گزارشی از مرکز آموزشی ویژه معلولان جسمی؛
در جستجوی توان از دست رفته
افسانه پاک فطرت، ضحی زردکانلو در خیابان وکیل آباد مشهد از سال ۱۳۷۷خانهی امیدی با نام موسسه توانیابان به همت خیران نیکوکار، بنا شده است که دختران و پسران معلول جسمی را به طور رایگان تعلیم و آموزش می دهد. ابراهیم هدایی مدیر عامل و موسس این خیریه به واژه ی معلول معتقد نیست. او می گوید همهی کسانی که اینجا هستند به دنبال توان گمشدهشان می گردند و در نهایت هم آن را خواهند یافت؛ و این فلسفهی نام این موسسه است. وارد دفتر آموزشگاه می شویم، تازه داماد محجوبی نشسته روی ویلچر برای کمک هزینهی وسائل زندگیاش ارباب رجوع آن اتاق بود و آقایی که از نگاهش محبت و دوستی موج می زد با بچه ها شوخی های شیرینی می کرد.
افسانه پاک فطرت، ضحی زردکانلو در خیابان وکیل آباد مشهد از سال 1377خانهی امیدی با نام موسسه توانیابان به همت خیران نیکوکار، بنا شده است که دختران و پسران معلول جسمی را به طور رایگان تعلیم و آموزش می دهد.ابراهیم هدایی مدیر عامل و موسس این خیریه به واژه ی معلول معتقد نیست. او می گوید همهی کسانی که اینجا هستند به دنبال توان گمشدهشان می گردند و در نهایت هم آن را خواهند یافت؛ و این فلسفهی نام این موسسه است. وارد دفتر آموزشگاه می شویم، تازه داماد محجوبی نشسته روی ویلچر برای کمک هزینهی وسائل زندگیاش ارباب رجوع آن اتاق بود و آقایی که از نگاهش محبت و دوستی موج می زد با بچه ها شوخی های شیرینی می کرد.او میگوید هشت سال از عمرش را به عنوان مسئول تدارکات در این مجموعه گذاشته است . اوخانم هادی زاده را همراهمان میکند تا بخش های متفاوت و امکانات آموزشی مجموعه را نشانمان دهد. کلاس ها از لحاظ تجهیزات آموزشی کم و کاستی نداشت، از کتابخانهی 400 عضوی با 5هزار جلد کتاب گرفته تا کلاسهای نقاشی، معرقکاری، خیاطی، تعمیر لوازم خانگی، کامپیوتر، ورزش، موسیقی و... صدای دف از اتاق موسیقی و صدای آواز از کلاس آواز به گوش می
رسد.
پس از بازدید از فضای آموزشی به منظور گفتگو به دفتر مدیر مجموعه میرویم تا پیرامون این مجموعه و توانیابانش بیشتر برایمان صحبت کند، گفتگوی ما با ایشان را در ادامه میخوانید.
چه شد که به فکر تاسیس چنین موسسه ای افتادید؟
ریشه کمک به مردم در خانواده ما همیشه وجود داشت. پدر و مادرم همیشه دستی در انجام کارهای خیر داشتند و اگر کسی به در خانه ما می آمد دست خالی بر نمی گشت. ابتدا به همراه برادرم برای مناطق محروم شهر غذا می بردیم اما بعد از مدتی به برادرم گفتم تا کی برایشان غذا ببریم؟ به همین دلیل به فکر تشکیل یک سازمان افتادیم. در سال ۷۴ خیریه ای با نام کار آفرینی عترت با هدف اشتغالزایی برای قشر محروم راه اندازی کردیم. یک روز شنیدم که اگر برای معلولان کار کنیم کسانی حاضرند به ما کمک کنند، در سال ۷۶ از موسسهای در تهران بازدید کردم و شیفتهی آن شدم برگشتم به مشهد و مجتمع آموزشی توانیابان را راه اندازی کردم که به لطف خدا بعد از ۱۳ ماه ساختمان راه اندازی شد و سال ۷۸ هم مدیریت آ ن را به عهده من گذاشتند.
