دکتر غلامرضا کشاورز در گفت و گو با دنیای اقتصاد از مولفه های جدید فقر می گوید:
معمای فقر و نابرابری
در دیدگاه های جدید فقر، به قابلیت های خروج از این پدیده شوم اجتماعی توجه بسیاری شده است. این رویکرد جدید فقرا را کسانی تعریف می کند که نمی توانند از تله فقر خارج شوند. آموزش، سلامت و بهداشت معیارهایی هستند که در خروج از تله فقر نقش تعیین کننده ای دارند. دکتر غلامرضا کشاورز دانشیار اقتصاد دانشگاه شریف در این مقوله دیدگاه های جالبی دارد. وی معتقد است کمبود مواد پروتئینی در سبد غذایی خانوارهای فقیر، فرزندان آنها را از لحاظ ذهنی ناتوان کرده به طوری که این موضوع می تواند، رقابتهای آنها را عرصه های تحصیلی با مشکل روبه رو کند.
در دیدگاه های جدید فقر، به قابلیت های خروج از این پدیده شوم اجتماعی توجه بسیاری شده است. این رویکرد جدید فقرا را کسانی تعریف می کند که نمی توانند از تله فقر خارج شوند.آموزش، سلامت و بهداشت معیارهایی هستند که در خروج از تله فقر نقش تعیین کننده ای دارند.دکتر غلامرضا کشاورز دانشیار اقتصاد دانشگاه شریف در این مقوله دیدگاه های جالبی دارد. وی معتقد است کمبود مواد پروتئینی در سبد غذایی خانوارهای فقیر، فرزندان آنها را از لحاظ ذهنی ناتوان کرده به طوری که این موضوع می تواند، رقابتهای آنها را عرصه های تحصیلی با مشکل روبه رو کند. در همین راستا این اقتصاددان، تخصیص یارانه به این خانواده ها و پرداخت کوپن های غذایی به خانواده فقرا را یکی از راهکارهای مبارزه با فقر عنوان می کند و معتقد است بهترین سیاست دولت برای مبارزه با گسترش فقر، تقویت سرمایه انسانی افراد فقیر است که بخشی از این هدف از طریق تحصیلات دانشگاهی و بهبود سبد غذایی این خانوارها محقق می شود. در ادامه مشروح گفت وگو با این اقتصاد دان را می خوانید:
فقر و نابرابری چه ارتباط مفهومی با یکدیگر دارند؟ معیارهای محاسبه نابرابری چگونه است؟
مفهوم فقر و نابرابری در ادبیات توزیع درآمد و موضوع فقر از یکدیگر مجزا هستند و نابرابری به معنای فقر نیست. ممکن است در یک جامعه، توزیع درآمدها کاملا نابرابر باشد، اما مردم این جامعه چندان فقیر نیستند بر همین اساس می توان در نوشتارهای اقتصادی از وجود نابرابری در ثروت وجود فقر را نتیجه گرفت، اما ارتباط اصلی که میان این دو مقوله وجود دارد این است که آیا نابرابری به فقر منجر میشود یا خیر. در پاسخ به این سوال باید ابتدا مفهوم نابرابری را بررسی کنیم، چراکه اغلب محاسباتی که برای بررسی نابرابری انجام شده از طریق دادههای هزینهای خانوارها است، درحالیکه درآمدهای خانوارها با توجه به روشی که برای جمعآوری آن استفاده میشود چندان قابل اعتماد نیست. از طرف دیگر محققان ناچارند از این دادهها برای اندازهگیری نابرابری استفاده کنند، چراکه تنها منبع معتبر محاسبه نابرابری است.ازسوی دیگر اگر بخواهیم از نابرابری جامعه محاسبه دقیقتری داشته باشیم باید به اطلاعات توزیع ثروت آحاد اجتماع دسترسی پیدا کنیم.
