مهرطلبی یک نوع اعتیاد است
Farinezhad_mitra@yahoo. com
بیماری مهرطلبی به گونهای در ما تقویت و عادت میشود که اصلا به یادمان نمیآید که دقیقا چه زمانی این حالت در ما به وجود آمده و چون کاملا در باور و رفتار ما رسوخ میکند سخت است که اشتباه بودن آن را تشخیص دهیم؛ به این ترتیب، مهرطلبها مهرطلبی را حالت طبیعی زندگی میدانند و قبول اینکه مهرطلبی نوعی «بیماری» است، پس از این همه سال برایشان دشوار است.
مرحله اول زندگی ما یعنی دوران نوزادی و کودکی، مرحله ای است که در آن تلاش میکنیم که توجهها را به سوی خود جلب کنیم، ما را بپذیرند و دوستمان بدارند.
Farinezhad_mitra@yahoo.com
بیماری مهرطلبی به گونهای در ما تقویت و عادت میشود که اصلا به یادمان نمیآید که دقیقا چه زمانی این حالت در ما به وجود آمده و چون کاملا در باور و رفتار ما رسوخ میکند سخت است که اشتباه بودن آن را تشخیص دهیم؛ به این ترتیب، مهرطلبها مهرطلبی را حالت طبیعی زندگی میدانند و قبول اینکه مهرطلبی نوعی «بیماری» است، پس از این همه سال برایشان دشوار است.
مرحله اول زندگی ما یعنی دوران نوزادی و کودکی، مرحله ای است که در آن تلاش میکنیم که توجهها را به سوی خود جلب کنیم، ما را بپذیرند و دوستمان بدارند. در این مرحله کودکان گاهی مهرطلب میشوند؛ زیرا فردی که دوستش دارند (مثلا پدر یا مادر) فردی است مهرطلب یا اینکه آموزشی بر اساس مهرطلبی را به او میدهند. برای همین است که اگر والدین ما افرادی مهرطلب باشند یا آموزش صحیح را بلد نباشند به راحتی میتوانند از ما یک مهرطلب واقعی بسازند. در صورتیکه یکی از رسالتهای پدر و مادر سوق دادن فرزند به سوی استقلال و بینیازی نسبت به باج دادن به دیگران و جلب توجه آنها است. چنین کودکانی یاد میگیرند که اگر دیگران را شاد کنند و از خود راضی نگه دارند میتوانند جایگاهی در جهان داشته باشند و دوست داشته شوند وگرنه طرد شده و تنها خواهند ماند.
همه ما به توجه، تحسین و عشق نیاز داریم، همه ما دوست داریم کاری برای دیگران انجام دهیم، همه ما دوست داریم از جانب افراد مهم زندگیمان پذیرفته و تایید شویم و این کاملا طبیعی است؛ اما تفاوت یک انسان عادی با یک بیمار مهرطلب در این است که:
«مهرطلبی بخش مهمی از زندگی و ذهن بیمار مهرطلب و همچنین انگیزهای برای بودن و حرکت او میشود. یک مهرطلب اگر مهر دیگران را دریافت نکند بیمار و زندگیاش مختل میشود. مهرطلبها دیگران را راضی و خوشحال میکنند تا بتوانند زندگی کنند، یعنی اینکه محور زندگی آنها راضی نگه داشتن دیگران، تایید و پذیرفته شدن از جانب دیگران، دادن خدمات افراطی به دیگران و سنجش میزان مهر دریافتی از طرف آنها است. مهرطلبها به «اعتیاد مهرطلبی» دچار هستند، اعتیادی که اگر«مواد» لازم به آنها نرسد زندگیشان را مختل میکند و درد تمام وجود آنها را فرامیگیرد. گرفتن تایید و پذیرش از جانب دیگران برای مهرطلبها ضمانتی برای سلامتی آنها است، چیزی بیشتر از «دوست داشتن و خواستن»، یعنی «نیاز داشتن». یکی دیگر از رفتارهای غلط در جامعه که به تقویت مهرطلبی کمک میکند این است که: «زمانی که در جایگاه نقد قرار میگیریم، جایگاه انسانی را فراموش کرده و هویت و شخصیت اشخاص را به عنوان یک انسان به باد انتقاد گرفته و طردشان میکنیم.» در حالیکه درستتر این است که گفتار، اعمال و رفتارها را زیر سوال ببریم و نه خود اشخاص را. لاجرم زیر بار چنین باور و عمل اشتباهی در جامعه، مهرطلبی در افراد تقویت میگردد و موجب میشود که افراد به دلیل ترس از مورد حمله قرار گرفتن، طرد شدن و تنهایی، از انتقاد، شدیدا اجتناب کنند و هنگام شنیدن انتقاد حالتی تهاجمی و دفاعی به خود بگیرند. راضی کردن دیگران و گدایی مهر و توجه در واقع رفتارهایی اکتسابی هستند که دیگران در آن نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند. رفتارهای اکتسابی رفتارهایی هستند که کسی با آنها زاده نمیشود، بلکه در جریان رشد در جامعه و فرهنگ، اکتساب میشوند. اما خبر خوش این است که « رفتارها و باورهای اکتسابی اصلاحپذیر هستند و میتوان از آنها رها شد.» اولین و مهمترین افرادی که مهرطلبی را به ما آموزش میدهند نزدیکترین افراد زندگی ما هستند. پدر و مادر مهرطلب، فرزندانی مهرطلب را پرورش میدهند و همینطور گستره معلمان ما به خاله، عمو، پدر/ مادر بزرگ، دوست، معلم و ... بسط مییابد.
