مقایسه کسب درآمدهای دو سرمایهدار بزرگ دنیا؛
درامهای اقتصادی جهان معاصر
تفاوتهایی که امروزه میان ایالاتمتحده و مکزیک و بنابراین دو بخش نوگالس به چشم میخورد، محصول مداخله دیرپای سازمان جامعه استعماری و میراثهای نهادی آن جوامع است.
تفاوت چشمگیر روشهایی که بیل گیتس و کارلوس اسلیم به دو مرد ثروتمند جهان تبدیل شدند- و البته وارن بافت هم مطرح است- نیروهای موجود را توصیف میکند. ظهور گیتس و مایکروسافت به خوبی شهره است، اما وضعیت گیتس بهعنوان ثروتمندترین شخص جهان و موسس یکی از پیشرفتهترین شرکتهای نوآور، قوه قضاییه ایالاتمتحده را از برانگیختن کنشهای مدنی علیه شرکت مایکروسافت در ۸ مه ۱۹۹۸ با ادعای اینکه مایکروسافت از قدرت انحصاری خود سوءاستفاده کرده است، بازنداشت.
تفاوت چشمگیر روشهایی که بیل گیتس و کارلوس اسلیم به دو مرد ثروتمند جهان تبدیل شدند- و البته وارن بافت هم مطرح است- نیروهای موجود را توصیف میکند. ظهور گیتس و مایکروسافت به خوبی شهره است، اما وضعیت گیتس بهعنوان ثروتمندترین شخص جهان و موسس یکی از پیشرفتهترین شرکتهای نوآور، قوه قضاییه ایالاتمتحده را از برانگیختن کنشهای مدنی علیه شرکت مایکروسافت در ۸ مه ۱۹۹۸ با ادعای اینکه مایکروسافت از قدرت انحصاری خود سوءاستفاده کرده است، بازنداشت.
تفاوتهایی که امروزه میان ایالاتمتحده و مکزیک و بنابراین دو بخش نوگالس به چشم میخورد، محصول مداخله دیرپای سازمان جامعه استعماری و میراثهای نهادی آن جوامع است.
تفاوت چشمگیر روشهایی که بیل گیتس و کارلوس اسلیم به دو مرد ثروتمند جهان تبدیل شدند- و البته وارن بافت هم مطرح است- نیروهای موجود را توصیف میکند. ظهور گیتس و مایکروسافت به خوبی شهره است، اما وضعیت گیتس بهعنوان ثروتمندترین شخص جهان و موسس یکی از پیشرفتهترین شرکتهای نوآور، قوه قضاییه ایالاتمتحده را از برانگیختن کنشهای مدنی علیه شرکت مایکروسافت در 8 مه 1998 با ادعای اینکه مایکروسافت از قدرت انحصاری خود سوءاستفاده کرده است، بازنداشت. بهطور خاص موضوع مورد بحث روشی بود که مایکروسافت موتور جستوجوگر خود، اینترنت اکسپلورر، را به سیستمعامل ویندوز متصل میکرد. دولت برای مدتی چشمش بهدنبال بیل گیتس بود و در اوایل 1991، کمیسیون تجارت فدرال تحقیق در این خصوص را شروع کرد که آیا مایکروسافت از انحصارش در زمینه سیستمهای عامل کامپیوترهای شخصی سوءاستفاده کرده است. در نوامبر 2001، مایکروسافت به دادگاه کشیده شد. دادگاه بال و پر مایکروسافت را چید، هرچند جریمهها کمتر از انتظار معترضان بود.
اما در مکزیک، کارلوس اسلیم پولش را با نوآوری بهدست نیاورده است. او ابتدا در معاملات بازار سهام و با خرید و وصله و پینه کردن شرکتهای زیانده پیش افتاد. کودتای اصلی او تملیک تلمکس، شرکت انحصاری ارتباطات از راه دور مکزیک بود که در1990توسط کارلوس سالیناس رئیسجمهوری وقت خصوصی شده بود. دولت در سپتامبر 1989 اعلام کرد که قصد فروش 51 درصد سهام دارای حق رای (4/ 20 درصد از کل سهام) شرکت را دارد و قیمتهای پیشنهادی را در نوامبر 1990 دریافت کرد. گرچه اسلیم بالاترین قیمت را پیشنهاد نکرد، کنسرسیومی از گروه کورسو متعلق به او برنده مزایده شد. اسلیم به جای پرداخت فوری قیمت سهام، این کار را به تاخیر انداخت و بدهیاش را از محل سود سهام تلمکس پرداخت. آنچه پیشتر یک انحصار عمومی بود حالا به انحصار اسلیم تبدیل شده و خیلی هم سودآور بود.
نهادهای اقتصادی پدیدآورنده کارلوس اسلیم با نهادهای ایالاتمتحده خیلی متفاوت هستند. اگر کارآفرین مکزیکی باشید، موانع ورود نقشی کلیدی در هر مرحله از مسیر شما ایفا میکنند. این موانع شامل مجوزهای گرانقیمتی است که باید بهدست بیاورید؛ مقررات دستوپاگیری است که باید از آنها بگذرید؛ سیاستمداران و متصدیانیاند که سد راه شما میشوند و دشواری گرفتن تامین مالی از بخش مالی که اغلب با متصدیانی که شما برای رقابت با آنها تلاش میکنید تبانی میکنند. این موانع ممکن است غیرقابل رفع باشند، شما را خارج از حوزههای سودآور یا بزرگترین دوستان شما، نگه دارند و رقبایتان را از شما جلو بیندازند. تفاوت میان دو سناریو البته حضور کسی است که شما میشناسیدش و میتوانید تحت تاثیر قرارش دهید- بله، او کسی است که میتوانید به او رشوه دهید. کارلوس اسلیم، مردی با استعداد و بلندپرواز با پیشزمینهای نسبتا عادی از مهاجران لبنانی است که در بهدست آوردن قراردادهای انحصاری چیرهدست بوده است: او به سوی انحصاریکردن بازار ارتباطات از راه دور مکزیک و سپس گسترش دسترسیاش به باقی آمریکای لاتین حرکت کرد.
