هر نفر یک خبرگزاری
علی ضیائی
ورود به عرصه رسانه در سالیان نه چندان دور آن قدر سخت و پیچیده بود که خیلیها قیدش را میزدند. تهیه خبر و بازنشر آن فرآیندی بود که معمولا از روی تلکس خبرگزاریهایی که تعدادشان خیلی هم زیاد نبود انجام میشد و یا خبر توسط خود خبرنگار تهیه و بازنویسی و برای انتشار نزد سردبیر فرستاده میشد.
بعد از آن خبرها با دقت و وسواس خاصی که هماکنون نیز در نشریات و رسانههای معتبر رایج است، منتشر میشد. ما مردم نازنین هم اگر از خبری در روزنامه یا تلویزیون و رادیو مطلع میشدیم با اطمینان کامل آن را نقل میکردیم.
ورود به عرصه رسانه در سالیان نه چندان دور آن قدر سخت و پیچیده بود که خیلیها قیدش را میزدند. تهیه خبر و بازنشر آن فرآیندی بود که معمولا از روی تلکس خبرگزاریهایی که تعدادشان خیلی هم زیاد نبود انجام میشد و یا خبر توسط خود خبرنگار تهیه و بازنویسی و برای انتشار نزد سردبیر فرستاده میشد.
بعد از آن خبرها با دقت و وسواس خاصی که هماکنون نیز در نشریات و رسانههای معتبر رایج است، منتشر میشد. ما مردم نازنین هم اگر از خبری در روزنامه یا تلویزیون و رادیو مطلع میشدیم با اطمینان کامل آن را نقل میکردیم.
علی ضیائی
ورود به عرصه رسانه در سالیان نه چندان دور آن قدر سخت و پیچیده بود که خیلیها قیدش را میزدند. تهیه خبر و بازنشر آن فرآیندی بود که معمولا از روی تلکس خبرگزاریهایی که تعدادشان خیلی هم زیاد نبود انجام میشد و یا خبر توسط خود خبرنگار تهیه و بازنویسی و برای انتشار نزد سردبیر فرستاده میشد.
بعد از آن خبرها با دقت و وسواس خاصی که هماکنون نیز در نشریات و رسانههای معتبر رایج است، منتشر میشد. ما مردم نازنین هم اگر از خبری در روزنامه یا تلویزیون و رادیو مطلع میشدیم با اطمینان کامل آن را نقل میکردیم. این روزها دنیا خبر چه در تهیه و چه در بازنشر و از همه مهمتر در سرعت انتقال تغییر زیادی کرده است.
برش اول
بعد از افطار منزل یکی از اعضای خانواده نشستهاید و همه مشغول گپ و گفت هستند و معاشرت. یکی از اعضای مسن خانواده از دخترش میپرسد که خبری که برایت فرستادم را دیدی؟ دختر میپرسد کدام خبر؟ میگوید همان که معاونت نمیدانم کجای وزارت بهداشت گفته بود نوشیدنیهای دارای... را نخرید چون نگهدارندهای دارد که به شبکیه چشم آسیب میرساند. تورا به خدا از این نوشیدنیها نخرید و به بچهها ندهید خدای نکرده کور میشوند. دخترش میگوید: آهان! بله خواندم اتفاقا برای شهرزاد و مهشید و... هم فرستادم. بحث بالا میگیرد. حالا همه گوشیهای موبایلشان را در میآورند و هر مطلبی برایشان در وایبر و تلگرام و هر جای دیگری آمده را برای هم میخوانند. کلی خبر نقل است از دکتر فلانی که معلوم نیست چه سمتی دارد. کلی هم در مدح یا مذمت خوردن فلان چیز برای تقویت یکی از اعضای بدن یا در مضرت آن رد و بدل میشود. خوب که نگاه کنید دیگر هیچ احتیاجی به دکتر تغذیه یا منبع رسمی و معتبری برای رجوع، با حضور شبکههایی مانند وایبر، تلگرام و... نیست.
برش دوم
هوا گرم است و تاکسی منتظر پر شدن مسافر. رانندهها با هم مشغول نگاه کردن به موبایل هستند. صدایشان نمیآید که باهم چه میگویند. تاکسی پر میشود و راننده میآید تا راه بیفتد. صد متر جلو نرفته راننده میگوید این داعشیها عجب موجودات وحشی هستند. چند نفر را با هم سر میبرند، الان داشتم فیلمش را میدیدم. یکی از مسافران که مردی جا افتاده است میپرسد کدام فیلم شان؟ راننده با جزییات شروع به تعریف کردن میکند. خانمی که جلو نشسته میگوید آقا شما را به خدا تعریف نکنید، حالم بد شد. راننده با تعجب میگوید خانم مگر کسی برای شما فیلمش را نفرستاده؟ خانم با لحنی که انگار از دنیا عقب است میگوید نه، من روی گوشی تلفنم فقط اینستاگرام دارم. راننده میگوید همین که فقط عکس میگذارند؟ خانم میگوید بله. خودم هم زیاد عکس نمیگذارم، بیشتر بقیه اعضای خانواده و دوستان را دنبال میکنم. مرد مسافری که ابتدا از راننده پرسیده بود کدام فیلمشان با تعجب شروع میکند گفتن عباراتی در مدح اطلاعرسانی با شبکه اجتماعی و ارتباطی. و در نهایت به این نتیجه میرسد که امروز دیگر باید عضو حداقل یکی از آنها بود.
