رفتارشناسی مخاطبان تلویزیون به بهانه رقابت مسابقه «خنداننده برتر»
فضای غبارآلود جوزدگی!
علیرضا مجمع
واقعا کسی فکر نمیکرد کمدینهایی که قرار بود برای ساعتی کوتاه تماشاگر را بخندانند، در یک رقابت شانه به شانه برای گرفتن رای قرار بگیرند و بازیشان آلوده به سیاستبازیهایی شود که بعد اصلی ماجرا را زیر سوال ببرد. برای روزهایی فراموش شد که این خندانندهها اسمشان روی خودشان است.
اینها یا بازیگرند، یا نویسنده که با متنهای از پیش تعیین شده یا فیالبداهه در قالب بیان موضوعی یا خاطراتی از زندگی شخصیشان روی صحنه میروند ودر حضور تماشاگر برنامهای خندهدار اجرا میکنند.
واقعا کسی فکر نمیکرد کمدینهایی که قرار بود برای ساعتی کوتاه تماشاگر را بخندانند، در یک رقابت شانه به شانه برای گرفتن رای قرار بگیرند و بازیشان آلوده به سیاستبازیهایی شود که بعد اصلی ماجرا را زیر سوال ببرد. برای روزهایی فراموش شد که این خندانندهها اسمشان روی خودشان است.
اینها یا بازیگرند، یا نویسنده که با متنهای از پیش تعیین شده یا فیالبداهه در قالب بیان موضوعی یا خاطراتی از زندگی شخصیشان روی صحنه میروند ودر حضور تماشاگر برنامهای خندهدار اجرا میکنند.
علیرضا مجمع
واقعا کسی فکر نمیکرد کمدینهایی که قرار بود برای ساعتی کوتاه تماشاگر را بخندانند، در یک رقابت شانه به شانه برای گرفتن رای قرار بگیرند و بازیشان آلوده به سیاستبازیهایی شود که بعد اصلی ماجرا را زیر سوال ببرد. برای روزهایی فراموش شد که این خندانندهها اسمشان روی خودشان است.
اینها یا بازیگرند، یا نویسنده که با متنهای از پیش تعیین شده یا فیالبداهه در قالب بیان موضوعی یا خاطراتی از زندگی شخصیشان روی صحنه میروند ودر حضور تماشاگر برنامهای خندهدار اجرا میکنند. این اجرا یا موفق میشود و رای مردم را میگیرد، یا مثل بسیاری از اجراها ناموفق از آب درمیآید و از دور رقابت «خنداننده برتر» حذف میشوند. نمونه نقیض این مساله اما تنها برای جواد رضویان در رقابت با علیرضا خمسه اتفاق افتاد که به گفته خودش هیچ متنی آماده نکرده بود، اما بازی را از خمسه برد.
همه این موارد در این مسابقه پر طرفدار رخ داد. اما سوی سیاه ماجرا زمانی بود که امیر مهدی ژوله؛همکار نویسنده مهران مدیری در کارهای اخیرش مقابل بازیگر ستاره سینمای ایران؛ امین حیایی قرار گرفت و برای گرفتن رای مردم با او مسابقه داد. جنبه تاریک این مجموعه مسابقهها جایی بود که برخی از همین مردم با شائبههای سیاسی ژوله را در یک کفه ترازو و امین حیایی را در کفه دیگر قرار دادند و برایشان تبلیغ کردند تا به مرحله بالاتر بیایند.
علی حاتمی میگوید جماعت خواب، اجتماع خواب زده، جامعه چرتی!