متاسفانه ثروت افراد در کمترجامعهای ثبت میشود و هیچ منبع معتبری برای ارزیابی آن وجود ندارد، چراکه مردم در این زمینه اطلاعاتی قابل اطمینانی به نهادهای آماری ارائه نمیدهند. بنابراین زمانی که ضریب جینی افزایش پیدا میکند به این معنا است که هزینههای ماهانه در بین خانوارها تغییر کرده و این تحلیل دقیقی از نابرابری آحاد جامعه در برخورداری از امکانات کشور ارائه نمیدهد. خانوادههایی وجود دارند که حجم زیادی از درآمد آنها ناشی از درآمد منابع غیردستمزدی است که این منابع ناشی از دارایی و ثروتی است که در هیچ منبعی ثبت نشده است. در نتیجه حتی پایین بودن ضریب جینی که بر اساس مخارج خانوارها تعیین میشود به معنای برابری نیست. اما نابرابری برای مولفه های دیگر به غیر از درآمد یا ثروت نیز اندازهگیری میشود. بهطور مثال نابرابری دستمزدی یا نابرابری امکان دسترسی به امکانات و زیرساختهای اجتماعی مانند بهداشت نیز از جمله نابرابریها است که این نوع نابرابری هم از دیدگاه عدالت ورزی اهمیت دارد. در ایران نسبت به موضوع امکان دسترسی به خدمات اجتماعی بهویژه تحصیلات، نابرابری چه از نوع جنسیتی و چه از نوع طبقهای وجود ندارد. آمارها گواهی بر این ادعا هستند. مطابق این آمار ۵۰ درصد دانشجویان زن هستند که بیانگر نبود نابرابری جنسیتی است.
از سوی دیگر نابرابری دستمزدی هم میان زن و مرد در بخش دولتی وجود نداشته اگرچه در بخش خصوصی بهویژه بخشهایی که در توزیع پایین دستمزدی قرار دارند، نابرابری به سود مردان است، اما در دهکهای بالاتر وضعیت نابرابری دستمزد زنان بهبود مییاید. نبود نابرابری در بخش دولتی و دهکهای بالای بخش خصوصی به ما نشان میدهد که برابری در فرصتهای تحصیلی موجب میشود تا در وضعیت دستمزدی، نابرابری جنسیتی کمتر از کشورهای جهان باشد. با این حال خبر اخیر توزیع رتبههای اول کنکور دانشگاهها نگرانکننده بود زیرا که بسیاری از دارندگان این رتبهها از شهر تهران و شمیرانات بودند. این نشان از آن دارد که شرایط برابر برای دسترسی به موقعیتهای عالی اجتماعی برای فرزندان ایران وجود نداشته است. خانوادههای برخوردارتر اجتماعی توانستهاند مسیر ارتقای عمودی نسل بعد از خود را هموارتر سازند واین امکان برای خانوادههای نابرخوردار وجود نداشته است.
وضعیت رفاه فعلی را چطور ارزیابی میکنید؟
زمانی که در مورد مقوله رفاه یا فقر رفاهی صحبت میکنیم باید مشخص کنیم کدام بخش فقر را مدنظر داریم. بررسی ما در مورد فقر غذایی است یا فقر دستیابی به امکانات و زیرساختهای اساسی یا فقر تحصیلی را در نظر داریم؟ این موارد هر یک موضوعات متفاوتی است ولی غالبا در ایران، به موضوع فقر نسبی و مطلق اشاره شده است. زمانی که منظور ما فقر مطلق است، بیشتر روی درآمد افراد متمرکز میشویم بهطور مثال درآمد افراد چقدر است تا از آن درآمد بتوانند به یک منبع غذایی مورد اطمینان (تضمینکننده بهداشت تغذیهای) برای فرزندان خود دست پیدا کنند، البته این شاخص از شهری به شهر دیگر متفاوت بوده و معیارهای مختلفی برای محاسبه آن در هر منطقه لحاظ میشود. بهعنوان نمونه فقر مطلق در استان آذربایجان با معیارهای استان دیگر تطابق ندارد، چراکه وفور منابع و به دنبال آن قیمتهای نسبی در آذربایجان یک ترکیب دارد و در استان هرمزگان ترکیب قیمتی این کالا، صورت دیگری به خود میگیرد.
