نیروی کار ارزانی که در قشربندی و بی‌تفاوتی اجتماعی می‌میرد

محسن سلیمانی فاخر
کارشناس ارشد جامعه‌شناسی

«شاکتی گواین »در کتاب تجسم خلاق می‌نویسد: حقیقت این است که درون ما چیزی که بتواند آزارمان دهد وجود ندارد، تنها ترس از تجربه کردن احساساتمان می‌تواند ما را در تله نگاه دارد.به‌نظر می‌رسد مرگ سربازانی که در سانحه تصادف جان خود را از دست دادند٬ از منظر جامعه شناختی و تاثیر آن بر کسانی که درگیر خدمت سربازی هستند با این متن انطباق دارد که ترسی از نادیده شدن، ترس از سست‌بنیان بودن نهادها در باب حمایت از خدمتگزارانش و در نهایت «بی‌تفاوتی اجتماعی» و بی‌ارزش بودن «جان» در جامعه برای فردی که به‌نوعی کارش و تلاشش برای مردمان سرزمینش بی‌اعتبار است و این روزها به مدد گسترش فضاهای مجازی به لایک کردن و شمع روشن کردن کفایت کرده است.

این سرباز باید به این زمزمه همنوعانش دلخوش کند که «تو را دوست دارم شبیهِ سربازی که در دورانِ صلح به دستِ ارتشِ خودی کشته می‌شود» (علی صالحی بافقی)یک سرباز در جامعه‌ای که وجود و اثرش احساس نشود و حتی پس از مرگش هیچ چراغی روشن نمی‌شود و هیچ سازمانی و هیچ نهادی را مجبور به افزایش حمایت و پشتیبانی نمی‌کند و زنگ خطری برای هیچ گوشی نمی‌شود، یک بی‌تفاوتی جایگزین یک «بی‌تفاوتی» دیگر می‌شود، یعنی وقتی سرباز وظیفه احساس می‌کند که خدمت و به تبع آن جان او برای صاحبان نهاد متبوعش ارزش ندارد و یک قانون خشک و سفت یک طرفه برای او نوشته شده که کوچک‌ترین اغماضی به «اضافه خدمت» او می‌انجامد، اما در طرف مقابل از بی‌احتیاطی‌هایی که در حقش می‌شود و قانونی برای حمایت او تصویب نمی‌شود، او به روباتی مبدل می‌شود که نتیجه این بی‌تفاوتی را می‌توان در شرایط بحرانی و دفاع دید.برای نمونه طبق قانون هر سرباز نظام وظیفه بیمه می‌شود. حال آیا بیمه‌گذارانی که نرخ بیمه اتومبیل را بر پایه دیه انسان افزایش می‌دهند درخصوص بیمه این سربازان واکنش نشان می‌دهند که قطعا نمی‌دهند، اما آیا «سازمان نظام وظیفه» چنین خواستی را طلب می‌کند، آیا نمایندگان مجلس طرحی را برای صیانت و افزایش حقوق سربازان مصوب می‌کنند و یا حقوق آنان چون پیگیری «جان از دست رفته شان» از مقامی به مقام پایین‌تر ارجاع می‌شود.