در این مجتمع چه کارهایی صورت می گیرد؟
هدف اصلی ما توانبخشی و آموزش فنی وحرفه ای منجر به اشتغال برای معلولان جسمی است. در سال ۷۶ که شروع به ساختن اینجا کردیم به جای کلمه معلول کلمه توانیاب را جایگزین کردیم که بار مثبت تری داشته باشد و در سال ۷۸ نام توانیابان را به ثبت رساندیم. از بدو تاسیس تصمیم گرفتیم که آموزش ها در اینجا رایگان باشد. معلولان بین ۱۶ تا ۲۵ سالی که حداقل تا سوم راهنمایی درس خوانده باشند را قبول می کنیم و اینجا آموزش می دهیم که کار کنند، چراکه معتقدیم کار یعنی زندگی و لازمه کار هم آموزش است شعار ما این است که دست شکسته کار می کند اما دل شکسته کار نمی کند. هنر ما بخشیدن انگیزه و توان به معلولان است.
تفاوت این سازمان با دیگر سازمان های فعال در حوزه معلولان چیست؟
ما اینجا با معلولان جسمی سروکار داریم، کسانی که به هر دلیلی دچار معلولیت جسمانی شده اند. همچنین ما نگهداری از معلولان را نیز نداریم و توانیابان فقط آموزشگاه است که علاوه بر آموزش حرفه، اینجا زندگی کردن را نیز به آنان می آموزیم. از دیگر تفاوت های ما با سایر موسساتی که در این حوزه فعالیت می کنند این است که ما از معلولان هیچ هزینه ای دریافت نمی کنیم و اینجا به طورمطلق با کمک های مردمی اداره می شود.
برای اشتغالزایی کسانی که اینجا فارغالتحصیل می شوند هم کاری انجام داده اید؟
اشتغال بچه های ما دشوار تر از افراد معمولی است. یکی از کارهایی که باید انجام دهیم تغییر نگرش جامعه به معلولان است که به چشم یک انسان توانمند در حد بضاعت خودش به او نگاه و در حد توانش به او کار داده شود.در حال حاضر ۳۷۰ نفر از دو هزار و ۸۰۰ نفری که تا کنون اینجا آموزش دیده اند مشغول به کار شده اند ،یک موسسه کاریابی به اسم توانگران داریم که برای معلولان فعالیت می کند. ما حتی اعلام آمادگی کرده ایم که اگر شرکتی مثلا به۱۰ نفر از معلولان ما کار بدهد ایاب و ذهاب آنان را خودمان به عهده می گیریم که فقط بچه ها سر کار بروند و روحیه شان را از دست ندهند.
متاسفانه مبلمان شهری هم برای معلولان مناسب نیست. پیشنهاد من به مسولان برای درک بهتر شرایط معلولان این است که فقط یک روز کالسکه نوهشان را بردارند و به خیابان بروند تا ببینند که برای طی یک مسیر چقدر با مشکل مواجه میشوند
متوجه شدیم که این سازمان هم برای دختران و هم برای پسران است. کمی در این خصوص توضیح دهید.
معلولین از هر دو جنسیت هستند و معمولا آمار دختران بیشتر است. دختران و خانواده ها به محیط اینجا اعتماد کرده اندکه برای آموزش می آیند. ما می خواهیم اینجا زندگی را بیاموزیم و با آموزش در کنار هم، زندگی در محیط جامعه را یاد بگیرند. علاوه بر این با دیدن کسانی که مثل خودشان هستند احساس آرامش و اعتماد به نفس پیدا کنند. این درکنار هم بودن ها تا کنون منجر به شکل گرفتن 75 مورد ازدواج بسیار زیبایی هم شده است که تحت نظارت مشاور صورت گرفته اند.