خدا بیامرز علی حاتمی در سریال ماندگارش؛ «هزار دستان» دیالوگهای درخشانی نوشته است. یکی از چند بخش از دیالوگهای خوب کار مربوط به فصل تهران قدیم است؛جایی که رضا تفنگچی خائنین به ملت را بر اساس حکم کمیتهای به نام «کمیته مجازات» ترور میکند. قربانی اولین ترور اسماعیل خان؛ رئیس انبار غله تهران بود. زمانی که اسماعیل خان ترور شد، مفتش آن زمان اداره تامینات تهران به سراغ مردم میرود برای بازجویی. مردم همه از ماجرا اظهار بیاطلاعی میکنند و هرکدام به بهانهای خود را بیخبر جلوه میدهد. مفتش دیالوگ درخشانی بعد از این بازجوییها دارد که با این دو سه کلمه شروع میشود: «جماعت خواب، اجتماع خوابزده، جامعه چرتی» اشاره حاتمی در این دیالوگ به بیتفاوتی مردم به امری است که کنار گوششان اتفاق افتاده است و هرکدام از آنها میتوانند با دادن سرنخی کمک کنند تا قاتل پیدا شود.
این دیالوگ را حاتمی برای تهران قدیم و مردم آن زمان نوشته بود. اگر فضای حال را به ماجرا اضافه کنیم احتمالا داستان پرداز فقید سینمای ایران به خصوصیاتی که در این دیالوگ نوشته است، جو زدگی را هم اضافه میکرد. جوزدگی از نوع مسابقه خنداننده برتر. این جوزدگی البته سابقهای هم در سینمای ایران دارد. در آغاز سال ۹۰ وقتی «اخراجیها۳» و «جدایی نادر از سیمین» همزمان با هم اکران شد عدهای چو انداختند که دهنمکی مربوط به فلان گروه سیاسی است و باید فیلمش و خودش زمین زده شود، پس بنابر این اصغر فرهادی و فیلمش را حمایت کنیم تا بفروشد و اخراجیهای دهنمکی زمین بخورد. این شد که در آن زمان فیلم فرهادی بیش از سه میلیارد تومان فروخت. البته اخراجیها هم بر خلاف میل آن عده فروخت، اما همین ماجرا تنور سینما را در آن عید بهیاد ماندنی گرمتر کرد. این آلودگی به جوزدگی در مسابقه ژوله و حیایی هم خودش را نشان داد. فردای مسابقه این دو عکسی از ژوله بیرون آمد که رئیسجمهور سابق ایران او را در آغوش گرفته بود و همزمان عکسهایی از امین حیایی در فیلم «قلادههای طلا» که به عقیده عدهای فیلمی ضد مردمی تلقی میشود، فضای وب را پر کرد.
این شد نماینده مردم و آن یکی شد سمبل ضدمردم. هنوز یادمان نرفته که علیرام نورایی برای بازی در همین فیلم «قلادههای طلا» جلوی تئاتر شهر کتک خورد و متهم شد به ضدمردم بودن. این رویه البته به کمک ژوله آمد و او در رقابتی تنگاتنگ امین حیایی را شکست داد! اما واقعا این نشان میدهد او با مردم است و دیگری ضدمردم؟! اصلا چه کسی تعیین میکند یکی با مردم است و دیگری ضدمردم؟! ملاکهای تعیین این مصداق سالهاست گم شده است. آیا کسانی که اخراجیهای یک و دوی دهنمکی را پرفروش کردند، مردم نبودند و تماشاگرانی که فیلم اصغر فرهادی را دیدند در جبهه مردم قرار داشتند؟! غبار جوزدگی ملاک و معیارها را حتی برای تحلیلگران هم بههم زده است. این میشود که انبوه جمعیتی که به تشییع جنازه مرتضی پاشایی آمدند، تحلیلهای منتقدان خواننده فقید جوان را باعث شدند و زیر تیغ انتقادها از این جوزدگی رفتند. پیام این اتفاق تنها جوزدگی است و بس. آلودگی یک اتفاق ساده فرهنگی که قرار است مردم را شاد کند به سیاستی که بزرگان میگویند؛ پدر و مادر ندارد، سمت و سویی به این مسابقه داد که اگر قرار بود جدی گرفته شود، دیگر آن اعتباری را نداشت که از آن انتظار میرفت. سیاست با فرهنگ همین کار را میکند، نابودش میکند. اینجا البته امین حیایی قربانی رفتار ناآگاهانه مردمی شد که همهچیز را با هم مخلوط کردند و در نهایت نتیجهای هم از این رفتار نگرفتند.
