گفتوگوی «دنیای اقتصاد» با یک روانشناس بالینی؛
آیا افسردهایم؟
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- یکی از شایعترین اختلالهای روانی در جامعه انسانی، افسردگی است، که نرخ شیوع آن در جامعه زنان دو برابر مردان بوده و بهقدری شایع است که به آن لقب سرماخوردگی را دادهاند. به گفته کارشناسان این بیماری پنهان که تبعات بسیاری درپی دارد روزبهروز درحال افزایش است، کمبود شادی و نشاط و نداشتن هدف در زندگی از عمده عوامل بروز این بیماری هستند که فراهم بودن بستر مناسب زیستی در جامعه میتواند به کاهش این بیماری کمک کند. با دکتر نگار اصغریپور، روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد درباره بیماری افسردگی، علتهای شیوع و راههای مقابله با آن گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
دنیای اقتصاد، ضحی زردکانلو- یکی از شایعترین اختلالهای روانی در جامعه انسانی، افسردگی است، که نرخ شیوع آن در جامعه زنان دو برابر مردان بوده و بهقدری شایع است که به آن لقب سرماخوردگی را دادهاند. به گفته کارشناسان این بیماری پنهان که تبعات بسیاری درپی دارد روزبهروز درحال افزایش است، کمبود شادی و نشاط و نداشتن هدف در زندگی از عمده عوامل بروز این بیماری هستند که فراهم بودن بستر مناسب زیستی در جامعه میتواند به کاهش این بیماری کمک کند. با دکتر نگار اصغریپور، روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد درباره بیماری افسردگی، علتهای شیوع و راههای مقابله با آن گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
بهعنوان سوال نخست درمورد بیماری افسردگی و علتهای بروز آن کمی توضیح دهید.
بیماری افسردگی علتهای طبی و روانشناختی دارد. در توضیح علل طبی این بیماری باید گفت وقتی یکسری از انتقالدهندههای عصبی در بدن و تعادل شیمیایی برخی از هرمونها بههم میریزد، افسردگی ایجاد میشود، برای همین با تجویز دارو میزان این هورمونها در بدن تنظیم میشود. وراثت هم عامل سببشناسی این بیماری است، مثلا در خانوادهای که مادر افسرده است احتمال افسردگی فرزند نیز افزایش مییابد. علل روانشناختی افسردگی چنددسته میشود، علت اصلی آن تفکر ناکارآمد فرد است که براثر یکسری از تحریفها یا خطاهای شناختی اتفاق میافتد، یعنی فرد واقعیت را تحریف میکند، مثلا در بخشی از زندگی شکست میخورد و خود را بهطور کل آدم شکستخورده تلقی میکند، یا دارای تفکر سیاه و سفیدی است که همه چیز را صفر و صدی میبیند.
چهکسانی بیشتر در معرض ابتلا به بیماری افسردگی قرار دارند؟
بیشتر آدمهایی دچار فسردگی میشوند که کنترلی روی زندگی خود ندارند، احساس میکنند هر تلاشی میکنند به در بسته میخورند.یکسری از ویژگیهای شخصیتی هم فرد را در معرض افسردگی قرار میدهد، مثل حساسیتپذیری در برابر استرسها. کسانیکه سطح تاب و تحملشان در برابر تنشها و استرس روزمره کم است، وقتی تفکرات ناکارآمد با عوامل محیطی همراه میشود، مثلا محیطی که فشار و تشنج در آن زیاد است، یا وقتی که حمایت کافی از اطرافیان دریافت نمیکنند، در معرض افسردگی قرار میگیرند.
بهنظر شما دلیل اینکه خانمها بیشتر در معرض افسردگی قرار دارند، چیست؟
افسردگی در زنان بیشتر بهخاطر تغییرات هورمونی مثل افسردگی دوران یائسگی و افسردگی دوران زایمان است که پنجاه درصد خانمها آن را تجربه میکنند. براساس آمار سال ۱۳۹۰ که در پیمایش ملی سلامت روان در کشور بررسی شد، نرخ افسردگی در زنان ۴/ ۱۵ درصد گزارش شد.
