در دامنههای آلپ
سعید انورینژاد اندیشه رفتن به آلپ از سفر پیشمان به اروپا در ذهنمان جرقه زده بود. در آن سفر جز دیدن شهرها کار دیگری نکرده بودیم و این بار میخواستیم کمی هم در طبیعت قدم بگذاریم. برای ما که سالها است کوهنوردی میکنیم -البته نه چندان حرفهای- آلپ، بخش جذاب طبیعت اروپا به حساب میآمد. پیش از سفر، با دوستمان علی گپ و گفت کوتاهی در این باره داشتیم و او هر بار بیشتر بر انجام این کار تاکید میکرد. با این همه امکان برنامهریزی دقیق برایمان وجود نداشت چرا که هم ما نمیدانستیم دقیقا کجا میرویم و چه زمانی به اطراف آلپ میرسیم و هم او نمیدانست چه وقت فرصت خالی برای این کار پیدا خواهد کرد.
سعید انورینژاد اندیشه رفتن به آلپ از سفر پیشمان به اروپا در ذهنمان جرقه زده بود. در آن سفر جز دیدن شهرها کار دیگری نکرده بودیم و این بار میخواستیم کمی هم در طبیعت قدم بگذاریم. برای ما که سالها است کوهنوردی میکنیم -البته نه چندان حرفهای- آلپ، بخش جذاب طبیعت اروپا به حساب میآمد. پیش از سفر، با دوستمان علی گپ و گفت کوتاهی در این باره داشتیم و او هر بار بیشتر بر انجام این کار تاکید میکرد. با این همه امکان برنامهریزی دقیق برایمان وجود نداشت چرا که هم ما نمیدانستیم دقیقا کجا میرویم و چه زمانی به اطراف آلپ میرسیم و هم او نمیدانست چه وقت فرصت خالی برای این کار پیدا خواهد کرد.
در راه آلپدر روزهای آخری که در سیسیل بودیم چند راه را برای ادامه سفر بررسی میکردیم. یکی آن بود که زمینی و سلانه سلانه از ساحل شرقی ایتالیا بالا برویم و مناطق عمدتا روستایی و زیبای استان کالابریا (Calabria) و شهر باری (Bari) را ببینیم و سپس از طریق دریا به کرواسی برویم. راه دیگر پیدا کردن پروازی ارزانقیمت به یکی از شهرهای کشورهای اروپای شرقی بود. امر واضح برایمان آن بود که میخواستیم به حوزه شرقی اروپا و اگر امکانش پیش میآمد کشورهای بالکان برویم. اما همه اینها از آلپ بسیار دور بود. در همان روزها علی خبر داد که برای ماموریتی کاری به اطراف میلان میآید و میتواند آخر هفته را بماند تا با هم باشیم. بلیتی نسبتا ارزانقیمت از میلان به ورشو برای دوشنبه صبح پیدا کردیم. بنابراین از چهارشنبه عصر که در لکو به علی برسیم تا یکشنبه عصر -چیزی در حدود سه روز و نیم- برای گردش در مناطق کوهستانی شمال غرب ایتالیا وقت داشتیم.