گرچه مقاومتهایی بر سر راه انحصار اسلیم بر تلمکس وجود داشته، اما کاری از پیش نبردهاند. در 1996 آوانتل، یک شرکت تلفن از راه دور، از کمیسیون رقابت مکزیک خواست بررسی کند که آیا تلمکس موقعیتی غالب [انحصاری] در بازار ارتباطات از راه دور دارد. در 1997 این کمیسیون اعلام کرد که تلمکس قدرت انحصاری پایداری در حوزههای تلفن ثابت، راهدور و راهدور بینالمللی و در میان سایر چیزها دارد. اما تلاشهای انجام شده توسط مقامات قانونی در مکزیک برای محدود کردن این انحصارات به هیچ نتیجهای نرسید. یکی از دلایل این ناکامی این است که اسلیم و تلمکس میتوانند آنچه را که بهعنوان «درخواست محافظت قانونی» شناخته میشود مورد استفاده قرار دهند. درخواست محافظت قانونی، در اصل عریضهای است دال بر اینکه فرد عارض شده خواستار خارج شدن خود از شمول برخی قوانین میشود. سابقه ایده محافظت قانونی برمیگردد به قانون اساسی مکزیک در سال 1857 که در اصل هدفش محافظت از حقوق و آزادیهای فردی بود. بااینحال، در ماجرای تلمکس سایر انحصارات مکزیکی به ابزاری ترسناک برای تحکیم قدرت انحصاری تبدیل شده است. محافظ بهجای محافظت از حقوق مردم، خودش را از شمول قانون خارج میکند.
اسلیم پولش را در اقتصاد مکزیک و تاحد زیادی در نتیجه مناسبات سیاسیاش بهدست آورده است. اما وقتی او به فعالیت اقتصادی در ایالاتمتحده روی آورد، موفق نشد. در 1999 شرکت وی موسوم به «گروپو کورسو» شرکت خردهفروشی کامپیوتری کامپیواسای را خرید. در همان زمان، کامپیواس ای امتیازی به شرکتی به نام خدمات کوک داده بود تا کالایش را در مکزیک بفروشد. اسلیم به سرعت این قرارداد را با هدف راهاندازی فروشگاههای زنجیرهای خودش و بدون هیچگونه رقابتی از جانب کوک نقض کرد. اما کوک، کامپیواسای را به دادگاهی در دالاس کشاند. اما در دالاس خبری از محافظ نبود. بنابراین اسلیم بازنده و 454 میلیون دلار جریمه شد. وکیل کوک، مارک ورنر، بعد از آن اشاره کرد که «پیام این قضاوت این است که در این اقتصاد جهانی، بنگاهها اگر میخواهند به این کشور بیایند، باید به قوانین ایالاتمتحده احترام بگذارند.» وقتی اسلیم در چارچوب نهادهای ایالاتمتحده بود، تاکتیکهای معمولی او برای بهدست آوردن پول کاری از پیش نبرد.
به سوی نظریهای درباره نابرابری جهانی
ما در جهانی نابرابر زندگی میکنیم. تفاوتهای میان کشورها تنها در مقیاسی بزرگتر شبیه به دو سوی نوگالس است. در کشورهای ثروتمند، افراد سالمتر، دارای عمر طولانیتر و آموزشدیدهترند. آنها همچنین به قلمروی از گزینهها در زندگی دسترسی دارند، از تعطیلات تا فرصتهای شغلی که مردم در کشورهای فقیر تنها میتوانند رویای آنها را در سر داشته باشند. مردم کشورهای ثروتمند در جادههای بدون دستانداز رانندگی میکنند و به توالتها، برق و آب لولهکشی در خانههایشان دسترسی دارند. آنها معمولا دولتهایی دارند که دلبخواهی آنها را دستگیر نمیکنند و نمیآزارند؛ برعکس، دولتها خدماتی شامل آموزش، خدمات بهداشتی و درمانی، جادهها و قانون و نظم را فراهم میکنند. نکته جالبتوجه این حقیقت است که شهروندان در انتخابات رای میدهند و در مسیر سیاسی که کشورشان گام بر میدارد منشأ اثر هستند.
تفاوتهای عظیم در نابرابری جهانی برای همگان، حتی برای آنهایی که در کشورهای فقیر زندگی میکنند و بسیاری از آنها به تلویزیون یا اینترنت هم دسترسی ندارند، عیان است. مشاهده و واقعیت وجودی این تفاوتهاست که مردم را به گذر غیرقانونی از ریو گراند یا دریای مدیترانه برای دستیافتن به زندگی با استانداردها و فرصتهای کشورهای ثروتمند وا میدارد. این نابرابری نهتنها پیامدهایی برای زندگیهای مردم در کشورهای فقیر دارد، بلکه باعث نارضایتی و رنجش با پیامدهای سیاسی عظیم در ایالاتمتحده و هر کشور دیگری میشود. تاکید این کتاب بر فهم چرایی این تفاوتها و علل آن است. ایجاد چنین درکی به خودی خود، هدف نیست، بلکه گام اول به سوی تولید ایدههای بهتر درباره چگونگی بهبود زندگیهای میلیاردها نفری است که هنوز در فقر زندگی میکنند.
