پدر بازرگان، پسر فیلسوف
فلسفه ایرانی، عنوان پرونده این هفته است که به مناسبت روز اول خرداد ماه و بزرگداشت ملاصدرا، فیلسوف بزرگ سده یازدهم هجری تنظیم و فراهم شده است. فلسفه ملاصدرا در قرن گذشته از طریق چند متفکر اروپایی از جمله ادوارد براون و‌ هانری کربن به خوانندگان غربی معرفی شد. کربن چنان تحت‌تاثیر ملاصدرا و جهان نگری او قرار گرفت که از اندیشه‌های استادش، مارتین ‌هایدگر برید و به جهان فلسفه اسلامی ایرانی دل سپرد. در مطالب و مقالاتی که می‌خوانید به همین مقوله پرداخته‌ایم. گروه پرونده: آن‌طور که دکتر سیدحسین نصر می‌گوید، اندیشه‌های ملاصدرا محصول سنت فلسفی ابن‌سینا، ابن عربی و سهروردی است.
اما صدرالمتالهین که بود و در عالم فلسفه اسلامی، ایرانی چه کرد؟
ملاصدرا روز نهم جمادی‌الاول سال 980 ه.ق در شیراز چشم به جهان گشود. پدر او خواجه ابراهیم قوام، وزیر محمد میرزا یا همان شاه محمد خدابنده حکمران فارس بود. خواجه ابراهیم خود اهل حکمت و دانش بود و اگرچه در اثر تجارت به ثروت دست یافته بود و منصب عالی نیز در اختیار داشت، اما بی‌فرزند مانده بود. او روزی دست به دعا برداشت و به درگاه حق لابه و زاری کرد. دعای او مستجاب گشت و صاحب پسری شد که او را محمد (صدرالدین) نام نهاد. هانری کربن، فیلسوف معاصر فرانسوی که در باب زندگی و احوال و آثار ملاصدرا بسیار تحقیق کرده است به اینجا رسیده که پیشه اصلی خواجه ابراهیم بازرگانی بوده و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری می‌پرداخته است.
صدرالدین در مکتب‌خانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به پسر خواجه صرف و نحو بیاموزد. پس از وفات شاه طهماسب یکم و بروز ناامنی در شیراز، خواجه ابراهیم از بیم جان، خانواده خود را به سمت جنوب ایران برد.
پس از مرگ شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانواده‌اش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجره بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به‌کار مشغول شد.
سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و مشغول کار در حجره‌های بازرگانی پدرش شد.
صدرا در شش سالگی همراه پدر به قزوین رفت و این یکی از مهم‌ترین اسفار زندگی او بوده است، چرا که در آنجا شاگردی دو دانشمند بزرگ، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی و میرداماد را تجربه کرد. با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به شهر اصفهان (سال 1006 ه.ق) شیخ بهاءالدین و میرداماد نیز به همراه شاگردان خود به این شهر آمدند و بساط تدریس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا که در آن زمان 26 تا 27 سال داشت، از تحصیل بی‌نیاز شده بود و خود در فکر یافتن مبانی جدیدی در فلسفه بود و مکتب معروف خود را پایه‌گذاری می‌کرد.
سرگذشت و زندگانی ملاصدرا بسیار تاریک و مبهم است، معلوم نیست که وی تا چه سالی در اصفهان بوده و پس از آن به کجا رفته است. به نظر می‌رسد که وی پیش از سال ۱۰۱۰ هـ از اصفهان مهاجرت کرده و به شهر خود شیراز بازگشته است. در آنجا بسیاری از املاک و دارایی‌های پدرش را به فقرا بخشید. هنوز بخش‌هایی از آن املاک به صورت موقوفه امور خیریه در شیراز و فارس موجود است.
در شیراز او را آزردند. پس راهی قم شد و سپس در روستایی به نام کهَک در نزدیک شهر قم منزل گزید که آثار خانه اشرافی او در آن روستا هنوز باقی است. او خود در مقدمه کتاب «اسفار اربعه» می‌نویسد:
«من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته دلان بر ادای واجبات، کمر بستم و کوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه کتابی تألیف نمودم؛ زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و.... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی که گوش می‌شنود و چشم می‌بیند چگونه چنین فراغتی ممکن است...، ناچار ازهمراهی با مردم دل کندم و از انس با آنان مایوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان، و عزت و اهانت شان بی اعتنا شدم. آن گاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی، حقایق ربوی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را با کمک عقل و برهان می‌دانستم با شهود و عیان روشن‌تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست.»
همان‌طور که از این نوشته پیداست افسردگی و شکست روحی ملاصدرا سبب شد که تا مدتی درس و بحث را رها کند و درگوشه‌ای دنج در خانه‌اش واقع در کهک به ریاضت بنشیند. او پس از دوران پنج ساله سکوت و انزوا و کشف و شهود به میان مردم و شاگردانش بازگشت و مهم‌ترین آثار تالیفی خود از جمله اسفار اربعه را نوشت. تا حدود سال 1040 هـ / 1632 م در شهر قم ماند و در آن شهر یک حوزه فلسفی به وجود آورد و شاگردان بسیاری را پرورش داد دو تن از شاگردان معروف او به‌نام فیاض لاهیجی و فیض کاشانی هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و به ترویج مکتب او پرداختند.
