رد پای دو غریبه (بخش هشتم)
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد.
ترجمه: محمدحسین باقی
گفته میشود بخشی از مشکلات خاورمیانه برخاسته از توافقاتی است که قدرتهای پیروز در جنگ جهانی دوم به آن دست یافتند. پس از پایان جنگ دوم جهانی امپراتوری عثمانی که مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود بهواسطه تبانی فرانسه و بریتانیا تجزیه شد. از دل این تجزیه مهمترین توافق قرن بیستم زاده شد که همان سایکسپیکو بود. این توافق مبنای خطکشیهای مرزی کشورهای خاورمیانه را تشکیل داد و ریشه بسیاری از مشکلات کنونی در خاورمیانه عربی به همین توافق بازمی گردد. کتاب مذکور که بهصورت پاورقی در این صفحه منتشر و ترجمه میشود مبتنیبر ریشهیابی دلایل بحران خاورمیانه با نگاه به قرارداد سایکسپیکو است.
«دلکسه»، که از قبل در پارلمان فرانسه به دلیل ناکامی در نشان دادن اقدامی چابکتر و فعالانهتر زیر آتش [انتقاد] بود، اکنون زیر فشار بود و با فشارهای اعضای پارلمان دست و پنجه نرم میکرد. او به «کامبون»، سفیر فرانسه در لندن، گفت که آرزوهای سایکس «بدون وارد آوردن خطر یا مشکلی در روابط انگلیس- فرانسه» محقق نخواهد شد. کامبون به درستی در ۳۱ اوت ۱۹۱۵ به بریتانیاییها اطلاع داد که دولت متبوعش «هیچ گونه تخطی از حقوق خود» در سوریه و سیلسلیا [Cilicia] - استانی مجاور که اکنون در جنوب ترکیه است- را «تحمل نخواهد کرد». اگر این درخواستی غیرقابل وصف از سوی کامبون تلقی شود، واقعا هم چنین بود.
سفیر شخصا حکمتِ ادعا بر سوریه را زیر سوال برد و هشدار دو هفتهای او در واقع از سوی «آتاشه»ای [وابسته یک سفارت خارجی مانند وابسته سیاسی، نظامی یا مطبوعاتی را آتاشه میگویند] جدید نوشته شد که چند روز پیشتر از پاریس عازم شده بود تا به هیات فرانسوی ملحق شود. نویسنده این هشدارنامه «فرانسوا ژرژ پیکو»- کنسول فرانسه در بیروت اندکی پیش از جنگ- بود اما این شغل دیگر او بود که در این شرایط مهمتر مینمود. پیکو نیز عضو «کمیته آسیای فرانسه» بود. او که فردی لاغر اندام، قدبلند و دارای موی صاف بود مدام به بریتانیاییها «غر» میزد و اعتراض میکرد. رویکرد او در پایتخت بریتانیا یک رویکرد فرانسویِ سختگیرانه توصیف میشد.
فصل 2
موسیو پیکو
باور فرانسوا ژرژ پیکو به «رسالت تمدنساز» امپراتوری فرانسه در خونش بود. او و برادرش شال هر دو عضو «کمیته آسیای فرانسه» بودند. آنها بر ادعا و خواستههای فرانسه به سوریه مُصر بودند. شاید بتوان آنها را گروه فشاری دانست که به دنبال پیش بردن خواستههای فرانسه در خاورمیانه بودند و پدرشان نیز پایهگذار گروه فشار دیگری بود به نام «کمیته آفریقای فرانسه» که ربع قرن پیشتر شکل گرفته بود تا بر دولت فشار آورد که بر آن بخشهایی از آفریقا ادعا کند که «هنوز بدون صاحب بودند». ژرژ پیکو [ی پدر] وکیلی صاحب نام بود، عضو انستیتو فرانسه و نیز نویسنده بیوگرافی «گلدِستون» [ویلیام اوارت گلدستون، دولتمرد بریتانیایی از حزب لیبرال. وی بیش از ۶۰سال در سیاست این کشور فعال بود؛ چهار بار نخستوزیر بریتانیا (۱۸۷۴-۱۸۶۸، ۱۸۸۵-۱۸۸۰، فوریه تا ژوئیه ۱۸۸۶، ۱۸۹۴-۱۸۹۲) شده بود. وی همچنین مسنترین نخستوزیر بریتانیاست که آخرین دوره در ۸۴ سالگی استعفا داد.