نابرابریهای دو سوی دیوار نوگالس تنها نوک کوه یخ است. همانند باقی مکزیک شمالی که از تجارت با ایالاتمتحده منفعت میبرد، با اینکه همه آن قانونی نیست، ساکنان نوگالس نسبت به دیگر مکزیکیها کامیابترند، چراکه درآمد متوسط سالانه خانوار حدود ۵۰۰۰ دلار است. کامیابی نسبتا بیشتر نوگالس سونورا، از واحدهای صنعتی تولیدی فعال در پارکهای صنعتی مناطق آزاد ناشی میشود که اولین آنها توسط ریچارد کمپل، صاحب یک کارخانه زنبیلسازی در کالیفرنیا، راهاندازی شده است. نخستین مستاجر، یک شرکت تولیدکننده آلات موسیقی به نام کوین-آرت بود که به ریچارد بوس، مالک شرکت فلوت و ساکسیفون آرتلی در نوگالس آریزونا تعلق داشت. شرکتهای ممورکس (سیمکشی کامپیوتر)؛ آونت (تولیدکننده لباسهای بیمارستانی)؛ گرانت (تولیدکننده عینکهای آفتابی)؛ چمبرلین (تولیدکننده در بازکنهای برقی برای فروشگاههای زنجیرهای سیرز) و سامسونیت (تولیدکننده کیف وچمدان) نیز در پی شرکت کوین-آرت، وارد این منطقه شدند. اهمیت این تحولات در این است که اینها همه کسبوکارها و کاسبکاران آمریکایی هستند که سرمایه ایالاتمتحده را مورد استفاده قرار میدهند و میدانند چگونه این کار را بکنند. بنابراین رونق بیشتر نوگالس سونورا، نسبت به باقی مکزیک منشأ خارجی دارد.
تفاوتهای ایالاتمتحده با مکزیک در مقایسه با دیگر جاهای جهان ناچیز است. شهروند متوسط ایالاتمتحده هفت برابر ثروتمندتر از شهروند متوسط مکزیک و بیش از ده برابر ثروتمندتر از ساکنان پرو یا آمریکای لاتین است. این شهروند حدودا بیست برابر ثروتمندتر از ساکنان جنوب صحرای آفریقا و تقریبا چهل برابر ثروتمندتر از آنهایی است که در فقیرترین کشورهای آفریقا مانند مالی، اتیوپی و سیرالئون زندگی میکنند و چنین وضعی تنها درباره ایالاتمتحده صدق نمیکند. گروهی کوچک ولی در حال رشد از کشورهای ثروتمند - اغلب در اروپا و آمریکای شمالی، به اضافه استرالیا، نیوزلند، سنگاپور، کرهجنوبی و تایوان- هستند که شهروندانشان از زندگی خیلی متفاوتشان نسبت به باقی ساکنان کره خاکی به خود میبالند.
دلیل اینکه نوگالس آریزونا، ثروتمندتر از نوگالس سونورا است، خیلی ساده است. این تفاوت ناشی از نهادهای کاملا متفاوت در دو سوی مرز است که انگیزههای متفاوتی برای ساکنان نوگالس آریزونا در برابر نوگالس سونورا ایجاد میکند. ایالاتمتحده به این علت امروزه ثروتمندتر از مکزیک و پرو است که نهادهای سیاسی و اقتصادیاش، انگیزههای بنگاهها، افراد و سیاستمداران را افزایش میدهند. کارکردهای هر جامعه با مجموعهای از قواعد اقتصادی و سیاسی توسط دولت و شهروندانش بهطور جمعی ایجاد و اجرا شده است؛ انگیزههایی برای آموزش دیدن، پسانداز و سرمایهگذاری کردن و پذیرش تکنولوژیهای جدید و مواردی از این دست. این فرایندی سیاسی است که نهادهای اقتصادی را مشخص میکنند که مردم براساس آنها زندگی میکنند و این نهادهای سیاسیاند که تعیین میکنند مردم تحت لوای کدامین نهادهای اقتصادی زندگی کنند و باز این نهادهای سیاسیاند که چگونگی کارکرد این فرآیند را رقم میزنند.
برای مثال این نهادهای سیاسی کشور هستند که توانایی شهروندان را برای اعمال نظارت بر سیاستمداران و تاثیرگذاری بر رفتار آنها تعیین میکند. در عوض همین موضوع تعیین میکنند که آیا سیاستمداران کارگزاران شهروندان هستند، یا اینکه بهزور و بهمنظور افزودن بر فرصتهای خودشان و تعقیب برنامههای خودشان،یعنی همان برنامههایی که برای شهروندان زیانآورند، به حکومت رسیدهاند. نهادهای سیاسی حاوی قوانین اساسی مکتوب و تعیینکننده وجود یا نبود دموکراسی در جامعه هستند و البته در همین حد محدود نمیمانند. این نهادها مشتملند بر قدرت و قابلیت دولت برای قاعدهگذاری در جامعه و حکم راندن بر آن. بعلاوه، رصد کردن همهجانبهتر عوامل تعیینکننده توزیع قدرت سیاسی در جامعه، بهویژه امکان اقدام جمعی گروههای مختلف برای تعقیب هدفهایشان یا سد کردن راه دیگرانی که در پی هدفهای خود هستند، ضرورت دارد.