آلفرد هیچکاک میگوید بازیگران یک گله گاوند!
آلفرد هیچکاک نظر معروفی دارد که اکثر بازیگرانی که برایش کار کردهاند آن را نقل کردهاند. او همه اجزای یک فیلم سینمایی را تنها بهعنوان ابزاری برای خلق تصویری میدانست که نویسنده فیلمنامه آن را نوشته و خودش آن را دکوپاژ کرده است. یعنی همه چیز در خدمت خلق آن تصویری است که قبلا به آن فکر شده بود. همهچیز یعنی فیلمبردار و صدابردار و بازیگر و طراح صحنه و خلاصه همهچیز. هیچکاک تا آنجا پیش میرفت که میگفت وقتی روز اول فیلمبرداری میرسد، کاری دیگر برای انجام دادن ندارم، چون همه کارها را در دکوپاژم کردهام، فیلمبردار فقط باید فیلم بگیرد و بازیگران هم باید بازی کنند. این ایدئولوژی هیچکاک به این جمله ختم شد که گفت:
«بازیگران یک گله گاوند!» این جمله شاید در ابتدا توهینآمیز جلوه کند، اما در پس خود معنایی بیشتر از وجه توهینآمیزش دارد؛ یعنی بازیگر فقط باید به حرف کارگردانش گوش کند و همان را اجرا کند. خلاقیتی هم اگر دارد با نظر کارگردان به کار اضافه کند. جهانبینی غریبی است که در مواجهه اخیر ژوله و حیایی و برای دفاع از امین حیایی میشود آن را استفاده کرد.
اگر نخواهیم تئوری هیچکاک را در اینباره بیان کنیم، اما در این آشفته بازار سینمای ایران که بازیگر فرصت زیادی برای ارائه خودش ندارد، برای امنیت تامین معاش نمیتواند پیشنهادهای بازیش را رد کند. این بازیگر اسمش نمیشود ضدمردم. اگر دنبال عنصرضد مردم در این چارچوب میگردید باید یقه نویسنده و کارگردان هر فیلمی را برای زدن این انگها بگیرید، نه هنرپیشهای که در بهترین حالت فقط دارد نقش بازی میکند و نگاه و ایدئولوژیای هم از خودش ندارد. حیایی در این بازی قربانی فضای بیمارگونه ایدئولوژیزدگی این جامعه شد.
واقعا کسی فکر نمیکرد کمدینهایی که قرار بود برای ساعتی کوتاه تماشاگر را بخندانند، در یک رقابت شانه به شانه برای گرفتن رای قرار بگیرند و بازیشان آلوده به سیاستبازیهایی شود که بعد اصلی ماجرا را زیر سوال ببرد. برای روزهایی فراموش شد که این خندانندهها اسمشان روی خودشان است.
اینها یا بازیگرند، یا نویسنده که با متنهای از پیش تعیین شده یا فیالبداهه در قالب بیان موضوعی یا خاطراتی از زندگی شخصیشان روی صحنه میروند ودر حضور تماشاگر برنامهای خندهدار اجرا میکنند. این اجرا یا موفق میشود و رای مردم را میگیرد، یا مثل بسیاری از اجراها ناموفق از آب درمیآید و از دور رقابت «خنداننده برتر» حذف میشوند. نمونه نقیض این مساله اما تنها برای جواد رضویان در رقابت با علیرضا خمسه اتفاق افتاد که به گفته خودش هیچ متنی آماده نکرده بود، اما بازی را از خمسه برد.
