گفت و گو با پیام دهکردی به بهانه اجرای نمایش «هیچکس نبود بیدارمان کند»
در یک گناه دسته جمعی سهیم هستیم
مهرداد نصرتی اعظم حسن تقی پیام دهکردی متولد سال ۱۳۵۳ در شهر کرد، دانش آموخته کارشناسی ادبیات نمایشی و کارشناسی ارشد بازیگری است. او علاوه بر آنکه از بازیگران برجسته تئاتر ایران به شمار میرود، در سینما و تلویزیون نیز خوش درخشیده است و در عرصه کارگردانی تئاتر نیز، کارهای قابل قبولی در کارنامه کاریاش دارد. «هیچکس نبود بیدارمان کند»، عنوان دومین تجربه کارگردانی دهکردی در عرصه تئاتر است. این نمایش اخیرا به روی صحنه رفته بود و در مدت زمان اجرا توانست رضایت اهالی تئاتر را جلب کند. با پیام دهکردی درباره نمایش «هیچکس نبود بیدارمان کند» و مسائل این روزهای تئاتر ایران، به گفت وگو نشستیم.
مهرداد نصرتی اعظم حسن تقی پیام دهکردی متولد سال 1353 در شهر کرد، دانش آموخته کارشناسی ادبیات نمایشی و کارشناسی ارشد بازیگری است. او علاوه بر آنکه از بازیگران برجسته تئاتر ایران به شمار میرود، در سینما و تلویزیون نیز خوش درخشیده است و در عرصه کارگردانی تئاتر نیز، کارهای قابل قبولی در کارنامه کاریاش دارد. «هیچکس نبود بیدارمان کند»، عنوان دومین تجربه کارگردانی دهکردی در عرصه تئاتر است. این نمایش اخیرا به روی صحنه رفته بود و در مدت زمان اجرا توانست رضایت اهالی تئاتر را جلب کند. با پیام دهکردی درباره نمایش «هیچکس نبود بیدارمان کند» و مسائل این روزهای تئاتر ایران، به گفت وگو نشستیم.
چرا سال 1332 را برای زمان رخ دادن وقایع نمایشتان انتخاب کردید؟
من فکر کردم این زمان، بهترین محمل برای این است که ما بتوانیم بحث هویتی را در کارمان مطرح کنیم و در حوزه فرهنگ بهطور کلی، موسیقی، ادبیات، واژگان و نوع سخن گفتن و آداب بتوانیم در مورد آن حرف بزنیم. به واسطه هم سویه بحرانی ماجرا و همین نگرانیها ما سال ۳۲ را انتخاب کردیم.
در نمایش«هیچکس نبود بیدارمان کند»، شما علاوه بر کارگردانی، نقشی نیز بر عهده داشتید و به نوعی خودتان را هم از بیرون مدیریت کردهاید. سوال من اینجاست که شما چگونه چیزهایی که خاص شما بود و به نوعی اثر انگشت شما محسوب میشد را توانستید از بیرون مدیریت کنید؟
بازی در نمایشی که آن را کارگردانی میکنم همیشه خط قرمز من بوده است. در این نمایش، من خیلی تلاش کردم که بازیگرانی را که دوست داشتم، دعوت کنم این نقش را برعهده بگیرند اما متاسفانه برنامههایمان هماهنگ نشد. در نهایت من با این مساله مواجه شدم که یا باید کار را تعطیل کنم یا اینکه به پیشنهاد اعضای گروه، خودم این نقش را بر عهده بگیرم و بازی کنم. واقعیتش این است که وقتی به این اندیشیدم که ماهها روی این کار زمان صرف شده است، این همه زحمت و خون دل خوردهایم و حیف است که این اتفاق نیفتد، فکر کردم که چه کار باید کنم؟ نکته مهم اینکه شبیه به این نقش را بازی کرده بودم، البته باید این نکته را بگویم، این کار، از لحاظ بازیگری، کار قابل دفاعی در کارنامه من نیست و خود من نقش و نقشآفرینی قابل دفاعی بر اساس سرفصلها و چارچوبهای ذهنی و آرمانهایی که خودم در مقام بازیگر دارم، نمیبینم. ولی خب در کارگردانی شعارم این است که سر و زر و دل و جانم فدای کاری که دارم انجام میدهم. وقتی ببینم که کاری از دستم بر میآید و میتواند کار خودم را در زمینه کارگردانی ارتقا ببخشد، حتما دریغ نمیکنم.
