شکاف نسلها از بروز پدیدههای عجیبی حکایت میکند
کلید معمای پیچیده
یاسین نمکچیان مرگ مرتضی پاشایی و واکنشهای صورت گرفته معادلات عجیبی را بهوجود آورد. معادلاتی که در یک سوی آن، مخاطبان جوانی قرار گرفتهاند که مصرفکننده آثار این خواننده و دیگر هم صنفان او به شمار میآیند و از سوی دیگر هم کسانی قرار گرفتهاند که با وجود دسترسی به امکانات و تکنولوژی و شبکه اجتماعی و. . . با نام این خواننده غریب بودند و شاید هم خود را سرزنش میکنند که چطور از حضور چنین هنرمند محبوبی غافل ماندهاند. قصه اما جای دیگری گره خورده است. جایی که آنقدرها با وجهه هنری مرتضی پاشایی ارتباط پیدا نمیکند و در شاخصهای دیگری باید این کلاف سردرگم را دنبال کرد.
یاسین نمکچیان مرگ مرتضی پاشایی و واکنشهای صورت گرفته معادلات عجیبی را بهوجود آورد. معادلاتی که در یک سوی آن، مخاطبان جوانی قرار گرفتهاند که مصرفکننده آثار این خواننده و دیگر هم صنفان او به شمار میآیند و از سوی دیگر هم کسانی قرار گرفتهاند که با وجود دسترسی به امکانات و تکنولوژی و شبکه اجتماعی و... با نام این خواننده غریب بودند و شاید هم خود را سرزنش میکنند که چطور از حضور چنین هنرمند محبوبی غافل ماندهاند. قصه اما جای دیگری گره خورده است. جایی که آنقدرها با وجهه هنری مرتضی پاشایی ارتباط پیدا نمیکند و در شاخصهای دیگری باید این کلاف سردرگم را دنبال کرد. تقابل همین دو دسته که عمدتا با یکدیگر فاصله سنی قابلتوجهی هم دارند از وجود بحران قابل تاملی حکایت میکند. بحرانی که امروزه باعث پیدایش پدیدههای عجیبی در جامعه میشود و یک روز ریحانه جباری را اسطوره میکند و روزی دیگر مرتضی پاشایی را. بحرانی که تا مغز استخوان ساکنان این مرز و بوم نفوذ کرده است و هربار به شکل متفاوتی نمایان میشود.
با تکیه به تعاریف مطرح شده درباره شکاف نسلها در جهان که بر قطع پیوندها و روابط بین نسلی اشاره دارد و انطباق تعاریف متعدد آن با شرایط کنونی جامعه ایرانی، باید این نکته را مورد توجه قرار دهیم که وجود این پدیده موضوعی جدی است و دامنه تاثیرگذاری آن در دورههای مختلف جامعه ایرانی به شکلهای متفاوتی بروز میکند. دکترباقر ساروخانی جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است که شکاف نسلی همهجا و در همهزمانها مطرح بوده و مساله جدیدی نیست و آنچه امروز آن را مهمتر جلوه میدهد، تغییرات سریع و عمیق این موضوع است. اگر وجود این شکاف نسلی در جامعهای که در معرض عمیقترین و سریعترین تغییرات است محرز شود، نهتنها شکاف، بلکه میتوان به آن انقطاع و گسست نیز گفت که همین موضوع را حادتر خواهد کرد. دکتر ساروخانی معتقد است معمولا میان آنچه در تحقیقات گفته میشود با آنچه رفتار میشود، تفاوت وجود دارد و جوانان در تحقیقات صورت گرفته اغلب به خاطر احترام به بزرگتر، قداست پدر و مادر و ساحت خانواده چندان شکاف نسلها را قبول نمیکنند. اما آنچه که در شکاف بین نسلها نمود پیدا میکند این است که دو نسل زبان گفتار و رفتار یکدیگر را متوجه نشده و همین موضوع مشکلساز میشود. در این مواقع است که ما با پدیدهای به نام فرزند بیرونی مواجه میشویم؛ به آن معنا که فرزندان از شبکههای اجتماعی، رسانه و مدرسه تاثیر بیشتری میپذیرند تا از خانواده. جوانان از نظر فیزیکی نزد خانواده خود هستند، اما حوادث بیرون را دنبال کرده و از نظر ارزشی به بیرون تعلق دارند.