با ماشین کرایهای -فیات هاچبک- این چند روز را در جادههای ایتالیا رانندگی کردیم. از لکو (Lecco) در جنوب دریاچه کومو (Como) به سمت شمال تا شهر بلاجو (Bellagio) رفتیم. برای کوتاه کردن مسیر، بخشی از مسیر را از داخل خاک سوئیس عبور کردیم و شهر لوگانو (Lugano) و دریاچهاش را دیدیم و دوباره وارد خاک ایتالیا شدیم. در ساحل شرقی دریاچه لاگو ماجوره (Lago Maggiore) به سمت جنوب آمدیم تا به اتوبان A۵ رسیدیم و دوباره در جهت غرب راندیم و پیش از آنکه به مرز فرانسه و تونل مونبلان (Mont Blanc) برسیم، در جادهای محلی به سمت شمال و دهکده چروینیا (Cervinia) در دامنههای کوه ماترهورن تغییر مسیر دادیم. بخشی از این مسیر در جادههای قدیمی و پیچ در پیچ طی شد و بخشی در اتوبان. این جادههای قدیمی از میان آبادیها و شهرها گذر میکردند. بسیاری جاها دیواره جادهها را سنگچینهایی زیبا تشکیل میداد که حفاظ مطمئنی برای جلوگیری از ریزش کوه بود. در همین جادهها تعداد زیادی دوچرخهسوار در جاده مشغول رکاب زدن و تمرین بودند. گذر از کنار آنها در چنان جادههای باریکی کار آسانی نبود و گویا هر ساله عامل تصادفهای بسیاری میشوند. شاید خالی از لطف نباشد بگویم کیفیت آسفالت و کارآیی تابلوهای راهنمایی در نظر ما خیرهکننده بود. هر جا که در کنار اتوبانها مناطق مسکونی وجود داشت حفاظهای صوتی شفاف یا بتنی نصب شده بود. تعداد خروجیهای اتوبانها زیاد و کمی گیجکننده بود و همین امر استفاده از ناوبر (Navigator) را ناگزیر میساخت. هر چند در تمام مسیر منظره درخت و گیاه قطع نمیشد با این همه در بخشهای زیادی جنگلهای کاج برای ایجاد مناطق مسکونی و صنعتی یا استفاده کشاورزی به عقب رانده شده بودند. در مسیری که ما طی کردیم شهر بزرگی وجود نداشت اما شهرکها و دهکدههای متعددی در مسیر به چشم میآمد که با فاصلههای کم تراکم جمعیتی بالایی ایجاد کرده بودند. بخشهای زیادی از مسیر در دامنههای کوهستان حتی آنجاهایی که پر شیب بود مزارع انگور ایجاد کرده بودند و هر چه به آلپ نزدیکتر میشدیم بیشتر میشد. برخلاف شیوه کاشت انگور در ایران که تاکها روی زمین پهن میشوند، تاکستانها در آنجا ایستاده بودند و به صورت درختچههایی کوتاه در آمده بودند. هرچه به آلپ نزدیکتر میشدیم کوهها تراکم بیشتری پیدا میکردند و قلعهها و دژهای باستانی فراوانی بر فراز یالها و بلندیهای کوهستان به چشم میآمد.pic۱
pic2
دریاچه کومو شبیه Y برعکس است. لکو در لبه جنوب شرقی و بلاجو در نقطه انفصال دو شاخه آن دریاچه قرار دارد. این دومی شهرکی است کوچک، با خانههای رنگارنگ پراکنده در میان باغ و باغچههایی پرگل که پرچینهایی عموما کوتاه آنها را از هم جدا میسازد. کوچهها با سنگهایی گرد و ریز فرش و خانههای قدیمی بیشتر از سنگ ساخته شدهاند. بالکنها و لبه دیوارها و کنار گذرگاهها گلهای سرخ و صورتی و زرد و سفید فراوان داشت. روی سقف بیشتر خانهها پنلهای خورشیدی برای تولید برق وجود دارد و آنگونه که علی میگفت در ایتالیا، دولت برق تولید شده به این وسیله را با قیمت خوبی از افراد میخرد و خانوادهها میتوانند امیدوار باشند بعد از چند سال هزینه اولیه راهاندازی آن به جیبشان برگردد و پس از آن درآمدی هم کسب کنند. در انتهای این شهرک بندرگاهی بود پر از رستوران و هتل و مغازههای کوچک صنایع دستی. کارهای چوبی فراوان بود: از مجسمههای ریز و درشت تا ظرف و ظروفی همچون بشقاب و کاسه و قاشق و ملاقه با چوبهای زیبای جنگلی. از اینجا با شناور به سوی دیگر دریاچه رفتیم تا مسیرمان را کوتاه کنیم.
بچههای آلپ!
شاید همه آنچه بخواهم بگویم را بتوان در یک جمله خلاصه کرد: «بچههای کوه آلپ». چروینیا برای ما یادآور تصاویر زیبای آن کارتون بود؛ خانههای چوبی، مراتع سرسبز و کوههای برافراشته و پربرف.