چرا از معلولان نگهداری نمیکنید؟
در تمام دنیا یتیم خانهها را بستهاند. در حادثه بم هم سعی میشد کودکانی که بیسرپرست شده بودند را به یکی از اقوام خودشان بسپاریم و حتی به آن ها هزینه نگهداری نیز می دادیم، با این هدف که کودک در محیط خانواده برزگ شود. به همین ترتیب کسانی که سرپرست دارند باید با پدر و مادرشان زندگی کنند و کسانی هم که بیسرپرست هستند برایشان جا تهیه میکنیم. من با نگهداری معلولان مخالفم چون معلول همینکه احساس کند تختی آماده است و غذایی در دهانش گذاشته می شود به همان زندگی نباتی خود ادامه می دهد و به فکر رشد نمیافتد. همیشه به بچهها می گویم از خانه تا سر خیابان را خودت با همان ویلچر یا عصایی که داری بیا تا مردم تو را ببینند و بعد از آنجا او را سوار سرویس می کنیم. بچهها باید در این جامعه زندگی کنند و اگر من اینها را پنهانی ببرم و بیاورم پس کی با جامعه رابطه برقرار کنند؟
نحوه ی ادارهی این سازمان به چه صورت است؟
اساس سازمان هایی شبیه این موسسه به این ترتیب است که هیات موسس، هیات امنا، هیات مدیره و مدیر داریم اما در ایران اینگونه است که همهی بارها بر دوش یک نفر قرار می گیرد و بقیه فقط گزارش کار میگیرند. موسسان اینجا کسانی بودند که نه نیاز به نان داشتند و نه نیاز به نام. ما هیچ وابستگی به هیچ سازمانی نداریم چون انگیزهمان انجام کاری برای رضای خدا بوده است. اما طبیعی است که باید طبق قانون کار کنیم، به همین دلیل از ابتدا اساس نامه داشتیم ، کارهای حقوقی آن را انجام دادیم و چون کارمان آموزشی بوده با سازمان های آموزشی از جمله فنی حرفه ای در ارتباط هستیم.
آموزش مهارت را که آغاز کردیم متوجه شدیم بچه ها مشکل تحصیلات آکادمیک در مقطع دبیرستان هم دارند به همین دلیل از آموزش و پرورش مجوز آموزش متوسطه را هم گرفتیم و حالا بچه ها در رشته های ریاضی، ادبیات انسانی و فنیوحرفه ای می توانند دیپلم بگیرند. ما حتی در مقطع کارشناسی تعداد زیادی قبولی داشته ایم و در مقطع دکترا نیز دو نفر قبولی داشته ایم. اما متاسفانه برای اشتغال آن ها خیلی مشکل داریم، مثلا موردی داریم که دکترای ادبیات گرفته اما هرکجا می خواهیم برایش کار پیدا کنیم ابتدا می گویند عکسش را بفرستید و از روی عکس قضاوت می کنند.
هزینه های سازمان چگونه تامین می شود؟
این سازمان غیر دولتی و مردم نهاد است. ما معتقدیم هر انسانی باید بخشی از چیزی را که دارد برای خیریه هزینه کند و هرکاری که می تواند انجام دهد. خیلیها دوست دارند کار خیر انجام دهند اما نمی دانند کجا باید هزینه کنند که سواستفاده نشود. هرکسی چیزی برای بخشش دارد و هیچکس نمی تواند بگوید من هیچ چیز ندارم. کمکها می تواند معنوی باشد به عنوان مثال نوجوانی به من زنگ می زند، ۱۰ دقیقه صحبت می کند و بعد می گوید دلم باز شد! این کاری است که هرکسی می تواند انجام دهد.
