گفتوگو با علی موثقی؛ آهنگساز، تنظیمکننده و مدرس موسیقی:
خودم را مدیون بابک بیات میدانم
لی لا رضایی علی موثقی متولد ۱۳۵۲ از آهنگسازان کمکار اما گزیدهکاری است که تاکنون در زمینه موسیقی پاپ و پاپ-کلاسیک آثار متفاوتی را منتشر کره است. او علاوهبر آهنگسازی، تنظیمکننده مدرس موسیقی است واز شاگردان مرحوم بابک بیات بود و نزد او آهنگسازی را فراگرفته و تاکنون نیز با خوانندههای سرشناسی همچون حمید حامی، نیما مسیحا، مانی رهنما و. . . همکاری داشته است. موثقی هماکنون با خوانندههای جوان مشغول همکاری است و همزمان شاگردانی را در عرصه آهنگسازی تربیت میکند. با این آهنگساز درباره وضعیت موسیقی ایران گفتوگو کردهایم.
لی لا رضایی علی موثقی متولد 1352 از آهنگسازان کمکار اما گزیدهکاری است که تاکنون در زمینه موسیقی پاپ و پاپ-کلاسیک آثار متفاوتی را منتشر کره است. او علاوهبر آهنگسازی، تنظیمکننده مدرس موسیقی است واز شاگردان مرحوم بابک بیات بود و نزد او آهنگسازی را فراگرفته و تاکنون نیز با خوانندههای سرشناسی همچون حمید حامی، نیما مسیحا، مانی رهنما و... همکاری داشته است. موثقی هماکنون با خوانندههای جوان مشغول همکاری است و همزمان شاگردانی را در عرصه آهنگسازی تربیت میکند. با این آهنگساز درباره وضعیت موسیقی ایران گفتوگو کردهایم.
چرا از نام شما در محافل موسیقی همواره بهعنوان طیف موزیسینهای نزدیک به بابک بیات یاد میشود؟
نمیدانم! من سالها افتخار شاگردی مرحوم بابک بیات را داشتم و بهعنوان دستیار در بسیاری از پروژههای سینمایی و تلویزیونی کنارشان بودم. آخرین آهنگی که ایشان برای آقای میلاد رحیمی ساختند، با نظارت من ضبط شد و به پایان رسید و این آخرین باری بود که مرحوم بابک بیات در استودیوی ضبط حضور داشتند. شاید عکسها و خبرهایی که آن روزها پیرامون این اتفاق نوشته شد باعث ایجاد این شائبه که شما مطرح کردید، شده است. با این وجود، بهرغم افتخار نسبت به این شاگردی و دستیاری و...، با بحث دسته و دستهبندی اصلا موافق نیستم.
یعنی نخواستهاید از زیر نام او بیرون بروید؟ چرا آن سبک و سیاق را دنبال میکنید؟
نمیدانم این تفکر از کجا نشات میگیرد. به هر حال هر کسی در هر زمینهای- بهخصوص امور هنری- زمانی شاگرد کسی یا کسانی بوده و این امر اتفاق جدیدی نیست. من جدای از مساله استاد شاگردی، با ایشان دوست بوده و زندگی کردهام. تا زمانی که زنده هستم هم خودم را مدیون ایشان و زحماتی که برای من کشیدهاند میدانم. آشنایی و همکاری با بابک بیات نقطه عطفی در زندگی هنری و شخصی من بوده است.