آلپ رشته کوهی است شرقی- غربی که یک سویش در جنوب شرقی فرانسه قرار دارد و با گذر از شمال ایتالیا و جنوب سوئیس به اتریش در شرق میرسد. بلندترین قله این رشته کوه مونبلان با 4810 متر ارتفاع است که در مرز فرانسه و ایتالیا قرار دارد. مرتفعترین بخش آلپ از همین کوه آغاز میشود و به سوی شرق تا مرز ایتالیا و سوئیس که کوههای ماترهورن (Matterhorn) و مونته روسا (Monte Rosa) قرار دارد ادامه مییابد و ما همین بخش از آلپ را برای گردش انتخاب کرده بودیم و شبی را در دهکده چروینیا در دامنههای کوه ماترهورن به سر بردیم. ماترهورن که نام آلمانی این کوه است در ایتالیا چروینو یا زرمات (Zermatt) خوانده میشود و ارتفاعش 4478 متر است. قله نوک تیز و شکل هرمی آن که چون توده سنگی عظیمی از یخچالهایی بزرگ سربرکشیده بیش از هر کوه دیگری به نماد آلپ تبدیل شده است.pic3
چروینیا دهکدهای توریستی است برای اسکی بازها. پیستهای بزرگ اسکی در منطقهای به نام Plateau Rosa (فلات صورتی) که در پای قله مونته روسا قرار گرفته در تمام سال برای اسکی مورد استفاده قرار میگیرد و البته طبیعی است که در ماههای سرد بیش از هر زمان دیگری شلوغ است. هتلها و اقامتگاههای فراوانی در آنجا ساخته شده و تلهکابینهای متعددی به گردشگران سرویس میدهند.
چروینیا محصور میان کوههای بلند و دندانه دندانه و یخچالهای عظیمی است که به فاصلهای کم از کشتزارها و علفزارهای پر آب قد کشیدهاند. جاده بعد از یک پیچ و سراشیبی به ورودی دهکده میرسد که آغاز بلواری سنگفرش است؛ بلواری که در انتهایش ماترهورن دیده میشود. در ابتدای این بلوار تکه سنگ ایستادهای به ارتفاع کمتر از دو متر نصب شده که مجسمه یک گاو در پای آن و یک اسکی باز در میانه و یک بز آلپی در بالایش قرار دارد. دو سوی بلوار اصلی که تنها خیابان عریض دهکده است ساختمانهای چوبی دو-سه طبقه قرار دارد و کوچههایی از آن منشعب میشود، همه سنگفرش. حصارها و نردهها نیز چوبی هستند و گل و گلدان بر هر بالکنی و جای خالی به چشم میآید. صندلیها و نیمکتها در کنار خیابان همه از تنه درختان ستبر درست شده بودند. بیشتر مغازهها که در همکف ساختمانهای همین بلوار اصلی قرار دارد فروشگاههای لوازم اسکی و کوهنوردی هستند و اندکی نیز سوغات فروشی؛ چند تایی کافه و رستوران نیز هست. در ورودی ساختمان هتلی که شب را در آنجا گذراندیم ویترینهایی از وسایل قدیمی کوهنوردی و اسکی وجود داشت. قاشقها و ظرفهای غذاخوری چوبی، کفشهای کوه بسیار قدیمی که برخیشان حتی چوبی بودند و کفی لاستیکی داشتند، کولهها، طنابها و میخهای کوهنوردی و چوبهای اسکی کهنه کنار هم قرار داده شده بود؛ موزهای بود کوچک. بر دیوار بسیاری از ساختمانها و فروشگاهها عکسهای مختلفی از قله ماترهورن و همچنین اسکیبازان و کوهنوردان مشهوری که به این منطقه آمده بودند به چشم میخورد.