همه این موارد در این مسابقه پر طرفدار رخ داد. اما سوی سیاه ماجرا زمانی بود که امیر مهدی ژوله؛همکار نویسنده مهران مدیری در کارهای اخیرش مقابل بازیگر ستاره سینمای ایران؛ امین حیایی قرار گرفت و برای گرفتن رای مردم با او مسابقه داد. جنبه تاریک این مجموعه مسابقهها جایی بود که برخی از همین مردم با شائبههای سیاسی ژوله را در یک کفه ترازو و امین حیایی را در کفه دیگر قرار دادند و برایشان تبلیغ کردند تا به مرحله بالاتر بیایند.
علی حاتمی میگوید جماعت خواب، اجتماع خواب زده، جامعه چرتی!
خدا بیامرز علی حاتمی در سریال ماندگارش؛ «هزار دستان» دیالوگهای درخشانی نوشته است. یکی از چند بخش از دیالوگهای خوب کار مربوط به فصل تهران قدیم است؛جایی که رضا تفنگچی خائنین به ملت را بر اساس حکم کمیتهای به نام «کمیته مجازات» ترور میکند. قربانی اولین ترور اسماعیل خان؛ رئیس انبار غله تهران بود. زمانی که اسماعیل خان ترور شد، مفتش آن زمان اداره تامینات تهران به سراغ مردم میرود برای بازجویی. مردم همه از ماجرا اظهار بیاطلاعی میکنند و هرکدام به بهانهای خود را بیخبر جلوه میدهد. مفتش دیالوگ درخشانی بعد از این بازجوییها دارد که با این دو سه کلمه شروع میشود: «جماعت خواب، اجتماع خوابزده، جامعه چرتی» اشاره حاتمی در این دیالوگ به بیتفاوتی مردم به امری است که کنار گوششان اتفاق افتاده است و هرکدام از آنها میتوانند با دادن سرنخی کمک کنند تا قاتل پیدا شود.
این دیالوگ را حاتمی برای تهران قدیم و مردم آن زمان نوشته بود. اگر فضای حال را به ماجرا اضافه کنیم احتمالا داستان پرداز فقید سینمای ایران به خصوصیاتی که در این دیالوگ نوشته است، جو زدگی را هم اضافه میکرد. جوزدگی از نوع مسابقه خنداننده برتر. این جوزدگی البته سابقهای هم در سینمای ایران دارد. در آغاز سال ۹۰ وقتی «اخراجیها۳» و «جدایی نادر از سیمین» همزمان با هم اکران شد عدهای چو انداختند که دهنمکی مربوط به فلان گروه سیاسی است و باید فیلمش و خودش زمین زده شود، پس بنابر این اصغر فرهادی و فیلمش را حمایت کنیم تا بفروشد و اخراجیهای دهنمکی زمین بخورد. این شد که در آن زمان فیلم فرهادی بیش از سه میلیارد تومان فروخت. البته اخراجیها هم بر خلاف میل آن عده فروخت، اما همین ماجرا تنور سینما را در آن عید بهیاد ماندنی گرمتر کرد. این آلودگی به جوزدگی در مسابقه ژوله و حیایی هم خودش را نشان داد. فردای مسابقه این دو عکسی از ژوله بیرون آمد که رئیسجمهور سابق ایران او را در آغوش گرفته بود و همزمان عکسهایی از امین حیایی در فیلم «قلادههای طلا» که به عقیده عدهای فیلمی ضد مردمی تلقی میشود، فضای وب را پر کرد.