این وقایع بارها و بارها برای گروه‌های علمی و اجتماعی اتفاق افتاده، اما نتیجه‌ای که به کاستن آن منجر شود یافت نمی‌شود، وقتی تعدادی از دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان در حریق اتوبوس کشته شدند، چه نتیجه‌ای عاید شد؟ آیا بیشتر از مقصر شناختن شرکت ولوو کار دیگری صورت گرفت که این سرباز و خانواده‌هایشان به آن دل خوش باشند؟ چه اقدامی برای خانواده‌های داغدار صورت گرفت؟ مقصران چه تاوانی دادند که به جان انسان‌ها جدی‌تر بها داده شود. نباید تحلیل شود که اگر اتوبوس مشکل دارد چرا در این موضوع سختگیری نمی‌شود؟ آیا پادگان‌ها و فرماندهان مقصر نیستند که نیمه شب فرمان ترخیص صادر می‌کنند؟ آیا نباید نهاد قانونگذاری مثل «مجلس قانونگذاری جان انسان‌ها» تشکیل شود تا به بیمه‌ها، مسوولان و... قوانین نوشته و نانوشته را تببین کند؟ از سوی دیگر وقتی سرباز احساس می‌کند در ساختار اقتصاد سیاسی، یک نیروی کار ارزان است و منهای عنوان وظیفه داشتن هیچ پاداشی نمی‌گیرد بر این بی‌تفاوتی و دلسردی اجتماعی می‌افزاید و ازسوی دیگر فروش «معافیت» که این روزها حتی به شکل اقساطی هم در جریان است «تبعیض‌های اجتماعی» را شدت می‌بخشد و از منظر جامعه‌شناسی به «نظام قشربندی اجتماعی و نابرابری اجتماعی» نیز در خدمت وظیفه منجر می‌شود و این نداشتن‌ها و این نابرابری‌های اقتصادی چه تجربه‌های تلخی در دل سربازها شعله ور می‌کند و روزبه‌روز بر فاصله طبقاتی حتی در «پولی‌سازیِ نظام سربازی» می‌افزاید و نابرابری‌ها و ناعادلانه‌گری در مواجهه با مساله سربازی شکل می‌گیرد.از منظری دیگر محرومیت نسبی افراد که نتیجه آگاهی آنان نسبت به موقعیت نامطلوب و نیز همسنجی موقعیت فرد با دیگران است می‌تواند ریشه بی‌تفاوتی اجتماعی را آبیاری کند. در این فضا محروم انگاری خویشتن، احساس‌هایی چون نارضایتی، ناامیدی، افسردگی و ناکامی با بی‌تفاوتی در هم می‌آمیزد.

اساسا خدمت سربازی در زمان صلح و آرامش چه رهاوردی برای جوانانی دارد و این به خدمت درآوردن و خریدن بی‌مزد و مواجب «زمان» یک نیروی کار جوان و باانگیزه، چه عواید مطلوبی برای نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به ارمغان می‌آورد .نتیجه این سوال‌های بی‌پاسخ یا غیر قانع‌کننده برای یک جوان پر شور «بی‌تفاوتی» است که آسیبی است که در جوامع در حال گذار رخ می‌نماید و مناسبات بین انسانی را به ورطه رخوت می‌کشاند. توسعه ارتباطات اجتماعی، افزایش افسارگسیخته جمعیت، گسترش شهرنشینی، همسایگی فرهنگ‌ها، گسترش منطق خشک محاسبه‌گرایانه در سبک زندگی مدرن، عقلایی شدن رفتار و انتخاب انسان‌ها، تشدید فردگرایی و از بین رفتن هویت‌ها با بی‌تفاوتی ارتباط می‌یابد.وقتی مشارکت اجتماعی شهروندان مساله‌ای غیرمطبوع شود، به این ترتیب، بی‌تفاوتی رشد خواهد کرد. از سویی وقتی به «سرباز» در جامعه نگاه جامعی نیست و حتی مردم آنان را به‌عنوان یک فرد نظامی با ارزش تلقی نمی‌کنند و گاه سربازی که از خدمت فراغت یافته زمانی که سربازی را می‌بیند حس خوبی را به او منتقل نمی‌کند را سرباز احساس عزت نفس از «اجباری» که به او تحمیل شده در وجود خود نمی‌یابد و اعتبار قائل بودن برای خود، نیاز به دوست داشتن، احساس کارآیی و اثرگذاری را درک نمی‌کند و در ازای آن ناچار احساس درماندگی، بی‌قدرتی و مفید نبودن دارد که می‌تواند به بی‌تفاوتی او دامن بزند.بی‌تفاوتی اجتماعی اگر این گونه در دل گروه‌های مختلف اجتماع رسوخ کند و نهادینه شود انسانیت نیز رخت برمی‌بندد.