اما چطور توانستید از نگاه یک کارگردان به بازی خودتان نگاه کنید؟
بحث قرار گرفتن من روی صحنه، بحث مهمی بود. من باید از لحاظ نقطهای و ترکیببندی در بحث کارگردانی این ترکیبات را میدیدم. در این مرحله از آقای محمد رضا علی اکبری که نقش خسرو را در این نمایش بازی میکردند، خواهش کردم که به من کمک کنند و به جای من در تمرینها اجرا کنند تا به این ترتیب هم من بتوانم جای خود را دقیقا تعیین کنم و هم بتوانم بر بازیگرانی که در آن صحنهها با من کار دارند، نظارت داشته باشم و با حساسیت تمام کار آنها را پیگیری کنم. در نهایت فیلمبرداری هم کردم. مجموع اینها کارهایی بود که سعی کردم، انجام دهم که به نقشم لطمهای نخورد. اما به هر حال نمیشود کتمان کرد که وقتی بازیگری، کارگردانی نداشته باشد که او را از دور ببیند، حتما بازی او با کیفیت لازم روی صحنه نقش نمیبندد. با وجود این، مردم مهربانی کردند و بازی مرا در این نمایش دوست داشتند اما خودم، از کار خودم راضی نیستم.
شما بارها و بارها در مصاحبههایتان، گفتهاید که برای شما کارگردانی مانند شعر سرودن است، به نظر شما آن طور که آدم خیلی راحت میتواند شعر بگوید، میتواند کارگردانی هم بکند؟
واقعیت این است که هر دو کار، کار دشواری است. در هر دو لحظه، زایش اتفاق میافتد. هر دو کار شبیه زایمان، شگفت انگیز است. اگر قرار باشد شعر خوبی خلق شود، رنج عظیمی بر شاعر وارد میشود و خروجی آن شعر میشود. در حوزه کارگردانی هم، برای من این گونه بوده است و من هیچ گاه به آن به مثابه یک حرفه نگاه نکردهام بلکه آن زمانی که پرسشهای فراوانی در دلم داشتهام، آن را نوشتهام و سعی کردهام با زبان کارگردانی، پرسشهایم را مطرح کنم. به بیان دیگر دلم خواسته تا این پرسشها را با تماشاگر مطرح کنم یا بکوشم به این پرسشها از طریق کارگردانی پاسخ دهم.
نظرتان راجع به قیمت بلیت نمایشها چیست؟ به نظر شما چرا اینقدر بلیت نمایشهای مختلف، با هم اختلاف قیمت دارند؟
هیچ اشکالی ندارد که بلیت نمایشی گران یا ارزان باشد. در تئاتر باید سازماندهی و نظام منسجم قیمتی متناسب با کیفیت، شکل کار و جایگاهی که از آن برآمده است، وجود داشته باشد. خیلی از کارها هستند که خاستگاهشان، خاستگاه خصوصی است و هیچ حامی و اسپانسری ندارند، سوبسید نمیگیرد و... مسلما این تئاتر باید هزینههایش تامین شود. هزینههای این تئاتر از کجا باید تامین شود؟ طبیعتا این کار باید از طریق بلیت فروشی هزینههای خود را جبران کند.
به نظر شما برای سر و سامان دادن به وضعیت قیمت بلیتهای تئاتر چه کار باید کرد؟
به اعتقاد من باید متخصصان بنشینند و کارگروهی تشکیل دهند و این قضایا را با نگاه کارشناسی، بررسی کنند. شما هر جای دنیا بروید همه نوع قیمت بلیت تئاتر وجود دارد. تئاتری به روی صحنه میرود که بلیت آن بسیار گران است و تنها بخشی از اقشار جامعه میتوانندآن نمایش را ببینند. از سوی دیگر، تئاترهایی هم وجود دارند که بلیت آن ارزان است. در همان تئاترهای گران هم زمانهایی وجود دارد که بلیت نمایش، با تخفیفهای بسیار بالا برای قشر دانشجو عرضه میشود یا جایگاههایی با قیمت کمتر تعیین میکنند که بقیه مردم هم قادر به دیدن نمایش باشند.