من این ساختمان را بدون پول ساختم. در 13 ماه 2 هزارو 700متر را بنا کردم که همهاش با کمک مردم بود. اگر کار خیر با اخلاص باشد خداوند هم به خاطر بچه ها کمک می کند. دولت نه پولی به ما داده و نه ما پولی دریافت کردهایم. هنر ما این است که از مردم پول می گیریم نه اینکه باری بر دوش دولت باشیم. دولت نمیتواند این کار را انجام دهد. پیامها و نامههای محبت آمیزی که این بچه ها برای من میفرستند در هیچ سازمان دولتی امکانپذیر نیست، چون آنها وظیفهشان را انجام می دهند اما کار ما عاشقانه است. موتور فعالیت اینجا عشق است. کسی که اینجا کار می کند اگر این بچه ها را دوست نداشته باشد نمی تواند کار کند، چرا که بچه ها نیاز به محبت دارند. خلاصه اینکه در جامعه ی ما آدم های خوب زیادند و البته شرایط اقتصادی جامعه هم در کمکهای مردمی موثر است.
برای جذب کمک های مردمی چه کارهایی انجام داده اید؟
ما جشنهای سالانه ای داریم که در آن بچه ها آثار هنری خود را به نمایش می گذارند، اما در آن جا هم پولی از کسی نمی گیریم که روحیه بچه ها خراب نشود. بعد از جشن به مردم می گوییم که اگر دوست دارند می توانند به این شماره حساب پول واریز کنند. متاسفانه تلویزیون برای تبلیغات و افزایش آگاهی مردم به ما کمک نمیکند. قانون داریم که تلویزیون باید هفتهای 2 ساعت مال مردم باشد اما صداوسیما حتی ما را راه نمی دهد و توجیهشان برای عدم همکاری این است که مثلا در فلان فیلم یک ویلچری بوده است و این همان تبلیغات برای شما است. ما یک تله فیلم هم از زندگی دوتا از بچههای اینجا تهیه کردیم اما نه صدا و سیما آن را پخش می کند و نه اکران عمومی می شود. ما برای معرفی این مرکز فقط یک تابلو نصب کرده ایم و در آن گفته ایم که این آموزشگاه 100 درصد رایگان است، حتی روی آن هم ننوشته ایم که پول بدهید هدف ما این است که مردم خودشان بفهمند و با کرامت ببخشند.
هزینه ها را چگونه مدیریت می کنید؟
برای این کار راهحلی در نظر گرفته ایم که قبل از انجام هر کاری هزینه ها را براورد کنیم و اگر نتوانیم هزینه آن را تامین کنیم آن کار را انجام نمیدهیم. هنر دیگر ما این است که وقتی برای خریدن وسیله ای میرویم تا جایی که بشود آن را رایگان میگیریم و اگر نشود از فروشنده میخواهیم که برای ما تخفیف در نظر بگیرد. ما برای کسانی که داوطلبانه کمک می کنند کارت هایی صادر می کنیم و هرماه به وسیلهی پیک مبالغ را جمعآوری می کنیم . عده ای هم کمک های موردی انجام می دهند. همهی ساختمانهای توانیابان متعلق به خود مجموعه است که یا با کمکهای مردمی ساخته شدهاند و یا به مجموعه اهدا شده اند.
مصاحبه با ابراهیم هدایی تمام می شود و در راه بازگشت از دفتر ایشان مدام ذهنمان درگیر است که کاش کسانی که همیشه و در هر حالتی از زندگی و شرایط خود ناراضی هستند سری به موسسات این چنینی بزنند تا با دیدن شور و هیجان این بچه ها روح زندگی در خونشان جریان یابد.
پس از بازدید از فضای آموزشی به منظور گفتگو به دفتر مدیر مجموعه میرویم تا پیرامون این مجموعه و توانیابانش بیشتر برایمان صحبت کند، گفتگوی ما با ایشان را در ادامه میخوانید.