طی سالهای اخیر براساس مشاهدات شخصی خودتان آمار مراجعهکنندگان به کلینیکهای روانشناسی چگونه بوده است ؟
معمولا تعداد مراجعهکنندگان خانم بیشتر است اما براساس تجربه کاری خودم باید بگویم که آمار افسردگی به وضوح در کشور افزایش پیدا کرده است.عوامل خانوادگی مثل فشار اقتصادی، مدیریت امور زندگی، مشغله کاری و تنشهای روابط بینفردی در تشدید افسردگی تأثیرگذار است اما آنچه مهم است راهکارهایی است که افراد برای پرداختن به این فشارها و استرسها بهکار میبرند، مثلا ممکن است یک خانم نتواند عصبانیت و ناراحتی خود را تخلیه کند و این فشار عصبی در قالب افسردگی بروز پیدا کند.
شما چه راهکارهای را برای درمان و مقابله با بیماری افسردگی پیشنهاد میکنید؟
افسردگی یکسری ملاک دارد، یعنی اگر علائمی مثل اختلال در خواب، اختلال در اشتها، لذت نبردن از فعالیتهای روزمره، سرزنش کردن خود، تصمیمگیری با شک و تردید، بیحوصله بودن و... در فرد به مدت دو هفته، ادامه داشته باشد، آن فرد افسرده است. زمانی که فرد نتواند عملکرد روزانه خود را انجام دهد، یعنی نیاز به درمان دارد، خیلیها به اشتباه فکر میکنند که گذشت زمان منجر به بهبود حالشان میشود ولی بیمار لازم است برای درمان به روانشناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کند، اگر لازم است دارو مصرف کند و یا با رواندرمانی طی جلسات منظم حال خود را بهتر کند و مهمترین عامل نیز این است که دوران درمان بهطور کامل طی شود و نصفه و نیمه رها نشود. در رویکردهای رواندرمانی نیز یکی از رواندرمانیهایی که خیلی میتواند مفید باشد درمانهای شناختی رفتاری است، این درمانها همزمان هم روی افکار ناکارآمد فرد کار میکنند و هم روی رفتارهای غیرموثر، این دو مسیر کمک میکنند تا افسردگی فرد کمتر و کمتر شود و بتواند احساس آرامش و شادمانی را تجربه کند.
نقش اطرافیان بهخصوص همسران بیماران مبتلا به افسردگی را در بهبود حالشان چقدر حائز اهمیت میدانید؟
حمایت اجتماعی یک عامل خیلی مهم برای پیشگیری و درمان افسردگی است، بنابراین نقش همسر بهعنوان یک منبع مهم حمایتکننده اجتماعی حائز اهمیت است، وقتی فرد بیمار همسر حمایتکننده داشته باشد، میتواند احساسهای منفی خود را از بین ببرد، یک همسر حمایتکننده میتواند فرد افسرده را برای تکامل درمان تشویق کند.
تبعات بیماری افسردگی مخصوصا برای اطرافیان بیمار چه چیزهایی میتواند باشد؟
مسلما وقتی یک فرد حس خوبی درمورد خودش ندارد، این حس منفی، رخوت و بیحوصلگی به اطرافیانش نیز سرایت میکند، جدا از اینکه فرد افسرده توانایی مدیریت کارهای روزمره خود را ندارد، حس نشاط و شادابی را نیز نمیتواند داشته باشد، مادر که مهمترین پایگاه عاطفی در خانه است وقتی نتواند حس شادابی را به اعضای خانواده منتقل کند قطعا در غمگینی روح جمعی آن خانواده تاثیرگذار است و نیز از عهده تکالیف اجتماعی خود نمیتواند بربیاید و در واقع سیکل معیوبی شکل میگیرد.
