درام‌های اقتصادی جهان معاصر
تفاوت‏‌‌هایی که امروزه میان ایالات‌متحده و مکزیک و بنابراین دو بخش نوگالس به چشم می‌خورد، محصول مداخله دیرپای سازمان جامعه استعماری و میراث‏‌‌های نهادی آن جوامع است.

تفاوت چشمگیر روش‌هایی که بیل گیتس و کارلوس اسلیم به دو مرد ثروتمند جهان تبدیل شدند- و البته وارن بافت هم مطرح است- نیروهای موجود را توصیف می‏‌‌کند. ظهور گیتس و مایکروسافت به خوبی شهره است، اما وضعیت گیتس به‌عنوان ثروتمندترین شخص جهان و موسس یکی از پیشرفته‌ترین ‏شرکت‌های نوآور، قوه‌ قضاییه ایالات‌متحده را از برانگیختن کنش‏‌‌های مدنی علیه شرکت مایکروسافت در 8 مه 1998 با ادعای این‏‌‌که مایکروسافت از قدرت انحصاری خود سوءاستفاده کرده است، بازنداشت. به‏‌‌طور خاص موضوع مورد بحث روشی بود که مایکروسافت موتور جست‌وجوگر خود، اینترنت اکسپلورر، را به سیستم‌عامل ویندوز متصل می‏‌‌کرد. دولت برای مدتی چشمش به‌دنبال بیل گیتس بود و در اوایل 1991، کمیسیون تجارت فدرال تحقیق در این خصوص را شروع کرد که آیا مایکروسافت از انحصارش در زمینه سیستم‏‌‌های عامل کامپیوترهای شخصی سوءاستفاده کرده است. در نوامبر 2001، مایکروسافت به دادگاه کشیده شد. دادگاه بال و پر مایکروسافت را چید، هرچند جریمه‏‌‌ها کمتر از انتظار معترضان بود.

اما در مکزیک، کارلوس اسلیم پولش را با نوآوری به‏‌‌دست نیاورده است. او ابتدا در معاملات بازار سهام و با خرید و وصله و پینه کردن شرکت‌های زیان‏‌‌ده پیش افتاد. کودتای اصلی او تملیک تلمکس، شرکت انحصاری ارتباطات از راه دور مکزیک بود که در1990توسط کارلوس سالیناس رئیس‌جمهوری وقت خصوصی‏‌‌ شده بود. دولت در سپتامبر 1989 اعلام کرد که قصد فروش 51 درصد سهام دارای حق رای (4/ 20 درصد از کل سهام) شرکت را دارد و قیمت‏‌‌های پیشنهادی را در نوامبر 1990 دریافت کرد. گرچه اسلیم بالاترین قیمت را پیشنهاد نکرد، کنسرسیومی از گروه کورسو متعلق به او برنده مزایده شد. اسلیم به جای پرداخت فوری قیمت سهام، این کار را به تاخیر انداخت و بدهی‌اش را از محل سود سهام تلمکس پرداخت. آن‏چه پیش‌تر یک انحصار عمومی بود حالا به انحصار اسلیم تبدیل شده و خیلی هم سودآور بود.

نهادهای اقتصادی پدید‏‌‌آورنده کارلوس اسلیم با نهادهای ایالات‌متحده خیلی متفاوت هستند. اگر کارآفرین مکزیکی باشید، موانع ورود نقشی کلیدی در هر مرحله از مسیر شما ایفا می‏‌‌کنند. این موانع شامل مجوزهای گران‏‌‌قیمتی است که باید به‏‌‌دست بیاورید؛ مقررات دست‌و‌پاگیری است که باید از آنها بگذرید؛ سیاست‌مداران و متصدیانی‌اند که سد راه شما می‏‌‌شوند و دشواری گرفتن تامین مالی از بخش مالی که اغلب با متصدیانی که شما برای رقابت با آنها تلاش می‏‌‌کنید تبانی می‏‌‌کنند. این موانع ممکن است غیرقابل رفع باشند، شما را خارج از حوزه‏‌‌های سودآور یا بزرگ‏‌‌ترین دوستان شما، نگه دارند و رقبایتان را از شما جلو بیندازند. تفاوت میان دو سناریو البته حضور کسی است که شما می‏‌‌شناسیدش و می‏‌‌توانید تحت تاثیر قرارش دهید- بله، او کسی است که می‏‌‌توانید به او رشوه دهید. کارلوس اسلیم، مردی با استعداد و بلندپرواز با پیش‏‌‌زمینه‏‌‌ای نسبتا عادی از مهاجران لبنانی است که در به‏‌‌دست آوردن قراردادهای انحصاری چیره‏‌‌دست بوده است: او به سوی انحصاری‏‌‌کردن بازار ارتباطات از راه دور مکزیک و سپس گسترش دسترسی‏‌‌اش به باقی آمریکای لاتین حرکت کرد.