چه شد که به فکر تاسیس چنین موسسه ای افتادید؟
ریشه کمک به مردم در خانواده ما همیشه وجود داشت. پدر و مادرم همیشه دستی در انجام کارهای خیر داشتند و اگر کسی به در خانه ما می آمد دست خالی بر نمی گشت. ابتدا به همراه برادرم برای مناطق محروم شهر غذا می بردیم اما بعد از مدتی به برادرم گفتم تا کی برایشان غذا ببریم؟ به همین دلیل به فکر تشکیل یک سازمان افتادیم. در سال ۷۴ خیریه ای با نام کار آفرینی عترت با هدف اشتغالزایی برای قشر محروم راه اندازی کردیم. یک روز شنیدم که اگر برای معلولان کار کنیم کسانی حاضرند به ما کمک کنند، در سال ۷۶ از موسسهای در تهران بازدید کردم و شیفتهی آن شدم برگشتم به مشهد و مجتمع آموزشی توانیابان را راه اندازی کردم که به لطف خدا بعد از ۱۳ ماه ساختمان راه اندازی شد و سال ۷۸ هم مدیریت آ ن را به عهده من گذاشتند.
در این مجتمع چه کارهایی صورت می گیرد؟
هدف اصلی ما توانبخشی و آموزش فنی وحرفه ای منجر به اشتغال برای معلولان جسمی است. در سال ۷۶ که شروع به ساختن اینجا کردیم به جای کلمه معلول کلمه توانیاب را جایگزین کردیم که بار مثبت تری داشته باشد و در سال ۷۸ نام توانیابان را به ثبت رساندیم. از بدو تاسیس تصمیم گرفتیم که آموزش ها در اینجا رایگان باشد. معلولان بین ۱۶ تا ۲۵ سالی که حداقل تا سوم راهنمایی درس خوانده باشند را قبول می کنیم و اینجا آموزش می دهیم که کار کنند، چراکه معتقدیم کار یعنی زندگی و لازمه کار هم آموزش است شعار ما این است که دست شکسته کار می کند اما دل شکسته کار نمی کند. هنر ما بخشیدن انگیزه و توان به معلولان است.
تفاوت این سازمان با دیگر سازمان های فعال در حوزه معلولان چیست؟
ما اینجا با معلولان جسمی سروکار داریم، کسانی که به هر دلیلی دچار معلولیت جسمانی شده اند. همچنین ما نگهداری از معلولان را نیز نداریم و توانیابان فقط آموزشگاه است که علاوه بر آموزش حرفه، اینجا زندگی کردن را نیز به آنان می آموزیم. از دیگر تفاوت های ما با سایر موسساتی که در این حوزه فعالیت می کنند این است که ما از معلولان هیچ هزینه ای دریافت نمی کنیم و اینجا به طورمطلق با کمک های مردمی اداره می شود.
برای اشتغالزایی کسانی که اینجا فارغالتحصیل می شوند هم کاری انجام داده اید؟
اشتغال بچه های ما دشوار تر از افراد معمولی است. یکی از کارهایی که باید انجام دهیم تغییر نگرش جامعه به معلولان است که به چشم یک انسان توانمند در حد بضاعت خودش به او نگاه و در حد توانش به او کار داده شود.در حال حاضر ۳۷۰ نفر از دو هزار و ۸۰۰ نفری که تا کنون اینجا آموزش دیده اند مشغول به کار شده اند ،یک موسسه کاریابی به اسم توانگران داریم که برای معلولان فعالیت می کند. ما حتی اعلام آمادگی کرده ایم که اگر شرکتی مثلا به۱۰ نفر از معلولان ما کار بدهد ایاب و ذهاب آنان را خودمان به عهده می گیریم که فقط بچه ها سر کار بروند و روحیه شان را از دست ندهند.
متاسفانه مبلمان شهری هم برای معلولان مناسب نیست. پیشنهاد من به مسولان برای درک بهتر شرایط معلولان این است که فقط یک روز کالسکه نوهشان را بردارند و به خیابان بروند تا ببینند که برای طی یک مسیر چقدر با مشکل مواجه میشوند
متوجه شدیم که این سازمان هم برای دختران و هم برای پسران است. کمی در این خصوص توضیح دهید.