واقعیتش این است که من فکر میکنم همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. شما نمیتوانید از جامعهای که حال فرهنگش خوب نیست، انتظار داشته باشید که حال اقتصادش خوب باشد. اجزای یک ماشین با هم در یک نظم ارگانیک میتوانند خودرو را به حرکت وا دارند، شما را حرکت دهند و شما را از یک مبدأ به مقصدی برسانند. وقتی جریان فرهنگی کشور ما سالهای سال، قربانی مدیریتهای سلیقهای میشود، وقتی جریان فرهنگی ما، آسیبهای زیادی را متحمل میشود، گاهی اوقات، برخی از کوتاهیهایی که من هنرمند انجام میدهم که به تعبیر خودم که دراین نمایش هم به وضوح به آن اشاره کردهام، ما در یک گناه دسته جمعی سهیم هستیم.
وقتی دراین اشتراک گناهی که اتفاق افتاده است و دست همه ما به این گناه آلوده است، خروجی آن میشود فضای مخدوش بیمارگونی که گهگاه مسیرهای سلامتی در آن پیدا میشود. ما نمیتوانیم روی گهگاه، حکم صادر کنیم. چون استثنا است. نگاه ما روی قاعده است. وقتی به قاعده نگاه میکنیم، میبینیم پر از بحران و چالش است. به همین دلیل نگاهها، هیجانی میشود. عدهای به به میکنند و عدهای بسیار بد بسیار بد! میگویند. به اعتقاد من، ما احتیاج داریم که همچنان مرور کنیم. اتفاقاتی که در حال حاضر میافتد، مال امروز نیست. به نظر من باید به عقبتر برگردیم. نطفه بحرانهای امروز ما پیشتر بسته شده است.
در حال حاضر ما در تئاتر به جایی رسیدهایم که اگر کسی بخواهدکاری کند، دست و دلش میلرزد و به این فکرمیکند که حتما باید دو بازیگر چهره داشته باشد، او باید به گیشه فکر کند، باید کار کمدی بسازد، باید بشکن و بالا بنداز حتما توی آن باشد و تماشاگر حتما بخندد. اگر نه تئاترش نمیفروشد. این فکرها و اتفاقات، محصول امروز تئاتر ما نیست. جفاست اگر نوک پیکان را به سمت هنرمندان و مسوولان حال حاضر ببریم. ما محصول یک عملکرد هستیم. عملکرد خودمان هم در این عملکرد میگنجد. سالهای سال درحوزه فرهنگ، غفلتهای عظیمیکردهایم و امروز نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که از این همه غفلت، محصولات خوبی درو کنیم.
هرگز این اتفاق نمیافتد. من این را با قاطعیت میگویم. وقتی دولت میتواند به کاری سوبسید دهد، آن کار راحتتر میتواند مسیر خود را طی کند. شما نمیتوانید آن دو کار را کنار هم مقایسه کنید. نمیتوانید بگویید کاری که سوبسید گرفته کار بدی است و اینها کار خوب را انجام میدهند. به نظر من باید با خردمندی و نگاه کارشناسی این قضایا بررسی شود و آن وقت اگر بررسی شد و قیمت بلیت قرار است ۱۵۰ هزارتومان بشود یا ۲۰ هزارتومان، هیچ اشکالی ندارد.