گرچه مقاومت‌هایی بر سر راه انحصار اسلیم بر تلمکس وجود داشته، اما کاری از پیش نبرده‏‌‌اند. در 1996 آوانتل، یک شرکت تلفن از راه دور، از کمیسیون رقابت مکزیک خواست بررسی کند که آیا تلمکس موقعیتی غالب [انحصاری] در بازار ارتباطات از راه دور دارد. در 1997 این کمیسیون اعلام کرد که تلمکس قدرت انحصاری پایداری در حوزه‏‌‌های تلفن ثابت، راه‏‌‌دور و راه‏‌‌دور بین‏‌‌المللی و در میان سایر چیزها دارد. اما تلاش‏‌‌های انجام شده توسط مقامات قانونی در مکزیک برای محدود کردن این انحصارات به هیچ نتیجه‏‌‌ای نرسید. یکی از دلایل این ناکامی این است که اسلیم و تلمکس می‏‌‌توانند آنچه را که به‌عنوان «درخواست محافظت قانونی» شناخته می‏‌‌شود مورد استفاده قرار دهند. درخواست محافظت قانونی، در اصل عریضه‌ای است دال بر اینکه فرد عارض شده خواستار خارج شدن خود از شمول برخی قوانین می‌شود. سابقه ایده محافظت قانونی برمی‏‌‌گردد به قانون اساسی مکزیک در سال 1857 که در اصل هدفش محافظت از حقوق و آزادی‏‌‌های فردی بود. بااین‏‌‌حال، در ماجرای تلمکس سایر انحصارات مکزیکی به ابزاری ترسناک برای تحکیم قدرت انحصاری تبدیل شده است. محافظ به‏‌‌جای محافظت از حقوق مردم، خودش را از شمول قانون خارج می‏‌‌کند.

اسلیم پولش را در اقتصاد مکزیک و تاحد زیادی در نتیجه مناسبات سیاسی‏‌‌اش به‏‌‌دست آورده است. اما وقتی او به فعالیت اقتصادی در ایالات‌متحده روی آورد، موفق نشد. در 1999 شرکت وی موسوم به «گروپو کورسو» شرکت خرده‏‌‌فروشی کامپیوتری کامپ‏‌‌یواس‌ای را خرید. در همان زمان، کامپ‏‌‌یواس ‏‌‌ای امتیازی به شرکتی به نام خدمات کوک داده بود تا کالایش را در مکزیک بفروشد. اسلیم به سرعت این قرارداد را با هدف راه‏‌‌اندازی فروشگاه‏‌‌های زنجیره‏‌‌ای خودش و بدون هیچ‏‌‌گونه رقابتی از جانب کوک نقض کرد. اما کوک، کامپ‏‌‌یواس‏‌‌‌ای را به دادگاهی در دالاس کشاند. اما در دالاس خبری از محافظ نبود. بنابراین اسلیم بازنده و 454 میلیون دلار جریمه شد. وکیل کوک، مارک ورنر، بعد از آن اشاره کرد که «پیام این قضاوت این است که در این اقتصاد جهانی، بنگاه‏‌‌ها اگر می‏‌‌خواهند به این کشور بیایند، باید به قوانین ایالات‌متحده احترام بگذارند.» وقتی اسلیم در چارچوب نهادهای ایالات‌متحده بود، تاکتیک‏‌‌های معمولی او برای به‏‌‌دست آوردن پول کاری از پیش نبرد.