برش آخر
روی تلگرام خبری آمد که رئیس فلان بیمارستان از بستری شدن بیش از ۲۰ نفر بهدلیل ابتلا به بیماری آنفلوآنزای مرغی خبر داد. برای فرستنده نوشتم که منبع خبر کجاست؟ بعد از مدتی نوشت که همینطوری آمده بود فرستادم برایت که مرغ نخوری!
دنیای امروز ما فارغ از رسانههای مکتوب و تلویزیون و چند سایت خبری معتبر پر است از وبلاگها و سایتها و اخبار وایبری و تلگرامی که هیچ منبع مشخصی ندارد و به سرعت یک کلیک کردن ساده برای دیگران باز نشر میشود. منبع تایید شده وجود ندارد اما اخبار و حواشی زیاد. حالا ما مردم نازنین در میانه هجوم اخبار و اطلاعرسانیهای گاه موثق در اکثر موارد غیرموثق برای احتیاط هم شده اکثرشان را برای دیگران ارسال میکنیم.
بسیاری از ما مردم نازنین حتی نمیدانیم دکتر فلانی که نامش در خبر آمده چه سمتی دارد و یا اصولا وجود خارجی دارد یا نه اما بعد از خواندن خبر ممکن است تا ماهها تشویش و اضطراب همهگیری از خوردن یک ماده غذایی، پوشیدن لباس رفتن به یک مکان مشخص با وسیله خاص و... خواهیم داشت و این اضطراب و تشویش را نیز با دوستان و خانواده و هر که در لیست تماس تلفن همراهمان وجود دارد به اشتراک میگذاریم. سوال مهم این است که ما چقدر به منبع آنچه بهدستمان میرسد مطمئنیم؟ و چقدر اهمیت میدهیم به اصالت آن چه برای دیگران ارسال میکنیم.
بیشتر ما همان برخوردی را که با جوک در شبکههای ارتباطی میکنیم یا اخبار و تصاویر ارسالی نیز انجام میدهیم فارغ از اینکه خبر تاثیرگذار است. چرا فیلم خشونت گروههای تروریستی باید در شبکههای ارتباطی دست بهدست شود، سوالی است که نه مسوولان بلکه این بار خود ما مردم نازنین باید به آن پاسخ دهیم.
بیرون قاب
نمونه آخر این اشتراکهای بیمنبع موثق همین ماجرای برافراشته شدن پرچم کشورمان روی برج ایفل بعد از مذاکرات هستهای بود. چقدر سادهانگارانه ما پرچم مکزیک را به جای پرچم کشورمان آن بالا فقط بهدلیل تشابه رنگها اشتباه گرفته و چه قدر بیدلیل احتمالا به آن افتخار کردیم. شاید بد نباشد هرچه را میخواهیم ارسال کنیم منبعش را هم لینک بدهیم. شاید بد نباشد از همان اینترنت روی تلفن همراهمان برای جستوجوی یک نام ساده استفاده کنیم.
ورود به عرصه رسانه در سالیان نه چندان دور آن قدر سخت و پیچیده بود که خیلیها قیدش را میزدند. تهیه خبر و بازنشر آن فرآیندی بود که معمولا از روی تلکس خبرگزاریهایی که تعدادشان خیلی هم زیاد نبود انجام میشد و یا خبر توسط خود خبرنگار تهیه و بازنویسی و برای انتشار نزد سردبیر فرستاده میشد.
بعد از آن خبرها با دقت و وسواس خاصی که هماکنون نیز در نشریات و رسانههای معتبر رایج است، منتشر میشد. ما مردم نازنین هم اگر از خبری در روزنامه یا تلویزیون و رادیو مطلع میشدیم با اطمینان کامل آن را نقل میکردیم. این روزها دنیا خبر چه در تهیه و چه در بازنشر و از همه مهمتر در سرعت انتقال تغییر زیادی کرده است.
برش اول
بعد از افطار منزل یکی از اعضای خانواده نشستهاید و همه مشغول گپ و گفت هستند و معاشرت. یکی از اعضای مسن خانواده از دخترش میپرسد که خبری که برایت فرستادم را دیدی؟ دختر میپرسد کدام خبر؟ میگوید همان که معاونت نمیدانم کجای وزارت بهداشت گفته بود نوشیدنیهای دارای... را نخرید چون نگهدارندهای دارد که به شبکیه چشم آسیب میرساند. تورا به خدا از این نوشیدنیها نخرید و به بچهها ندهید خدای نکرده کور میشوند. دخترش میگوید: آهان! بله خواندم اتفاقا برای شهرزاد و مهشید و... هم فرستادم. بحث بالا میگیرد. حالا همه گوشیهای موبایلشان را در میآورند و هر مطلبی برایشان در وایبر و تلگرام و هر جای دیگری آمده را برای هم میخوانند. کلی خبر نقل است از دکتر فلانی که معلوم نیست چه سمتی دارد. کلی هم در مدح یا مذمت خوردن فلان چیز برای تقویت یکی از اعضای بدن یا در مضرت آن رد و بدل میشود. خوب که نگاه کنید دیگر هیچ احتیاجی به دکتر تغذیه یا منبع رسمی و معتبری برای رجوع، با حضور شبکههایی مانند وایبر، تلگرام و... نیست.
