آمریکا در مسیر انزوا

احمد موثقی
استاد دانشگاه تهران

ماجراجویی‌های دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری ایالات متحده هر بار پس لرزه‌های زیادی را به همراه داشته است. دایره انتقادات او از سیاست کشورهای اروپایی روز به روز ابعاد گسترده‌ای پیدا می‌کند، از ماجرای هزینه دفاعی ناتو گرفته تا تصمیمش برای خروج ایالات متحده از پیمان اقلیمی پاریس. درست از زمانی که او به‌عنوان نامزد ریاست جمهوری در آمریکا فعالیت‌های انتخاباتی‌اش را کلید زد، شعارها، اظهار نظرها و اقدامات خارج از عرف سیاسی و اجتماعی‌اش موجب شد چهره‌ای متفاوت از ترامپ در عرصه جهانی ترسیم شود. زمانی که ترامپ راهی کاخ سفید شد برخی تحلیلگران تلاش می‌کردند تا خوش بینانه وقایع را رصد کنند. به باور آنها با ورود رئیس‌جمهوری جدید به کاخ سفید، شعارها فراموش خواهد شد و ترامپ در مواجهه با واقعیت‌های سیاسی، رویکردی پراگماتیستی را در پیش خواهد گرفت، به عبارتی بهتر وی نه بر مبنای آرمان و ایده‌های شعاری بلکه براساس واقعیت‌های حاکم تصمیم گرفته و سیاست خارجه و داخلی کشورش را اداره خواهد کرد. حال با گذشت صد روز از دوران ریاستش، همه این امیدها نقش بر آب شد و ترامپ ثابت کرد، واقع‌گرا نیست و تا جایی که نهادهایی چون دیوان عالی و کنگره در برابرش نایستند، یا حلقه نزدیک مشاورانش وی را از ادامه راه منع نکنند، به ماجراجویی‌هایش ادامه خواهد داد.

برخی از تصمیم‌هایی که توسط رئیس‌جمهوری آمریکا اتخاذ شد و به مرحله اجرا درآمد، عواقب و پیامدهایی را برای این کشور و به‌طور کلی جهان بین‌الملل در پی داشت. در ادامه همین سیاست‌های تحریک آمیز و اظهار نظر‌های هیجان زده بود که آمریکا امروز بیش از هر زمانی دیگری با اروپا درگیر مشکلات جدی شده است.البته به باور برخی کارشناسان روابط بین‌الملل، ریشه اختلاف‌های میان آمریکا و اتحادیه اروپا را صرفا نمی‌توان در دوران اندک ریاست‌جمهوری ترامپ جست‌وجو کرد و برای درک آن بهتر است نگاهی به عقب بیندازیم و تاریخ روابط دو طرف را ورق بزنیم اقدامات ترامپ همچون تیر خلاص بود، پرده را انداخت و موجب شد اختلافات پنهانی نمایان‌تر شود.

در همین راستا باید گفت که اختلافات و تنش‌ها میان آمریکا و مجموعه کشورهای اروپایی از دوران باراک اوباما، رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا آغاز شد. ماجرای شنودهای تلفنی در آلمان و استراق سمع مکالمات شخص صدراعظم این کشور موجب شد تا روابط آمریکا و آلمان و به تبع آن آمریکا و اروپا دچار ابهامات تازه‌ای شود. اگر بخواهیم این مساله را عمیق‌تر مورد بررسی قرار دهیم باید بگوییم که روابط دو طرف پس از جنگ جهانی دوم به خاطر کمک‌های آمریکایی‌ها به اروپا تقویت شد. اروپایی که تازه از جنگی ویران‌کننده خارج شده بود و نیاز به حمایت‌های جهانی برای بازسازی داشت. حمایت‌های همه جانبه آمریکا در این دوران موجب شد که روابط دو جانبه میان آمریکا و اروپا گسترش پیدا کند.

اما در سال‌های اخیر و به‌طور مشخص از دهه ۱۹۷۰ اقتصاد آمریکا که به نوعی برگ برنده این کشور در برابر اروپا، آسیای شرقی و دیگر نقاط دنیا بود درگیر مشکلاتی جدی شد. در واقع آمریکایی‌ها از این تاریخ به بعد با کسری تراز پرداخت‌ها روبه‌رو شدند. این کسری دلایل عمده و متنوعی داشت که از مهمترین‌های آن می‌توان به درگیری‌های سیاسی آمریکا در سال‌های پس از دهه ۷۰ میلادی اشاره کرد. آمریکایی‌ها در پی نبرد ویتنام آسیب‌های جدی و سنگینی را متحمل شده بودند که بر اقتصاد قدرتمندشان تاثیر عمیقی گذاشته بود. علاوه بر این بحران نفتی در سال 1973 که طی آن کشورهای صادر‌کننده نفتی تصمیم بر تحریم و ممنوعیت صدور نفت گرفتند، پیامدهای کوتاه و بلند مدتی را بر اقتصاد جهانی از جمله ساختار اقتصادی آمریکا برجای گذاشت. این کشور بعد از این تاریخ با کسری بودجه وکسری تراز پرداخت‌های فزاینده روبه‌رو شد. در چنین شرایطی ایالات متحده از منظر اقتصادی در موضع ضعف قرار گرفت و همان زمان بود که اروپایی‌ها به‌عنوان دیگر قطب‌های اقتصادی نه در قامت متحد؛ بلکه به‌عنوان رقیب اصلی آمریکا مطرح شدند.