محمدحسین پناهی استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز درباره این پدیده در فصلنامه علوم اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی مینویسد: مفهوم شکاف نسلی به چگونگی تداوم فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر مربوط میشود. اگر در فرآیند اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان، فرهنگ یک جامعه تا حد مطلوبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و باز تولید فرهنگی به نحو احسن انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی دو نسل بالا میرود و اختلاف فاحش بین دو نسل به وجود نمیآید، در این صورت تفاهم بین دو نسل جدید و قدیم برقرار میشود و بحران هویتی نیز برای نسل جدید روی نمیدهد. در مقابل اگر فرآیند اجتماعی کردن به علل داخلی و خارجی دچار مشکل شود ، بین نسل جدید و قدیم شکاف میافتد.
مرور نظریههای دو جامعهشناس و نشانهشناسی آن در ماجراهایی که بعد از مرگ مرتضی پاشایی اتفاق افتاد تایید میکند که عمق شکاف به اندازهای گسترده است که حتی سادهترین اشتراکات بین نسل جدید و نسل گذشته از بین رفته است. معیارهای زندگی برای نسل جدید تغییر کرده و همین مساله سلیقهها را تحتالشعاع قرار داده است. نسل جدید که عمدتا جوانها و نوجوانهایی با میانگین سنی ۱۸ تا ۲۴ سال را شکل میدهند در برخورد با رویدادهای اجتماعی، متفاوت عمل میکنند و بسیاری از ناهنجاریها را هنجار میدانند. ذائقه آنها به گونهای تربیت شده که تنها به سطح واکنش مثبت نشان میدهد و با عمق میانه چندانی ندارد. به همین دلیل جایی که پای اندیشه بین نسل جدید به میان میآید عرصه خالی میماند. اگر وضعیت مطالعه در بین نوجوانها و جوانها را مورد بررسی قرار دهیم بیتردید نتایج تاسفباری رقم خواهد خورد، چرا که نسل جدید بیشتر میبیند و میشنود و سرگرمیهایش را در همین محدوده خلاصه میکند. در چنین وضعیتی ابزارهای تبلیغاتی تاثیرگذار در جامعه کنونی ایران همچون شبکههای اجتماعی و... هم به تسخیر همین نسل در میآید. نسلی که عمدتا شناخت چندانی از تاریخ و فرهنگ و در یک کلمه گذشته این سرزمین ندارد و خوراک فرهنگیاش را تنها از راههای ارتباطی مجازی تامین میکند. واقعیت این است که با وجود رشد تکنولوژی و توسعه دانشگاهها در کشور شرایطی رقم خورده است که نسل جدید با پس زمینهای کاملا سفید تولیدات هنری و رویدادهای اجتماعی را مورد ارزیابی قرار میدهد و ملاک قضاوتهایش چیزهایی است که در شبکههای اجتماعی چفت و بست پیدا میکنند. مخاطبان نوجوان و جوان موسیقی پاپ، تاریخ تطور ترانه اصیل این سرزمین را نمیشناسد و اگر هم بشناسد نمیتواند با آن ارتباطی برقرار کند. بین او و نسل گذشتهاش شکاف عمیقی وجود دارد و طبیعی است که رو بیاورد به تولیدات هنری همنسلانش. او ناگزیر است از بین آثاری که در بازار امروز تولید میشوند دست به انتخاب بزند و در نتیجه کارهای خوانندهای همچون مرتضی پاشایی که نسبت به سایر تولیدات