نهادها با تاثیر گذاشتن بر رفتارها و انگیزهها در زندگی واقعی، موفقیت یا شکست کشورها را رقم میزنند. استعداد فردی در هر سطحی از جامعه مهم است، بااینهمه یک چارچوب نهادی برای تبدیل آن استعداد به نیرویی مثبت نیاز است. بیل گیتس همانند سایر شخصیتهای افسانهای صنعت تکنولوژی اطلاعات (مثل پل آلن، استیو بالمر، استیو جابز، لری پگ، سرگئی براین و جف بزوس) استعداد و همت بیکرانی داشت اما مآلا بازتاب مشوقهایی که جامعه برایش ایجاد کرد بود. نظام آموزش ایالاتمتحده، گیتس و دیگرانی مثل او را قادر ساخت که مجموعهای از مهارتهای بیهمتا کسب کنند که مکمل استعدادهایشان شود. نهادهای اقتصادی در ایالاتمتحده به این مردان امکان داد که به آسانی و بدون موانع برطرفنشدنی شرکتهایی را راهاندازی کنند. آن نهادها همچنین تامین مالی پروژههای آنها را انجام دادهاند.
بازارهای کار ایالاتمتحده آنها را قادر به استخدام پرسنل باکیفیت ساخته و فضای بازار رقابتی نسبی آنها را قادر به ایجاد شرکتها و بازار محصولاتشان کرده است. این قبیل کارآفرینان از آغاز مطمئن بودند که پروژههای آنها اجرا شدنی هستند؛ آنها به نهادها و حاکمیت قانونی حاصل از آنها اعتماد کردند و نگران امنیت حقوق مالکیتشان نبودند. سرانجام، نهادهای سیاسی ثبات و دوام را تضمین میکنند. آنها مطمئن شدند که این خطر که دیکتاتوری قدرت را تصاحب کند و قواعد بازی را تغییر دهد، ثروت آنها را بگیرد، آنها را زندانی کند یا زندگیها و معیشتشان را تهدید کند، وجود ندارد. آنها همچنین مطمئن شدند که هیچ نفع خاصی در جامعه نمیتواند دولت را به یک مسیر فاجعهآمیز اقتصادی منحرف کند، زیرا قدرت سیاسی هم محدود بود و هم اینکه دامنه توزیع آن به قدرت کفایت گسترده بود که مجموعهای از نهادهای اقتصادی بتوانند پدید آیند و انگیزههایی برای کامیابی ایجاد کنند.
این کتاب نشان خواهد داد که گرچه نهادهای اقتصادی تعیینکننده حدود فقر و غنای کشورها هستند و از این جهت مهماند، این سیاست و نهادهای سیاسیاند که چگونگی نهادهای اقتصادی را تعیین میکنند. سرانجام نهادهای اقتصادی خوب ایالاتمتحده حاصل نهادهای سیاسی بودند که به تدریج بعد از ۱۶۱۹ پدید آمدند. تئوری ما درباره نابرابری جهانی نشان میدهد که چطور نهادهای سیاسی و اقتصادی در ایجاد فقر و رونق تعامل میکنند و چطور بخشهای متفاوت جهان با چنین مجموعههای متفاوتی از نهادها پایان مییابند.
مرور مختصر ما بر تاریخ آمریکای شمالی و جنوبی با ارائه بینشی درخصوص نیروهایی آغاز میشود که نهادهای سیاسی و اقتصادی را شکل میدهند. الگوهای متفاوت نهادهای امروزی عمیقا ریشه در گذشته دارند به دلیل اینکه وقتی یک جامعه به روشی خاص سازمان مییابد، این روش تمایل به دوام دارد. ما نشان خواهیم داد که این حقیقت از نحوه تعامل نهادهای سیاسی و اقتصادی نشأت میگیرد.
استمرار این وضع و نیروهای سازنده آن، این را نیز توضیح میدهند که چرا محو نابرابریهای جهان و ثروتمند کردن کشورهای فقیر این همه دشوار است. گرچه نهادها برای تشریح تفاوتهای میان دو نوگالس و میان مکزیک و ایالات متحده کلیدی هستند، این به آن معنا نیست که اجماعی در مکزیک بر سر تغییرات نهادی وجود دارد. کشورها لزوما همان نهادهایی را که برای رشد اقتصادی و رفاه مردمانشان نیاز دارند، ایجاد نمیکنند؛ زیرا چه بسا نهادهای دیگر، برای آنانی که نبض سیاست و نهادهای سیاسی را در اختیار دارند، بهتر باشد. بخش قدرتمند جامعه و باقی افراد جامعه در باره اینکه کدام مجموعه از نهادها باید بمانند و کدامها باید تغییر کنند، نظر یکسانی ندارند. کارلوس اسلیم از اینکه میدید ارتباطات سیاسیاش از بین میرود و محدودیت [های تجاری و اقتصادی] پیش روی دیگران که برای جلوگیری از شکست کسبوکار خودش وضع کرده بود، در حال زوال است خرسند نبود- برای او هیچ اهمیتی نداشت که کسبوکارهای جدیدی که از سد موانع او عبور میکردند، میلیونها مکزیکی را ثروتمند میسازند. از آنجا که چنین اجماعی وجود ندارد، قواعدی که جامعه با آنها پیش میرود توسط سیاست تعیین میشود: چه کسی قدرت دارد و این قدرت چطور میتواند اعمال شود. کارلوس اسلیم قدرت آن را دارد که هر چه را میخواهد داشته باشد. قدرت بیل گیتس خیلی محدودتر است.
