... که فرهنگ آرایش جان بُوَد
سینا مشایخی
پژوهشگر اجتماعی
فکر کنم از زمانی که حواله دادن همه چیزها به «جان»، روح یا روان اندکی در جهان مألوف و مرئی کمرنگ شد، کم استفادهتر شد، بیمعنا شد یا هر چیز دیگر. . . خواست ملت برای نشان دادن چیزهایی که نشان دادنی بود، به نوعی از ادعای درونی و نادیدنی به ادعای بیرونی و دیدنی تغییر زاویه داد. البته این بحث سوای آنکه صرفا فکر و نظرم باشد، چیزی است که در جامعه هم برایم ملموستر است. یک بار آرایش میشود چگونگی آرایش قوا و هویتم در مقابل دیگران، یک بار میشود هویتی که دیگران یا منهای بزرگتر برایم میآرایند.
سینا مشایخی
پژوهشگر اجتماعی
فکر کنم از زمانی که حواله دادن همه چیزها به «جان»، روح یا روان اندکی در جهان مألوف و مرئی کمرنگ شد، کم استفادهتر شد، بیمعنا شد یا هر چیز دیگر... خواست ملت برای نشان دادن چیزهایی که نشان دادنی بود، به نوعی از ادعای درونی و نادیدنی به ادعای بیرونی و دیدنی تغییر زاویه داد. البته این بحث سوای آنکه صرفا فکر و نظرم باشد، چیزی است که در جامعه هم برایم ملموستر است. یک بار آرایش میشود چگونگی آرایش قوا و هویتم در مقابل دیگران، یک بار میشود هویتی که دیگران یا منهای بزرگتر برایم میآرایند. فکر کنم اندکی باید توضیح بدهم تا برسم به موضوع اصلی که تحلیل آرایشهای اغراق آمیز برخی دیگران است-چه مرد چه زن-. پس گاهی من به دلخواه برای نشان دادن درونیاتم چیزهایی را بهعنوان آرایش به ظاهرم اضافه میکنم، به عبارتی برجسته میکنمشان. حتما و به هر لحاظی آرایش شکل زیباکننده نخواهد داشت در این معنا. بهعنوان مثال برای برجسته کردن تفکر مذهبی ام زیر حلق را میتراشم.
یا مثلا برای نشان دادن فلان تفکرعرفانی، اعتراضی، بودیستی حلقه ای آویزان میکنم یا سبیل میگذارم یا هرچه. البته این موضوع باز موید این نیست که من از دل و جان به آنچه ظاهر کرده ام اعتقاد داشتهام. ممکن است من جزو افراد بخش دوم باشم، یعنی این آرایش که انجام دادهام به این علت باشد که آن هویت بزرگتر مرا در خود بلعیده باشد بی آنکه اساسا در درون خودم به آن اعتقادی داشته باشم. یعنی من گوشه ابروانم را تیغ میاندازم، رنگ غلیظی از رژها را به شکلهای غیرنرمالی استفاده می کنم اما نمیدانم که معنای آن چیست یا جامعه چه معنایی از آنها برداشت میکند و آن معنا را به هویت من الصاق میکند. انگار درون و جان و سرشت من بهخاطر این آرایش هویت مییابد. خب این هم از بازیهای روزگار است، جامعه بهخاطر فرصت نداشتن و نفهمیدن جان و سرشت انسان ها، همه را مجبور به آرایش میکند -از من نوعی که مشکلی با ظواهرم نیست بگیر یا فرا منهای غیرنوعی که مشکلات عدیدهای با ظواهر دارند- و بعد با همین آرایش میخواهد به جان و سرشت افراد پی ببرد. فکر کنم تا اینجای مبحث اندکی از کلیات مورد نظرم و نظرم درباره آرایش را گفته باشم. اما چگونه میشود که شکلهای عجیب و غریب آرایش مد میشود و آیا این آرایشها از پیش دارای معانی یکسانی هستند؟ فکر کنم در اینجا صرفا برای فاصله گرفتن از موضوع و شکستن عادتهایی که درباره آن وجود دارد، کمی بر نقش بی طرفانه ام پافشاری کنم و سوال از این موضوع بیاورم که آیا برجسته کردن برخی آرایشها صرفا از طرف فاعلش برای برانگیختن نیاز جنسی بیننده است؟ یعنی روان و جان کسی که خود را آرایش میکند به نوعی تحریک جنسی است؟ دو نکته در این باره بگویم و سپس با استفاده از مقدمه بالا نظر خودم را شفافتر بیان کنم.
نکته اول این است که نباید من بهعنوان قضاوتکننده - اکنون بهعنوان نویسنده این مقاله، فردا شاید بهعنوان شخصی دیگر که قضاوت تاثیرگذارتر دارد- برداشت براساس ذهنیتم از این افراد را بهعنوان امری کلی گسترش دهم. ولی آیا مطمئن هستم که جان و سرشت او نیز از این آرایش همین قصد را داشته است؟ نکته دوم آشنایی با افرادی است که برخی از آنها چنین آرایشی دارند. به اطمینان میتوان گفت که بیرون از ما اینقدر این آرایشها برای تحریک انجام نمیشوند تا آنچه در درون ذهن ما میگذرد. یعنی اوضاع جان و سرشت جامعه اینقدر بد نیست. چیزهایی که از خلال آنها شخص و فردی که نمیتوانست خود را در جامعه و چشمان اجتماع بنمایاند، از این طریق این بودنش در جامعه را نشان میدهد. به نظرم جامعه راههای بسیاری میتواند برای مواجهه با این معضل بیابد، به غیر از حذف کردن موضوع. یعنی این امر غیرقابل انکار است که در ذهن برخی افراد این نوع از آرایش سبب تحریک جنسی میشود و همین امر باعث معضلاتی برای دیگران و خود شخص میشود اما راه و چاره برای بهبود وضع آرایش عجیب و غریب تسری دادن بیماریهای جنسی به همه این آرایشکنندگان نیست. چیزی که با عقل و واقعیت هم جور در نمیآید. چاره جای دیگری برای میدان دادن حداکثری برای تمام افراد اجتماع است. به دیده شدن به کارا بودن.
ارسال نظر