بنابراین نمیتوان برای مناطق سراسر کشور یک درصدی از فقر مطلق ارائه کرد بلکه باید آن را بهصورت منطقهای محاسبه کرد. از طرف دیگر، زمانی که فقر نسبی را ارزیابی میکنیم منظور این است که آیا افراد درآمد کافی برای دستیابی به نیازهای اساسی زندگی خود را دارند یا نه؟ بهطور مثال آیا توان پرداخت هزینههای بهداشت و درمان یا نیازهای تحصیلات، آموزش، بهداشت و حتی تفریح فرزندان خود را دارند یا خیر. این مورد نیز استان به استان تفاوت میکند. بهطور مثال دسترسی به امکانات آموزشی در تهران گران است، اگر چه ممکن است کیفیت آن بالاتر باشد اما دسترسی آموزشی در یک روستا ارزانتر است اما ممکن است کیفیت لازم را در مقایسه با شهرهای بزرگ نداشته باشد. من در سالهای اخیر خط فقر را محاسبه نکردهام، ولی آمارهای منتشر شده توسط بانک مرکزی حکایت از آن دارد که در ترکیب سفره مردم مواد پروتئینی در حال کم شدن است. این به معنی گرایش خانوارها به سمت موادغذایی کمکیفیت و بهطور نسبی ارزان است.
چه فاکتورهایی میتوانند یک فرد یا یک خانواده را از سیکل بسته فقر جدا کنند؟
منابع یا سرمایه خانوارها به دو دسته مالی و فیزیکی تقسیم میشود. بهطور کلی فقر از دو کمبود سرمایه فیزیکی و سرمایه مالی به وجود میآید، اما چگونه یکی از اعضای این خانواده میتواند از دایره فقر آزاد شود؟ به باور من، تقویت سرمایه انسانی قدرت آزادسازی انسانها از سیکل بسته فقر را دارد. سرمایه انسانی نیز از طریق آموزش فراهم میشود. دسترسی فقرا به مدرسه و دانشگاه در سالهای گذشته، اثر معنیداری در کاهش فقر داشته است، دسترسی آسان این افراد به تحصیلات موجب شده تا راههای خروج فقرا از سیکل بسته فقر با سهولت بیشتر میسر شود. با کمک گسترش نظام آموزش عالی در ایران و کسب مدارک دانشگاهی، برای فرزندان فقرا زمینهای فراهم شد تا بتوانند مزیتی برای خود در بازار کار ایجاد کنند و در این راه هر اندازه بازدهی دستمزدی درس و تحصیلات افزایش پیدا کند، موجب میشود تا دستمزدبگیران درآمد بیشتری کسب کنند.
اما در برهه کنونی این وضعیت بهگونهای دیگر تغییر کرده و داشتن تحصیلات آکادمیک به این معنا نیست که هر کس به دانشگاه وارد شود، میتواند خود را از فقر نجات دهد؛ چراکه در سالهای اولیه این چنین بود و زمانی که فرزندان فقرا با توجه به نظام تقسیمبندی کنکور، برای ورود به دانشگاه تلاش میکردند، تضمین خروج از فقر وجود داشت که به دنبال آن در دورههای اول توانستند موقعیتهای اجتماعی و شغلی نسبتا مناسبی برای خود به وجود آوردن و اما در سالهای اخیر با ورود انبوه دانشآموختگان به بازار کار و نبود فرصتهای شغلی، این راه گریز فقرا برای خروج از فقر نیز از بین رفت. در سالهای اخیر بازدهی مالی تحصیلات در حال کاهش یافتن است به عبارت دیگر افراد بیکاری وجود دارند که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند یا این افراد مشغول به فعالیتهایی هستند که درآمد کافی برای اداره امور زندگیشان ایجاد نمیشود. با این حال هنوز به نظر میرسد تنها راه خروج فرزندان فقرا از سیکل فقر، تحصیلات است به شرطی که در رقابت با هم کلاسیهای خود که فقیر نیستند، موفق باشند، زیرا در بازار کار کارفرمایان هنوز تحصیلات را بهعنوان یک علامت مثبت از توانمندی کارجویان ارزیابی میکنند.فرزندان فقرا زمانی که با بهترین مهارتها فارغالتحصیل شوند میتوانند موقعیت خود در بازار کار را افزایش دهند اما سوالی که مطرح میشود این است که آیا فرزندان فقرا در محیط دانشگاه میتوانند با فرزند یک فرد ثروتمند رقابت داشته باشند؟