فکر نمیکنید دوران آن نوع موسیقی گذشته باشد؟
نه! ابدا. بستگی دارد شما از چه زاویهای به مساله نگاه کنید. به نظر من، مهم این است که شما حرفی برای گفتن داشته باشید و بعد به این فکر کنید که با چه روشی میخواهید این حرف را بزنید. اینکه من یا دوستانی هنوز به حرف زدن با سازهای ارکسترال مشغول هستیم، بحث دیگری است که معمولا دوستان مخالف با روش ما، عمدتا آن را بهدلیل «هزینهبر» و «سخت بودن» رد میکنند. بله، نوشتن برای ارکستر بزرگ، نیازمند سواد موسیقایی، کاربلدی و صد البته هزینه سنگین است. درحالیکه شما میتوانید در زمان کوتاهی و با در اختیار داشتن صداهای کامپیوتری و الکترونیکی، دست به تولید زده و آهنگساز شوید! کار ارکسترال مرارت و سختیهای مخصوص به خودش را دارد و از این رو اصلا مورد توجه دوستانی که میخواهند یکشبه ره هزارساله بروند، نیست. در همه جای دنیا، موسیقی ارکسترال بهعنوان یک ارزش تلقی میشود و هنوز نوازندگی سازهای ارکستر، در دانشگاههای معتبر موسیقی جهان بهصورت تخصصی تدریس میشود. اما در ایران به دلایلی که برخی از آنها را نام بردم، متهم به واپسگرایی میشود. با اینهمه معتقدم حال و هوای یک موسیقی خوب را، حس و حال آن تعیین میکند و وقتی شما از تعداد نوازندگان بیشتری استفاده میکنید، به تجمیع این احساس کمک میکنید درحالیکه در موسیقی الکترونیک - و بهزعم بعضیها موسیقی مدرن- همه اجرا عمدتا معطوف به احساس شخص تنظیمکننده است. من معتقدم زمان و مد، هیچ ارتباطی با اصل موضوع که همان «احساس» و «مفهوم» و «زیبایی» است ندارد. کما اینکه شما نمیتوانید به من بگویید زمانه عوض شده، بیا و مادرت را به شکلی امروزی دوست داشته باش! دوست داشتن یک مفهوم است. یک احساس است. زیبایی است. هرکس آن را با ابزار و توانایی و بضاعت احساسی خودش بیان میکند و این هیچ ربطی به مد و زمان ندارد.
با توجه به اینکه ذائقه مردم تغییر کرده است، چه تغییراتی را در کارهایتان به وجود میآورید؟
با تغییر ذائقه موافقم. البته تا آنجا که مساله مربوط به «فرزند زمانه خود بودن» است. زمانی تمامی ترددها با چهارپایان صورت میگرفت و امروز با وسایط نقلیهای چون ماشین و هواپیما صورت میگیرد. این در بسیاری از موارد دیگر، ازجمله موسیقی هم صدق می کند. اما باز هم معتقدم، داشتن حرف، یک بحث است و شیوه ارائه حرف بحثی دیگر.
چرا این قدر برای انتخاب خوانندهای که قرار است موسیقی شما را بخواند، سخت میگیرید؟
جالب اینجاست که شما از میان تمامی عوامل دخیل در اجرا و تولید یک قطعه موسیقی، به خواننده اشاره کردهاید. وقتی در یک تیم کاری و کار تیمی همه عوامل از آهنگساز، تنظیمکننده، نوازندگان و صدابرداران، حرفهای هستند، خواننده هم باید حرفهای باشد و بتواند نقش خود را به درستی ایفا کند. در ایران، که خواننده نقش پررنگتری در ویترین کار دارد، باید بتواند از عهده اجرای کاری که گاهی ماهها برای آن وقت و انرژی صرف شده است، برآید.
چه معیارهایی را برای انتخاب خواننده دارید؟
احساس خوب، توانایی بالا، تکنیک اجرا و البته مهمتر از همه، شخصیت اجتماعی و شعور موسیقایی بالا.
انگار شما به نوعی خوانندهها را از فیلتر میگذرانید؟
تا آنجا که بتوانم بله. البته زمانی این اتفاقها بیشتر میافتاد. این روزها که تهیهکننده حرفهای و سرمایهگذار، به بازار موسیقی ورود نمیکند، خواننده شده «ولینعمت» موسیقی. متاسفانه گاهی باید چشمها را نیمه بسته نگاه داشت. و شما گاهی مجبور میشوید «کار گِل» انجام دهید و نه «کار دل».