معلولین از هر دو جنسیت هستند و معمولا آمار دختران بیشتر است. دختران و خانواده ها به محیط اینجا اعتماد کرده اندکه برای آموزش می آیند. ما می خواهیم اینجا زندگی را بیاموزیم و با آموزش در کنار هم، زندگی در محیط جامعه را یاد بگیرند. علاوه بر این با دیدن کسانی که مثل خودشان هستند احساس آرامش و اعتماد به نفس پیدا کنند. این درکنار هم بودن ها تا کنون منجر به شکل گرفتن 75 مورد ازدواج بسیار زیبایی هم شده است که تحت نظارت مشاور صورت گرفته اند.
چرا از معلولان نگهداری نمیکنید؟
در تمام دنیا یتیم خانهها را بستهاند. در حادثه بم هم سعی میشد کودکانی که بیسرپرست شده بودند را به یکی از اقوام خودشان بسپاریم و حتی به آن ها هزینه نگهداری نیز می دادیم، با این هدف که کودک در محیط خانواده برزگ شود. به همین ترتیب کسانی که سرپرست دارند باید با پدر و مادرشان زندگی کنند و کسانی هم که بیسرپرست هستند برایشان جا تهیه میکنیم. من با نگهداری معلولان مخالفم چون معلول همینکه احساس کند تختی آماده است و غذایی در دهانش گذاشته می شود به همان زندگی نباتی خود ادامه می دهد و به فکر رشد نمیافتد. همیشه به بچهها می گویم از خانه تا سر خیابان را خودت با همان ویلچر یا عصایی که داری بیا تا مردم تو را ببینند و بعد از آنجا او را سوار سرویس می کنیم. بچهها باید در این جامعه زندگی کنند و اگر من اینها را پنهانی ببرم و بیاورم پس کی با جامعه رابطه برقرار کنند؟
نحوه ی ادارهی این سازمان به چه صورت است؟
اساس سازمان هایی شبیه این موسسه به این ترتیب است که هیات موسس، هیات امنا، هیات مدیره و مدیر داریم اما در ایران اینگونه است که همهی بارها بر دوش یک نفر قرار می گیرد و بقیه فقط گزارش کار میگیرند. موسسان اینجا کسانی بودند که نه نیاز به نان داشتند و نه نیاز به نام. ما هیچ وابستگی به هیچ سازمانی نداریم چون انگیزهمان انجام کاری برای رضای خدا بوده است. اما طبیعی است که باید طبق قانون کار کنیم، به همین دلیل از ابتدا اساس نامه داشتیم ، کارهای حقوقی آن را انجام دادیم و چون کارمان آموزشی بوده با سازمان های آموزشی از جمله فنی حرفه ای در ارتباط هستیم.
آموزش مهارت را که آغاز کردیم متوجه شدیم بچه ها مشکل تحصیلات آکادمیک در مقطع دبیرستان هم دارند به همین دلیل از آموزش و پرورش مجوز آموزش متوسطه را هم گرفتیم و حالا بچه ها در رشته های ریاضی، ادبیات انسانی و فنیوحرفه ای می توانند دیپلم بگیرند. ما حتی در مقطع کارشناسی تعداد زیادی قبولی داشته ایم و در مقطع دکترا نیز دو نفر قبولی داشته ایم. اما متاسفانه برای اشتغال آن ها خیلی مشکل داریم، مثلا موردی داریم که دکترای ادبیات گرفته اما هرکجا می خواهیم برایش کار پیدا کنیم ابتدا می گویند عکسش را بفرستید و از روی عکس قضاوت می کنند.
هزینه های سازمان چگونه تامین می شود؟
این سازمان غیر دولتی و مردم نهاد است. ما معتقدیم هر انسانی باید بخشی از چیزی را که دارد برای خیریه هزینه کند و هرکاری که می تواند انجام دهد. خیلیها دوست دارند کار خیر انجام دهند اما نمی دانند کجا باید هزینه کنند که سواستفاده نشود. هرکسی چیزی برای بخشش دارد و هیچکس نمی تواند بگوید من هیچ چیز ندارم. کمکها می تواند معنوی باشد به عنوان مثال نوجوانی به من زنگ می زند، ۱۰ دقیقه صحبت می کند و بعد می گوید دلم باز شد! این کاری است که هرکسی می تواند انجام دهد.