در این منطقه، چندین پناهگاه کوهنوردی وجود داشت که هر کدام در مسیر صعود یکی از قلههای منطقه بود. ترجیح دادیم کمی از مسیر صعود ماترهورن را بالا برویم و اولین پناهگاه آن را ببینیم. ما کفش کوه و کیسه خواب و لباس مناسبی همراه داشتیم که بتوانیم کاری بیشتر انجام بدهیم و البته مهمتر از آن ماترهورن کوهی نبود که حتی با داشتن چنان وسایلی بتوانیم به صعودش فکر کنیم. پیش از حرکت به آلپاین کلاب آنجا رفتیم اطلاعاتی از منطقه و آب و هوا از خانم مسن راهنمای آنجا گرفتیم؛ خانمی خوشبرخورد که با توجه به زمان و وسایل ما چندین بار تاکید کرد الان وقت مناسبی برای بالا رفتن نیست. به هر صورت اما ما کار خودمان را کردیم. دو ساعتی طول کشید تا به پناهگاه برسیم. مسیر در کنار زمین گلفی در بالای دهکده آغاز میشد و با گذر از میان مراتعی که گلههای گاو و کلبههای اندک روستایی در آن بود شیبی بیشتر پیدا کرد. تمام مسیر پاکوبی مشخص وجود داشت و هر چند متر شماره مسیر روی سنگها در دایرههایی زردرنگ مشخص شده بود تا هیچ ابهامی برای پیدا کردن مسیر به وجود نیاید. جادهای خاکی نیز تا پناهگاه میرفت، اما رفت و آمد در آن آزاد نبود. ارتفاع پناهگاه ۲۸۸۵ متر بود و نامش آبروزی؛ دو طبقه و سنگی. ایوان بزرگی در ورودی آن وجود داشت که تعدادی میز و صندلی در آن چیده بودند. طبقه اول پناهگاه آشپزخانه و غذاخوری و طبقه دوم اتاقهای خواب و دستشویی و حمام بود. در اتاقها تختهای دو طبقه با تشک و پتو و بالش وجود داشت و با شوفاژ گرم میشد. این پناهگاه خصوصی بود و وابسته به آلپاین کلاب ایتالیا که بیشتر پناهگاههای آلپ ایتالیا متعلق به آن سازمان است نبود. پشت پناهگاه و در کفهای مسطح پای یکی از یخچالها دریاچه آب کوچکی وجود داشت که بعد فهمیدم ذخیرهای است برای تولید انرژی. بخشی از آب جاری شده از یخچال را در جایی بند میآورند و در لولهای بزرگ به پایین میکشانند تا از آن برق تولید کنند و همان را برای گرمایش و روشنایی پناهگاه مورد استفاده قرار میدهند. از اینجا منظرهای زیبا و کمی ترسناک به قله را میدیدیم و به سختی میشد پناهگاه دیگری که در ارتفاع بالا در لبه پرتگاهی در مسیر صعود قله وجود داشت دید. چند کوهنورد در پناهگاه بودند و از جمله دو لهستانی که از روز بعد صعودشان به قله را آغاز میکردند.
روز دیگر با تلهکابین به پیستهای اسکی رفتیم که در زیر قله مونته روسا بود. قیمت تلهکابین سی یورو بود و بلیتی یک روزه محسوب میشد. در هر ایستگاهی نقشه منطقه و پیستهای اسکی با اطلاعاتی درباره دما و سرعت باد نقاط مختلف وجود داشت. دو مرتبه کابینمان را عوض کردیم و آخرین بخش را با کابین بسیار بزرگی بالا رفتیم که بیش از صد نفر ظرفیت داشت و گندله (gondola) مینامیدندش. تا به برف و بخچال برسیم تمام مسیر چمن بود و سبزی و آب. در بخشی از مسیر بز آلپی را زیر پایمان دیدیم که گلهای حدودا 20تایی بودند. مسیرهای پاکوب بسیاری در دامنهها دیده میشد و در هر ایستگاه تلهکابین که پیاده میشدیم تابلوهای مستطیل شکل زردرنگی میدیدیم که جهت مسیرها و طولشان را مشخص کرده بودند. در همه ایستگاهها رستورانی وجود داشت با میز و نیمکتهایی چوبی و در کنارشان هم تابلویی مبنی بر ممنوع بودن استفاده از چادر نصب شده بود.pic4
در بالا پناهگاه فلات صورتی قرار داشت و در کنارش انبوهی از تاسیسات و امکانات اسکی: ماشینهای برفکوب و برفروب، دکلهای مخابرات و چندین مسیر تلهسیژ برای اسکیبازها و تعداد بسیار زیادی خدم و حشم، همه با لباس و تجهیزات کافی. پیست بسیار شلوغ بود و حجم برف بسیار زیاد. چندین شکاف یخچالی در فاصلهای دورتر از پیست و قله مونته روسا که توده عظیمی از برف و یخ بود بالاتر از دیگر کوهها دیده میشد. گروهی بزرگ در یک خط پشت سر هم در حال صعود به آن بام برفی بودند. پناهگاه پر از اسکیبازانی بود که در ایوان پناهگاه و زیر آفتاب گرم در حال استراحت بودند. این پناهگاه هم چون پناهگاه دیگر دو طبقه بود، اما بر خلاف آن تماما از چوب. دسترسی به طبقه بالا از راهروی مدور و باریکی ممکن بود و به نظر میرسید عبور از آن با کوله و وسایل کوهنوردی کمی سخت باشد. هم در این پناهگاه و هم در پناهگاه آبروزی اینترنت مجانی وجود داشت.روی این فلات یخچالی که مرز ایتالیا و سوئیس هم هست کمی پیادهروی کردیم؛ بدون کفش مناسب و هر گونه تجهیزاتی. کوهنوردانی رد میشدند با کرامپون و طناب و کلنگ و نگاهی متعجبانه به ما میانداختند و گذر میکردند. در سمت سوئیس هم پناهگاهی فلزی قرار داشت و در آسمانش هلیکوپتری مدام در حال گشتزنی بود. هر آنچه به آن کشور مربوط بود رنگ قرمز داشت: هلیکوپتر و تلهکابین و گندله و در و پنجره پناهگاهشان.