بازار از سطح کیفی مناسبتری برخوردار است و متن ترانه و آهنگ یک استاندارد حداقلی را رعایت کرده است گل میکند و جوان بیست و چند ساله را تنها با چند اثر متوسط تا مرز ستاره شدن پیش میبرد. در این چرخه اگر خواننده و آهنگساز و... کمی هوشمندانه برخورد کند و وسواس بیشتری داشته باشد به سرعت رشد میکند و نبض مخاطبان جوانش را در دست میگیرد. باقی راه برعهده همان مخاطبانی است که ابزار تبلیغات را در دست دارند و با قدرت رسانههای مجازی میتوانند راه صد ساله را در یک شب، پیش پای هنرمند تازه از راه رسیده بگذارند. با همه این حرفها هوشمندی هنرمند برای استفاده از موقعیتها در درجه اول اهمیت قرار میگیرد. اتفاقی که مرور کارنامه مرتضی پاشایی در یک سال آخر زندگیاش این نکته را به اثبات میرساند. او بعد از آنکه متوجه بیماری ترسناک سرطان میشود نه تنها از زندگی فرار نمیکند و دست از کار نمیکشد بلکه فعالیتهایش را نسبت به گذشته وسعت میبخشد. با شکل و شمایل جدید در برنامه تحویل سال حضور پیدا میکند و بعد از آن شهر به شهر دوره میافتد برای برگزاری کنسرت. رکوردشکنیاش در اجرای زنده سال گذشته، یکی از نکات کلیدی اتفاقات بعد از خاموشی اوست. او آگاهانه برای بخش وسیعی از مردم نقاط مختلف کشور خاطره ساخته است و در شهرهایی روی صحنه رفته که شاید تا سالهای سال پای هیچ خواننده دیگری به آن شهرها باز نشود. خیلی از همان آدمهایی که از شهرهای دور کشور خودشان را به مراسم تشییع پیکرش رسانده بودند با حرارت از اهمیت حضور او در شهرهای محل زندگیشان حرف میزدند. با همه این حرفها حافظه کوتاهمدت ایرانی امکان قضاوت درست در مواقع حساس را از آدمی میگیرد و فرصت دستیابی به تحلیل مطلوب را فراهم نمیکند. اگر به آمارها و نظرسنجیهای مداوم سایتهای موسیقی یکی، دوسال پیش رجوع کنیم که هرساله بهترینهای موسیقی را از نگاه مردم و کارشناسان انتخاب میکنند این نکته روشن میشود که مرتضی پاشایی هرگز به عنوان بهترین خواننده سال انتخاب نشد و حتی با رقیبانش، هم از نظرمردم و هم از نظر کارشناسان فاصله چشمگیری داشت. حالا اینکه چطور این خواننده بعد از دوران بیماری ناگهان محبوب قلبها میشود و گوی سبقت را از رقبایش میرباید سوالی است که پاسخهای آن را باید در شاخصهای دیگری غیر از کار هنری هم به جستوجو نشست. فاکتورهایی که با بیماری سخت او، با انتشار مداوم اس ام اسهایی که خبر مرگش را مخابره میکردند، با حرکت جمعی ستارههای سرشناس هنر و ورزش برای حمایت از او، با رفتار رسانهها و شبکههای اجتماعی و...رابطه تنگاتنگی پیدا میکند. رابطهای که واکاوی آن را باید برعهده جامعهشناسان و روانشناسان گذاشت و ریشهاش را در بدنه اجتماعی کشور جست تا زوایای پنهان چنین پدیدهای به وضوح روشن شود. پدپده پاشایی آخرین برگ رو شده داستان سردرگمیها و بحران هویتها وجستوجوی معجزهها نخواهد بود و چشم که برهم بگذاریم پاشایی با قد و قامت دیگری بروز میکند و جمعیت سرگردان را مشغول خواهد کرد.