او چهار بار نیز مشاور خزانهداری بوده است. او در مناقشات ترکیه و بلغارستان، مصر و ایرلند حضوری پررنگ داشت. گلدستون در بین هوادارانش بهعنوان «پیرمرد بزرگ» شناخته میشد اما دیزرائیلی رهبر حزب محافظهکار او را تنها خطای خداوند مینامید نخستوزیری که به بریتانیا اجازه تسخیر مصر را داد]. فرزندش فرانسوا ژرژ پیکو نام کامل و برجسته پدر را بهعنوان نام خانوادگی برگزید گویی میخواست هیچ تردیدی برای هیچ کسی باقی نگذارد که فرزند کیست. بریتانیاییها- که «صدای رعدآسای» پیکو و منش مهربانانهاش واکنشی آلرژیک را در آنها برمیانگیخت- به شدت تکبر و تاثیرگذاری او را نادیده میگرفتند و او را به سادگی «موسیو پیکو»ی پیر مینامیدند. اما این دیپلمات فرانسوی ظاهرا بیتوجه [به منافع بریتانیاییها] بود. یک دیپلمات خشمگین بریتانیایی نوشت: «او یکی از معدود فرانسویهایی بود که انگار هرگز جوان نبوده است.»
اما فرانسوا ژرژ پیکوی ۴۳ ساله هم روزگاری جوان بود. او در ابتدا بهعنوان دانشجو پا جای پای پدر نهاد و در دانشگاه حقوق خواند. سپس در ۲۸ سالگی ناگهان رشتهاش را تغییر داد. زمانبندی تصمیمش برای دیپلمات شدن بسیار مهم است زیرا در سال ۱۹۱۹ این اتفاق رخ داد: همان سالی که بحران فاشودا رخ داد؛ افتضاحی که گروه فشار پدرش به شکلگیری آن کمک کرد. «فاشودا» و پیامدهایش بر سالهای اولیه فعالیت ژرژِ جوان در «اسکله دورسای» [اسکلهای در منطقه هفتم پاریس، بخشی از ساحل چپ رود سن و نام یک خیابان بلند در امتداد آن است. وزارت خارجه فرانسه در آنجا مستقر است و اغلب به شکلی تشبیهی وزارت خارجه دورسای نامیده میشود] غالب بود و تاثیر خود را نیز بر جای گذاشت. او که اعتقاد خود به عزم دولت فرانسه برای دفاع از منافع ملی را از دست داده بود به همراه همکاران و همفکرانش تصمیم گرفت در آینده با بریتانیاییها مذاکرات سختتر و «شدید»تری داشته باشد. یک سیاستمدار بریتانیایی رویکرد پیکوی فرانسوی را اینگونه خلاصه کرد: «هیچ چیز نمیداد در عوض مدعی همه چیز بود.»
در حالی که مارک سایکس به تاثیرات سیاسی نوسازی جهان عرب بیتوجه بود، پیکوی فرانسوی کاملا از آن آگاه بود. پیکو در حالی که بهعنوان کنسول فرانسه در بندر شکوفای بیروت اندکی پیش از جنگ جهانی اول خدمت میکرد، نامههایی از افسران جوانِ تحصیل کرده و جاهطلب عرب، وکلا و روزنامهنگارانی دریافت کرده بود که از فرانسه میخواستند به آنها کمک کند تا به هدفشان که خودمختاری در درون امپراتوری عثمانی بود برسند. اعراب حتی کنگرهای تشکیل داده بودند تا این هدف را در سال ۱۹۱۳ در پاریس به بحث بگذارند اما دولت فرانسه به دلیل سهمطلبی مالیاش از دوام عثمانی برای کمک به آنها بیمیل بود و ژرژ پیکو تنها میتوانست این رویکرد را به شکلی امیدوارانه و به دقت در آرشیو کارهای خود قرار دهد.
ادامه دارد...
ارسال نظر