در راه آلپدر روزهای آخری که در سیسیل بودیم چند راه را برای ادامه سفر بررسی میکردیم. یکی آن بود که زمینی و سلانه سلانه از ساحل شرقی ایتالیا بالا برویم و مناطق عمدتا روستایی و زیبای استان کالابریا (Calabria) و شهر باری (Bari) را ببینیم و سپس از طریق دریا به کرواسی برویم. راه دیگر پیدا کردن پروازی ارزانقیمت به یکی از شهرهای کشورهای اروپای شرقی بود. امر واضح برایمان آن بود که میخواستیم به حوزه شرقی اروپا و اگر امکانش پیش میآمد کشورهای بالکان برویم. اما همه اینها از آلپ بسیار دور بود. در همان روزها علی خبر داد که برای ماموریتی کاری به اطراف میلان میآید و میتواند آخر هفته را بماند تا با هم باشیم. بلیتی نسبتا ارزانقیمت از میلان به ورشو برای دوشنبه صبح پیدا کردیم. بنابراین از چهارشنبه عصر که در لکو به علی برسیم تا یکشنبه عصر -چیزی در حدود سه روز و نیم- برای گردش در مناطق کوهستانی شمال غرب ایتالیا وقت داشتیم.
با ماشین کرایهای -فیات هاچبک- این چند روز را در جادههای ایتالیا رانندگی کردیم. از لکو (Lecco) در جنوب دریاچه کومو (Como) به سمت شمال تا شهر بلاجو (Bellagio) رفتیم. برای کوتاه کردن مسیر، بخشی از مسیر را از داخل خاک سوئیس عبور کردیم و شهر لوگانو (Lugano) و دریاچهاش را دیدیم و دوباره وارد خاک ایتالیا شدیم. در ساحل شرقی دریاچه لاگو ماجوره (Lago Maggiore) به سمت جنوب آمدیم تا به اتوبان A۵ رسیدیم و دوباره در جهت غرب راندیم و پیش از آنکه به مرز فرانسه و تونل مونبلان (Mont Blanc) برسیم، در جادهای محلی به سمت شمال و دهکده چروینیا (Cervinia) در دامنههای کوه ماترهورن تغییر مسیر دادیم. بخشی از این مسیر در جادههای قدیمی و پیچ در پیچ طی شد و بخشی در اتوبان. این جادههای قدیمی از میان آبادیها و شهرها گذر میکردند. بسیاری جاها دیواره جادهها را سنگچینهایی زیبا تشکیل میداد که حفاظ مطمئنی برای جلوگیری از ریزش کوه بود. در همین جادهها تعداد زیادی دوچرخهسوار در جاده مشغول رکاب زدن و تمرین بودند. گذر از کنار آنها در چنان جادههای باریکی کار آسانی نبود و گویا هر ساله عامل تصادفهای بسیاری میشوند. شاید خالی از لطف نباشد بگویم کیفیت آسفالت و کارآیی تابلوهای راهنمایی در نظر ما خیرهکننده بود. هر جا که در کنار اتوبانها مناطق مسکونی وجود داشت حفاظهای صوتی شفاف یا بتنی نصب شده بود. تعداد خروجیهای اتوبانها زیاد و کمی گیجکننده بود و همین امر استفاده از ناوبر (Navigator) را ناگزیر میساخت. هر چند در تمام مسیر منظره درخت و گیاه قطع نمیشد با این همه در بخشهای زیادی جنگلهای کاج برای ایجاد مناطق مسکونی و صنعتی یا استفاده کشاورزی به عقب رانده شده بودند. در مسیری که ما طی کردیم شهر بزرگی وجود نداشت اما شهرکها و دهکدههای متعددی در مسیر به چشم میآمد که با فاصلههای کم تراکم جمعیتی بالایی ایجاد کرده بودند. بخشهای زیادی از مسیر در دامنههای کوهستان حتی آنجاهایی که پر شیب بود مزارع انگور ایجاد کرده بودند و هر چه به آلپ نزدیکتر میشدیم بیشتر میشد. برخلاف شیوه کاشت انگور در ایران که تاکها روی زمین پهن میشوند، تاکستانها در آنجا ایستاده بودند و به صورت درختچههایی کوتاه در آمده بودند. هرچه به آلپ نزدیکتر میشدیم کوهها تراکم بیشتری پیدا میکردند و قلعهها و دژهای باستانی فراوانی بر فراز یالها و بلندیهای کوهستان به چشم میآمد.pic۱