در حدود سال ۱۰۳۹ ـ ۱۰۴۰ هـ / ۱۶۳۲ م ملاصدرا به شیراز بازگشت. عقیده برخی بر آن است که این بازگشت به سبب دعوت حاکم استان فارس یعنی اللهوردیخان از وی بوده، زیرا مدرسه‌ای را که پدرش امام قلیخان بنا کرده بود به پایان برده و آن را آماده برای تدریس فلسفه ساخته بود و با سابقه ارادتی که به ملاصدرا داشته وی را برای اداره علمی آن به شیراز دعوت کرده است.ملاصدرا هفت بار با پای پیاده به سفر حج رفت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکه و زیارت کعبه در شهر بصره بیمار شد و در ۷۱ سالگی چشم از جهان بربست و در همان‌جا به خاک سپرده شد.
در میان شاگردان حوزه‌های درس او فلاسفه و دانشمندانی بزرگ برخاسته اند، اما بسیار عجیب است که شاید به سبب پیوند ضعیف زندگی آنها با زندگی ملاصدرا، شاگردان نزدیک او مشهور نشده یا اگر در زمان خود مشهور بوده‌اند شهرت آنها به دوره ما نرسیده است.
از آثار مهم ملاصدرا می‌توان به این کتاب‌ها و رسالات اشاره کرد:
1. الحکمه المتعالیه فی الأسفار الأربعه العقلیه
تالیف این کتاب به تدریج از حدود سال ۱۰۱۵ (۱۶۰۵م) آغاز و تا سال‌های بعد از ۱۰۴۰ (۱۶۳۰م) ادامه داشته است.
2. تفسیر قرآن
این تفاسیر شامل ۱ـ سوره حدید، ۲ـ آیه الکرسی، ۳ـ سوره سجده، ۴ـ سوره زلزال، ۵ ـ آیه نور، سوره یس، سوره طارق ۶ـ سوره اعلی، ۷ـ سوره واقعه، ۸ـ سوره فاتحه، ۹ـ سوره جمعه و ۱۰ـ سوره بقره است.
3. شرح الهدایه
این کتاب شرحی است بر کتابی به نام هدایه که بر سنت فلسفه مشائی نوشته شده و برای آشنایی مقدماتی طلاب فلسفه به‌کار می‌رفته است.
4. المبدا و المعاد
نام دیگر آن نیز الحکمه المتعالیه بوده است و آن را می‌توان خلاصه نیمه دوم اسفار دانست. و از کتب مهم ملاصدرا شمرده می‌شود.
5. المظاهر الالهیه
۶. حدوث العالم
7. اکسیر العارفین
۸. الحشر
9. المشاعر
کتاب کوچکی است درباره وجود و موضوعات پیرامونی آن که کتابی عمیق و پرمایه است. این کتاب را پروفسور هانری کربن به زبان فرانسه ترجمه کرده و مقدمه‌ای بر آن نگاشته است. اخیرا به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است.pic۱
10. الواردات القلبیه
۱۱. ایقاظ النائمین
12. المسائل القدسیه
۱۳. عرشیه
14. الشواهد الربوبیه
۱۵. شرح شفا
16. حاشیه بر شرح حکمه الاشراق
این کتاب «تعلیقه» و شرح پاورقی بر کتاب حکمه الاشراق سهروردی و شرح قطب الدین شیرازی بر آن است. pic۲
17. اتحاد عاقل و معقول
۱۸. اجوبه المسائل
19. اتصاف الماهیه بالوجود
۲۰. التشخص
21. سریان نور الوجود
۲۲. لمیه اختصاص المنطقه
23. خلق الاعمال
۲۴. قضا و قدر
25. زاد المسافر
۲۶. شواهد الربوبیه
27. مزاج
۲۸. متشابهات القرآن
29. اصالت جعل وجود
۳۰. الحشریه
31. الالفاظ المفرده
۳۲. رد شبهات ابلیس
33. سه اصل
این کتاب تنها کتاب ملاصدرا به‌زبان فارسی است که در آن به بهانه سه اصل اصلی اخلاقی، به موضوعات اخلاقی و تربیتی دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.
34. کسر اصنام الجاهلیه
۳۵. التنقیح
کتابی است که به‌طور فشرده به منطق صوری پرداخته و برای آموزش، کتاب مناسبی است.pic3
۳۶. التصور و التصدیق
37. دیوان شعر
از ملاصدرا اشعاری علمی و عرفانی باقی مانده که به‌زبان فارسی است.
38. مجموعه یادداشت‌های علمی ـ ادبی
۳۹. نامه و مکاتبات
از نامه‌های ملاصدرا به جز چند نامه که بین او و استادش میرداماد مبادله شده چیزی باقی نمانده است.
روز اول خرداد ماه به‌عنوان روز بزرگداشت ملاصدرا نام‌گذاری شده است. از این رو در پرونده این هفته به زندگی، آثار و تاثیرات او پرداخته‌ایم.