ساز لطفی مختصات فرهنگ ایران است
لیلا رضایی شرمین موفقی، موسیقیدان، روان درمانگر و مدرس عالی موسیقی درمانی شهر ژنو در سال 1353 در مشهد متولد شد. در سن 13 سالگی زمانی که در شهر لوزان سوئیس تحصیل می‌کرد، پدرش تاری برای او هدیه برد و او آموزش موسیقی را نزد استادرضا معینی که شاگرد موسی خان معروفی بود و با پدرش ارتباط دوستانه ای داشت به وسیله نوار ویدئو آغاز کرد. او از سن 15 سالگی در کشورهای آمریکا، سوئیس و ایران نزد شادروان استاد محمدرضا لطفی سال های متمادی به فراگیری فنون گوناگون موسیقی اصیل ایرانی به ویژه نوازندگی تار پرداخت و تا اواخر حیات استاد لطفی که برای معالجه در کشور سوئیس به سر می‌برد، شاگردی‌اش را ادامه داد. رونقی درسفرهای متعدد به ایران هم از محضراساتیدی همچون فریدون حافظی و فرهنگ شریف بهره برد.او تحصیلات عالی را در رشته روانشناسی بالینی در دانشگاه ژنوسوئیس ادامه داد و به‌عنوان موسیقی درمان از آن کشور فارغ‌التحصیل شد. در سال 1385 موسسه هنری و فرهنگی جم را به‌منظوراشاعه موسیقی اصیل ایرانی در شهر ژنو تاسیس کرد و در سال 1386 به‌عنوان کارشناس ارشد و نخستین روانشناس بالینی با گرایش موسیقی- درمانی در ایران به شهرت رسید. وی تاکنون در کشورهای فرانسه و سوئیس(باهمکاری استاد جمشید شمیرانی) ودیگر کشورها مانندآلمان، مراکش و انگلستان کنسرت اجرا کرده که با استقبال زیادی روبه‌رو شده است. موفقی در حال حاضر به‌عنوان روان درمانگر، مدرس مدرسه عالی موزیک تراپی ژنو و مدرس موسیقی اصیل ایرانی درکشور سوئیس فعالیت می‌کند. او در اولین سالگرد استاد لطفی به ایران آمد و در روز 27 فروردین ماه کنسرتی را با همراهی با گروه نوای دیار روی صحنه برد.به همین بهانه با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
چرا موسیقی را انتخاب کردید؟
من در سن یازده سالگی ایران را ترک کردم. در همان سن بود که با شنیدن تکنوازی های استادانی همچون استادلطف‌الله مجد، احمد عبادی و... به موسیقی سنتی علاقه‌مند شدم. همین نکته باعث شد تا پدرم به کمک یکی از شاگردان استادموسی خان معروفی به نام رضا معینی برایم یک تار تهیه کند. وقتی تار به دستم رسید نوارهای استادمعینی را که ازروی کتاب‌های هنرستان ضبط کرده بودند، گوش کردم و اجرایشان می‌کردم. در سن 15 سالگی و در سفری به آمریکا با استادمحمدرضا لطفی آشنا شدم و یک دوره فشرده با وی کار کردم. با طی کردن 10 سال دوره آموزشی موسیقی ایرانی زیر نظر استاد لطفی به ایران آمدم و مدتی به‌عنوان مدیر آوای شیدا درکنار استاد قرار گرفتم. در همان زمان رشته روانشناسی بالینی را انتخاب کردم و دوره تخصص خود را در نگرش سیستمیک در روان درمانی و موسیقی تراپی، در دانشکده ژنو گذراندم. در حال حاضر نیز استاد موزیک تراپی ژنو هستم و به‌کار روان درمانی درژنو نیز مشغولم.
از آنجا که شما در خارج از کشور به سر می‌برید، چطور شد که تصمیم گرفتید در سالگرد استاد لطفی کنسرتی برگزار کنید؟
استاد لطفی در سال 2000 به سوئیس آمدند و همان موقع به لطف و خواسته ایشان اقدام به برگزاری تکنوازی در کنسرت‌های «شیدا» کردم. ایشان بسیار مرا مورد لطف قرار می‌داد و به دنبال همین تشویق‌ها بود که از من خواستند تا به تکنوازی تار و سه تار در کشورهای مختلف اروپایی بپردازم. در بسیاری از این کنسرت‌ها که درکشورهایی همچون سوئیس، فرانسه، آلمان و... برگزار می‌شد، استادجمشید شمیرانی در کنار من به نوازندگی تنبک می‌پرداختند. انگیزه اصلی من نکوداشت استاد عزیز از دست رفته مان بود و صبر کردم تا به مناسبت سالگرد درگذشتشان برنامه‌ای داشته باشم.البته دوستانم همیشه از من می‌خواستند که این کنسرت را در ایران برگزار کنم و اتفاقا این اجرا اولین کنسرت من در ایران بود. مرگ استاد موجب شد ما یعنی شاگردانش به هم نزدیک‌تر شویم و بیشتر با هم ارتباط برقرار کنیم. به همین دلیل در این کنسرت هم به همراه یکی دیگر از دوستانم یعنی دیهیم خورگامی که از شاگردان خوب استاد لطفی بودند، همکاری کردم.