همه افراد جامعه به نوعی در معرض آسیبهای بیماری افسردگی قرار دارند، برای پیشگیری از بروز این بیماری چه راهکاری وجود دارد؟
یکی از راه حلها پرداختن به فعالیتهای لذت بخش است، یعنی یک زمانهایی را فقط و فقط صرف فعالیتهای لذت بخش فردی کنیم و آن را در برنامه منظم روزانه خود بگنجانیم، ممکن است آن فعالیت، ورزشکردن، کتاب خواندن، موسیقی گوش دادن و یا ... باشد. نکته مهم دیگر این است که باید زمانهای مشخصی را به روابط بین فردی خود اختصاص دهیم، مثلا بودن با دوستانمان و بودن در جمعی که برای ما لذت بخش است به پیشگیری از این بیماری کمک میکند. هدفمند بودن در زندگی نیز خیلی مهم است. اینکه بدانیم در زندگی خود دنبال چه چیزی هستیم مهمترین عامل سرزنده و شاداب بودن است.
بهعنوان سوال نخست درمورد بیماری افسردگی و علتهای بروز آن کمی توضیح دهید.
بیماری افسردگی علتهای طبی و روانشناختی دارد. در توضیح علل طبی این بیماری باید گفت وقتی یکسری از انتقالدهندههای عصبی در بدن و تعادل شیمیایی برخی از هرمونها بههم میریزد، افسردگی ایجاد میشود، برای همین با تجویز دارو میزان این هورمونها در بدن تنظیم میشود. وراثت هم عامل سببشناسی این بیماری است، مثلا در خانوادهای که مادر افسرده است احتمال افسردگی فرزند نیز افزایش مییابد. علل روانشناختی افسردگی چنددسته میشود، علت اصلی آن تفکر ناکارآمد فرد است که براثر یکسری از تحریفها یا خطاهای شناختی اتفاق میافتد، یعنی فرد واقعیت را تحریف میکند، مثلا در بخشی از زندگی شکست میخورد و خود را بهطور کل آدم شکستخورده تلقی میکند، یا دارای تفکر سیاه و سفیدی است که همه چیز را صفر و صدی میبیند.
چهکسانی بیشتر در معرض ابتلا به بیماری افسردگی قرار دارند؟
بیشتر آدمهایی دچار فسردگی میشوند که کنترلی روی زندگی خود ندارند، احساس میکنند هر تلاشی میکنند به در بسته میخورند.یکسری از ویژگیهای شخصیتی هم فرد را در معرض افسردگی قرار میدهد، مثل حساسیتپذیری در برابر استرسها. کسانیکه سطح تاب و تحملشان در برابر تنشها و استرس روزمره کم است، وقتی تفکرات ناکارآمد با عوامل محیطی همراه میشود، مثلا محیطی که فشار و تشنج در آن زیاد است، یا وقتی که حمایت کافی از اطرافیان دریافت نمیکنند، در معرض افسردگی قرار میگیرند.
بهنظر شما دلیل اینکه خانمها بیشتر در معرض افسردگی قرار دارند، چیست؟
افسردگی در زنان بیشتر بهخاطر تغییرات هورمونی مثل افسردگی دوران یائسگی و افسردگی دوران زایمان است که پنجاه درصد خانمها آن را تجربه میکنند. براساس آمار سال ۱۳۹۰ که در پیمایش ملی سلامت روان در کشور بررسی شد، نرخ افسردگی در زنان ۴/ ۱۵ درصد گزارش شد.
طی سالهای اخیر براساس مشاهدات شخصی خودتان آمار مراجعهکنندگان به کلینیکهای روانشناسی چگونه بوده است ؟
معمولا تعداد مراجعهکنندگان خانم بیشتر است اما براساس تجربه کاری خودم باید بگویم که آمار افسردگی به وضوح در کشور افزایش پیدا کرده است.عوامل خانوادگی مثل فشار اقتصادی، مدیریت امور زندگی، مشغله کاری و تنشهای روابط بینفردی در تشدید افسردگی تأثیرگذار است اما آنچه مهم است راهکارهایی است که افراد برای پرداختن به این فشارها و استرسها بهکار میبرند، مثلا ممکن است یک خانم نتواند عصبانیت و ناراحتی خود را تخلیه کند و این فشار عصبی در قالب افسردگی بروز پیدا کند.