این است چرایی اینکه تئوری ما نه تنها درباره اقتصاد بلکه درباره سیاست هم هست. این تئوری درباره تاثیر نهادهای موثر بر موفقیت و شکست کشورها و بنابراین درباره اقتصاد فقر و غناست؛ این تئوری همچنین درباره این است که نهادها چگونه شکل میگیرند و در گذر زمان تغییر میکنند و چگونه از تغییر باز میمانند حتی وقتی مسبب فقر و فلاکت میلیونها نفر هستند. بنابراین، این تئوری درباره سیاست فقر و غناست.
تفاوت چشمگیر روشهایی که بیل گیتس و کارلوس اسلیم به دو مرد ثروتمند جهان تبدیل شدند- و البته وارن بافت هم مطرح است- نیروهای موجود را توصیف میکند. ظهور گیتس و مایکروسافت به خوبی شهره است، اما وضعیت گیتس بهعنوان ثروتمندترین شخص جهان و موسس یکی از پیشرفتهترین شرکتهای نوآور، قوه قضاییه ایالاتمتحده را از برانگیختن کنشهای مدنی علیه شرکت مایکروسافت در 8 مه 1998 با ادعای اینکه مایکروسافت از قدرت انحصاری خود سوءاستفاده کرده است، بازنداشت. بهطور خاص موضوع مورد بحث روشی بود که مایکروسافت موتور جستوجوگر خود، اینترنت اکسپلورر، را به سیستمعامل ویندوز متصل میکرد. دولت برای مدتی چشمش بهدنبال بیل گیتس بود و در اوایل 1991، کمیسیون تجارت فدرال تحقیق در این خصوص را شروع کرد که آیا مایکروسافت از انحصارش در زمینه سیستمهای عامل کامپیوترهای شخصی سوءاستفاده کرده است. در نوامبر 2001، مایکروسافت به دادگاه کشیده شد. دادگاه بال و پر مایکروسافت را چید، هرچند جریمهها کمتر از انتظار معترضان بود.
اما در مکزیک، کارلوس اسلیم پولش را با نوآوری بهدست نیاورده است. او ابتدا در معاملات بازار سهام و با خرید و وصله و پینه کردن شرکتهای زیانده پیش افتاد. کودتای اصلی او تملیک تلمکس، شرکت انحصاری ارتباطات از راه دور مکزیک بود که در1990توسط کارلوس سالیناس رئیسجمهوری وقت خصوصی شده بود. دولت در سپتامبر 1989 اعلام کرد که قصد فروش 51 درصد سهام دارای حق رای (4/ 20 درصد از کل سهام) شرکت را دارد و قیمتهای پیشنهادی را در نوامبر 1990 دریافت کرد. گرچه اسلیم بالاترین قیمت را پیشنهاد نکرد، کنسرسیومی از گروه کورسو متعلق به او برنده مزایده شد. اسلیم به جای پرداخت فوری قیمت سهام، این کار را به تاخیر انداخت و بدهیاش را از محل سود سهام تلمکس پرداخت. آنچه پیشتر یک انحصار عمومی بود حالا به انحصار اسلیم تبدیل شده و خیلی هم سودآور بود.
نهادهای اقتصادی پدیدآورنده کارلوس اسلیم با نهادهای ایالاتمتحده خیلی متفاوت هستند. اگر کارآفرین مکزیکی باشید، موانع ورود نقشی کلیدی در هر مرحله از مسیر شما ایفا میکنند. این موانع شامل مجوزهای گرانقیمتی است که باید بهدست بیاورید؛ مقررات دستوپاگیری است که باید از آنها بگذرید؛ سیاستمداران و متصدیانیاند که سد راه شما میشوند و دشواری گرفتن تامین مالی از بخش مالی که اغلب با متصدیانی که شما برای رقابت با آنها تلاش میکنید تبانی میکنند. این موانع ممکن است غیرقابل رفع باشند، شما را خارج از حوزههای سودآور یا بزرگترین دوستان شما، نگه دارند و رقبایتان را از شما جلو بیندازند. تفاوت میان دو سناریو البته حضور کسی است که شما میشناسیدش و میتوانید تحت تاثیر قرارش دهید- بله، او کسی است که میتوانید به او رشوه دهید. کارلوس اسلیم، مردی با استعداد و بلندپرواز با پیشزمینهای نسبتا عادی از مهاجران لبنانی است که در بهدست آوردن قراردادهای انحصاری چیرهدست بوده است: او به سوی انحصاریکردن بازار ارتباطات از راه دور مکزیک و سپس گسترش دسترسیاش به باقی آمریکای لاتین حرکت کرد.
