تغییر نگاه به آموزش و جمعیت
دولت اول هاشمی رفسنجانی که تشکیل شد، آموزش همگانی با چند مشکل روبهرو بود. اول تراکم جمعیت در بخش لازمالتعلیمها که بر اثر بالا رفتن شدید نرخ رشد جمعیت در سالهای اول انقلاب رخ داده بود. دوم کمبود منابع مادی بهویژه فضاهای آموزشی و بودجه خرید مایحتاج مدارس و سوم فقدان نیروهای مجرب آموزشی که جوابگوی جمعیت دانشآموزی کشور باشد. مشکل اول در قالب طرح کنترل موالید موردتوجه قرار گرفت و در پایان برنامه پنجساله اول توسعه مهار شد. مشکل دوم با افزایش بودجه آموزشی و سرمایهگذاری هرچند محدود بخش خصوصی و یاری خیرین مدرسهساز تا حدودی حل شد و برای مشکل سوم برنامههای جامع و راهبردی از طریق بورسیههای تحصیلی تدارک دیده شد که اجرای آن هنوزهم ادامه دارد.
دولت اول هاشمی رفسنجانی که تشکیل شد، آموزش همگانی با چند مشکل روبهرو بود. اول تراکم جمعیت در بخش لازمالتعلیمها که بر اثر بالا رفتن شدید نرخ رشد جمعیت در سالهای اول انقلاب رخ داده بود. دوم کمبود منابع مادی بهویژه فضاهای آموزشی و بودجه خرید مایحتاج مدارس و سوم فقدان نیروهای مجرب آموزشی که جوابگوی جمعیت دانشآموزی کشور باشد.مشکل اول در قالب طرح کنترل موالید موردتوجه قرار گرفت و در پایان برنامه پنجساله اول توسعه مهار شد. مشکل دوم با افزایش بودجه آموزشی و سرمایهگذاری هرچند محدود بخش خصوصی و یاری خیرین مدرسهساز تا حدودی حل شد و برای مشکل سوم برنامههای جامع و راهبردی از طریق بورسیههای تحصیلی تدارک دیده شد که اجرای آن هنوزهم ادامه دارد.اما دولت هاشمیرفسنجانی با تغییر نگاه فرهنگی جامعه به دو موضوع مکمل یعنی کنترل موالید و اهتمام به آموزش پرداخت. در پی حذف برنامههای تشویقی سابق که به افزایش جمعیت میانجامید و ارائه برنامههای تشویقی جدید که کنترل موالید و آموزش را ترویج میکرد، نرخ رشد جمعیت کاهش و کمیت و کیفیت آموزش افزایش یافت.
این برنامه که آمیختهای از سرمایهگذاری اقتصادی، اصلاح نظام مدیریتی و تبلیغ فرهنگی بود، ایران را به سویی برد که مردم به جای مخالفت با شعارهای کنترل جمعیت به صورت داوطلبانه به این کار مبادرت ورزیدند و هزینه آموزش به یکی از بخشهای اصلی سبد هزینههای خانوار تبدیل شد. این کارها مقدمه ورود دولت به پروژههای عمرانی در سایه نگاه مدرن جامعه به تحولات اجتماعی بود.دولت پس از جنگ بازسازی ویرانههای جنگ و اجرای طرحهای جدید را که در زمان جنگ به لحاظ اقتصادی و امنیتی امکان آن وجود نداشت، آغاز کرد. این ماموریت که در چارچوب برنامه پنج ساله اول توسعه انجام شد، چند هدف عمده داشت که در ایران آن زمان هدفهایی جسورانه و حتی رادیکال بهشمار میرفت. برنامههای کنترل جمعیت در ایران در سالهای میانی برنامه پنج ساله دوم به بار نشست و سازمان ملل ایران را موفقترین کشور در زمینه کنترل جمعیت معرفی کرد. نرخ رشد جمعیت در ایران در طول برنامههای اول و دوم حدود ۶۰ درصد کاهش یافت. جمعیت کشور در سالهای ۱۳۷۵ برابر با ۶۰۰۵۵ هزار نفر بود که در ۱۲۳۹۸ هزار خانوار جای گرفته بودند. از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۵ حدود ۱۰۶۱۰ هزار نفر به جمعیت ایران افزوده شد که نشان میدهد نرخ رشد جمعیت از ۹/ ۳ درصد در دهه ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ به ۹۶/ ۱ درصد در دهه ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ کاهش یافته بود.