شما چه راهکارهای را برای درمان و مقابله با بیماری افسردگی پیشنهاد میکنید؟
افسردگی یکسری ملاک دارد، یعنی اگر علائمی مثل اختلال در خواب، اختلال در اشتها، لذت نبردن از فعالیتهای روزمره، سرزنش کردن خود، تصمیمگیری با شک و تردید، بیحوصله بودن و... در فرد به مدت دو هفته، ادامه داشته باشد، آن فرد افسرده است. زمانی که فرد نتواند عملکرد روزانه خود را انجام دهد، یعنی نیاز به درمان دارد، خیلیها به اشتباه فکر میکنند که گذشت زمان منجر به بهبود حالشان میشود ولی بیمار لازم است برای درمان به روانشناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کند، اگر لازم است دارو مصرف کند و یا با رواندرمانی طی جلسات منظم حال خود را بهتر کند و مهمترین عامل نیز این است که دوران درمان بهطور کامل طی شود و نصفه و نیمه رها نشود. در رویکردهای رواندرمانی نیز یکی از رواندرمانیهایی که خیلی میتواند مفید باشد درمانهای شناختی رفتاری است، این درمانها همزمان هم روی افکار ناکارآمد فرد کار میکنند و هم روی رفتارهای غیرموثر، این دو مسیر کمک میکنند تا افسردگی فرد کمتر و کمتر شود و بتواند احساس آرامش و شادمانی را تجربه کند.
نقش اطرافیان بهخصوص همسران بیماران مبتلا به افسردگی را در بهبود حالشان چقدر حائز اهمیت میدانید؟
حمایت اجتماعی یک عامل خیلی مهم برای پیشگیری و درمان افسردگی است، بنابراین نقش همسر بهعنوان یک منبع مهم حمایتکننده اجتماعی حائز اهمیت است، وقتی فرد بیمار همسر حمایتکننده داشته باشد، میتواند احساسهای منفی خود را از بین ببرد، یک همسر حمایتکننده میتواند فرد افسرده را برای تکامل درمان تشویق کند.
تبعات بیماری افسردگی مخصوصا برای اطرافیان بیمار چه چیزهایی میتواند باشد؟
مسلما وقتی یک فرد حس خوبی درمورد خودش ندارد، این حس منفی، رخوت و بیحوصلگی به اطرافیانش نیز سرایت میکند، جدا از اینکه فرد افسرده توانایی مدیریت کارهای روزمره خود را ندارد، حس نشاط و شادابی را نیز نمیتواند داشته باشد، مادر که مهمترین پایگاه عاطفی در خانه است وقتی نتواند حس شادابی را به اعضای خانواده منتقل کند قطعا در غمگینی روح جمعی آن خانواده تاثیرگذار است و نیز از عهده تکالیف اجتماعی خود نمیتواند بربیاید و در واقع سیکل معیوبی شکل میگیرد.
همه افراد جامعه به نوعی در معرض آسیبهای بیماری افسردگی قرار دارند، برای پیشگیری از بروز این بیماری چه راهکاری وجود دارد؟
یکی از راه حلها پرداختن به فعالیتهای لذت بخش است، یعنی یک زمانهایی را فقط و فقط صرف فعالیتهای لذت بخش فردی کنیم و آن را در برنامه منظم روزانه خود بگنجانیم، ممکن است آن فعالیت، ورزشکردن، کتاب خواندن، موسیقی گوش دادن و یا ... باشد. نکته مهم دیگر این است که باید زمانهای مشخصی را به روابط بین فردی خود اختصاص دهیم، مثلا بودن با دوستانمان و بودن در جمعی که برای ما لذت بخش است به پیشگیری از این بیماری کمک میکند. هدفمند بودن در زندگی نیز خیلی مهم است. اینکه بدانیم در زندگی خود دنبال چه چیزی هستیم مهمترین عامل سرزنده و شاداب بودن است.
ارسال نظر