به سوی نظریه‌ای درباره نابرابری جهانی
ما در جهانی نابرابر زندگی می‏‌‌کنیم. تفاوت‏‌‌های میان کشورها تنها در مقیاسی بزرگ‏‌‌تر شبیه به دو سوی نوگالس است. در کشورهای ثروتمند، افراد سالم‏‌‌تر، دارای عمر طولانی‏‌‌تر و آموزش‏‌‌دیده‏‌‌ترند. آنها همچنین به قلمروی از گزینه‏‌‌ها در زندگی دسترسی دارند، از تعطیلات تا فرصت‌های شغلی که مردم در کشورهای فقیر تنها می‏‌‌توانند رویای آنها را در سر داشته باشند. مردم کشورهای ثروتمند در جاده‏‌‌های بدون دست‌انداز رانندگی می‏‌‌کنند و به توالت‏‌‌ها، برق و آب لوله‌کشی در خانه‏‌‌هایشان دسترسی دارند. آنها معمولا دولت‏‌‌هایی دارند که دل‏‌‌بخواهی آنها را دستگیر نمی‏‌‌کنند و نمی‏‌‌آزارند؛ برعکس، دولت‏‌‌ها خدماتی شامل آموزش، خدمات بهداشتی و درمانی، جاده‏‌‌ها و قانون و نظم را فراهم می‏‌‌کنند. نکته جالب‏‌‌توجه این حقیقت است که شهروندان در انتخابات رای می‏‌‌دهند و در مسیر سیاسی که کشورشان گام بر می‏‌‌دارد منشأ اثر هستند.

تفاوت‏‌‌های عظیم در نابرابری جهانی برای همگان، حتی برای آنهایی که در کشورهای فقیر زندگی می‏‌‌کنند و بسیاری از آنها به تلویزیون یا اینترنت هم دسترسی ندارند، عیان است. مشاهده و واقعیت وجودی این تفاوت‏‌‌هاست که مردم را به گذر غیرقانونی از ریو گراند یا دریای مدیترانه برای دست‌یافتن به زندگی با استانداردها و فرصت‏‌‌های کشورهای ثروتمند وا می‏‌‌دارد. این نابرابری نه‌تنها پیامدهایی برای زندگی‏‌‌های مردم در کشورهای فقیر دارد، بلکه باعث نارضایتی و رنجش با پیامدهای سیاسی عظیم در ایالات‌متحده و هر کشور دیگری می‏‌‌شود. تاکید این کتاب بر فهم چرایی این تفاوت‏‌‌ها و علل آن است. ایجاد چنین درکی به خودی خود، هدف نیست، بلکه گام اول به سوی تولید ایده‏‌‌های بهتر درباره چگونگی بهبود زندگی‏‌‌های میلیاردها نفری است که هنوز در فقر زندگی می‏‌‌کنند.

