم در این فضا و حوزه قابل ارزیابی باشد؛ یعنی اینکه مردم بپیذیرند که دولت می‌خواهد از منابع کشور بهترین استفاده را در جهت محرومیت‌زدایی به عمل بیاورد. این باور باید شکل بگیرد.
این باور چگونه شکل می‌گیرد؟
این باور هم در گفتار و هم در عمل باید اتفاق بیفتد. مردم باید باور کنند که دولت صادقانه با آنها صحبت می‌کند و مخلصانه از آنها درخواستی را دارد و واقع‌گرا است. در عمل نیز مردم باید ببینند که سوءاستفاده و فساد در کمترین حد خودش قرار دارد و در مسیر خدمت به جامعه و محرومیت‌زدایی عمل می‌شود.
نقش رسانه در این میان چیست؟
در این فضا و شرایط، کار رسانه‌ای هم می‌تواند معنا پیدا کند. به بیان دیگر در این گونه موارد بیشتر از آنکه تبلیغات اثر بخش باشد، کار روابط عمومی کردن اثربخش است؛ یعنی اقناع. اقناع نیازمند منطق و استدلال و صداقت است برای اینکه مخاطب آنچه را که از او خواسته شده، باور و احساس کند صدایی از درون وجدان او عمل صحیح را به او یادآور می‌شود و این نیازمند اقناع و استدلال است و نه تبلیغات و شعار.
در این شرایط اگر قرار باشد نقش روابط عمومی‌های دولت پررنگ‌تر شود، رسانه‌ها در هر صورت در مسیر آنها قرار دارند. فکر می‌کنید رسانه‌ها باید چگونه به این اقناع کمک کنند؟
رسانه‌ها باید انتقال‌دهنده صداقت، برنامه، سیاست و هدف به جامعه باشند، تا مردم با علم و اطلاع بتوانند تصمیم‌گیری کنند و بدانند که برنامه و سیاست دولت مشخصا در رابطه با یارانه‌ها چیست، چه تاثیری بر زندگی آنها خواهد گذاشت، چه پیامدهایی را باید تحمل کنند و اگر تحمل کردند چه آینده‌ای در انتظارشان است.
یعنی رسانه‌ها شرایط زمان حال و آینده را برای مخاطب روشن کنند؟
دقیقا. در واقع مردم در جریان واقعیت‌ها قرار بگیرند نه اینکه صرفا کاری از آنها خواسته شود بدون اینکه اطلاعاتی به آنها داده شود.
با توجه به شرایطی که شما در رسانه‌ها و کارنامه دولت رصد می‌کنید، چنین پروسه‌ای چقدر زمان‌بر است؟
این یک پروسه مستمر و دائمی است. این‌گونه نیست که بگوییم، از یک جایی شروع می‌شود و به یک جایی ختم می‌شود و دیگر به آن نیاز نیست. این پروسه اعتمادسازی در گرو تبادل اطلاعات و منطق از سوی دولت به جامعه و بالعکس است؛ یعنی هم دولت باید گوش شنوا داشته باشد و هم زبان گویا. مردم هم باید در چارچوب یک اعتمادسازی متقابل بپذیرند که دولت قصد توسعه‌بخشی دارد و در چارچوب این توسعه‌بخشی آنها هم باید شرایطی را بپذیرند برای اینکه کار پیش برود، در نتیجه این پروسه زمان‌بر است. اینکه ما به‌طور نسبی در زمانی موفق شویم خوب است، اما کافی نیست. اعتمادسازی باید به عنوان یک پروژه مستمر دیده شود و مدام در جهت پیشبرد آن تلاش شود. دولت نیز باید یک ساز‌و‌کار را در درون خودش تعبیه کند که بتواند اعتمادساز باشد و نتایج عملی کار مردم را به آنها نشان دهد. در غیر‌این صورت تاثیر خیلی محدود خواهد بود. رسانه‌ها هم نقش‌شان خیلی محدود خواهد بود و مطلق و بی‌نهایت نیست.