این شد نماینده مردم و آن یکی شد سمبل ضدمردم. هنوز یادمان نرفته که علیرام نورایی برای بازی در همین فیلم «قلادههای طلا» جلوی تئاتر شهر کتک خورد و متهم شد به ضدمردم بودن. این رویه البته به کمک ژوله آمد و او در رقابتی تنگاتنگ امین حیایی را شکست داد! اما واقعا این نشان میدهد او با مردم است و دیگری ضدمردم؟! اصلا چه کسی تعیین میکند یکی با مردم است و دیگری ضدمردم؟! ملاکهای تعیین این مصداق سالهاست گم شده است. آیا کسانی که اخراجیهای یک و دوی دهنمکی را پرفروش کردند، مردم نبودند و تماشاگرانی که فیلم اصغر فرهادی را دیدند در جبهه مردم قرار داشتند؟! غبار جوزدگی ملاک و معیارها را حتی برای تحلیلگران هم بههم زده است. این میشود که انبوه جمعیتی که به تشییع جنازه مرتضی پاشایی آمدند، تحلیلهای منتقدان خواننده فقید جوان را باعث شدند و زیر تیغ انتقادها از این جوزدگی رفتند. پیام این اتفاق تنها جوزدگی است و بس. آلودگی یک اتفاق ساده فرهنگی که قرار است مردم را شاد کند به سیاستی که بزرگان میگویند؛ پدر و مادر ندارد، سمت و سویی به این مسابقه داد که اگر قرار بود جدی گرفته شود، دیگر آن اعتباری را نداشت که از آن انتظار میرفت. سیاست با فرهنگ همین کار را میکند، نابودش میکند. اینجا البته امین حیایی قربانی رفتار ناآگاهانه مردمی شد که همهچیز را با هم مخلوط کردند و در نهایت نتیجهای هم از این رفتار نگرفتند.
آلفرد هیچکاک میگوید بازیگران یک گله گاوند!
آلفرد هیچکاک نظر معروفی دارد که اکثر بازیگرانی که برایش کار کردهاند آن را نقل کردهاند. او همه اجزای یک فیلم سینمایی را تنها بهعنوان ابزاری برای خلق تصویری میدانست که نویسنده فیلمنامه آن را نوشته و خودش آن را دکوپاژ کرده است. یعنی همه چیز در خدمت خلق آن تصویری است که قبلا به آن فکر شده بود. همهچیز یعنی فیلمبردار و صدابردار و بازیگر و طراح صحنه و خلاصه همهچیز. هیچکاک تا آنجا پیش میرفت که میگفت وقتی روز اول فیلمبرداری میرسد، کاری دیگر برای انجام دادن ندارم، چون همه کارها را در دکوپاژم کردهام، فیلمبردار فقط باید فیلم بگیرد و بازیگران هم باید بازی کنند. این ایدئولوژی هیچکاک به این جمله ختم شد که گفت:
«بازیگران یک گله گاوند!» این جمله شاید در ابتدا توهینآمیز جلوه کند، اما در پس خود معنایی بیشتر از وجه توهینآمیزش دارد؛ یعنی بازیگر فقط باید به حرف کارگردانش گوش کند و همان را اجرا کند. خلاقیتی هم اگر دارد با نظر کارگردان به کار اضافه کند. جهانبینی غریبی است که در مواجهه اخیر ژوله و حیایی و برای دفاع از امین حیایی میشود آن را استفاده کرد.
اگر نخواهیم تئوری هیچکاک را در اینباره بیان کنیم، اما در این آشفته بازار سینمای ایران که بازیگر فرصت زیادی برای ارائه خودش ندارد، برای امنیت تامین معاش نمیتواند پیشنهادهای بازیش را رد کند. این بازیگر اسمش نمیشود ضدمردم. اگر دنبال عنصرضد مردم در این چارچوب میگردید باید یقه نویسنده و کارگردان هر فیلمی را برای زدن این انگها بگیرید، نه هنرپیشهای که در بهترین حالت فقط دارد نقش بازی میکند و نگاه و ایدئولوژیای هم از خودش ندارد. حیایی در این بازی قربانی فضای بیمارگونه ایدئولوژیزدگی این جامعه شد.
ارسال نظر