با تکیه به تعاریف مطرح شده درباره شکاف نسلها در جهان که بر قطع پیوندها و روابط بین نسلی اشاره دارد و انطباق تعاریف متعدد آن با شرایط کنونی جامعه ایرانی، باید این نکته را مورد توجه قرار دهیم که وجود این پدیده موضوعی جدی است و دامنه تاثیرگذاری آن در دورههای مختلف جامعه ایرانی به شکلهای متفاوتی بروز میکند. دکترباقر ساروخانی جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است که شکاف نسلی همهجا و در همهزمانها مطرح بوده و مساله جدیدی نیست و آنچه امروز آن را مهمتر جلوه میدهد، تغییرات سریع و عمیق این موضوع است. اگر وجود این شکاف نسلی در جامعهای که در معرض عمیقترین و سریعترین تغییرات است محرز شود، نهتنها شکاف، بلکه میتوان به آن انقطاع و گسست نیز گفت که همین موضوع را حادتر خواهد کرد. دکتر ساروخانی معتقد است معمولا میان آنچه در تحقیقات گفته میشود با آنچه رفتار میشود، تفاوت وجود دارد و جوانان در تحقیقات صورت گرفته اغلب به خاطر احترام به بزرگتر، قداست پدر و مادر و ساحت خانواده چندان شکاف نسلها را قبول نمیکنند. اما آنچه که در شکاف بین نسلها نمود پیدا میکند این است که دو نسل زبان گفتار و رفتار یکدیگر را متوجه نشده و همین موضوع مشکلساز میشود. در این مواقع است که ما با پدیدهای به نام فرزند بیرونی مواجه میشویم؛ به آن معنا که فرزندان از شبکههای اجتماعی، رسانه و مدرسه تاثیر بیشتری میپذیرند تا از خانواده. جوانان از نظر فیزیکی نزد خانواده خود هستند، اما حوادث بیرون را دنبال کرده و از نظر ارزشی به بیرون تعلق دارند.
محمدحسین پناهی استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز درباره این پدیده در فصلنامه علوم اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی مینویسد: مفهوم شکاف نسلی به چگونگی تداوم فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر مربوط میشود. اگر در فرآیند اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان، فرهنگ یک جامعه تا حد مطلوبی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و باز تولید فرهنگی به نحو احسن انجام پذیرد، میزان اشتراک فرهنگی دو نسل بالا میرود و اختلاف فاحش بین دو نسل به وجود نمیآید، در این صورت تفاهم بین دو نسل جدید و قدیم برقرار میشود و بحران هویتی نیز برای نسل جدید روی نمیدهد. در مقابل اگر فرآیند اجتماعی کردن به علل داخلی و خارجی دچار مشکل شود ، بین نسل جدید و قدیم شکاف میافتد.
مرور نظریههای دو جامعهشناس و نشانهشناسی آن در ماجراهایی که بعد از مرگ مرتضی پاشایی اتفاق افتاد تایید میکند که عمق شکاف به اندازهای گسترده است که حتی سادهترین اشتراکات بین نسل جدید و نسل گذشته از بین رفته است. معیارهای زندگی برای نسل جدید تغییر کرده و همین مساله سلیقهها را تحتالشعاع قرار داده است. نسل جدید که عمدتا جوانها و نوجوانهایی با میانگین سنی ۱۸ تا ۲۴ سال را شکل میدهند در برخورد با رویدادهای اجتماعی، متفاوت عمل میکنند و بسیاری از ناهنجاریها را هنجار میدانند. ذائقه آنها به گونهای تربیت شده که تنها به سطح واکنش مثبت نشان میدهد و با عمق میانه چندانی ندارد. به همین دلیل جایی که پای اندیشه بین نسل جدید به میان میآید عرصه خالی میماند. اگر وضعیت مطالعه در بین نوجوانها و جوانها را مورد بررسی قرار دهیم بیتردید نتایج تاسفباری رقم خواهد خورد، چرا که نسل جدید بیشتر میبیند و میشنود و سرگرمیهایش را در همین محدوده خلاصه میکند. در چنین وضعیتی ابزارهای تبلیغاتی تاثیرگذار در جامعه کنونی ایران همچون شبکههای اجتماعی و... هم به تسخیر همین نسل در میآید. نسلی که عمدتا شناخت چندانی از تاریخ و فرهنگ و در یک کلمه گذشته این سرزمین ندارد و خوراک فرهنگیاش را تنها از راههای ارتباطی