من این ساختمان را بدون پول ساختم. در 13 ماه 2 هزارو 700متر را بنا کردم که همهاش با کمک مردم بود. اگر کار خیر با اخلاص باشد خداوند هم به خاطر بچه ها کمک می کند. دولت نه پولی به ما داده و نه ما پولی دریافت کردهایم. هنر ما این است که از مردم پول می گیریم نه اینکه باری بر دوش دولت باشیم. دولت نمیتواند این کار را انجام دهد. پیامها و نامههای محبت آمیزی که این بچه ها برای من میفرستند در هیچ سازمان دولتی امکانپذیر نیست، چون آنها وظیفهشان را انجام می دهند اما کار ما عاشقانه است. موتور فعالیت اینجا عشق است. کسی که اینجا کار می کند اگر این بچه ها را دوست نداشته باشد نمی تواند کار کند، چرا که بچه ها نیاز به محبت دارند. خلاصه اینکه در جامعه ی ما آدم های خوب زیادند و البته شرایط اقتصادی جامعه هم در کمکهای مردمی موثر است.
برای جذب کمک های مردمی چه کارهایی انجام داده اید؟
ما جشنهای سالانه ای داریم که در آن بچه ها آثار هنری خود را به نمایش می گذارند، اما در آن جا هم پولی از کسی نمی گیریم که روحیه بچه ها خراب نشود. بعد از جشن به مردم می گوییم که اگر دوست دارند می توانند به این شماره حساب پول واریز کنند. متاسفانه تلویزیون برای تبلیغات و افزایش آگاهی مردم به ما کمک نمیکند. قانون داریم که تلویزیون باید هفتهای 2 ساعت مال مردم باشد اما صداوسیما حتی ما را راه نمی دهد و توجیهشان برای عدم همکاری این است که مثلا در فلان فیلم یک ویلچری بوده است و این همان تبلیغات برای شما است. ما یک تله فیلم هم از زندگی دوتا از بچههای اینجا تهیه کردیم اما نه صدا و سیما آن را پخش می کند و نه اکران عمومی می شود. ما برای معرفی این مرکز فقط یک تابلو نصب کرده ایم و در آن گفته ایم که این آموزشگاه 100 درصد رایگان است، حتی روی آن هم ننوشته ایم که پول بدهید هدف ما این است که مردم خودشان بفهمند و با کرامت ببخشند.
هزینه ها را چگونه مدیریت می کنید؟
برای این کار راهحلی در نظر گرفته ایم که قبل از انجام هر کاری هزینه ها را براورد کنیم و اگر نتوانیم هزینه آن را تامین کنیم آن کار را انجام نمیدهیم. هنر دیگر ما این است که وقتی برای خریدن وسیله ای میرویم تا جایی که بشود آن را رایگان میگیریم و اگر نشود از فروشنده میخواهیم که برای ما تخفیف در نظر بگیرد. ما برای کسانی که داوطلبانه کمک می کنند کارت هایی صادر می کنیم و هرماه به وسیلهی پیک مبالغ را جمعآوری می کنیم . عده ای هم کمک های موردی انجام می دهند. همهی ساختمانهای توانیابان متعلق به خود مجموعه است که یا با کمکهای مردمی ساخته شدهاند و یا به مجموعه اهدا شده اند.
مصاحبه با ابراهیم هدایی تمام می شود و در راه بازگشت از دفتر ایشان مدام ذهنمان درگیر است که کاش کسانی که همیشه و در هر حالتی از زندگی و شرایط خود ناراضی هستند سری به موسسات این چنینی بزنند تا با دیدن شور و هیجان این بچه ها روح زندگی در خونشان جریان یابد.
ارسال نظر