1- تقلید: کودکان و نوجوانان از نزدیکترین افراد زندگیشان تقلید میکنند.
2- دیدن نتیجه عمل و یادگیری آن: زمانیکه فرد میبیند در ازای راضی کردن دیگران پاداش میگیرد پس ترجیح میدهد همیشه این کار را انجام دهد و پاداش بگیرد، یا اینکه وقتی میبیند که در پی راضی کردن دیگران درد و پذیرفته نشدن را از خود دور کرده است، این عمل را یادگرفته و رفته رفته به این عمل اعتیاد پیدا میکند.
دیگران راضی شدنی نیستند
مهرطلبی از انسان یک عروسک خیمه شببازی میسازد. این بیماری باعث میشود که فرد تمام تلاش خود را معطوف به راضی کردن دیگران و گرفتن تایید از آنها بکند. حقیقتی بسیار مهم و بزرگ وجود دارد: «دیگران راضی شدنی نیستند.» فرد مهرطلب همیشه محبت و خدمت میکند به امید اینکه باری دیگر او را مورد تایید و تصدیق و محبت قرار دهند، اما مردم همیشه یک واکنش را نشان نمیدهند. آنها فقط گاهی او را مورد تایید و محبت قرار میدهند و چون مهرطلب نمیداند که دقیقا چه وقتهایی آنها مهر و تایید به او میدهند، پس دائما باج میدهد تا شاید باز هم آنها به او مهر و تایید بدهند و دقیقا همین حالت باعث اعتیاد مهرطلبها میشود. مهرطلبی هم یک اعتیاد است مانند تمام اعتیادهای دیگر؛ بار اول که لذتبخش بود باعث شد تا باز هم این مواد را مصرف کند تا لذت اولیه را دوباره تجربه کند.
واقعیتهایی که بهتر است یک مهرطلب آنها را باور کند و برخی از راهکارهای موجود:
همه مردم همیشه راضی نمیمانند. دیگران راضی شدنی نیستند پس دست از سلطهجویی بردارید و دیگران را آزاد بگذارید. دیگران فقط گاهی از شما راضی و خشنود میشوند و به شما تایید میدهند. فقط کافی است که این واقعیت را باور کنید و بپذیرید، پس از آن شاهد کاهش خدمتدهی و وابستگی خود به مهرطلبی خواهید بود.
تلاش شما برای جلب رضایت، تایید و محبت متقابل افراد در نهایت شما را به خستگی، خشم، استرس و فرسودگی میرساند. به جای تلاش برای کسب تایید از جانب دیگران تمرین کنید که « این تایید را از خودتان بگیرید». میتوانید توقعات و نیازهای خود را از دیگران ( به صورت فرد به فرد) بنویسید و متن نوشته شده را برای خود بخوانید. ببینید این نیاز تا چه حد در شما قوی است. سپس شروع کنید به جلب رضایت، تایید و توجه به خودتان. آنچه را از دیگران میخواهید خودتان برای خود انجام دهید. مشکل مهرطلبها این است که هیچوقت از خود راضی نیستند و نمیتوانند قلبا شاد باشند زیرا همیشه درصدد فاصله گرفتن از خود و نزدیک شدن به دیگران هستند. پس در نتیجه، راهکار بعدی: «کاری را انجام دهید که خودتان را راضی و خوشحال میکند نه دیگران را، اینگونه میتوانید به خود نزدیکتر شوید». هرگاه کاری به نفع خود و برای خوشحالی خود انجام میدهید به خودتان جایزه بدهید و از خود تعریف کنید. اجازه دهید آن کسی که قبل از هر شخص دیگری شما را تایید میکند، خود شما باشید.