برش دوم
هوا گرم است و تاکسی منتظر پر شدن مسافر. رانندهها با هم مشغول نگاه کردن به موبایل هستند. صدایشان نمیآید که باهم چه میگویند. تاکسی پر میشود و راننده میآید تا راه بیفتد. صد متر جلو نرفته راننده میگوید این داعشیها عجب موجودات وحشی هستند. چند نفر را با هم سر میبرند، الان داشتم فیلمش را میدیدم. یکی از مسافران که مردی جا افتاده است میپرسد کدام فیلم شان؟ راننده با جزییات شروع به تعریف کردن میکند. خانمی که جلو نشسته میگوید آقا شما را به خدا تعریف نکنید، حالم بد شد. راننده با تعجب میگوید خانم مگر کسی برای شما فیلمش را نفرستاده؟ خانم با لحنی که انگار از دنیا عقب است میگوید نه، من روی گوشی تلفنم فقط اینستاگرام دارم. راننده میگوید همین که فقط عکس میگذارند؟ خانم میگوید بله. خودم هم زیاد عکس نمیگذارم، بیشتر بقیه اعضای خانواده و دوستان را دنبال میکنم. مرد مسافری که ابتدا از راننده پرسیده بود کدام فیلمشان با تعجب شروع میکند گفتن عباراتی در مدح اطلاعرسانی با شبکه اجتماعی و ارتباطی. و در نهایت به این نتیجه میرسد که امروز دیگر باید عضو حداقل یکی از آنها بود.
برش آخر
روی تلگرام خبری آمد که رئیس فلان بیمارستان از بستری شدن بیش از ۲۰ نفر بهدلیل ابتلا به بیماری آنفلوآنزای مرغی خبر داد. برای فرستنده نوشتم که منبع خبر کجاست؟ بعد از مدتی نوشت که همینطوری آمده بود فرستادم برایت که مرغ نخوری!
دنیای امروز ما فارغ از رسانههای مکتوب و تلویزیون و چند سایت خبری معتبر پر است از وبلاگها و سایتها و اخبار وایبری و تلگرامی که هیچ منبع مشخصی ندارد و به سرعت یک کلیک کردن ساده برای دیگران باز نشر میشود. منبع تایید شده وجود ندارد اما اخبار و حواشی زیاد. حالا ما مردم نازنین در میانه هجوم اخبار و اطلاعرسانیهای گاه موثق در اکثر موارد غیرموثق برای احتیاط هم شده اکثرشان را برای دیگران ارسال میکنیم.
بسیاری از ما مردم نازنین حتی نمیدانیم دکتر فلانی که نامش در خبر آمده چه سمتی دارد و یا اصولا وجود خارجی دارد یا نه اما بعد از خواندن خبر ممکن است تا ماهها تشویش و اضطراب همهگیری از خوردن یک ماده غذایی، پوشیدن لباس رفتن به یک مکان مشخص با وسیله خاص و... خواهیم داشت و این اضطراب و تشویش را نیز با دوستان و خانواده و هر که در لیست تماس تلفن همراهمان وجود دارد به اشتراک میگذاریم. سوال مهم این است که ما چقدر به منبع آنچه بهدستمان میرسد مطمئنیم؟ و چقدر اهمیت میدهیم به اصالت آن چه برای دیگران ارسال میکنیم.
بیشتر ما همان برخوردی را که با جوک در شبکههای ارتباطی میکنیم یا اخبار و تصاویر ارسالی نیز انجام میدهیم فارغ از اینکه خبر تاثیرگذار است. چرا فیلم خشونت گروههای تروریستی باید در شبکههای ارتباطی دست بهدست شود، سوالی است که نه مسوولان بلکه این بار خود ما مردم نازنین باید به آن پاسخ دهیم.
بیرون قاب
نمونه آخر این اشتراکهای بیمنبع موثق همین ماجرای برافراشته شدن پرچم کشورمان روی برج ایفل بعد از مذاکرات هستهای بود. چقدر سادهانگارانه ما پرچم مکزیک را به جای پرچم کشورمان آن بالا فقط بهدلیل تشابه رنگها اشتباه گرفته و چه قدر بیدلیل احتمالا به آن افتخار کردیم. شاید بد نباشد هرچه را میخواهیم ارسال کنیم منبعش را هم لینک بدهیم. شاید بد نباشد از همان اینترنت روی تلفن همراهمان برای جستوجوی یک نام ساده استفاده کنیم.
ارسال نظر