نابرابری‏‌‌های دو سوی دیوار نوگالس تنها نوک کوه یخ است. همانند باقی مکزیک شمالی که از تجارت با ایالات‌متحده منفعت می‏‌‌برد، با این‏‌‌که همه آن قانونی نیست، ساکنان نوگالس نسبت به دیگر مکزیکی‏‌‌ها کامیاب‏‌‌ترند، چراکه درآمد متوسط سالانه خانوار حدود ۵۰۰۰ دلار است. کامیابی نسبتا بیشتر نوگالس سونورا، از واحدهای صنعتی تولیدی فعال در پارک‏‌‌های صنعتی مناطق آزاد ناشی می‏‌‌شود که اولین آنها توسط ریچارد کمپل، صاحب یک کارخانه‏‌‌ زنبیل‌سازی در کالیفرنیا، راه‏‌‌اندازی شده است. نخستین مستاجر، یک شرکت تولید‌کننده آلات موسیقی به نام کوین-آرت بود که به ریچارد بوس، مالک شرکت فلوت و ساکسیفون آرتلی در نوگالس آریزونا تعلق داشت. شرکت‌های ممورکس (سیم‌کشی کامپیوتر)؛ آونت (تولید‌کننده لباس‌های بیمارستانی)؛ گرانت (تولید‌کننده عینک‏‌‌های آفتابی)؛ چمبرلین (تولیدکننده در بازکن‌های برقی برای فروشگاه‌های زنجیره‌ای سیرز) و سامسونیت (تولید‌کننده کیف وچمدان‏‌‌) نیز در پی شرکت کوین-آرت، وارد این منطقه شدند. اهمیت این تحولات در این است که اینها همه کسب‏‌‌وکارها و کاسب‏‌‌کاران آمریکایی هستند که سرمایه ایالات‌متحده را مورد استفاده قرار می‏‌‌دهند و می‏‌‌دانند چگونه این کار را بکنند. بنابراین رونق بیشتر نوگالس سونورا، نسبت به باقی مکزیک منشأ خارجی دارد.

تفاوت‏‌‌های ایالات‌متحده با مکزیک در مقایسه با دیگر جاهای جهان ناچیز است. شهروند متوسط ایالات‌متحده هفت برابر ثروتمندتر از شهروند متوسط مکزیک و بیش از ده برابر ثروتمندتر از ساکنان پرو یا آمریکای لاتین است. این شهروند حدودا بیست برابر ثروتمندتر از ساکنان جنوب صحرای آفریقا و تقریبا چهل برابر ثروتمندتر از آنهایی است که در فقیرترین کشورهای آفریقا مانند مالی، اتیوپی و سیرالئون زندگی می‏‌‌کنند و چنین وضعی تنها درباره ایالات‌متحده صدق نمی‌کند. گروهی کوچک ولی در حال رشد از کشورهای ثروتمند - اغلب در اروپا و آمریکای شمالی، به اضافه استرالیا، نیوزلند، سنگاپور، کره‌جنوبی و تایوان- هستند که شهروندانشان از زندگی‏‌‌ خیلی متفاوت‏‌‌شان نسبت به باقی ساکنان کره خاکی به خود می‌بالند.

دلیل این‏‌‌که نوگالس آریزونا، ثروتمندتر از نوگالس سونورا است، خیلی ساده است. این تفاوت ناشی از نهادهای کاملا متفاوت در دو سوی مرز است که انگیزه‏‌‌های متفاوتی برای ساکنان نوگالس آریزونا در برابر نوگالس سونورا ایجاد می‏‌‌کند. ایالات‌متحده به این علت امروزه ثروتمندتر از مکزیک و پرو است که نهادهای سیاسی و اقتصادی‌اش، انگیزه‏‌‌های بنگاه‌ها، افراد و سیاستمداران را افزایش می‌دهند. کارکردهای هر جامعه با مجموعه‏‌‌ای از قواعد اقتصادی و سیاسی توسط دولت و شهروندانش به‏‌‌طور جمعی ایجاد و اجرا شده است؛ انگیزه‏‌‌هایی برای آموزش دیدن، پس‏‌‌انداز و سرمایه‏‌‌گذاری کردن و پذیرش تکنولوژی‏‌‌های جدید و مواردی از این دست. این فرایندی سیاسی است که نهادهای اقتصادی را مشخص می‏‌‌کنند که مردم براساس آنها زندگی می‏‌‌کنند و این نهادهای سیاسی‌اند که تعیین می‏‌‌کنند مردم تحت لوای کدامین نهادهای اقتصادی زندگی کنند و باز این نهادهای سیاسی‌اند که چگونگی کارکرد این فرآیند را رقم می‌زنند.