وقتی شما مهرطلب باشید کنترل احساس، افکار و زندگی خود را به دست دیگران میدهید، به این صورت که آنها قدرت زیادی بر شما پیدا میکنند و حال و احوال شما گره میخورد به واکنشهای آنها و دائما در نوسان خواهید بود. همیشه و در همه وقت ممکن نیست که همه انسانها شما را تایید کنند. دیگران ممکن است شما را تایید نکنند. ممکن است شما را دوست نداشته باشند. ممکن است محبت شما را هم دوست نداشته باشند و در انتخاب این احساس خود کاملا آزاد هستند. بهتر است افکار، احساسات، زمان و موقعیت محبت کردن را انتخاب و کنترل کنید. اگر عشق ندارید، عشق ندهید. نیت خود را از محبتهایی که میکنید روشن سازید و اگر در پس خدمت شما توقعی وجود دارد، اصلا آن را انجام ندهید.
فرد مهرطلب باید تمرین کند که «عمل را جایگزین واکنش کند». اعتیاد موجب میشود که ما افراد «واکنشگرا» باشیم و به جای عمل دائما عکسالعمل از خود بروز دهیم؛ و این یعنی ما بدون فکر، انتخاب و تصمیم، رفتاری را از خود بروز میدهیم. این اشتباه است. یک انسان سالم انسانی است که بیشتر «کنش» دارد تا «واکنش». عمل یا کنش زمانی است که فکر میکنیم، میسنجیم و انتخاب میکنیم که چه رفتاری را از خود بروز دهیم، اما واکنش بدون فکر، سنجش و انتخاب و ناخودگاه و از روی احساسات انجام میشود.
هر شب قبل از خواب این عبارت را به مدت 60 شب تکرار کنید: « من خودم را دوست دارم. همه مرا دوست دارند. من کافی هستم. من لایق هستم. من یک انسان زنده، زیبا و دوست داشتنی هستم. من خودم را تایید میکنم و زندگی میکنم و اجازه میدهم دیگران هم زندگی کنند.»
تفاوت فرد مهربان با فرد مهرطلب در این است که کسی که مهربان است اگر محبتی به دیگران کند منتظر بازگشت آن نمیماند، پس اگر جواب محبت خود را نبیند آشفته نمیشود و به هم نمیریزد؛ اما فرد مهرطلب زمانی که جواب محبت خود را نمیگیرد منفصل و افسرده شده و در ذهنش «چرا»ها و پشیمانی ایجاد میشود و ترغیب میشود آنقدر محبت کند تا بالاخره جواب مورد نیاز خود را دریافت کرده و آرام بگیرد. این خاصیت فرد معتاد است که زمانی که مواد مورد نیاز خود را دریافت نمیکند زندگی او دچار اختلال میگردد. شاید فکر کنید که در برخورد با مهرطلبها نباید مهر درخواستی آنها را به ایشان بدهید اما بهتر است به نشانه تشکر و قدرشناسی از آنها بابت محبتهایشان تشکر کنید ولی سرویس بیجا ندهید، زیرا این کار باعث تقویت مهرطلبی در آنها میشود.