در جریان به صحنه بردن این نمایش، شما هم به فروش گیشه فکر کردید؟
روی خود من، برای اینکه حتما باید در نمایشم چند چهره مطرح سینمایی و تلویزیونی حضور داشته باشند، فشار زیادی بود، حتما باید در بخشی از نمایش کمدی داشته باشیم و... من دیگر جایی احساس کردم که باید تمام قد بایستم و بگویم آقا جان! من میخواهم کاری را بسازم که تماشاگر نداشته باشد. من را راحت بگذارید! نمایش من ۹۰ دقیقه کار تلخ است. هیچ چهرهای به معنی سوپر استار، در این نمایش حضور ندارد. یعنی من هیچ نگاه ابزاریای در استفاده از آدمها نداشتهام. یعنی صرف اینکه فلان بازیگر سینما، سوپر استار سینماست، او را به نمایشم دعوت کنم تا فروش گیشه را تضمین کنم. من بشکن و بالا بنداز هم نداشتهام و کار هم در حال حاضر انجام شده است. اینکه نگرانیهایی در ارتباط با این مسائل وجود دارد، محصول یک عملکرد است و باید قضاوت شود که این نگرانیها بد است یا خوب. شما با پدیدههای بنیادین تئاتر و پدیدههای بنیادین زیر ساختی فرهنگی، هرگز نمیتوانید با یک کلمه بد یا خوب، موافقم یا مخالفم برخورد کنید. موافقم یا مخالفم باید پس از عبور از کلی نگاه کارشناسی و بررسی همه جوانب قضیه، اتفاق بیفتد. آن وقت اگر این اتفاق افتاد ما میتوانیم بگوییم این مسیر درست است.
چرا سال 1332 را برای زمان رخ دادن وقایع نمایشتان انتخاب کردید؟
من فکر کردم این زمان، بهترین محمل برای این است که ما بتوانیم بحث هویتی را در کارمان مطرح کنیم و در حوزه فرهنگ بهطور کلی، موسیقی، ادبیات، واژگان و نوع سخن گفتن و آداب بتوانیم در مورد آن حرف بزنیم. به واسطه هم سویه بحرانی ماجرا و همین نگرانیها ما سال ۳۲ را انتخاب کردیم.
در نمایش«هیچکس نبود بیدارمان کند»، شما علاوه بر کارگردانی، نقشی نیز بر عهده داشتید و به نوعی خودتان را هم از بیرون مدیریت کردهاید. سوال من اینجاست که شما چگونه چیزهایی که خاص شما بود و به نوعی اثر انگشت شما محسوب میشد را توانستید از بیرون مدیریت کنید؟
بازی در نمایشی که آن را کارگردانی میکنم همیشه خط قرمز من بوده است. در این نمایش، من خیلی تلاش کردم که بازیگرانی را که دوست داشتم، دعوت کنم این نقش را برعهده بگیرند اما متاسفانه برنامههایمان هماهنگ نشد. در نهایت من با این مساله مواجه شدم که یا باید کار را تعطیل کنم یا اینکه به پیشنهاد اعضای گروه، خودم این نقش را بر عهده بگیرم و بازی کنم. واقعیتش این است که وقتی به این اندیشیدم که ماهها روی این کار زمان صرف شده است، این همه زحمت و خون دل خوردهایم و حیف است که این اتفاق نیفتد، فکر کردم که چه کار باید کنم؟ نکته مهم اینکه شبیه به این نقش را بازی کرده بودم، البته باید این نکته را بگویم، این کار، از لحاظ بازیگری، کار قابل دفاعی در کارنامه من نیست و خود من نقش و نقشآفرینی قابل دفاعی بر اساس سرفصلها و چارچوبهای ذهنی و آرمانهایی که خودم در مقام بازیگر دارم، نمیبینم. ولی خب در کارگردانی شعارم این است که سر و زر و دل و جانم فدای کاری که دارم انجام میدهم. وقتی ببینم که کاری از دستم بر میآید و میتواند کار خودم را در زمینه کارگردانی ارتقا ببخشد، حتما دریغ نمیکنم.
اما چطور توانستید از نگاه یک کارگردان به بازی خودتان نگاه کنید؟
بحث قرار گرفتن من روی صحنه، بحث مهمی بود. من باید از لحاظ نقطهای و ترکیببندی در بحث کارگردانی این ترکیبات را میدیدم. در این مرحله از آقای محمد رضا علی اکبری که نقش خسرو را در این نمایش بازی میکردند، خواهش کردم که به من کمک کنند و به جای من در تمرینها اجرا کنند تا به این ترتیب هم من بتوانم جای خود را دقیقا تعیین کنم و هم بتوانم بر بازیگرانی که در آن صحنهها با من کار دارند، نظارت داشته باشم و با حساسیت تمام کار آنها را پیگیری کنم. در نهایت فیلمبرداری هم کردم. مجموع اینها کارهایی بود که سعی کردم، انجام دهم که به نقشم لطمهای نخورد. اما به هر حال نمیشود کتمان کرد که وقتی بازیگری، کارگردانی نداشته باشد که او را از دور ببیند، حتما بازی او با کیفیت لازم روی صحنه نقش نمیبندد. با وجود این، مردم مهربانی کردند و بازی مرا در این نمایش دوست داشتند اما خودم، از کار خودم راضی نیستم.