برای مثال این نهادهای سیاسی کشور هستند که توانایی شهروندان را برای اعمال نظارت بر سیاست‏‌‌مداران و تاثیرگذاری بر رفتار آنها تعیین می‏‌‌کند. در عوض همین موضوع تعیین می‏‌‌کنند که آیا سیاست‏‌‌مداران کارگزاران شهروندان هستند، یا اینکه به‏‌‌زور و به‌منظور افزودن بر فرصت‌های خودشان و تعقیب برنامه‏‌‌های خودشان،یعنی همان برنامه‏‌‌هایی که برای شهروندان زیان‏‌‌آورند، به حکومت رسیده‏‌‌اند. نهادهای سیاسی حاوی قوانین اساسی مکتوب و تعیین‌کننده وجود یا نبود دموکراسی در جامعه هستند و البته در همین حد محدود نمی‌مانند. این نهادها مشتملند بر قدرت و قابلیت دولت برای قاعده‌گذاری در جامعه و حکم راندن بر آن. بعلاوه، رصد کردن همه‌جانبه‌تر عوامل تعیین‌کننده توزیع قدرت سیاسی در جامعه، به‌ویژه امکان اقدام جمعی گروه‌های مختلف برای تعقیب هدف‌هایشان یا سد کردن راه دیگرانی که در پی هدف‌های خود هستند، ضرورت دارد.

نهادها با تاثیر گذاشتن بر رفتارها و انگیزه‏‌‌ها در زندگی واقعی، موفقیت یا شکست کشورها را رقم می‌زنند. استعداد فردی در هر سطحی از جامعه مهم است، بااین‏‌‌همه یک چارچوب نهادی برای تبدیل آن استعداد به نیرویی مثبت نیاز است. بیل گیتس همانند سایر شخصیت‏‌‌های افسانه‏‌‌ای صنعت تکنولوژی اطلاعات (مثل پل آلن، استیو بالمر، استیو جابز، لری پگ، سرگئی براین و جف بزوس) استعداد و همت بیکرانی داشت اما مآلا بازتاب مشوق‌هایی که جامعه برایش ایجاد کرد بود. نظام آموزش ایالات‌متحده، گیتس و دیگرانی مثل او را قادر ساخت که مجموعه‏‌‌ای ‏‌‌ از مهارت‏‌‌های بی‌همتا کسب کنند که مکمل استعدادهایشان شود. نهادهای اقتصادی در ایالات‌متحده به این مردان امکان داد که به آسانی و بدون موانع برطرف‏‌‌نشدنی شرکت‏‌‌هایی را راه‏‌‌اندازی کنند. آن نهادها همچنین تامین مالی پروژه‏‌‌های آنها را انجام داده‏‌‌اند.

بازارهای کار ایالات‌متحده آنها را قادر به استخدام پرسنل باکیفیت ساخته و فضای بازار رقابتی نسبی آنها را قادر به ایجاد شرکت‏‌‌ها و بازار محصولات‏‌‌شان کرده است. این قبیل کارآفرینان از آغاز مطمئن بودند که پروژه‏‌‌های آنها اجرا شدنی هستند؛ آنها به نهادها و حاکمیت قانونی حاصل از آنها اعتماد کردند و نگران امنیت حقوق مالکیت‏‌‌شان نبودند. سرانجام، نهادهای سیاسی ثبات و دوام را تضمین می‏‌‌کنند. آنها مطمئن شدند که این خطر که دیکتاتوری قدرت را تصاحب کند و قواعد بازی را تغییر دهد، ثروت آنها را بگیرد، آنها را زندانی کند یا زندگی‏‌‌ها و معیشت‏‌‌شان را تهدید کند، وجود ندارد. آنها همچنین مطمئن شدند که هیچ نفع خاصی در جامعه نمی‏‌‌تواند دولت را به یک مسیر فاجعه‏‌‌آمیز اقتصادی منحرف کند، زیرا قدرت سیاسی هم محدود بود و هم اینکه دامنه توزیع آن به قدرت کفایت گسترده بود که مجموعه‏‌‌ای از نهادهای اقتصادی بتوانند پدید آیند و انگیزه‏‌‌هایی برای کامیابی ایجاد کنند.