با فرض اینکه همه افراد پذیرفته شده در دانشگاه، تحت شرایط یکسان قرار گرفته و همه امکانات بهطور مساوی برای آنها تقسیم شده اما قدرت یادگیری آنها میتواند متفاوت باشد. از این رو باید بررسی کرد این قدرت یادگیری به چه عواملی وابسته است؟ بسیار واضح است قدرت یادگیری برای یک دانشجو به تلاش و توانایی ذهنی اختصاص دارد. این توانایی ذهنی نیز به دوران طفولیت دانشجو بازمی گردد که چه اندازه در این دوران از نظر غذایی تامین شده و حداقل نیازهای غذایی او برطرف شده است. پدر و مادر این دانشجو چه میزان توانستهاند غذای کافی برای این کودک فراهم کنند تا در این رقابت از نظر ذهنی عقب نباشد. از این رو با توجه به شرایط یکسانی که برای رقابت فرزندان فقرا و فرزندان افراد متمول فراهم شده باید بررسی کنیم آیا فرزند فرد فقیر میتواند از فرصت یکسان بهره کافی را ببرد؟ بررسیهای بنده از اقتصاد ایران نشان میدهد در چند سال گذشته مصرف بعضی اقلام پروتئینی در سبد غذایی خانوارها در حال کاهش است. آمار و ارقام آشکار میسازد که مصرف گوشت دام در ایران روند نزولی داشته است. این کاهش مصرف به این معنا است که فرزندان خانواده کم درآمد احتمالا رشد فیزیکی خوبی نخواهند داشت، بنابراین چون رشد مغزی خوبی ندارند در آینده نیز نمیتوانند از فرصتهای یکسان موجود استفاده کافی برای خروج از فقر را داشته باشند.
این سوء تغذیه میتواند فرصتهای حضور در تصمیمهای مدیریتی کشور، نظام مدیریتی و دیگر نقشهای حیاتی را از آنها سلب کند. این نتیجهگیری بر این فرض استوار است که کودکی که از تغذیه مناسب برخوردار بوده و رشد مغزی خوبی دارد در آینده نیز موفقتر خواهد بود.از سوی دیگر افراد فقیر تا چه اندازه باید تلاش کنند تا کم توانی و ضعف در یادگیری و تخصص را جبران کنند؟ دادهها نشان میدهد مصرف خانوارها از مواد پروتئینی در حال کاهش بوده و جایگزین آن مواد روغنی و مواد غذایی ارزانقیمت نشاستهای است که چندان تاثیری در رشد مغزی کودکان در سن رشد ندارد. از این رو زمانی که بهداشت تغذیهای کودکان خانوادههای فقیر در حد مناسب نباشد، در زمان تحصیلات دچار مشکلات یادگیری و خلاقیت خواهند بود. به عبارت دیگر نقطه شروع رقابت فقرا با اغنیا در محیطهای درسی یکسان نیست و کسی که خیلی عقبتر است باید بیشتر تلاش کند و با سرعت بیشتری بدود تا به نفر جلویی برسد، که تقریبا به سختی ممکن میشود.
چه راهکاریی برای جلوگیری از گسترش این وضعیت وجود دارد؟
در کشورهایی که برای زندگی اجتماعی مردم خود برنامه دارند مانند کشورهایی با نظام سیاسی سوسیال دموکرات، نظامهای تامین اجتماعی توانمندی در ساختار اجتماعی و اقتصادی این جوامع حضور دارد و حتی در نظام سرمایهداری نیز نظامهای حمایتی قوی شکل گرفته تا با کمک پرداخت یارانههای نقدی و کالایی از عمق فقر موجود در جامعه خود بکاهند. بهطور مثال در ایالات متحده، قانونی در سال ۱۹۶۴ تصویب شد که به موجب آن، بستههای حمایتی مواد غذایی (به صورت بن) در اختیار خانوادههای فقیر قرار میدادند. بعدها متوجه شدند که این بنهای غذایی ممکن است در جای دیگری مصرف شود و مثلا پدر خانواده به جای آنکه این بسته را در اختیار خانواده خود قرار دهد صرف خرید الکل و مواد مخدر میکند. زمانی که متوجه این انحراف شدند محدودیتهایی را برای خرید کوپن این کالاها به وجود آوردند چراکه دولت این کشور علاقهمند بود پدرها این کوپنها را صرف مواد غذایی کنند تا نیازهای تغذیهای رشد فرزندانشان تامین شود.