گرچه مقاومتهایی بر سر راه انحصار اسلیم بر تلمکس وجود داشته، اما کاری از پیش نبردهاند. در 1996 آوانتل، یک شرکت تلفن از راه دور، از کمیسیون رقابت مکزیک خواست بررسی کند که آیا تلمکس موقعیتی غالب [انحصاری] در بازار ارتباطات از راه دور دارد. در 1997 این کمیسیون اعلام کرد که تلمکس قدرت انحصاری پایداری در حوزههای تلفن ثابت، راهدور و راهدور بینالمللی و در میان سایر چیزها دارد. اما تلاشهای انجام شده توسط مقامات قانونی در مکزیک برای محدود کردن این انحصارات به هیچ نتیجهای نرسید. یکی از دلایل این ناکامی این است که اسلیم و تلمکس میتوانند آنچه را که بهعنوان «درخواست محافظت قانونی» شناخته میشود مورد استفاده قرار دهند. درخواست محافظت قانونی، در اصل عریضهای است دال بر اینکه فرد عارض شده خواستار خارج شدن خود از شمول برخی قوانین میشود. سابقه ایده محافظت قانونی برمیگردد به قانون اساسی مکزیک در سال 1857 که در اصل هدفش محافظت از حقوق و آزادیهای فردی بود. بااینحال، در ماجرای تلمکس سایر انحصارات مکزیکی به ابزاری ترسناک برای تحکیم قدرت انحصاری تبدیل شده است. محافظ بهجای محافظت از حقوق مردم، خودش را از شمول قانون خارج میکند.
اسلیم پولش را در اقتصاد مکزیک و تاحد زیادی در نتیجه مناسبات سیاسیاش بهدست آورده است. اما وقتی او به فعالیت اقتصادی در ایالاتمتحده روی آورد، موفق نشد. در 1999 شرکت وی موسوم به «گروپو کورسو» شرکت خردهفروشی کامپیوتری کامپیواسای را خرید. در همان زمان، کامپیواس ای امتیازی به شرکتی به نام خدمات کوک داده بود تا کالایش را در مکزیک بفروشد. اسلیم به سرعت این قرارداد را با هدف راهاندازی فروشگاههای زنجیرهای خودش و بدون هیچگونه رقابتی از جانب کوک نقض کرد. اما کوک، کامپیواسای را به دادگاهی در دالاس کشاند. اما در دالاس خبری از محافظ نبود. بنابراین اسلیم بازنده و 454 میلیون دلار جریمه شد. وکیل کوک، مارک ورنر، بعد از آن اشاره کرد که «پیام این قضاوت این است که در این اقتصاد جهانی، بنگاهها اگر میخواهند به این کشور بیایند، باید به قوانین ایالاتمتحده احترام بگذارند.» وقتی اسلیم در چارچوب نهادهای ایالاتمتحده بود، تاکتیکهای معمولی او برای بهدست آوردن پول کاری از پیش نبرد.
به سوی نظریهای درباره نابرابری جهانی
ما در جهانی نابرابر زندگی میکنیم. تفاوتهای میان کشورها تنها در مقیاسی بزرگتر شبیه به دو سوی نوگالس است. در کشورهای ثروتمند، افراد سالمتر، دارای عمر طولانیتر و آموزشدیدهترند. آنها همچنین به قلمروی از گزینهها در زندگی دسترسی دارند، از تعطیلات تا فرصتهای شغلی که مردم در کشورهای فقیر تنها میتوانند رویای آنها را در سر داشته باشند. مردم کشورهای ثروتمند در جادههای بدون دستانداز رانندگی میکنند و به توالتها، برق و آب لولهکشی در خانههایشان دسترسی دارند. آنها معمولا دولتهایی دارند که دلبخواهی آنها را دستگیر نمیکنند و نمیآزارند؛ برعکس، دولتها خدماتی شامل آموزش، خدمات بهداشتی و درمانی، جادهها و قانون و نظم را فراهم میکنند. نکته جالبتوجه این حقیقت است که شهروندان در انتخابات رای میدهند و در مسیر سیاسی که کشورشان گام بر میدارد منشأ اثر هستند.
تفاوتهای عظیم در نابرابری جهانی برای همگان، حتی برای آنهایی که در کشورهای فقیر زندگی میکنند و بسیاری از آنها به تلویزیون یا اینترنت هم دسترسی ندارند، عیان است. مشاهده و واقعیت وجودی این تفاوتهاست که مردم را به گذر غیرقانونی از ریو گراند یا دریای مدیترانه برای دستیافتن به زندگی با استانداردها و فرصتهای کشورهای ثروتمند وا میدارد. این نابرابری نهتنها پیامدهایی برای زندگیهای مردم در کشورهای فقیر دارد، بلکه باعث نارضایتی و رنجش با پیامدهای سیاسی عظیم در ایالاتمتحده و هر کشور دیگری میشود. تاکید این کتاب بر فهم چرایی این تفاوتها و علل آن است. ایجاد چنین درکی به خودی خود، هدف نیست، بلکه گام اول به سوی تولید ایدههای بهتر درباره چگونگی بهبود زندگیهای میلیاردها نفری است که هنوز در فقر زندگی میکنند.
