رونوشت به دولت تدبیر و امید
علیرضا بهرامی شاعر و روزنامهنگار این یادداشت باید در بهبوهه بازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نوشته میشد؛ زمانی که وعدهدهیها برای جلب آرای حایزان شرایط حضور در پای صندوقهای رایگیری داغ بود و طبق معمول، بسیاری از آمال و ایدهآلها را از زبان مسوولان بالقوه مدیریت اجرایی کشور میشد شنید. همان موقع باید از هشت کاندیدای احراز این مسوولیت بزرگ پرسیده میشد چرا در میان انواع وعدههای با کثرت شمول در حوزه سیاست خارجی و معیشت، در حوزه نحیف فرهنگی هم وعدههایی چون بازگشایی خانه سینما و انجمن صنفی روزنامهنگاران، هیچیک از نامزدهای محترم، ازجمله دکتر روحانی، اشارهای نکردند به وضعیت ناشران تعلیقشده و وعدهای ارائه نکردند مبنیبر از سرگیری فعالیت آنها.
علیرضا بهرامی شاعر و روزنامهنگار این یادداشت باید در بهبوهه بازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نوشته میشد؛ زمانی که وعدهدهیها برای جلب آرای حایزان شرایط حضور در پای صندوقهای رایگیری داغ بود و طبق معمول، بسیاری از آمال و ایدهآلها را از زبان مسوولان بالقوه مدیریت اجرایی کشور میشد شنید. همان موقع باید از هشت کاندیدای احراز این مسوولیت بزرگ پرسیده میشد چرا در میان انواع وعدههای با کثرت شمول در حوزه سیاست خارجی و معیشت، در حوزه نحیف فرهنگی هم وعدههایی چون بازگشایی خانه سینما و انجمن صنفی روزنامهنگاران، هیچیک از نامزدهای محترم، ازجمله دکتر روحانی، اشارهای نکردند به وضعیت ناشران تعلیقشده و وعدهای ارائه نکردند مبنیبر از سرگیری فعالیت آنها.
به هر حال، نگارش این یادداشت با چنین موضوعی تا امروز به تعویق افتاد اما موضوع ساقط نشده است، اما آیا یک مرکز انتشاراتی، یک بنگاه اقتصادی فرهنگی صرف است؟ قطعا تنها چنین منظوری مورد نظر نیست که البته اگر در جای خود دارای ایراد هم نیست؛ اما ما در حوزهای حرف میزنیم که همانگونه که اشاره شد، بنیهاش نحیف است و بنیه وقتی که نحیف بود، ممکن است، قامت به انحرافها و نقصانهایی دچار شود و صد البته که مفید نخواهد بود.
وقتی مراکز انتشاراتی چون چشمه، آگاه، اختران، کتاب روشن و امثال آنها تعطیل یا تعلیق میشوند، بخشی از روند طبیعی چرخه نشر کشور با مشکل مواجه میشود. آثاری مجال انتشار نمییابند که در جای خود هرکدام بخشی از قامت فرهنگ کشور را تشکیل میدهند و ایراد خلاء ناشی از نبودشان قطعا بیشتر است از زحمت وجودشان. اینهمه کتاب در هر سال در کشور منتشر میشوند که بیشک، بسیاری از آنها با سلیقه تصمیمگیرندگان قانونی و فراقانونی انطباقی ندارند؛ اما انتشارشان اگر ثابت نشده باشد که برای کلیت جامعه مفید است، هزینهزایی آنها هم ثابت نشده است. اتفاقا چه بسا جلوگیری از انتشار آنها، نقصی بر کلیت کشور تحمیل میکند که ترمیم آن به تجربه ثابت شده که بسیار دشوار است.
سالانه انبوهی آثار ادبی منتشر میشوند که بخشی از آنها هم بنا بر طبیعت ادبیات، وضعیت عمومی جامعه را در دیروز و امروز مورد اشاره قرار داده و درنهایت با زبانی استعاری به شبیهسازی یا تحلیل شرایط میپردازند. در این میان، تعدادی هم متعلق به قلم نویسندهای چون محمود دولتآبادی است که سابقه نداشته انتشار اثری از او مشکل یا دشواری خاصی در چندین ساله گذشته ایجاد کرده باشد.
به همین سادگی، اثری که بهراحتی میتوانست و میتواند به گنجینه آثار زبان فارسی منتشرشده اضافه شود، یعنی رمان «زوال کلنل» در دو سه سال گذشته با بیتدبیریهای مفرط مدیریتی، به یک موضوع حاشیهساز و در عین حال هزینهای برای آنچه مانعایجادکنندگان معتقدند برای آنها مهم است، تبدیل شده است. چند ماه پیش از پایان دولت دهم با انتشار یادداشتی در روزنامه شرق، به آن مدیران فرهنگی توصیه کردم که دست از لجاجت بردارند و تا فرصت باقی است، هم خود را عاقبت به خیر کنند و هم اینکه فرصت تبدیل شده به تهدید را مجددا به فرصت تبدیل کنند؛ چراکه «زوال کلنل» مدام به زبانهای محتلف ترجمه میشد، دولتآبادی بهواسطه آن به کشورهای محتلف دعوت و در هرجلسه موقع خوانش بخشهایی از آن، اعلام میشد که این اثر در کشور خودش اجازه نشر نیافته است. از این رو، وزارت ارشاد عملا مقهور دیپلماسی کلنل شده بود که روز به روز گسترش مییافت و کاملا قابل پیشبینی بود که به احراز جایزههای بینالمللی تداوم مییافت. حرف آن موقعم این بود که مانند ماجرای فیلم «جدایی نادر از سیمین» قبل از جایزههای بینالمللی، خود را از قرار گرفتن در تقابل با این اثر
خارج کنید. اما نتیجه چه شد؟ شکایت از روزنامه منتشرکننده یادداشت و نگارنده تا ثابت شود این نقص عمیقتر از این حرفها است. این شکایت البته در همان مراحل نخست دادرسی با نظر قاضی محترم منع تعقیب صورت گرفت.
با این اوصاف، حال هرچند که ماجرای انتشار اینگونه آثار و در راس آنها کتاب کلنل و در ارتباط با آن، مساله تعلیق و فعالیت تعدادی از ناشران و پیشاپیش آنها نشر چشمه، به یکی از معضلات آغاز کار دولت جدید در حوزه فرهنگ تبدیل شده؛ اما به همین نسبت یک فرصت است برای دولت تدبیر و امید که مانند ماجرای خانه سینما و نه مانند سرنوشت انجمن صنفی معلقمانده روزنامهنگاران، از این مناقشه، برای خود یک اعتبار قابل تثبیت و تکریم بسازد. خاصه آنکه سیدعباس صالحی، متولی جدید حوزه نشر، تاکید کرده که در عملکرد اجرایی خود تحتتاثیر بولتنسازان قرار نمیگیرد و در جایی که قانون وجود دارد، برای فعالیت گروههای فشار از هر نوع و قشری، محلی از اعراب قائل نیست. آیا در کشوری که یک بنگاه فرهنگی به صرف موفقیت با متوقف میشود، میتوان به روند توسعه و چشماندازهای آن امیدوار بود؟
ارسال نظر