pic2
دریاچه کومو شبیه Y برعکس است. لکو در لبه جنوب شرقی و بلاجو در نقطه انفصال دو شاخه آن دریاچه قرار دارد. این دومی شهرکی است کوچک، با خانههای رنگارنگ پراکنده در میان باغ و باغچههایی پرگل که پرچینهایی عموما کوتاه آنها را از هم جدا میسازد. کوچهها با سنگهایی گرد و ریز فرش و خانههای قدیمی بیشتر از سنگ ساخته شدهاند. بالکنها و لبه دیوارها و کنار گذرگاهها گلهای سرخ و صورتی و زرد و سفید فراوان داشت. روی سقف بیشتر خانهها پنلهای خورشیدی برای تولید برق وجود دارد و آنگونه که علی میگفت در ایتالیا، دولت برق تولید شده به این وسیله را با قیمت خوبی از افراد میخرد و خانوادهها میتوانند امیدوار باشند بعد از چند سال هزینه اولیه راهاندازی آن به جیبشان برگردد و پس از آن درآمدی هم کسب کنند. در انتهای این شهرک بندرگاهی بود پر از رستوران و هتل و مغازههای کوچک صنایع دستی. کارهای چوبی فراوان بود: از مجسمههای ریز و درشت تا ظرف و ظروفی همچون بشقاب و کاسه و قاشق و ملاقه با چوبهای زیبای جنگلی. از اینجا با شناور به سوی دیگر دریاچه رفتیم تا مسیرمان را کوتاه کنیم.
بچههای آلپ!
شاید همه آنچه بخواهم بگویم را بتوان در یک جمله خلاصه کرد: «بچههای کوه آلپ». چروینیا برای ما یادآور تصاویر زیبای آن کارتون بود؛ خانههای چوبی، مراتع سرسبز و کوههای برافراشته و پربرف.
آلپ رشته کوهی است شرقی- غربی که یک سویش در جنوب شرقی فرانسه قرار دارد و با گذر از شمال ایتالیا و جنوب سوئیس به اتریش در شرق میرسد. بلندترین قله این رشته کوه مونبلان با 4810 متر ارتفاع است که در مرز فرانسه و ایتالیا قرار دارد. مرتفعترین بخش آلپ از همین کوه آغاز میشود و به سوی شرق تا مرز ایتالیا و سوئیس که کوههای ماترهورن (Matterhorn) و مونته روسا (Monte Rosa) قرار دارد ادامه مییابد و ما همین بخش از آلپ را برای گردش انتخاب کرده بودیم و شبی را در دهکده چروینیا در دامنههای کوه ماترهورن به سر بردیم. ماترهورن که نام آلمانی این کوه است در ایتالیا چروینو یا زرمات (Zermatt) خوانده میشود و ارتفاعش 4478 متر است. قله نوک تیز و شکل هرمی آن که چون توده سنگی عظیمی از یخچالهایی بزرگ سربرکشیده بیش از هر کوه دیگری به نماد آلپ تبدیل شده است.pic3
چروینیا دهکدهای توریستی است برای اسکی بازها. پیستهای بزرگ اسکی در منطقهای به نام Plateau Rosa (فلات صورتی) که در پای قله مونته روسا قرار گرفته در تمام سال برای اسکی مورد استفاده قرار میگیرد و البته طبیعی است که در ماههای سرد بیش از هر زمان دیگری شلوغ است. هتلها و اقامتگاههای فراوانی در آنجا ساخته شده و تلهکابینهای متعددی به گردشگران سرویس میدهند.