عمده ویژگی یک خواننده خوب چیست؟
اینکه قبل از خواننده بودن «هنرمند» و قبل از هنرمند بودن «انسان» باشد. اینها ذاتی است. مابقی چیزها را تا حدود بسیار زیادی میتواند اکتساب کند.
در ساخت آهنگ برای هر خواننده نیازبه درنظرگرفتن شرایط خاصی وجود دارد. از این معیارها بگویید.
عمدتا قابلیت خواننده تعیینکننده است. بازه صدایی، جنس صدا، توانمندی در اجرای قسمتهای سخت مثل پاساژها یا تحریرهای خاص و...
چرا پاپ-کلاسیک را دنبال میکنید؟
بهدلیل علاقهمندی به ارکستر. بهرغم همه مرارتهای موجود در این سبک، نوشتن برای ارکستر و سازبندی و دغدغههای هارمونیک و کنترپوانتیک، بسیار لذتبخش است. این را همکاران من نیز تایید خواهند کرد.
چرا از نام شما در محافل موسیقی همواره بهعنوان طیف موزیسینهای نزدیک به بابک بیات یاد میشود؟
نمیدانم! من سالها افتخار شاگردی مرحوم بابک بیات را داشتم و بهعنوان دستیار در بسیاری از پروژههای سینمایی و تلویزیونی کنارشان بودم. آخرین آهنگی که ایشان برای آقای میلاد رحیمی ساختند، با نظارت من ضبط شد و به پایان رسید و این آخرین باری بود که مرحوم بابک بیات در استودیوی ضبط حضور داشتند. شاید عکسها و خبرهایی که آن روزها پیرامون این اتفاق نوشته شد باعث ایجاد این شائبه که شما مطرح کردید، شده است. با این وجود، بهرغم افتخار نسبت به این شاگردی و دستیاری و...، با بحث دسته و دستهبندی اصلا موافق نیستم.
یعنی نخواستهاید از زیر نام او بیرون بروید؟ چرا آن سبک و سیاق را دنبال میکنید؟
نمیدانم این تفکر از کجا نشات میگیرد. به هر حال هر کسی در هر زمینهای- بهخصوص امور هنری- زمانی شاگرد کسی یا کسانی بوده و این امر اتفاق جدیدی نیست. من جدای از مساله استاد شاگردی، با ایشان دوست بوده و زندگی کردهام. تا زمانی که زنده هستم هم خودم را مدیون ایشان و زحماتی که برای من کشیدهاند میدانم. آشنایی و همکاری با بابک بیات نقطه عطفی در زندگی هنری و شخصی من بوده است.
فکر نمیکنید دوران آن نوع موسیقی گذشته باشد؟
نه! ابدا. بستگی دارد شما از چه زاویهای به مساله نگاه کنید. به نظر من، مهم این است که شما حرفی برای گفتن داشته باشید و بعد به این فکر کنید که با چه روشی میخواهید این حرف را بزنید. اینکه من یا دوستانی هنوز به حرف زدن با سازهای ارکسترال مشغول هستیم، بحث دیگری است که معمولا دوستان مخالف با روش ما، عمدتا آن را بهدلیل «هزینهبر» و «سخت بودن» رد میکنند. بله، نوشتن برای ارکستر بزرگ، نیازمند سواد موسیقایی، کاربلدی و صد البته هزینه سنگین است. درحالیکه شما میتوانید در زمان کوتاهی و با در اختیار داشتن صداهای کامپیوتری و الکترونیکی، دست به تولید زده و آهنگساز شوید! کار ارکسترال مرارت و سختیهای مخصوص به خودش را دارد و از این رو اصلا مورد توجه دوستانی که میخواهند یکشبه ره هزارساله بروند، نیست. در همه جای دنیا، موسیقی ارکسترال بهعنوان یک ارزش تلقی میشود و هنوز نوازندگی سازهای ارکستر، در دانشگاههای معتبر موسیقی جهان بهصورت تخصصی تدریس میشود. اما در ایران به دلایلی که برخی از آنها را نام بردم، متهم به واپسگرایی میشود. با اینهمه معتقدم حال و هوای یک موسیقی خوب را، حس و حال آن تعیین میکند و وقتی شما از تعداد نوازندگان بیشتری استفاده میکنید، به تجمیع این احساس کمک میکنید درحالیکه در موسیقی الکترونیک - و بهزعم بعضیها موسیقی مدرن- همه اجرا عمدتا معطوف به احساس شخص تنظیمکننده است. من معتقدم زمان و مد، هیچ ارتباطی با اصل موضوع که همان «احساس» و «مفهوم» و «زیبایی» است ندارد. کما اینکه شما نمیتوانید به من بگویید زمانه عوض شده، بیا و مادرت را به شکلی امروزی دوست داشته باش! دوست داشتن یک مفهوم است. یک احساس است. زیبایی است. هرکس آن را با ابزار و توانایی و بضاعت احساسی خودش بیان میکند و این هیچ ربطی به مد و زمان ندارد.
