فراموشی ریش سفیدان

امان اله باطنی- مشاوره درست از جایی نشات می گیرد که فردیت‌ها شروع به فروریختن می کنند؛ از هویت ها راز زدایی می‌شود و افراد جامعه احساس می‌کنند دیگر نمی‌توانند رازی را در فردیت خود نگه دارند یا آنکه بار مسئولیتی را به تنهایی و متکی به فردیت خویش بردوش بگیرند، مشاوره در واقع آغاز آمادگی جامعه برای به اشتراک گذاشتن است، به اشتراک گذاتشن افکار و احساسات خود و آمادگی برای راستی آزمایی آن ها در یک محک جمعی .... با این توصیف شاید می توان مشاوره را تکمیل فرآیند اجتماعی شدن جامعه دانست و آمادگی آن برای آنکه مختصات خویش را از وضعیت سایه روشن خارج کند و زیر ذره بین مشاور یا مشاوران برود.

اگر به لحاظ جامعه شناختی بخواهیم مشاوره را تدقیق کنیم باید بگوییم به واقع مشاوره از جایی در جامعه فراگیر می‌شود که دانای کلی در جامعه از میان می‌رود، سوپرمن‌ها و شخصیت‌های کاریزماتیک جای خود را به شخصیت های جایزالخطا و عادی می‌دهند، جامعه درون گرا به بیرون می‌خزد و برون گرا می‌شود، آدم ها و افراد احساس نیاز به دیگران می‌کنند و افکار خود را برای سعادت کافی نمی‌دانند .

در نمای جامعه شناسی باید مشاوره را در دو سطح مشاوران و مشاوره پذیران بررسی کرد و تغییر این دو طیف را مورد مطالعه قرارداد .در سطح مشاوران حقیقت آنست که در جامعه مذهبی سنتی یک طرف مشاوره‌ها خداوند بود و مشاوره ها بیشتر حالت استخاره و تعبیر خواب داشت و در آن مشاوره در واقع همان استمزاج از آسمان بود، در این مشاوره ها رهیافت‌های فرد یکسری خط و ربط کلی بود که در قالب یک آیه یا یک گزاره مشخص چون«خوب است » یا « بد است » به او می‌رسید.اما با مدرن شدن جامعه مذهبی مدرن، مشاوره ها و مشاوران ناسوتی‌تر و زمینی تر شدند و افراد ترجیح دادند علاوه بر استخاره و تعبیر خواب مشاوره های دیگری را نیز با هم نوع خود تجربه کنند و جزئیات بیشتری از خود و زندگی شان را مورد مشاوره قراردهند . پس از افول کاریزماها و شخصیت‌های فرهمند و بدینوسیله افول مشروعیت کاریزماتیک در عصر جدید، مشروعیت سنتی نیز افول نمود؛ اگر روزگاری به قول ماکس وبر، مشروعیت‌ها بیشتر مشروعیت سنتی و به شکل ریش سفیدی بود و در این روزگار مشاوره بیشتر حالت به اشتراک گذاشتن تجربه زیسته یک ریش سفید و بهره بردن از او بود و عموما بزرگترهای فامیل نقش مشاورداشتند اما در روزگار حاضر که مشروعیت سنتی و کاریزماتیک افول یافته و دیگر نه از رهبران و نه از ریش سفیدان چندان خبری نیست، مشاوره ها متکی به مشروعیت عقلایی شده اند و افراد برای مشاوره پیش روان شناسان و روانکاوها می‌روند .در مشاوره هایی که با ریش سفیدان و رهبران انجام می‌شد، فحوای مشاوره بیشتر پند و وعظ بود و مشاوره ها از بالا به پایین انجام می‌گرفت اما در مشاوره های عصر حاضر پندی وجود ندارد و در آن متکلم وحده ای نیست بلکه بیشتر پرسش و مکاشفه و در نهایت مشاوره است و همه این تغییرات چه بسا به خاطر تغییرات در سطح مشاوره پذیران است .

اگر درعصر سنت مشاوره‌ها بیشتر برای قرص کردن دل مشاوره پذیر انجام می‌شد و بیشتر نقش تزریق یقین را بازی می‌کرد در عصر حاضر مشاوره ها از سر نیازست وصرفا برای صحه گذاشتن بر مشاوره پذیر نیست.انسان عصر حاضر خود را آسیب پذیرتر و نیازمند تر به مشاوره می‌داند چراکه متغیرها در این عصر به مراتب بیشتر شده است و پیچیدگی‌های زندگی مدرن به مراتب بیشتر از زندگی سنتی است، اینجاست که افراد نیاز به راهبری را در خود بیشتر احساس می‌کنند. انسان عصر حاضر جزءگراتر شده همچنان که فلسفه نیز در قالب روانشناسی و جامعه شناسی خرد و جزیی تر شده است. انسان مدرن به جای سیر در فلسفه زندگی و پاسخ گفتن به چرایی زندگی، بیشتر بر چگونگی زندگی متمرکز شده است و برای پاسخ گفتن به چرایی زندگی، خود را محتاج به مشاوره می‌داند. برای همین مشاوره ها مسئله محورتر شده اند و بر موضوعات مشخص تری چون ازدواج، اعتیاد، تربیت
و ...متمرکز شده اند .