جنگجویی با سپر کلمات

نزار قبانی یکی از شاعران سرشناس عرب است که آثارش در ایران با اقبال عمومی روبه‌رو شده است و حتما در سال‌های اخیر شعرهایش را بارها در شبکه‌های مجازی خوانده‌اید. از این شاعر تاکنون کتاب‌های زیادی در ایران ترجمه و منتشر شده است و همان کتاب‌ها باعث شدند تا او به چهره‌ای پر طرفدار در این سرزمین بدل شود. اخیرا کتاب «خداوند تنها نامه‌های عاشقانه را جواب می‌دهد» از نزار قبانی با ترجمه اصغر علی کرمی از سوی دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عرب است و پیشتر‌ها هم کتاب دیگری از این شاعر عرب را با عنوان «هر عید محبوبه منی» منتشرکرده است و آثار دیگری از نزار قبانی و محمود درویش را هم در دست انتشار دارد. علاوه‌بر اینها ترجمه مجموعه داستان «صبح بخیر» از نجیب محفوظ را هم در کارنامه دارد.

کتاب «خداوند تنها نامه‌های عاشقانه را جواب می‌دهد»، مجموعه نامه‌های عاشقانه این شاعر به معشوقه‌هایش است. او می‌نویسد: «این نامه‌هایی که منتشر می‌کنم همه آن چیزی است که از گرد و غبار عشق پیشین و معشوقه‌هایم به جا مانده است... انکار نمی‌کنم که به سوزاندن این نامه‌ها فکر کردم و آتش زدن آنها را راه‌حل نهایی می‌دانستم که مرا از زیر بار این میراث سنگینی که این همه سال نگه داشته‌ام نجات دهد و همه معشوقه‌هایم را آزاد کند. ولی هنگامی که به محتویات این میراث عاشقانه سر زدم دیدم که در برخی از آنها چیزهایی از جنس شعر پیدا می‌شود و برخی خودشان شعر واقعی هستند» (برگرفته از مقدمه کتاب خداوند فقط نامه‌های عاشقانه را جواب می‌دهد).

نزار قبانی تنها یک شاعر نیست، رسولی است که رسالتش بازنشانی عشق است، عشق بما هو عشق، پیامبری که در برهوت انسانیت بذر مهر و عشق می‌کارد، نزار یک مبارز و جنگجوی تمام عیار است، جنگجویی نه با کلاه‌خود و سپر که با کلمات که شاعر را جز کلمه، اسلحه‌ای نیست.نزار قبانی پرنفوذترین شاعر عرب زبان در ۲۱ مارس سال ۱۹۲۲ در دمشق به‌دنیا آمد و در ۲۱ سالگی نخستین کتابش را با عنوان «آن زن سبزه به من گفت...» منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد. بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه مخملی را به او نسبت دادند.قبانی دلسرد نشد و از آن پس کتاب‌هایی مثل سامبا، عشق من، نقاشی با کلمات، با تو پیمان بسته‌ام ای آزادی، جمهوری در اتوبوس، صد نامه عاشقانه، شعر چراغ سبزی است، نه، تریلوژی کودکان سنگ‌انداز، بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد.

شعرهای او در ستایش عشق و دفاع از حقوق لگد مال‌شده زن عرب است. وی کتابی به‌نام «یادداشت‌های زن لاابالی» را منتشر کرد که دفاعیه برای تمام زنان عرب بود. خود او در این باره گفته است: «من همیشه بر لبه شمشیرها راه رفته ام. من خود را در این سیاهچال مرمر زندانی نمی‌کنم. عشقی که من از آن سخن می‌گویم با تمام هستی در ارتباط است. در آب، در خاک، در زخم مردان انقلابی، در چشم کودکان سنگ‌انداز و در خشم دانشجویان معترض وجود دارد. زن برای من سکه‌ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد. من می‌نویسم تا زن را از چنگ مردان نادان قبایل آزاد کنم.»

سال ۱۹۸۱ قبانی همسر عراقی تبارش «بلقیس‌الراوی» را در حادثه بمب‌گذاری سفارت عراق در بیروت از دست داد. این حادثه تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه‌های شعر عرب را پدید آورد. شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت می‌سوزد و من تو را دوست می‌دارم!هنگامی که‌ نزار ۱۵ ساله‌ بود خواهر ۲۵ ساله‌اش به‌ علت مخالفت خانواده‌اش با ازدواج با مردی که‌ دوست داشت اقدام به‌ خودکشی نمود. در حین مراسم به‌ خاکسپاری خواهرش وی تصمیم گرفت با شرایط اجتماعی که‌ او آن را مسبب قتل خواهرش می‌دانست بجنگد.

هنگامی که‌ از او پرسیده‌ می‌شد که‌ آیا او یک انقلابی است، در پاسخ می‌گفت: «عشق در جهان عرب مانند یک اسیر و برده‌ است و من ‌می‌خواهم آن را آزاد ‌کنم. من می‌خواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست».نزار قبانی در میان شاعران عرب به شاعر زن شهرت یافته است. زن در شمایلی خاص و کاملا ملموس در اشعار نزار قبانی تجلی دارد. زن به‌عنوان زن و گاه به‌عنوان معشوقی آرمانی و گاه در هیات موجود کاملا زیبا و شایسته دوستی و دوست دارنگی در کلام نزار بروز و ظهور می‌یابد. او سرانجام در سال ۱۹۸۸ در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد، اما شعرهایش هنوز زنده مانده‌اند.

وقتی خداوند زنان را میان مردان تقسیم کرد

و تو را به من داد

احساس کردم...

به شکل واضحی با من دست به یکی کرده

...

بر تنم رختی از ابریشم پوشاند

و بر تن دیگران پنبه

گل را به من هدیه کرد

و شاخه را به دیگران بخشید...

وقتی خداوند مرا با تو آشنا کرد

و به خانه‌اش رفت

فکر کردم که باید برایش نامه‌ای بنویسم

کاغذ آن آبی باشد

آن را در پاکتی آبی بگذارم

و با اشک‌های آبی رنگ بشویم