شادی و غم؛ دو روی سکه نشاط جامعه
محمد شهرابی فراهانی mdshahrabi@gmail. com شادی و اندوه هر دو، دو وجه اساسی در زندگی انسان است. هر فرد همانطور که گاهی تحت تنشهای تحمل ناپذیری قرار میگیرد و نیاز به ابراز اندوه و غم برای کاهش آمال خود و دستیابی به آرامش دارد، نیازمند اوقاتی است که خوش باشد و با بیخیالی و بدون دغدغه قهقهه زند و هلهله کند. اگر در جامعه ایرانی شادی و غم را در دو کفه ترازو قرار دهیم، به نظر میرسد طرفی که غم و سوگواری قرار گرفته سنگینتر باشد. این را میشود از تعدد مراسم عزاداری و مجالس سوگواری در طول سال نسبت به جشنها و شادیهای همگانی دریافت.
محمد شهرابی فراهانی mdshahrabi@gmail.com شادی و اندوه هر دو، دو وجه اساسی در زندگی انسان است. هر فرد همانطور که گاهی تحت تنشهای تحمل ناپذیری قرار میگیرد و نیاز به ابراز اندوه و غم برای کاهش آمال خود و دستیابی به آرامش دارد، نیازمند اوقاتی است که خوش باشد و با بیخیالی و بدون دغدغه قهقهه زند و هلهله کند. اگر در جامعه ایرانی شادی و غم را در دو کفه ترازو قرار دهیم، به نظر میرسد طرفی که غم و سوگواری قرار گرفته سنگینتر باشد. این را میشود از تعدد مراسم عزاداری و مجالس سوگواری در طول سال نسبت به جشنها و شادیهای همگانی دریافت. به همین نسبت در جامعه ایرانی هنجارهای پذیرفته شده و مقبولی برای سوگواری حاکم است و بر خلاف آن، وقتی فرصتی برای شاد بودن مردم فراهم میشود در نظر مردمانی دیگر هنجارشکنی رخ میدهد و ارزشهایی نادیده گرفته میشود. سوال این است که چرا جامعه ایرانی به اینجا رسیده است و از نوعی فقدان توازن در شادیها و غمهای دسته جمعی رنج میبرد؟ شرایط کلان حاکم بر جامعه ایرانی شرایط گذار است. به این معنی که جامعه با سرعت در حال تغییر به شرایط نوین و مدرن است. در این بین زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی همه
دگرگون میشوند و جامعه فرصتی برای پذیرش ارزشهای جدید و خلق هنجارهای نو در جهت دستیابی به آنها ندارد. شادیهای دستهجمعی هم از این قاعده مستثنی نیستند. اکنون از بسیاری از جشنهای ملی و سنتی ما ایرانیان جز نامی و تاریخی در تقویمها چیزی به جای نمانده است. جشنهای تیرگان و مهرگان نمونههایی از این گونه سنتها بودند که در فضای اقتصاد مبتنی بر کشاورزی شکل گرفتهاند و آیینها و هنجارهایی معنادار و مقبول همگان داشتند. جامعه ما اکنون با تغییر شتابان به سمت اقتصاد صنعتی و فراصنعتی، در حال تلاش برای باز خلق، ابداع و پذیرش هنجارها و ارزشهای جدیدی در شادیهای خود است. فرآیندی که زمان میبرد و پس از سعی و خطا و با بهرهگیری از فرصتها و بهانههای اندک در حال تکوین است. در این میان اما، رسوم سوگواریِ دسته جمعی ایرانیان وضع بهتری دارد. این طور مراسم با دین ایرانیان گره خورده و از ثبات بیشتری برخوردار بوده است. علاوه بر این، پیوند میان مناسک دینی با این نوع مراسم، هم به قوام و پایداری آنها کمک کرده و هم دامنه تغییرات آنها را محدود کرده است. در نتیجه، اینگونه مراسم با سنتها و ظواهری که کم و بیش در گذشته ریشه دارند برگزار
میشوند و هنوز استقبال همگانی را در پی دارند. به نظر میرسد هنوز تا زمان برگزاری جشنهایی که همه با هم در آن شرکت کنند، فاصله داریم. جامعه به تدریج در تلاش برای خلق فرصتها و روشهای جدید برای رفع نیاز خود به شادی است. شادیهای دسته جمعیِ پس از انتخابات ریاست جمهوری و پس از پیروزی تیم ملی فوتبال را هم باید نمونههایی از این تلاشها دانست. در این میان، نقش روحانیان، نخبگان، سیاستگذاران و رسانههای جمعی برای ایجاد و پذیرش الگوهای مناسب شادی بسیار مهم است. باید به شادیهای دستهجمعی به چشم فرصتهایی برای جاری شدن نشاط در جامعه نگاه کرد و امکاناتی در اختیار جامعه گذاشت تا در کوران فشارهای ناشی از روزمرگی و مشکلات اقتصادی شادابی و روحیه خود را بازسازی و حفظ کند. شاید نمونهای از این الگو و کارکرد موفق را، در سالهای اخیر، بتوان جشن نیمه شعبان دانست. مناسبتی که با وجههای دینی رنگ و بوی ملی هم به خود گرفته است و همه اقشار را به نحوی به جشنی همگانی دعوت میکند. جامعه ما اما به جشنهایی شبیه این جشنِ مبارک بیشتر از این نیازمند است تا در تعادل میان غم و شادی به توازن رسد. چرا که شادی و غم هر دو، دو روی یک سکه برای
زندگی شاداب در دنیای امروزی هستند.
ارسال نظر