باسوادان بیسواد ، دستاورد یک انحرافآموزشی
دکتر محمدصادق افراسیابی
مدرسدانشگاه و دبیرکلهمایشملی سوادرسانهای و مسوولیتاجتماعی
براساس آماری که چندی پیش وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد امسال بیش از ۱۳ میلیون دانشآموز در مدارس کشور ثبتنام کردهاند. ۱۳ میلیون دانشآموز به معنای ۱۳ میلیون نفر سرمایه بالقوه برای توسعه و آبادانی کشور و رسیدن به تمام چیزهای خوبی است که باید به آنها میرسیدیم، اما بهدلیل یک انحراف آموزشی بزرگ از رسیدن به آنها محروم شدهایم. شاید زمانی که میگویم یک انحراف آموزشی بزرگ، این واژه مبالغه آمیز به نظر برسد، اما واقعا واژه مناسبتری را برای آنچه توصیف خواهم کرد پیدا نمیکنم.
دکتر محمدصادق افراسیابی
مدرسدانشگاه و دبیرکلهمایشملی سوادرسانهای و مسوولیتاجتماعی
براساس آماری که چندی پیش وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد امسال بیش از 13 میلیون دانشآموز در مدارس کشور ثبتنام کردهاند. 13 میلیون دانشآموز به معنای 13 میلیون نفر سرمایه بالقوه برای توسعه و آبادانی کشور و رسیدن به تمام چیزهای خوبی است که باید به آنها میرسیدیم، اما بهدلیل یک انحراف آموزشی بزرگ از رسیدن به آنها محروم شدهایم. شاید زمانی که میگویم یک انحراف آموزشی بزرگ، این واژه مبالغه آمیز به نظر برسد، اما واقعا واژه مناسبتری را برای آنچه توصیف خواهم کرد پیدا نمیکنم. مقصر این انحراف هم وزیر امروز آموزش و پرورش نیست بلکه وزیر، میراث دار تمام چیزهایی است که از سالها قبل در آموزش و پرورش کشور، بدون هیچ گونه تغییری بر جای مانده است. آن انحراف بزرگی که از آن صحبت میکنم، چیزی نیست جز تاکید بر حفظیات به جای پرورش قدرت تفکر، افزایش خلاقیت و بالا بردن روحیه پرسشگری و مسوولیتپذیری دانشآموزان.
حقیقت آن است که جامعه ما امروزه با مسائل زیادی دست به گریبان است و باید اعتراف کنم بسیاری از مشکلات از گسترش کج کارکردهای رسانههای نوین در میان عموم مردم گرفته تا سیطره کالای قاچاق بر بازار کشور، همه نتیجه یک امر واحد است و آن نداشتن قدرت حل مساله، تفکر انتقادی و عدم مسوولیتپذیری اجتماعی است. عادت کردهایم که فقط حفظ کنیم و قدرت تجزیه و تحلیلمان کم شده است. مغز ما تبدیل به ابر رایانهای شده است که از انباشت اطلاعات لذت میبرد. خیلی چیزها را میدانیم اما فقط میدانیم. حتی گاهی اوقات از چیزهای خیلی به درد نخور هم سر در میآوریم، چیزهایی که ممکن است حتی یک روز هم به درد زندگی ما نخورد اما آنها را هم حفظ کردهایم، بدون اینکه فکر کنیم چرا حفظ کردهایم، و اتفاقا از این بابت بسیار خوشحالیم که خیلی میدانیم.
علاوهبر این قدرت نه گفتن نداریم. خودمان را به یاد آوریم... زمانی که به یک فروشگاه میرویم تا جنسی بخریم، کافی است فروشنده کمی از آن جنس تعریف کند و آن وقت بدون فکر کردن به اینکه این کالا ممکن است قاچاق و غیراستاندارد باشد و تولید ملی را به خطر بیندازد، خواهیم گفت حتما همین جنسی را که از آن تعریف میکنید میخریم. در مواجهه با رسانههای نوین هم همین طور هستیم. هر محتوایی حتی گاهی محتواهای بیفایده و بعضا ناپسند را که دیگران خصوصا دوستانمان با ما به اشتراک میگذارند می بینیم و برخی اوقات آن را با دیگران هم به اشتراک میگذاریم. خود کنترلی و دروازهبانی پیام انگار از جامعه شبکهای ما رخت بر بسته است. من از این حالت یعنی انسانهایی که بسیار میدانند و حتی مدرک لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را به رخ دیگران میکشند، اما از مهارتهای تفکر، حل مساله، تجزیه و تحلیل پیام و مسوولیت اجتماعی خود چیزی نمیدانند بهعنوان باسوادان بیسواد نام میبرم. مصیبت عصر ما دیگر بیسوادی نیست، مصیبت عصر ما این است که چون مدرک داریم خیال میکنیم میدانیم اما آنچه را که باید بدانیم نمیدانیم...