این کتاب نشان خواهد داد که گرچه نهادهای اقتصادی تعیین‌کننده حدود فقر و غنای کشورها هستند و از این جهت مهم‌اند، این سیاست و نهادهای سیاسی‌اند که چگونگی نهادهای اقتصادی را تعیین می‌کنند. سرانجام نهادهای اقتصادی خوب ایالات‌متحده حاصل نهادهای سیاسی بودند که به تدریج بعد از ۱۶۱۹ پدید آمدند. تئوری ما درباره نابرابری جهانی نشان می‏‌‌دهد که چطور نهادهای سیاسی و اقتصادی در ایجاد فقر و رونق تعامل می‏‌‌کنند و چطور بخش‏‌‌های متفاوت جهان با چنین مجموعه‏‌‌های متفاوتی از نهادها پایان می‏‌‌یابند.

مرور مختصر ما بر تاریخ آمریکای شمالی و جنوبی با ارائه بینشی درخصوص نیروهایی آغاز می‏‌‌شود که نهادهای سیاسی و اقتصادی را شکل می‏‌‌دهند. الگوهای متفاوت نهادهای امروزی عمیقا ریشه در گذشته دارند به دلیل اینکه وقتی یک جامعه به روشی خاص سازمان می‏‌‌یابد، این روش تمایل به دوام دارد. ما نشان خواهیم داد که این حقیقت از نحوه تعامل نهادهای سیاسی و اقتصادی نشأت می‏‌‌گیرد.

استمرار این وضع و نیروهای سازنده آن، این را نیز توضیح می‌دهند که چرا محو نابرابری‌های جهان و ثروتمند کردن کشورهای فقیر این همه دشوار است. گرچه نهادها برای تشریح تفاوت‏‌‌های میان دو نوگالس و میان مکزیک و ایالات‌ متحده کلیدی هستند، این به آن معنا نیست که اجماعی در مکزیک بر سر تغییرات نهادی وجود دارد. کشورها لزوما همان نهادهایی را که برای رشد اقتصادی و رفاه مردمانشان نیاز دارند، ایجاد نمی‌کنند؛ زیرا چه بسا نهادهای دیگر، برای آنانی که نبض سیاست و نهادهای سیاسی را در اختیار دارند، بهتر باشد. بخش قدرتمند جامعه و باقی افراد جامعه در ‏‌باره اینکه کدام مجموعه از نهادها باید بمانند و کدام‏‌‌ها باید تغییر کنند، نظر یکسانی ندارند. کارلوس اسلیم از اینکه می‌دید ارتباطات سیاسی‏‌‌اش از بین می‌رود و محدودیت [های تجاری و اقتصادی] پیش روی دیگران که برای جلوگیری از شکست کسب‏‌‌وکار خودش وضع کرده بود، در حال زوال است خرسند نبود- برای او هیچ اهمیتی نداشت که کسب‏‌‌وکارهای جدیدی که از سد موانع او عبور می‌کردند، میلیون‏‌‌ها مکزیکی را ثروتمند می‏‌‌سازند. از آنجا ‏‌‌که چنین اجماعی وجود ندارد، قواعدی که جامعه با آنها پیش می‏‌‌رود توسط سیاست تعیین می‏‌‌شود: چه کسی قدرت دارد و این قدرت چطور می‏‌‌تواند اعمال شود. کارلوس اسلیم قدرت آن را دارد که هر چه را می‏‌‌خواهد داشته باشد. قدرت بیل گیتس خیلی محدودتر است.

این است چرایی اینکه تئوری ما نه تنها درباره اقتصاد بلکه درباره سیاست هم هست. این تئوری درباره تاثیر نهادهای موثر بر موفقیت و شکست کشورها و بنابراین درباره اقتصاد فقر و غناست؛ این تئوری همچنین درباره این است که نهادها چگونه شکل می‌گیرند و در گذر زمان تغییر می‏‌‌کنند و چگونه از تغییر باز می‏‌‌مانند حتی وقتی مسبب فقر و فلاکت میلیون‏‌‌ها نفر هستند. بنابراین، این تئوری درباره سیاست فقر و غناست.