شما بارها و بارها در مصاحبههایتان، گفتهاید که برای شما کارگردانی مانند شعر سرودن است، به نظر شما آن طور که آدم خیلی راحت میتواند شعر بگوید، میتواند کارگردانی هم بکند؟
واقعیت این است که هر دو کار، کار دشواری است. در هر دو لحظه، زایش اتفاق میافتد. هر دو کار شبیه زایمان، شگفت انگیز است. اگر قرار باشد شعر خوبی خلق شود، رنج عظیمی بر شاعر وارد میشود و خروجی آن شعر میشود. در حوزه کارگردانی هم، برای من این گونه بوده است و من هیچ گاه به آن به مثابه یک حرفه نگاه نکردهام بلکه آن زمانی که پرسشهای فراوانی در دلم داشتهام، آن را نوشتهام و سعی کردهام با زبان کارگردانی، پرسشهایم را مطرح کنم. به بیان دیگر دلم خواسته تا این پرسشها را با تماشاگر مطرح کنم یا بکوشم به این پرسشها از طریق کارگردانی پاسخ دهم.
نظرتان راجع به قیمت بلیت نمایشها چیست؟ به نظر شما چرا اینقدر بلیت نمایشهای مختلف، با هم اختلاف قیمت دارند؟
هیچ اشکالی ندارد که بلیت نمایشی گران یا ارزان باشد. در تئاتر باید سازماندهی و نظام منسجم قیمتی متناسب با کیفیت، شکل کار و جایگاهی که از آن برآمده است، وجود داشته باشد. خیلی از کارها هستند که خاستگاهشان، خاستگاه خصوصی است و هیچ حامی و اسپانسری ندارند، سوبسید نمیگیرد و... مسلما این تئاتر باید هزینههایش تامین شود. هزینههای این تئاتر از کجا باید تامین شود؟ طبیعتا این کار باید از طریق بلیت فروشی هزینههای خود را جبران کند.
به نظر شما برای سر و سامان دادن به وضعیت قیمت بلیتهای تئاتر چه کار باید کرد؟
به اعتقاد من باید متخصصان بنشینند و کارگروهی تشکیل دهند و این قضایا را با نگاه کارشناسی، بررسی کنند. شما هر جای دنیا بروید همه نوع قیمت بلیت تئاتر وجود دارد. تئاتری به روی صحنه میرود که بلیت آن بسیار گران است و تنها بخشی از اقشار جامعه میتوانندآن نمایش را ببینند. از سوی دیگر، تئاترهایی هم وجود دارند که بلیت آن ارزان است. در همان تئاترهای گران هم زمانهایی وجود دارد که بلیت نمایش، با تخفیفهای بسیار بالا برای قشر دانشجو عرضه میشود یا جایگاههایی با قیمت کمتر تعیین میکنند که بقیه مردم هم قادر به دیدن نمایش باشند.
واقعیتش این است که من فکر میکنم همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. شما نمیتوانید از جامعهای که حال فرهنگش خوب نیست، انتظار داشته باشید که حال اقتصادش خوب باشد. اجزای یک ماشین با هم در یک نظم ارگانیک میتوانند خودرو را به حرکت وا دارند، شما را حرکت دهند و شما را از یک مبدأ به مقصدی برسانند. وقتی جریان فرهنگی کشور ما سالهای سال، قربانی مدیریتهای سلیقهای میشود، وقتی جریان فرهنگی ما، آسیبهای زیادی را متحمل میشود، گاهی اوقات، برخی از کوتاهیهایی که من هنرمند انجام میدهم که به تعبیر خودم که دراین نمایش هم به وضوح به آن اشاره کردهام، ما در یک گناه دسته جمعی سهیم هستیم.