مجازی تامین میکند. واقعیت این است که با وجود رشد تکنولوژی و توسعه دانشگاهها در کشور شرایطی رقم خورده است که نسل جدید با پس زمینهای کاملا سفید تولیدات هنری و رویدادهای اجتماعی را مورد ارزیابی قرار میدهد و ملاک قضاوتهایش چیزهایی است که در شبکههای اجتماعی چفت و بست پیدا میکنند. مخاطبان نوجوان و جوان موسیقی پاپ، تاریخ تطور ترانه اصیل این سرزمین را نمیشناسد و اگر هم بشناسد نمیتواند با آن ارتباطی برقرار کند. بین او و نسل گذشتهاش شکاف عمیقی وجود دارد و طبیعی است که رو بیاورد به تولیدات هنری همنسلانش. او ناگزیر است از بین آثاری که در بازار امروز تولید میشوند دست به انتخاب بزند و در نتیجه کارهای خوانندهای همچون مرتضی پاشایی که نسبت به سایر تولیدات بازار از سطح کیفی مناسبتری برخوردار است و متن ترانه و آهنگ یک استاندارد حداقلی را رعایت کرده است گل میکند و جوان بیست و چند ساله را تنها با چند اثر متوسط تا مرز ستاره شدن پیش میبرد. در این چرخه اگر خواننده و آهنگساز و... کمی هوشمندانه برخورد کند و وسواس بیشتری داشته باشد به سرعت رشد میکند و نبض مخاطبان جوانش را در دست میگیرد. باقی راه برعهده همان مخاطبانی است که ابزار تبلیغات را در دست دارند و با قدرت رسانههای مجازی میتوانند راه صد ساله را در یک شب، پیش پای هنرمند تازه از راه رسیده بگذارند. با همه این حرفها هوشمندی هنرمند برای استفاده از موقعیتها در درجه اول اهمیت قرار میگیرد. اتفاقی که مرور کارنامه مرتضی پاشایی در یک سال آخر زندگیاش این نکته را به اثبات میرساند. او بعد از آنکه متوجه بیماری ترسناک سرطان میشود نه تنها از زندگی فرار نمیکند و دست از کار نمیکشد بلکه فعالیتهایش را نسبت به گذشته وسعت میبخشد. با شکل و شمایل جدید در برنامه تحویل سال حضور پیدا میکند و بعد از آن شهر به شهر دوره میافتد برای برگزاری کنسرت. رکوردشکنیاش در اجرای زنده سال گذشته، یکی از نکات کلیدی اتفاقات بعد از خاموشی اوست. او آگاهانه برای بخش وسیعی از مردم نقاط مختلف کشور خاطره ساخته است و در شهرهایی روی صحنه رفته که شاید تا سالهای سال پای هیچ خواننده دیگری به آن شهرها باز نشود. خیلی از همان آدمهایی که از شهرهای دور کشور خودشان را به مراسم تشییع پیکرش رسانده بودند با حرارت از اهمیت حضور او در شهرهای محل زندگیشان حرف میزدند. با همه این حرفها حافظه کوتاهمدت ایرانی امکان قضاوت درست در مواقع حساس را از آدمی میگیرد و فرصت دستیابی به تحلیل مطلوب را فراهم نمیکند. اگر به آمارها و نظرسنجیهای مداوم سایتهای موسیقی یکی، دوسال پیش رجوع کنیم که هرساله بهترینهای موسیقی را از نگاه مردم و کارشناسان انتخاب میکنند این نکته روشن میشود که مرتضی پاشایی هرگز به عنوان بهترین خواننده سال انتخاب نشد و حتی با رقیبانش، هم از نظرمردم و هم از نظر کارشناسان فاصله چشمگیری داشت. حالا اینکه چطور این خواننده بعد از دوران بیماری ناگهان محبوب قلبها میشود و گوی سبقت را از رقبایش میرباید سوالی است که پاسخهای آن را باید در شاخصهای دیگری غیر از کار هنری هم به جستوجو نشست. فاکتورهایی که با بیماری سخت او، با انتشار مداوم اس ام اسهایی که خبر مرگش را مخابره میکردند، با حرکت جمعی ستارههای سرشناس هنر و ورزش برای حمایت از او، با رفتار رسانهها و شبکههای اجتماعی و...رابطه تنگاتنگی پیدا میکند. رابطهای که واکاوی آن را باید برعهده جامعهشناسان و روانشناسان گذاشت و ریشهاش را در بدنه اجتماعی کشور جست تا زوایای پنهان چنین پدیدهای به وضوح روشن شود. پدپده پاشایی آخرین برگ رو شده داستان سردرگمیها و بحران هویتها وجستوجوی معجزهها نخواهد بود و چشم که برهم بگذاریم پاشایی با قد و قامت دیگری بروز میکند و جمعیت سرگردان را مشغول خواهد کرد.
ارسال نظر