چروینیا محصور میان کوههای بلند و دندانه دندانه و یخچالهای عظیمی است که به فاصلهای کم از کشتزارها و علفزارهای پر آب قد کشیدهاند. جاده بعد از یک پیچ و سراشیبی به ورودی دهکده میرسد که آغاز بلواری سنگفرش است؛ بلواری که در انتهایش ماترهورن دیده میشود. در ابتدای این بلوار تکه سنگ ایستادهای به ارتفاع کمتر از دو متر نصب شده که مجسمه یک گاو در پای آن و یک اسکی باز در میانه و یک بز آلپی در بالایش قرار دارد. دو سوی بلوار اصلی که تنها خیابان عریض دهکده است ساختمانهای چوبی دو-سه طبقه قرار دارد و کوچههایی از آن منشعب میشود، همه سنگفرش. حصارها و نردهها نیز چوبی هستند و گل و گلدان بر هر بالکنی و جای خالی به چشم میآید. صندلیها و نیمکتها در کنار خیابان همه از تنه درختان ستبر درست شده بودند. بیشتر مغازهها که در همکف ساختمانهای همین بلوار اصلی قرار دارد فروشگاههای لوازم اسکی و کوهنوردی هستند و اندکی نیز سوغات فروشی؛ چند تایی کافه و رستوران نیز هست. در ورودی ساختمان هتلی که شب را در آنجا گذراندیم ویترینهایی از وسایل قدیمی کوهنوردی و اسکی وجود داشت. قاشقها و ظرفهای غذاخوری چوبی، کفشهای کوه بسیار قدیمی که برخیشان حتی چوبی بودند و کفی لاستیکی داشتند، کولهها، طنابها و میخهای کوهنوردی و چوبهای اسکی کهنه کنار هم قرار داده شده بود؛ موزهای بود کوچک. بر دیوار بسیاری از ساختمانها و فروشگاهها عکسهای مختلفی از قله ماترهورن و همچنین اسکیبازان و کوهنوردان مشهوری که به این منطقه آمده بودند به چشم میخورد.
در این منطقه، چندین پناهگاه کوهنوردی وجود داشت که هر کدام در مسیر صعود یکی از قلههای منطقه بود. ترجیح دادیم کمی از مسیر صعود ماترهورن را بالا برویم و اولین پناهگاه آن را ببینیم. ما کفش کوه و کیسه خواب و لباس مناسبی همراه داشتیم که بتوانیم کاری بیشتر انجام بدهیم و البته مهمتر از آن ماترهورن کوهی نبود که حتی با داشتن چنان وسایلی بتوانیم به صعودش فکر کنیم. پیش از حرکت به آلپاین کلاب آنجا رفتیم اطلاعاتی از منطقه و آب و هوا از خانم مسن راهنمای آنجا گرفتیم؛ خانمی خوشبرخورد که با توجه به زمان و وسایل ما چندین بار تاکید کرد الان وقت مناسبی برای بالا رفتن نیست. به هر صورت اما ما کار خودمان را کردیم. دو ساعتی طول کشید تا به پناهگاه برسیم. مسیر در کنار زمین گلفی در بالای دهکده آغاز میشد و با گذر از میان مراتعی که گلههای گاو و کلبههای اندک روستایی در آن بود شیبی بیشتر پیدا کرد. تمام مسیر پاکوبی مشخص وجود داشت و هر چند متر شماره مسیر روی سنگها در دایرههایی زردرنگ مشخص شده بود تا هیچ ابهامی برای پیدا کردن مسیر به وجود نیاید. جادهای خاکی نیز تا پناهگاه میرفت، اما رفت و آمد در آن آزاد نبود. ارتفاع پناهگاه ۲۸۸۵ متر بود و نامش آبروزی؛ دو طبقه و سنگی. ایوان بزرگی در ورودی آن وجود داشت که تعدادی میز و صندلی در آن چیده بودند. طبقه اول پناهگاه آشپزخانه و غذاخوری و طبقه دوم اتاقهای خواب و دستشویی و حمام بود. در اتاقها تختهای دو طبقه با تشک و پتو و بالش وجود داشت و با شوفاژ گرم میشد. این پناهگاه خصوصی بود و وابسته به آلپاین کلاب ایتالیا که بیشتر پناهگاههای آلپ ایتالیا متعلق به آن سازمان است نبود. پشت پناهگاه و در کفهای مسطح پای یکی از یخچالها دریاچه آب کوچکی وجود داشت که بعد فهمیدم ذخیرهای است برای تولید انرژی. بخشی از آب جاری شده از یخچال را در جایی بند میآورند و در لولهای بزرگ به پایین میکشانند تا از آن برق تولید کنند و همان را برای گرمایش و روشنایی پناهگاه مورد استفاده قرار میدهند. از اینجا منظرهای زیبا و کمی ترسناک به قله را میدیدیم و به سختی میشد پناهگاه دیگری که در ارتفاع بالا در لبه پرتگاهی در مسیر صعود قله وجود داشت دید. چند کوهنورد در پناهگاه بودند و از جمله دو لهستانی که از روز بعد صعودشان به قله را آغاز میکردند.