وقتی دراین اشتراک گناهی که اتفاق افتاده است و دست همه ما به این گناه آلوده است، خروجی آن میشود فضای مخدوش بیمارگونی که گهگاه مسیرهای سلامتی در آن پیدا میشود. ما نمیتوانیم روی گهگاه، حکم صادر کنیم. چون استثنا است. نگاه ما روی قاعده است. وقتی به قاعده نگاه میکنیم، میبینیم پر از بحران و چالش است. به همین دلیل نگاهها، هیجانی میشود. عدهای به به میکنند و عدهای بسیار بد بسیار بد! میگویند. به اعتقاد من، ما احتیاج داریم که همچنان مرور کنیم. اتفاقاتی که در حال حاضر میافتد، مال امروز نیست. به نظر من باید به عقبتر برگردیم. نطفه بحرانهای امروز ما پیشتر بسته شده است.
در حال حاضر ما در تئاتر به جایی رسیدهایم که اگر کسی بخواهدکاری کند، دست و دلش میلرزد و به این فکرمیکند که حتما باید دو بازیگر چهره داشته باشد، او باید به گیشه فکر کند، باید کار کمدی بسازد، باید بشکن و بالا بنداز حتما توی آن باشد و تماشاگر حتما بخندد. اگر نه تئاترش نمیفروشد. این فکرها و اتفاقات، محصول امروز تئاتر ما نیست. جفاست اگر نوک پیکان را به سمت هنرمندان و مسوولان حال حاضر ببریم. ما محصول یک عملکرد هستیم. عملکرد خودمان هم در این عملکرد میگنجد. سالهای سال درحوزه فرهنگ، غفلتهای عظیمیکردهایم و امروز نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که از این همه غفلت، محصولات خوبی درو کنیم.
هرگز این اتفاق نمیافتد. من این را با قاطعیت میگویم. وقتی دولت میتواند به کاری سوبسید دهد، آن کار راحتتر میتواند مسیر خود را طی کند. شما نمیتوانید آن دو کار را کنار هم مقایسه کنید. نمیتوانید بگویید کاری که سوبسید گرفته کار بدی است و اینها کار خوب را انجام میدهند. به نظر من باید با خردمندی و نگاه کارشناسی این قضایا بررسی شود و آن وقت اگر بررسی شد و قیمت بلیت قرار است ۱۵۰ هزارتومان بشود یا ۲۰ هزارتومان، هیچ اشکالی ندارد.
در جریان به صحنه بردن این نمایش، شما هم به فروش گیشه فکر کردید؟
روی خود من، برای اینکه حتما باید در نمایشم چند چهره مطرح سینمایی و تلویزیونی حضور داشته باشند، فشار زیادی بود، حتما باید در بخشی از نمایش کمدی داشته باشیم و... من دیگر جایی احساس کردم که باید تمام قد بایستم و بگویم آقا جان! من میخواهم کاری را بسازم که تماشاگر نداشته باشد. من را راحت بگذارید! نمایش من ۹۰ دقیقه کار تلخ است. هیچ چهرهای به معنی سوپر استار، در این نمایش حضور ندارد. یعنی من هیچ نگاه ابزاریای در استفاده از آدمها نداشتهام. یعنی صرف اینکه فلان بازیگر سینما، سوپر استار سینماست، او را به نمایشم دعوت کنم تا فروش گیشه را تضمین کنم. من بشکن و بالا بنداز هم نداشتهام و کار هم در حال حاضر انجام شده است. اینکه نگرانیهایی در ارتباط با این مسائل وجود دارد، محصول یک عملکرد است و باید قضاوت شود که این نگرانیها بد است یا خوب. شما با پدیدههای بنیادین تئاتر و پدیدههای بنیادین زیر ساختی فرهنگی، هرگز نمیتوانید با یک کلمه بد یا خوب، موافقم یا مخالفم برخورد کنید. موافقم یا مخالفم باید پس از عبور از کلی نگاه کارشناسی و بررسی همه جوانب قضیه، اتفاق بیفتد. آن وقت اگر این اتفاق افتاد ما میتوانیم بگوییم این مسیر درست است.
ارسال نظر