حذف پارهای مزیتهای اقتصادی - اجتماعی خانوادههای پرجمعیت و اصلاح قوانین و مقررات مشوق رشد جمعیت، به همراه شرایط تورمی اقتصاد و مشکل شدن ازدواج و افزایش هزینههای آموزش و پرورش از دیگر عواملی است که برای کاهش جمعیت در ایران، برشمردهاند. اما در کنار این عناصر منفی که موجب کاهش نرخ رشد جمعیت شده، برخی کارشناسان با نگاه مثبت به تحولات سالهای ۱۳۶۸ به بعد، معتقدند بهبود شاخصهای توسعهای کشور ازجمله توسعه امکانات زیربنایی، بهبود وضع بهداشت و درمان، افزایش باسوادی و آگاهیهای فرهنگی، قشرهای جدید را به کنترل جمعیت واداشت. این نگاه به جمعیت، همزاد تحولی دیگر در ایران یعنی افزایش دغدغه آموزش کودکان در خانوادهها بود. یک دهه پیش از آن توجه به آموزش کودکان، خاص خانوادههای فرهنگی و روشنفکری بود و حتی کسانی که به لحاظ مالی وضع مناسبی داشتند به آنچه دانشآموزان در مدارس دولتی میآموختند راضی بودند.
اما از نیمهدهه ۱۳۶۰ ناگهان موج موسسههای خصوصی و پس از آن مدارس غیرانتفاعی ایران را فراگرفت. هزینه آموزش در سبد هزینههای خانوار به شدت افزایش یافت و فقیر و غنی به تناسب توانایی خود به آموزش فرزندان خود اهتمام ورزیدندگزارش سازمان مدیریت و برنامهریزی درباره تحولات آموزش و پرورش در ایران حاکی است، پایان جنگ و آغاز فعالیتهای آموزشی مربوط به برنامه اول توسعه فرصتی فراهم آورد تا سیاستهایی مانند فراهم آوردن مقدمات تغییر نظام آموزشی، توسعه فضاهای آموزشی، مبارزه با بیسوادی و... در اولویت برنامههای آموزشی قرار گیرد. در سال پایانی برنامه اول توسعه جمعیت دانشآموزی با ۳/ ۵ درصد رشد سالانه نسبت به سال اول اجرای این برنامه به ۶/ ۱۶ میلیون نفر بالغ شد و با نزدیک شدن به سالهای آغازین برنامه دوم توسعه، فشار فزاینده موج دانشآموزی (به علت کامیابی سیاست کنترل جمعیت) رو به کاهش گذاشت؛ بهنویکه شتاب رشد دانشآموزان از ۳/ ۵ درصد در سال ۱۳۷۲ به ۷/ ۱ درصد در سال ۱۳۷۴ کاهش یافت.
نگاه منتقدان، پاسخ هواداران
با وجود اینکه ستایندگان برنامههای آموزشی هاشمی رفسنجانی پرشمار بودند، منتقدان این برنامهها هم کم نبودند. معدودی مدرسه خصوصی (غیرانتفاعی) که در ایران شکل گرفت این انتقاد را برانگیخت که نظام آموزشی کشور طبقاتی شده است. استدلال منتقدان این بود که مدرسههای خصوصی با پولی که از اولیای دانشآموزان میگیرند، از آموزگاران و امکانات بهتری استفاده می کنند و دانشآموختگان این مدارس در فضای غیررقابتی به مصاف دانشآموزان مدارس دولتی می روند. هواداران برنامههای آموزشی هاشمی رفسنجانی در پاسخ به این انتقاد گفتند: خانوادههای متمول برای پیشرفت فرزندان خود لزوما به مدرسههای خصوصی مراجعه نمیکنند و در غیاب این مدارس هم میتوانند با استخدام معلمان خصوصی نیاز فرزندان خود را تامین کنند. به همین علت مدرسههای خصوصی اولا محل آموزش فرزندان طبقات متوسط جامعه است و ثانیا سرمایهگذاری بخش خصوصی در آموزش، باعث میشود دولت فرصت تازهای پیدا کند که با افزایش کلاسها و کاهش شمار دانشآموزان هر کلاس، فضای مناسبتری برای تحصیل در مدرسههای دولتی فراهم آورد. استدلال دیگر این بود که بیشتر قبولیهای با رتبه بالا و دانشآموزان المپیادی همچنان از مدرسههای دولتی بودند.
ارسال نظر