چرا این کنسرت در دوبخش برگزار شد؟
چون هر بخش مجزا و متفاوت از بخش دیگر بود. بخش اول برنامه به بداهه نوازی من با همراهی تنبک سینا خشکبیجاری اختصاص داشت و در بخش دوم گروه نوای دیار به سرپرستی دیهیم خورگامی به اجرای یکی از تکنوازی‌های استاد با عنوان هزارمضراب به صورت گروهی پرداخت.
عده‌ای معتقدند شما ادامه‌دهنده و در واقع پیرو سبک استادلطفی هستید و در زمینه نوازندگی مستقل نیستید.
البته شاید شما با دیدن کنسرت این موضوع را مطرح کرده‌اید، چون من در این کنسرت به‌دلیل رابطه حسی‌ام با استاد سعی داشتم به شیوه او یعنی بداهه نوازی بدون تعیین وقت قبلی ولی درچارچوب موسیقی دستگاهی ایران اجرا داشته باشم. البته این به آن معنی نیست که شبیه خودم ساز نزنم. یادمان باشد بین کسی که به استاد خود حتی نزدیک هم نشده و ادعای استقلال می‌کند و کسی که می‌خواهد از مسیر او به استقلال برسد، بسیار تفاوت است که قطعا من از نوع دوم هستم. من بر این باورم که اگر من شاگرد لطفی هستم در وهله اول باید بتوانم مانند او سازبزنم که انصافا این کار بسیار سخت است. درموسیقی غرب پس از ظهور موزیسینی مثل باخ، موسیقی اروپا تا یک قرن تحت تاثیر کارهای او بود و همه سعی می کردند مسیری را که او رفته دنبال کنند.
فکر می‌کنید با اجرای این کنسرت تا چه اندازه توانسته‌اید نسبت به استاد لطفی ادای دین کنید؟
این تنها کاری بود که از دستم برمی آمد. من ودیگر شاگردان او موظفیم موسیقی‌ای را که او پرچمدارش بود حفظ کنیم و در همین راستا هم باید کنسرت بدهیم و آلبوم منتشر کنیم. اگر می‌خواهیم نام استاد را زنده نگه داریم بهترین کار حمایت از موسیقی او و در واقع موسیقی دستگاهی است.
به نظر شما مهم‌ترین ویژگی نوازندگی استاد در چه شاخص هایی خلاصه می‌شد؟
اگر بخواهم در یک جمله ویژگی نوازندگی و ساز استادلطفی را شرح بدهم، باید بگویم که ساز او دربرگیرنده تمام عیار مختصات فرهنگ موسیقی ایران است. موسیقی او بیان شخصی و منحصر به خود را دارد که در واقع می‌توان گفت امضای او درتمامی آثارش قابل مشاهده است و شما هر کاری از ایشان بشنوید هویت نوازندگی او مشهود است. به جرات می‌توانم بگویم که هنرمند صاحب امضا در ایران بسیارکم است و لطفی یکی از آنها بود.
فراز و نشیب‌های زندگی استاد بسیار زیاد بود. به‌عنوان یکی از نزدیک‌ترین شاگردانش موسیقی استادلطفی را به چند دوره تقسیم می‌کنید؟
موسیقی استادلطفی را می‌توان به پنج دوره مختلف تقسیم کرد. در دوره اول که از آن می توان به‌عنوان جذب شدن به موسیقی در گرگان نام برد، ایشان به موسیقی گل‌های رادیو علاقه نشان می‌دهند و تکنوازی‌های استادان مجد و شهناز را دنبال می‌کنند و بر آن مبنا ساز می‌زنند. دوره دوم آموزش ایشان نزد علی‌اکبر شهنازی و استادصالحی است. بعداز آن است که به همکاری با صبا، به سرپرستی استاد دهلوی و ارکستر تلویزیون به سرپرستی استادحنانه منجر می‌شود. بعد به مرکز اشاعه ودانشگاه تهران راه می‌یابد و زیر نظر استاد برومند وهرمزی و دوامی به فراگیری موسیقی دستگاهی می‌پردازد. از این مرحله او با کنسرت‌های جشن هنر شیوه خود را می‌یابد؛ اما دوره سوم تحت تاثیر انقلاب، انگیزه‌های انقلابی استاد شکل می‌گیرد. درواقع موسیقی او بیانی حماسی می‌گیرد و با ابداع در ریتم و دوره‌ای ادواری و تحرک اکسنت‌ها و آفرینش‌های فرم‌های جدید دست می‌یابد و برای اولین بار موسیقی دستگاهی ظرفیت همراهی با جریانات اجتماعی را پیدا می‌کند.
این دوره را «دوره چاوش» می‌نامند که به جرات می‌توان گفت همکاران او دراین کانون به شدت تحت تاثیر وی در این دوره بوده‌اند. اما دوره چهارم که از آن به‌عنوان دوره مهاجرت می‌توان یاد کرد، مختص موسیقی عرفانی خانقاهی و نواحی وتاثیر آنها بر نوازندگی و ساز استاد است. در این دوره نگرش استاد به پیرامونش تغییر می‌کند و موسیقی وی به نوعی معنانگر می‌شود. دوره پنجم کاری او بازگشت به ایران و آموزش شاگردان متعدد و کار با گروه‌های شیدا وسازماندهی ارگان آموزشی و اجرایی او برمی گردد که نقش مهمی در تربیت و بازآفرینی ارزش‌های موسیقی دستگاهی در نسل‌های بعدی ایفا کرده است.