نابرابریهای دو سوی دیوار نوگالس تنها نوک کوه یخ است. همانند باقی مکزیک شمالی که از تجارت با ایالاتمتحده منفعت میبرد، با اینکه همه آن قانونی نیست، ساکنان نوگالس نسبت به دیگر مکزیکیها کامیابترند، چراکه درآمد متوسط سالانه خانوار حدود ۵۰۰۰ دلار است. کامیابی نسبتا بیشتر نوگالس سونورا، از واحدهای صنعتی تولیدی فعال در پارکهای صنعتی مناطق آزاد ناشی میشود که اولین آنها توسط ریچارد کمپل، صاحب یک کارخانه زنبیلسازی در کالیفرنیا، راهاندازی شده است. نخستین مستاجر، یک شرکت تولیدکننده آلات موسیقی به نام کوین-آرت بود که به ریچارد بوس، مالک شرکت فلوت و ساکسیفون آرتلی در نوگالس آریزونا تعلق داشت. شرکتهای ممورکس (سیمکشی کامپیوتر)؛ آونت (تولیدکننده لباسهای بیمارستانی)؛ گرانت (تولیدکننده عینکهای آفتابی)؛ چمبرلین (تولیدکننده در بازکنهای برقی برای فروشگاههای زنجیرهای سیرز) و سامسونیت (تولیدکننده کیف وچمدان) نیز در پی شرکت کوین-آرت، وارد این منطقه شدند. اهمیت این تحولات در این است که اینها همه کسبوکارها و کاسبکاران آمریکایی هستند که سرمایه ایالاتمتحده را مورد استفاده قرار میدهند و میدانند چگونه این کار را بکنند. بنابراین رونق بیشتر نوگالس سونورا، نسبت به باقی مکزیک منشأ خارجی دارد.
تفاوتهای ایالاتمتحده با مکزیک در مقایسه با دیگر جاهای جهان ناچیز است. شهروند متوسط ایالاتمتحده هفت برابر ثروتمندتر از شهروند متوسط مکزیک و بیش از ده برابر ثروتمندتر از ساکنان پرو یا آمریکای لاتین است. این شهروند حدودا بیست برابر ثروتمندتر از ساکنان جنوب صحرای آفریقا و تقریبا چهل برابر ثروتمندتر از آنهایی است که در فقیرترین کشورهای آفریقا مانند مالی، اتیوپی و سیرالئون زندگی میکنند و چنین وضعی تنها درباره ایالاتمتحده صدق نمیکند. گروهی کوچک ولی در حال رشد از کشورهای ثروتمند - اغلب در اروپا و آمریکای شمالی، به اضافه استرالیا، نیوزلند، سنگاپور، کرهجنوبی و تایوان- هستند که شهروندانشان از زندگی خیلی متفاوتشان نسبت به باقی ساکنان کره خاکی به خود میبالند.
دلیل اینکه نوگالس آریزونا، ثروتمندتر از نوگالس سونورا است، خیلی ساده است. این تفاوت ناشی از نهادهای کاملا متفاوت در دو سوی مرز است که انگیزههای متفاوتی برای ساکنان نوگالس آریزونا در برابر نوگالس سونورا ایجاد میکند. ایالاتمتحده به این علت امروزه ثروتمندتر از مکزیک و پرو است که نهادهای سیاسی و اقتصادیاش، انگیزههای بنگاهها، افراد و سیاستمداران را افزایش میدهند. کارکردهای هر جامعه با مجموعهای از قواعد اقتصادی و سیاسی توسط دولت و شهروندانش بهطور جمعی ایجاد و اجرا شده است؛ انگیزههایی برای آموزش دیدن، پسانداز و سرمایهگذاری کردن و پذیرش تکنولوژیهای جدید و مواردی از این دست. این فرایندی سیاسی است که نهادهای اقتصادی را مشخص میکنند که مردم براساس آنها زندگی میکنند و این نهادهای سیاسیاند که تعیین میکنند مردم تحت لوای کدامین نهادهای اقتصادی زندگی کنند و باز این نهادهای سیاسیاند که چگونگی کارکرد این فرآیند را رقم میزنند.
برای مثال این نهادهای سیاسی کشور هستند که توانایی شهروندان را برای اعمال نظارت بر سیاستمداران و تاثیرگذاری بر رفتار آنها تعیین میکند. در عوض همین موضوع تعیین میکنند که آیا سیاستمداران کارگزاران شهروندان هستند، یا اینکه بهزور و بهمنظور افزودن بر فرصتهای خودشان و تعقیب برنامههای خودشان،یعنی همان برنامههایی که برای شهروندان زیانآورند، به حکومت رسیدهاند. نهادهای سیاسی حاوی قوانین اساسی مکتوب و تعیینکننده وجود یا نبود دموکراسی در جامعه هستند و البته در همین حد محدود نمیمانند. این نهادها مشتملند بر قدرت و قابلیت دولت برای قاعدهگذاری در جامعه و حکم راندن بر آن. بعلاوه، رصد کردن همهجانبهتر عوامل تعیینکننده توزیع قدرت سیاسی در جامعه، بهویژه امکان اقدام جمعی گروههای مختلف برای تعقیب هدفهایشان یا سد کردن راه دیگرانی که در پی هدفهای خود هستند، ضرورت دارد.
نهادها با تاثیر گذاشتن بر رفتارها و انگیزهها در زندگی واقعی، موفقیت یا شکست کشورها را رقم میزنند. استعداد فردی در هر سطحی از جامعه مهم است، بااینهمه یک چارچوب نهادی برای تبدیل آن استعداد به نیرویی مثبت نیاز است. بیل گیتس همانند سایر شخصیتهای افسانهای صنعت تکنولوژی اطلاعات (مثل پل آلن، استیو بالمر، استیو جابز، لری پگ، سرگئی براین و جف بزوس) استعداد و همت بیکرانی داشت اما مآلا بازتاب مشوقهایی که جامعه برایش ایجاد کرد بود. نظام آموزش ایالاتمتحده، گیتس و دیگرانی مثل او را قادر ساخت که مجموعهای از مهارتهای بیهمتا کسب کنند که مکمل استعدادهایشان شود. نهادهای اقتصادی در ایالاتمتحده به این مردان امکان داد که به آسانی و بدون موانع برطرفنشدنی شرکتهایی را راهاندازی کنند. آن نهادها همچنین تامین مالی پروژههای آنها را انجام دادهاند.