در ایران نیز تا حدودی این سیاست کمک به خانوارها، اجرا شده و موفقیتآمیز بوده و بهدلیل سبک زندگی ایرانیها، پدرها یارانه نقدی دریافتی را صرف خرید نیازمندیهای اعضای خانوار میکنند. تجربه کشورهای در حال توسعه نشان داده که به ندرت والدین این پولها را صرف دخانیات و مواد الکلی میکنند و بیشتر خانوادهها اگر پول نقد هم به آنها داده شود صرف خرید مواد غذایی و نیازمندیهای اساسی اعضای خانوار میکنند. شواهدی که از توزیع یارانه نقدی به دست آمده نشان میدهد پول یارانهها صرف مواد غذایی میشود پس دولت هم باید موضوع هدفمندی یارانهها را به این سمت هدایت کند که این اعتبارات را به طرز گستردهای در میان خانوادههای فقیر توزیع کند و در این راه هم مکانیزمهایی وجود دارد. باید دولت یارانه خانوادههای ثروتمند را حذف کند و این پول را تنها در اختیار خانوارهای فقیر قرار دهد تا فرزندان خانوارهای فقیر به شرایط یکسانی دست پیدا کنند.
شیوه فعلی پرداخت یارانه را تایید می کنید؟
این شیوه پرداخت یارانه که هماکنون در حال اجرا است، به نظر میرسد فشار مالی سنگینی را بر دوش بودجه عمومی قرار داده است. میتوان پرداخت یارانه را هدفمند کرد به طوری که خانوادههایی که علاقهمند هستند این کمک پولی را دریافت کنند در یک خوداظهاری به دولت اجازه دهند به حسابهای بانکیشان سرکشی کند تا مقدار درآمد و جریان مالی آنها تعیین شود. هماکنون دولت برای سرکشی به حساب افراد محدودیت قانونی دارد، اما زمانی که افرادی نیاز به دریافت یارانه ندارند و از طرفی نمیخواهند حسابهای مالیشان از طرف دولت بازرسی شود از دریافت یارانه انصراف میدهند تا دولت از این مکانیزم برای شناسایی خانوارهای نیازمند استفاده کند. در این مکانیزم اگر افرادی به نادرستی میزان درآمد و منابع مالی خود را اظهار کنند، بررسی حسابهای بانکی این افراد راستی یا ناراستی موضوع را مشخص میکند. اما متاسفانه این مساله برای دولت به یک معما تبدیل شده درحالیکه به آسانی میتواند آن را حل کند.
با توجه به شرایط فعلی میتوان گفت سیستمی که در ایران پیاده شده این توانایی را دارد که با بازنگری در سیستم پرداخت یارانههای خانوارها این یارانهها را به سوی خانوادههای نیازمند هدایت کند. نظامی که پس از انقلاب روی کار آمده و دولتهایی هم که در این دوران بر صدارت امور اصلی کشور نشستهاند، همواره با شعار عدالتورزی روی کار آمدهاند و چهبسا خطابههای عدالتورزانه و بسیار شنیدنی هم از این موضوع داشتهاند. در وضعیت فعلی دولت باید این شعارها را عملی کند. شعار اصلی دولت حمایت از فقرا و نیازمندان بوده، پس سیاستگذاریها باید به گونهای تدوین شود تا از این شعار دور نشوند البته بعید میدانم چنین سیاستمدارانی این شعارها را فراموش کرده باشند.بررسیهایی که در مورد دسترسی افراد به آموزش انجام شده، نشان میدهد که سال به سال شاهد افزایش ورود زنان روستایی به دانشگاه بودهایم. در سالهای اخیر متوسط سنوات تحصیلی دختران شهری از مردان بیشتر شده و همچنین در جامعه روستایی نیز همین قاعده پابرجا بوده و متوسط تحصیلات زنان روستایی به متوسط تحصیلات مردان روستایی در حال نزدیک شدن است. متوسط سالهای تحصیلات دختران روستایی هم به سرعت در حال افزایش است و این یعنی اگر بازار کار ایران بازدهی کافی برای تحصیلات ایجاد کند خانوادههای فقیر کشور که بهدلیل کمبود درآمد، در دام فقر مطلق قرار گرفتهاند ممکن است از این دام رهایی پیدا کنند، چراکه تحصیلات بالا یعنی درآمد بیشتر و درآمد بیشتر یعنی خروج از سیکل فقر.
