دانشگاه‌های کارآفرین
مهدی فیضی
عضو هیأت علمی گروه اقتصاد دانشگاه فردوسی مشهد
نقش اول دانشگاههای کشور از آغاز تاًسیس تا سال ۱۳۶۲ صرفاً به آموزش دانشجویان محدود بود. دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۲ و سپس حوزه پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در سال ۱۳۷۹ امتیازاتی را برای نویسندگان مقالات نشریات معتبر بین‌المللی در نظر گرفتند، تا به این ترتیب وارد فاز دوم فعالیت های خود شوند. اما با وجود اسناد بالادستی و تعداد زیاد مراکز کارآفرینی در دانشگاه‌ها آن‌ها همچنان نتوانستند به دانشگاه نسل سوم (کارآفرین) تبدیل شوند. اگرچه وزن و پیشینه نظام آکادمیک ما به کلی با نمونه‌های موفق جهانی آن متفاوت بوده است، اما برای روشن شدن این فاصله می‌توان به وضع دانشگاه ام‌.آی‌.تی نگریست که موفق‌ترین دانشگاه کارآفرین جهان انگاشته می‌شود.
آخرین گزارش کارآفرینی این دانشگاه در دسامبر 2005 نشان می‌دهد که تا سال 2014 دانش‌آموختگان ام.آی.تی بیش از 30 هزار بنگاه فعال و 4.6 میلیون شغل را راه انداختند و حدود 1.9 تریلیون دلار درآمد سالانه داشتند. این دانشگاه وضع دانش‌آموختگان خود را در دهه‌های پس از دانشگاه همچنان رصد می‌کند و آمارهای دقیقی از شرکت‌های تأسیس شده دانش‌آموختگان و میزان کارآفرینی و توزیع درآمد این شرکت‌ها براساس نوع صنعت دارد. درحالی‌که کمتر دانشگاهی در کشور ما حتی از وضع اشتغال دانش‌آموختگان سال‌های اخیر خود باخبر است. جدیدترین نظام‌های متولی دانشگاه نیز بر نسل سوم دانشگاه‌های کارآفرین تمرکز کرده است. نشریه اکانومیس در یکی از شماره‌های نوامبر 2015 خود از نظام رتبه‌بندی جدیدی در دانشگاه‌های آمریکا خبر داد و گفت که دانشگاه‌ها را به مثابه یک کشور درنظر می‌گیرند. به این ترتیب همچنان که یکی از معیارهای توسعه‌یافتگی کشورها درآمد سرانه شهروندان آنان است، این نظام نیز دانشگاه‌ها را بر مبنای ارزش افزوده‌ای که برای دانش‌آموختگان خود ایجاد کرده‌اند، رتبه‌بندی می‌کند. به بیان دقیق‌تر این نظام رتبه‌بندی درآمد انتظاری افزوده شده دانش‌آموختگان را با درآمد انتظاری آن‌ها اگر تحصیل نمی‌کردند مقایسه می‌کنند. به این ترتیب هرچه این فاصله کمتر باشد، دانشگاه در آموختن دانشی که منجر به تولید ثروت شده، موفق‌تر بوده است. این مقایسه در واقع به این دلیل صورت می‌گیرد که سوءگیری انتخاب را کاهش دهد.

شاید دانش‌آموختگان دانشگاه‌هایی مانند ام.ای.تی از ابتدا افرادی باهوش، خلاق و کارآفرین بوده‌اند که حتی اگر در چنین دانشگاه‌هایی نیز تحصیل نمی‌کردند به درآمدهای بالایی می‌رسیدند. اما اساسا داده‌ای درمورد درآمد واقعی افراد نیز وجود ندارد چه برسد به آن که تخمینی از درآمد انتظاری افزوده شده پس از تحقیق و سخت‌تر از آن بخشی از درآمد همان فرد درصورتی‌که تحصیل نمی‌کرد، داشته باشیم. راه ورود دانشگاه‌های دوم به نسل سوم کارآفرین، جهت‌دهی آموزش و پژوهش به سمت حوزه‌ها و مسائلی است که به تقاضای صنعت و نیازهای جامعه پاسخ دهد. شاید اگر بودجه عمومی دانشگاه‌های دولتی به جای دانشگاه در دست دانشجویان آن می‌بود و آن‌ها می‌توانستند خود با این کمک دولتی هزینه تحصیل دانشگاهی را بپردازند، بسیاری از رشته‌های موجود در دانشگاه‌های دولتی دیگر وجود نمی‌داشت. همچنان که تمرکز دانشگاه‌های خصوصی و غیرانتفاعی بر تعدادی محدود از رشته‌هایی است که همچنان جذابیت خوبی در بازار کار دارد. البته این نباید به قیمت از دست دادن پشتیبانی دولت برای ادامه رشته‌های پایه‌ای باشد که در مقوله کالاهای عمومی می‌گنجد. یونسکو در چشم‌انداز جهانی آموزش عالی برای 121 دانشگاه نوین جایگاهی می‌داند که در آن‎ها مهارت‌های کارآفرینی در آموزش عالی به‌منظور تدوین قابلیت‌های دانش‌آموختگان و جهت تبدیل شدن به ایجادکنندگان کار، توسعه می‌یابد.

هفتمین راهبرد کلان برای توسعه علم و فناوری در نقشه جامع علمی کشور نیز جهت دهی آموزش، پژوهش، فناوری و نوآوری به سمت حل مشکلات و رفع نیازهای واقعی و اقتضائات کشور برای تحقق مرجعیت علمی است. یکی از مهمترین اقدامات در این نقشه جامع نیز میزان رفع نیازهای جامعه در شاخص‌های رتبه‌بندی تحقیقاتی و دانشگاهی ونظام انگیزشی پژوهشگران و فناوران است. به‌نظر می‌رسد دانشگاه‌های کشور به تدریج به درک مناسبی از مسأله بیکاری دانش‌آموختگان رسیده‌اند که در قوانین آموزشی و پژوهش داخلی دانشگاه‌ها منعکس شده است، شاید بتوان امید داشت که در سال‌های آینده وضع دانش‌آموختگان همانقدر در نشانگر و شاخص‌های دانشگاه‌های کشور دیده شود که آمار درمورد دانشجویان آن‌ها وجود دارد. به این ترتیب دانشگاه به جای آن که دستاویزی برای به تعویق انداختن تجربه دردناک بیکاری باشد به جایگاهی برای فراگرفتن آموختنی‌های کاربردی و پژوهش درمورد نیازهای جامعه تبدیل می‌شود که دانشجو را برای کاربست این آموخته‌های واقعی آماده می‌کند.