بازارهای کار ایالاتمتحده آنها را قادر به استخدام پرسنل باکیفیت ساخته و فضای بازار رقابتی نسبی آنها را قادر به ایجاد شرکتها و بازار محصولاتشان کرده است. این قبیل کارآفرینان از آغاز مطمئن بودند که پروژههای آنها اجرا شدنی هستند؛ آنها به نهادها و حاکمیت قانونی حاصل از آنها اعتماد کردند و نگران امنیت حقوق مالکیتشان نبودند. سرانجام، نهادهای سیاسی ثبات و دوام را تضمین میکنند. آنها مطمئن شدند که این خطر که دیکتاتوری قدرت را تصاحب کند و قواعد بازی را تغییر دهد، ثروت آنها را بگیرد، آنها را زندانی کند یا زندگیها و معیشتشان را تهدید کند، وجود ندارد. آنها همچنین مطمئن شدند که هیچ نفع خاصی در جامعه نمیتواند دولت را به یک مسیر فاجعهآمیز اقتصادی منحرف کند، زیرا قدرت سیاسی هم محدود بود و هم اینکه دامنه توزیع آن به قدرت کفایت گسترده بود که مجموعهای از نهادهای اقتصادی بتوانند پدید آیند و انگیزههایی برای کامیابی ایجاد کنند.
این کتاب نشان خواهد داد که گرچه نهادهای اقتصادی تعیینکننده حدود فقر و غنای کشورها هستند و از این جهت مهماند، این سیاست و نهادهای سیاسیاند که چگونگی نهادهای اقتصادی را تعیین میکنند. سرانجام نهادهای اقتصادی خوب ایالاتمتحده حاصل نهادهای سیاسی بودند که به تدریج بعد از ۱۶۱۹ پدید آمدند. تئوری ما درباره نابرابری جهانی نشان میدهد که چطور نهادهای سیاسی و اقتصادی در ایجاد فقر و رونق تعامل میکنند و چطور بخشهای متفاوت جهان با چنین مجموعههای متفاوتی از نهادها پایان مییابند.
مرور مختصر ما بر تاریخ آمریکای شمالی و جنوبی با ارائه بینشی درخصوص نیروهایی آغاز میشود که نهادهای سیاسی و اقتصادی را شکل میدهند. الگوهای متفاوت نهادهای امروزی عمیقا ریشه در گذشته دارند به دلیل اینکه وقتی یک جامعه به روشی خاص سازمان مییابد، این روش تمایل به دوام دارد. ما نشان خواهیم داد که این حقیقت از نحوه تعامل نهادهای سیاسی و اقتصادی نشأت میگیرد.
استمرار این وضع و نیروهای سازنده آن، این را نیز توضیح میدهند که چرا محو نابرابریهای جهان و ثروتمند کردن کشورهای فقیر این همه دشوار است. گرچه نهادها برای تشریح تفاوتهای میان دو نوگالس و میان مکزیک و ایالات متحده کلیدی هستند، این به آن معنا نیست که اجماعی در مکزیک بر سر تغییرات نهادی وجود دارد. کشورها لزوما همان نهادهایی را که برای رشد اقتصادی و رفاه مردمانشان نیاز دارند، ایجاد نمیکنند؛ زیرا چه بسا نهادهای دیگر، برای آنانی که نبض سیاست و نهادهای سیاسی را در اختیار دارند، بهتر باشد. بخش قدرتمند جامعه و باقی افراد جامعه در باره اینکه کدام مجموعه از نهادها باید بمانند و کدامها باید تغییر کنند، نظر یکسانی ندارند. کارلوس اسلیم از اینکه میدید ارتباطات سیاسیاش از بین میرود و محدودیت [های تجاری و اقتصادی] پیش روی دیگران که برای جلوگیری از شکست کسبوکار خودش وضع کرده بود، در حال زوال است خرسند نبود- برای او هیچ اهمیتی نداشت که کسبوکارهای جدیدی که از سد موانع او عبور میکردند، میلیونها مکزیکی را ثروتمند میسازند. از آنجا که چنین اجماعی وجود ندارد، قواعدی که جامعه با آنها پیش میرود توسط سیاست تعیین میشود: چه کسی قدرت دارد و این قدرت چطور میتواند اعمال شود. کارلوس اسلیم قدرت آن را دارد که هر چه را میخواهد داشته باشد. قدرت بیل گیتس خیلی محدودتر است.
این است چرایی اینکه تئوری ما نه تنها درباره اقتصاد بلکه درباره سیاست هم هست. این تئوری درباره تاثیر نهادهای موثر بر موفقیت و شکست کشورها و بنابراین درباره اقتصاد فقر و غناست؛ این تئوری همچنین درباره این است که نهادها چگونه شکل میگیرند و در گذر زمان تغییر میکنند و چگونه از تغییر باز میمانند حتی وقتی مسبب فقر و فلاکت میلیونها نفر هستند. بنابراین، این تئوری درباره سیاست فقر و غناست.
ارسال نظر