به نظر شما عدم آگاهی مردم از مصرف برخی کالاها و مواد مغذی به تشدید دامنه فقر کمک نمیکند؟
اینکه چه کس خاصی چه کالایی را مصرف میکند نمی تواند شمولیت داشته باشد. باید این معیارها را کنار بگذاریم و در مورد متوسط جامعه صحبت کنیم. اگر فردی انسان خسیسی است و علاقهای به خوردن غذای مناسب ندارد این یک قاعده در کل جامعه نیست بلکه یک استثناست. اما قاعده اصلی در نظام تغذیه مردم به این صورت است که قیمتهای نسبی تعیین میکند مردم چه بخورند و چه بپوشند. بهعنوان مثال در استان آذربایجان غربی یا کلا در مناطق آذربایجان ترکیب غالب سفره مردم از لبنیات و محصولات دامی تشکیل شده زیرا لبنیات در این مناطق ارزان است. از سوی دیگر در استان هرمزگان ترکیب اصلی غذایی مردم خرما و ماهی و محصولات دریایی است، چراکه در این منطقه وفور این محصولات بیشتر است. بهطور طبیعی امکان یکسان شدن ترکیب سفرههای مردم در همه استانها وجود ندارد. بهطور مثال در استان مازندران، غذاهای بیشتر مردم از سبزی، گوشت و مرکبات تشکیل شده چراکه سبزی و محصولات کشاورزی در این استان به فراوانی در دسترس است.
حال اگر بخواهیم این ترکیب غذایی را به سفره مردم تهران منتقل کنیم، هزینه زیادی باید انجام شود. بنده معتقد نیستم ترکیب غذایی مردم با نارساییهای اجتماعی و فرهنگی روبه رو است و مردم نمیدانند چه غذایی مصرف کنند، چراکه آنها منابع درآمدی محدود دارند و بخش قابل ملاحظهای (حدود ۴۹درصد) این منابع درآمدی محدود را باید صرف مواد غذایی کنند و ناچارند این منابع را به صورت بهینه مصرف کنند. در نتیجه قیمتها تعیین میکنند که مردم از چه کالایی استفاده کنند و در سبد غذایی، چه نوع مواد خوراکی وارد کنند. بررسیها نشان میدهد، در برخی کشورها، مالیات برای مصرف شیر و نان صفر است اما اگر این شیر فرآوری شود مالیات از آن میگیرند. به عبارت دیگر دولت نسبت به دریافت مالیات و افزایش درآمد خود بیمیل نیست ولی میداند اگر مالیات برای این مواد تعیین کند، مردم نیز مجبورند آن را بپردازند اما دولت این کشورها مایل نیست قیمت نیازمندیهای اساسی و ریز مغذی خانوارها را افزایش دهد و برعکس مردم را تشویق میکند تا برای رشد فرزندان خود، محدودیت زیادی نداشته باشند. از این رو نهتنها از کالاهای اساسی خوراکی مالیات نمیگیرد بلکه میخواهد مردم با سهولت بیشتری به این مواد دسترسی داشته باشند و حتی سبد غذایی در اختیار نیازمندان قرار میدهد.
در ایران نیز با وجود انواع قوانین مالیاتی، دولت برای خرید لبنیات، گوشت و میوه مالیات نمیگیرد (مگر در فروشگاههای خاص) تا قیمت این کالاها پایین بماند یا در مدارس شیر توزیع میکند. همچنین دولت برای کمک هزینه خانوارهای فقیر و رفع نیازهای غذایی آنها یارانه غیرنقدی پرداخت میکرد. اما مدیریت یارانههای غیرمستقیم کاری سخت و پیچیده بود و حتی گاهی اوقات نیز فساد ایجاد کرد. بنابراین بهترین و کم هزینهترین راه، پرداخت یارانههای نقدی به مردم است چراکه یارانه نقدی کمترین فساد را ایجاد میکند و از طرف دیگر، اتلاف منابع را کاهش میدهد. بهطور مثال زمانی که دولت به نان یارانه پرداخت میکرد، نانی که باید در دست مردم قرار میگرفت بسیار بیکیفیت و از طرفی مردم هم این نان را تلف میکردند. اما همانطور که نمودارهای ضمیمه نشان میدهد مقدار مصرف انواع نان از سال ۸۴ تا ۹۲ نزولی است و اگر چه قیمت نان همچنان ارزان است اما بهدلیل افزایش قیمت آن، مردم آن را بهینهتر مصرف میکنند. تحقیقات دانشگاههای معتبر نیز پرداخت یارانه نقدی به خانوارهای فقیر را بسیار موثر دانسته و آن را تایید میکند.