حتی گاهی مهارتهای زندگی را هم نمیدانیم و بعد میپرسیم چرا در جامعه ما طلاق اینقدر افزایش داشته است؟ شاید چون در گذشته اگر سواد خواندن و نوشتن نبود، سواد زندگی وجود داشت و کودک و نوجوان از دوران طفولیت میآموخت که چگونه باید زندگی کرد. مصیبتهای ناشی از عصر باسوادان بیسواد به همین جا ختم نمیشود. کاربردی نبودن دانش و علم ما از دیگر گرفتاریهای جامعه امروز است. نظریات را خوب میدانیم اما چه سود زمانی که این نظریات گرهای از جامعه ما باز نمیکند. آنچه بیان کردم تنها گوشهای از اقیانوس مشکلات و گرفتاریهای ناشی از زندگی در عصر باسوادان بیسواد است. اگر در جستوجوی ریشهیابی بسیاری از مسائل و مشکلات امروز جامعه برآییم به این نتیجه خواهیم رسید که آموزش و پرورش در کشور ما از دیرباز تاکنون دچار ایراد بوده است.
اجازه دهید صریح تر بگویم. آموزش و پرورش ما دچار یک انحراف تاریخی است. آموزش و پرورش به ما یاد نداده است که به جای پذیرش افکار دیگران، آنها را نقد کنیم و پیامها را تجزیه و تحلیل کنیم و سره را از ناسره تشخیص دهیم. آموزش و پرورش به ما یاد نداده است که مسحور تبلیغات فریبنده نشویم و خودمان باشیم که انتخاب کنیم چه چیزی میبینیم، چه چیزی میشنویم، چه چیزی میخریم، چه چیزی میخوریم و چه چیزی میپوشیم. آموزش و پرورش به ما نیاموخته است که ما انسانها لازم است رسانهها، تبلیغات و کالای مصرفی زندگی خودمان را، خودمان مدیریت کنیم. آموزش و پرورش به ما یاد نداده است که اجازه ندهیم دیگران ما را مدیریت کنند. این در حالی است که اگر به کشورهای توسعه یافته نیم نگاهی بیندازیم، میبینیم که آنها برای آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان خود برنامههای ویژهای دارند و به آنها قدرت تفکر، توان حل مساله، روحیه پرسشگری، قدرت خلاقیت، تفکر نقادانه و مسوولیت اجتماعی را آموزش میدهند. آنها به کودکان، نوجوانان و جوانان خود میآموزند که چطور زندگی کنند.
بهای دانش علمی کاربردی به معنای واقعی در آن کشورها بسیار گران است و آنها بیشتر بر روی آموزش دانش کاربردی تاکید دارند تا آموزشهای نظری صرف و تنها کسانی وارد عرصه آموزش و یادگیری علوم صرفا نظری میشوند که علاقهای به فعالیتهای مرسوم ندارند و قرار است زندگی خود را وقف علم و تولید علوم نظری کنند. ژاپن و کانادا نمونهای از کشورهایی هستند که با تحول در نظام آموزشی خود طی سالهای گذشته توانستهاند به پیشرفتهای مهمی دست یابند و من شخصا دیده ام که چگونه دانشآموزان و دانشجویان ژاپنی و کانادایی دارای مهارتهای حل مساله و استفاده از دانش کاربردی هستند. اجازه دهید بعد از خواندن این روضه مفصل به خبری که در ابتدا ذکر کردم بازگردم. امروز بیش از 13 میلیون دانشآموز در مدارس ما ثبتنام کردهاند. دو راه بیشتر نداریم؛ راه اول این است که این نسل هم مانند نسل ما راهی را برود که دستاورد چندانی نخواهد داشت و همه ما در کنار هم نسلهای سوخته این کشور باشیم. راه دوم این است که وزیر محترم آموزش و پرورش و تمامی مسوولان و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی برای یک تحول و خانه تکانی اساسی در آموزش و پرورش اقدام کنند تا بتوانیم به آینده نسل امروز امیدوار باشیم. گذشت زمان مشخص خواهد کرد که کدام راه از این دو راه انتخاب خواهد شد.
ارسال نظر