روز دیگر با تلهکابین به پیستهای اسکی رفتیم که در زیر قله مونته روسا بود. قیمت تلهکابین سی یورو بود و بلیتی یک روزه محسوب میشد. در هر ایستگاهی نقشه منطقه و پیستهای اسکی با اطلاعاتی درباره دما و سرعت باد نقاط مختلف وجود داشت. دو مرتبه کابینمان را عوض کردیم و آخرین بخش را با کابین بسیار بزرگی بالا رفتیم که بیش از صد نفر ظرفیت داشت و گندله (gondola) مینامیدندش. تا به برف و بخچال برسیم تمام مسیر چمن بود و سبزی و آب. در بخشی از مسیر بز آلپی را زیر پایمان دیدیم که گلهای حدودا 20تایی بودند. مسیرهای پاکوب بسیاری در دامنهها دیده میشد و در هر ایستگاه تلهکابین که پیاده میشدیم تابلوهای مستطیل شکل زردرنگی میدیدیم که جهت مسیرها و طولشان را مشخص کرده بودند. در همه ایستگاهها رستورانی وجود داشت با میز و نیمکتهایی چوبی و در کنارشان هم تابلویی مبنی بر ممنوع بودن استفاده از چادر نصب شده بود.pic4
در بالا پناهگاه فلات صورتی قرار داشت و در کنارش انبوهی از تاسیسات و امکانات اسکی: ماشینهای برفکوب و برفروب، دکلهای مخابرات و چندین مسیر تلهسیژ برای اسکیبازها و تعداد بسیار زیادی خدم و حشم، همه با لباس و تجهیزات کافی. پیست بسیار شلوغ بود و حجم برف بسیار زیاد. چندین شکاف یخچالی در فاصلهای دورتر از پیست و قله مونته روسا که توده عظیمی از برف و یخ بود بالاتر از دیگر کوهها دیده میشد. گروهی بزرگ در یک خط پشت سر هم در حال صعود به آن بام برفی بودند. پناهگاه پر از اسکیبازانی بود که در ایوان پناهگاه و زیر آفتاب گرم در حال استراحت بودند. این پناهگاه هم چون پناهگاه دیگر دو طبقه بود، اما بر خلاف آن تماما از چوب. دسترسی به طبقه بالا از راهروی مدور و باریکی ممکن بود و به نظر میرسید عبور از آن با کوله و وسایل کوهنوردی کمی سخت باشد. هم در این پناهگاه و هم در پناهگاه آبروزی اینترنت مجانی وجود داشت.روی این فلات یخچالی که مرز ایتالیا و سوئیس هم هست کمی پیادهروی کردیم؛ بدون کفش مناسب و هر گونه تجهیزاتی. کوهنوردانی رد میشدند با کرامپون و طناب و کلنگ و نگاهی متعجبانه به ما میانداختند و گذر میکردند. در سمت سوئیس هم پناهگاهی فلزی قرار داشت و در آسمانش هلیکوپتری مدام در حال گشتزنی بود. هر آنچه به آن کشور مربوط بود رنگ قرمز داشت: هلیکوپتر و تلهکابین و گندله و در و پنجره پناهگاهشان.
ارسال نظر