در رویکردهای جدیدی که به مقوله فقر شده بیشتر از توانمندسازی به جای حمایت سخن گفته میشود. به نظر شما دولت چه راهکارهایی برای نیل به این هدف دارد؟
توانمندی به این معنا است که چگونه میتوانیم درآمدزایی ایجاد کنیم و این درآمد از کجا نشأت میگیرد. توانمندسازی یعنی نقطه شروع رقابت را برای همه افراد یکسان ایجاد کنیم تا آحاد جامعه بتوانند رقابت سالم برای دستیابی به موقعیتهای اجتماعی داشته باشند. گاهی اوقات برای توانمندسازی فقرا، به آنها وام نقدی پرداخت میکنیم تا فقرا سرمایهگذاری کنند و برای خود ایجاد درآمد کنند درحالیکه این الگو بهطور غالب موفق نبوده است. بهطور مثال، کمیته امداد امام خمینی (ره) سالهای سال است، وامهایی با نرخ بهره بسیار نازل در اختیار خانوارهای تحت پوشش خود قرار میدهد تا آنها در فعالیتهایی مانند دامداری یا کشاورزی سرمایهگذاری کنند. این سیاست خوبی است اما کشاورزی و دامپروری در سطح کوچک بازدهی بالا ندارد. فقرا به این دلیل فقیرند که سرمایه انسانی و مالی پایین دارند و سرمایه مالی و انسانی پایین نیز یعنی بازدهی پایین و در نتیجه با این مکانیزم پدیده فقر در خانوادههای فقیر از نسلی به نسل دیگر موروثی میشود.
اگر نظام سیاسی به کاهش جمعیت فقیر علاقه دارد به نظر میرسد در وهله نخست باید سرمایه انسانی قشر فقیر یعنی آموزش با کیفیت آنها را تامین کند؛ چراکه این مورد در بازار کار تاثیر خود را خواهد گذشت. تحصیلات دانشگاهی بهطور مستقیم در بازار کار تاثیر دارد و راه رهایی از فقر در بلندمدت، یعنی افزایش بازدهی سرمایه انسانی فقرا. به عبارت دیگر کارفرمایی دستمزد بیشتری به نیروی کار خود میدهد که بازدهی بالاتری داشته باشد و تولید بیشتری بکند. بنابراین تولید بیشتر را کسی دارد که وارد دانشگاهی معتبرتر شده یا دانش و مهارت بیشتری آموخته باشد. از این رو توانمند سازی به یارانه دادن نیست بلکه زمینه رشد و شکوفایی را فراهم کردن است. بخشی از این هدف از طریق آموزش و بخش دیگر از طریق در اختیار قرار دادن امکانات بهداشتی و درمانی فراهم میشود. در بازه زمانی از دوران پهلوی دوم، کارتهایی در اختیار خانوارهای فقیر قرار داده شد تا آنها از نظام بهداشتی به صورت رایگان استفاده کنند که سیاست خوبی بود اما در بلندمدت این سیاست نمیتوانست استمرار داشته باشد.
بعد از انقلاب اسلامی نیز این سیاست با علاقه و شدت بیشتر استمرار پیدا کرد اما بعدها سیاستگذاران اجتماعی متوجه شدند منابع مالی لازم برای اجرای این سیاست به راحتی قابل تامین نیست. پس از مدتی علائم این کم اعتباری هویدا شد و بیمارستانها با مشکل امکانات دهی و دارو با کمبود عرضه در بازار روبه رو شد چراکه این برنامهها هزینه بسیاری زیادی داشت. اما امروزه با توسعه بیمههای تجاری امکان برخورداری خانوادههای فقیر، از عالیترین سطوح درمان برای آنها تامین شده و با کمک این بیمهها از بهترین امکانات استفاده میکنند. به عبارت دیگر وجود سیستم بیمه تجاری، نابرابری در دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی را کاهش داده و دولت در این راستا میتواند خدمات بیشتری ارائه دهد.
ارسال نظر