عقده، گرهی است که در ذهن و روان انسان ایجاد میشود. امری است که بعد از تولد اکتساب شده و در بخش «من برنامه پذیر» ثبت میشود و تاثیرات آن در باور و رفتارهای فرد نمود پیدا میکند. عاملی که در ایجاد عقده نقش دارد «جامعه انسانی» است، مانند خانواده، حکومت، مدرسه، دوستان و... عقده موجب بروز:
خشم، طغیان، خستگی، فرسودگی، احساس بی کفایتی،کاهش بازدهی و افسردگی میشود. در جامعهای که فرهنگ آن فرهنگ عقدهسازی باشد و افراد آن دائما در حال آسیب زدن به یکدیگر و مانع رشد یکدیگر شدن و ایجاد عقده در یکدیگر هستند، رشد (ذهنی، روانی، فرهنگی و...) ، خلاقیت و شکوفایی امری بسیار دشوار و حتی غیرممکن است. در چنین جامعهای حتی رهبران معنوی آن نیز درگیر و گرفتار هستند. در این جامعه ادعای سلامت روانی و سلامت ذهنی از سوی افراد ادعایی بیاعتبار است. دلیل این امر این است که هر جامعهای دارای یک نوع «ذهن جمعی» است که مسائل نهفته در این ذهن جمعی برآورد فکر، فرهنگ، باور، عقاید، اطلاعات و احساسات کلی آن جامعه است. همانطور که ذهن جمعی جزئیات خود را از افراد جامعه میگیرد، آن اطلاعات را بر تکتک افراد آن جامعه نیز منعکس میکند و آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. این پدیده جمعی مانند یک «تور» عمل میکند که پرندگانی را در خود گرفتار کرده است. هر چه آگاهی افراد یک جامعه بیشتر باشد این تور نیز وسیعتر میشود. بنابراین بر این اساس، روند رشد فکری و روانی یک جامعه به دو صورت است:
اگر فردی بخواهد فراتر از فکر غالب بر جامعه پرواز کند، دیگران و هستی (در اینجا، مکانیزم ذهن جمعی) پای او را نگه میدارند و اجازه نمیدهند که او از یک حدی فراتر رود. اگر وی بر پرواز خود اصرار بورزد و مقاومت کند توسط افراد دیگر با مشکلات زیادی مواجه میشود. حتی در بسیاری از موارد شاهد حذف این افراد از زندگی نیز بودهایم (مانند بسیاری از دانشمندان که پس از ارائه دستاوردهای خود مورد هجوم مردم واقع شده و حتی کشته شدند)؛ پس هرچه وسعت فکری جامعهای بیشتر باشد امکان پرواز و پیشرفت بیشتری در آن جامعه وجود دارد.
از آنجا که فکر جمعی یک جامعه بر تکتک افراد آن نیز تاثیر میگذارد، افراد برجسته جامعه (از لحاظ فکری و روانی) دائما در معرض حمله افکار سطوح پایینتر قرار میگیرند و ممکن است که افکار پیشین که همان افکار کلی یک جامعه است تا حدی آنها را نیز تحت تاثیر قرار دهد. از اینرو تنها نتیجهای که میگیریم این است که «نجات ما، نجات جمعی است و ما نجات فردی در هیچ جامعهای نداریم. پای همه افراد یک جامعه در کاستیهای آن جامعهگیر است و همچنین تنها راه پیشرفت یک جامعه در پیشرفت جمع است. اما در جوامعی که افراد آن دائما در ایجاد عقده در یکدیگر نقش ایفا میکنند و زنجیره بده بستان عقده میان آنها جاری است، رشد، پیشرفت و دستیابی به سلامتی (در همه ابعاد وجودی) بسیار مشکل است مگر اینکه فکر جمعی جامعه رشد کند و این زنجیره را پاره کنند. در یک جامعه پر از عقده هیچ کسی روی آرامش و پیشرفت را نمیبیند و همه افراد آن به نوعی درگیر هستند و مانع رشد یکدیگر میشوند و این اتفاق موجب فساد و بیماری بیشتر در جامعه میشود. رهاورد عقده برای یک جامعه «از بین رفتن کارآیی، خشم و بغض، انتقامجویی، بیماری و رکود» است. شاید به همین خاطر است که بزرگان توصیه کردهاند که جواب بدی را با نیکی بدهیم؛ تا با خوبی ما زنجیره ایجاد عقده و تلخیها میان ما پاره شود تا راحتتر بتوانیم به رشد و توسعه و شکوفایی برسیم. تنها راه نجات و رشد یک جامعه رشد و نجات جمعی است که همانا «آگاهی، بیداری، هوشیاری و خلاقیت» افراد آن جامعه و اصلاح فکر جمعی آن جامعه از باورها، رفتارها و احساسات غلط و آلوده است. در جوامع بالغ، افراد به جای حسادت، سرکوب، تحقیر و ایجاد مشکل برای یکدیگر، زمینه رشد را برای هم آماده میکنند و موجب رشد و شکوفایی همدیگر میشوند زیرا به این حقیقت پی بردهاند که «بیماری یک فرد در جامعه» یعنی بیمار شدن کل آن جامعه و ضررهای آن کل جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد
ارسال نظر