با توجه به اینکه ذائقه مردم تغییر کرده است، چه تغییراتی را در کارهایتان به وجود میآورید؟
با تغییر ذائقه موافقم. البته تا آنجا که مساله مربوط به «فرزند زمانه خود بودن» است. زمانی تمامی ترددها با چهارپایان صورت میگرفت و امروز با وسایط نقلیهای چون ماشین و هواپیما صورت میگیرد. این در بسیاری از موارد دیگر، ازجمله موسیقی هم صدق می کند. اما باز هم معتقدم، داشتن حرف، یک بحث است و شیوه ارائه حرف بحثی دیگر.
چرا این قدر برای انتخاب خوانندهای که قرار است موسیقی شما را بخواند، سخت میگیرید؟
جالب اینجاست که شما از میان تمامی عوامل دخیل در اجرا و تولید یک قطعه موسیقی، به خواننده اشاره کردهاید. وقتی در یک تیم کاری و کار تیمی همه عوامل از آهنگساز، تنظیمکننده، نوازندگان و صدابرداران، حرفهای هستند، خواننده هم باید حرفهای باشد و بتواند نقش خود را به درستی ایفا کند. در ایران، که خواننده نقش پررنگتری در ویترین کار دارد، باید بتواند از عهده اجرای کاری که گاهی ماهها برای آن وقت و انرژی صرف شده است، برآید.
چه معیارهایی را برای انتخاب خواننده دارید؟
احساس خوب، توانایی بالا، تکنیک اجرا و البته مهمتر از همه، شخصیت اجتماعی و شعور موسیقایی بالا.
انگار شما به نوعی خوانندهها را از فیلتر میگذرانید؟
تا آنجا که بتوانم بله. البته زمانی این اتفاقها بیشتر میافتاد. این روزها که تهیهکننده حرفهای و سرمایهگذار، به بازار موسیقی ورود نمیکند، خواننده شده «ولینعمت» موسیقی. متاسفانه گاهی باید چشمها را نیمه بسته نگاه داشت. و شما گاهی مجبور میشوید «کار گِل» انجام دهید و نه «کار دل».
عمده ویژگی یک خواننده خوب چیست؟
اینکه قبل از خواننده بودن «هنرمند» و قبل از هنرمند بودن «انسان» باشد. اینها ذاتی است. مابقی چیزها را تا حدود بسیار زیادی میتواند اکتساب کند.
در ساخت آهنگ برای هر خواننده نیازبه درنظرگرفتن شرایط خاصی وجود دارد. از این معیارها بگویید.
عمدتا قابلیت خواننده تعیینکننده است. بازه صدایی، جنس صدا، توانمندی در اجرای قسمتهای سخت مثل پاساژها یا تحریرهای خاص و...
چرا پاپ-کلاسیک را دنبال میکنید؟
بهدلیل علاقهمندی به ارکستر. بهرغم همه مرارتهای موجود در این سبک، نوشتن برای ارکستر و سازبندی و دغدغههای هارمونیک و کنترپوانتیک، بسیار لذتبخش است. این را همکاران من نیز تایید خواهند کرد.
ارسال نظر