خود شما به پدیده اقناع اشاره کردید، اگر بخواهیم اقناع را در اشل جامعه ایرانی پیاده کنیم، برای اقناعی مخاطب ایرانی چه لازمه‌هایی باید وجود داشته باشد؟
اغنا امروز مبتنی بر منطق و استدلال است و نه تبلیغ و شعار. تبلیغات اساس‌ش بر اقناع است؛ اما نه اقناع به هر قیمت و به هر شکلی؛ درحالی‌که اقناعیی که ما در ارتباطات از آن یاد می‌کنیم، مبتنی بر استدلال، منطق و داده‌ها است. هر چقدر داده‌ها سریع‌تر و شفاف‌تر در اختیار قرار گیرد و هر چه پشت درخواست‌ها منطق و استدلال قوی‌تری باشد، قدرت اقناع کنندگی هم بیشتر می‌شود. هم رسانه‌ها باید از این پدیده تبعیت کنند و هم دولت و دستگاه‌های سیاست‌گذاری که می‌خواهد با مردم در تعامل قرار گیرد.
در همه جای دنیا رابطه بین مالیات مردم و درآمد دولت روشن است؛ بنابراین مالیات‌ها در یک پروسه از طریق دولت به مردم نیازمند می‌رسد، سپس درآمدهای عمومی دولت مانند درآمد نفت به اشتراک عموم گذاشته می‌شود؛ اما در ایران به‌دلیل اینکه سیستم مالیاتی قوی نیست و درآمدهای دولتی از پول نفت است، از همان پول نفت به مردم یارانه داده می‌شود. با این شرایط در فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها وقتی قرار است گروهی حذف شوند، فکر می‌کنید دولت تا چه اندازه موفق خواهد بود که مردم را اقناع کند، تا به صورت داوطلبانه کنار بکشند؟
به نظر من تبعات منفی و فساد پرداخت یارانه مستقیم بسیار بیشتراز یارانه غیر‌مستقیم است و حتی آثار تورمی آن بیشتر است. کما اینکه در همین مدتی که از اجرای فاز اول هدفمندی یارانه‌ها می‌گذرد، آثار تورمی و رکودی آن را مشاهده می‌کنیم؛ اما در هر صورت مردم به این یارانه‌های مستقیم به چشم یک منبع درآمد بی‌دردسر و محدود نگاه می‌کنند؛ بنابراین شاید نتوانند به سادگی از آن بگذرند، مگر اینکه دلیلی که می‌خواهند انصراف دهند، برایشان قانع‌کننده‌تر از دلیل دریافت آن باشد. این اتفاق نیازمند اقناع و گفت‌وگوی صادقانه توسط دولت و در میان گذاشتن آمار، حقایق و اطلاعات است. همچنین باید تاثیرات آنچه تاکنون رخ داده به مردم گفته شود. مردم باید محرم دانسته شوند، واقعیت‌ها با آنها در میان گذاشته شود و از آنها بخواهند که صادقانه کمک کنند و از سر منافع محدود کوتاه‌مدت خودشان بگذرند. ما می‌دانیم که در جامعه در حال حاضر کسانی هستند که یارانه دریافت می‌کنند که این یارانه پول یکی از قبض‌های آبونمانشان هم نیست، اما بالاخره می‌گویند سنگ مفت، گنجشک مفت. وجود چنین تفکری نشان می‌دهد که هدفمندی یارانه‌ها از ابتدا از فلسفه اصلی‌اش دور افتاده است. ما در مجموع گرفتار تبعات منفی آن بودیم و دستاورد چندانی نداشت.
با این اوصاف پیش‌بینی شما چیست؟
اغنا پروسه پیچید‌ای دارد و با دو جمله و یک تصمیم نمی‌توان به اقناع رسید. اقناعی مخاطب در چنین موردی نیازمند یک اتاق فکر است که بتواند درباره راه‌های اقناعی مردم به نتیجه برسند تا مردم از سر یارانه‌ای که به آن احتیاج ندارند، بگذرند.