موج‌های مختلف صنعتی شدن موجب شد تا ساختار اقتصادی بازیگرانی چون کشورهای اروپایی، ژاپن و چین شاهد رشد چشم‌گیری باشند. با این حال روابط ایالات متحده با اروپا در دوران روسای جمهوری پیشین و حتی باراک اوباما خوب و مستحکم بود چرا که رهبران آنها دیدگاه‌های مشترکی داشتند. اوباما در ادامه سیاست‌های بیل کلینتون و در تداوم برنامه‌های دموکرات‌ها نوعی برنامه ریکاوری اقتصادی را در نظر داشت. این برنامه‌ها از لحاظ اقتصادی آمریکا را به قدرت گذشته تبدیل می‌کرد و موجب می‌شد در موج‌های جدید صنعتی شدن ایالات متحده همچنان پیشتاز بماند. اما سیاست‌های ترامپ منعکس‌کننده معضلی چون کسری تجاری است،معضلی که علی‌رغم برنامه‌ریزی برای ترمیمش کماکان به یکی از دغدغه‌های رهبران ایالات متحده تبدیل شده است. از دهه ۷۰ به این سو، بدهی‌های خارجی و همچنین کسری تراز تجاری به شکل فزاینده‌ای افزایش پیدا کردند.

در نشست گروه هفت ترامپ اعلام کرد که کشورش با آلمان درگیر کسری تجاری گسترده‌ای است. در واقع موضوعات و چالش‌های پیش روی ایالات متحده در دوران ترامپ به شیوه‌ای کاملا متفاوت مطرح شد؛ به عبارتی دیگر، ترامپ نسبت به همه مسائل چه در مورد سیاست‌های داخلی و چه نسبت به مسائل بین‌الملل خصوصا اروپا و اتحادیه مستقر در این قاره دیدگاه‌های متفاوتی دارد. با این روند و بر اساس سیاست‌هایی که او در پیش گرفته است شکاف عمیقی میان آمریکا و اروپا به وجود آمده است. بعد از اظهارات ترامپ در نشست گروه هفت شاهد سخنان صدراعظم آلمان آنگلا مرکل هستیم که صراحتا اعلام می‌کند باید از این به بعد به فکر تقویت خودمان باشیم و روی کمک آمریکا حساب نکنیم.

بریتانیا متحد سنتی آمریکا و به نوعی عامل نفوذی این کشور در اتحادیه اروپا بود. ولی با برگزیت و تصمیم برای خروج از اتحادیه اروپا در واقع رویکردی علیه این اتحادیه ایجاد شد. رویکردی که میتوان از آن به‌عنوان خیزشی علیه جهانی شدن نیز نام برد. بخشی از شهروندانی که در بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا و در ایالات متحده به ترامپ رای دادند در واقع نگران آسیب‌های جهانی شدن بودند. به اعتقاد آنها این آسیب‌ها، عواقب و جنبه‌های فرهنگی- اقتصادی دارد. بنابراین بریتانیا با برگزیت واکنش دفاعی و خاص گرایانه به جهانی شدن دارد و این مورد درباره ترامپ هم قابل مشاهده است. بنابراین این دو در بسیاری از مسائل به یکدیگر نزدیک هستند. این اوضاع در فرانسه متفاوت است. اگر به جای امانوئل ماکرون، مارین لوپن می‌توانست به پیروزی برسد برگزیت در فرانسه تکرار می‌شد. دلایل فرهنگی، ناسیونالیستی و هویتی از یک سو و دلایل اقتصادی از سوی دیگر از عواملی بودند که احتمال بروز چنین خطری برای فرانسه را ممکن می‌کردند. اما با پیروزی امانوئل ماکرون، دیگر بخش‌های اجتماعی جامعه فرانسه نفس راحتی کشید. این وضعیت در مورد دیگر کشورهای قاره سبز نیز مصداق داشت. اروپا تا روز انتخابات فرانسه خواب راحت نداشت و رهبران کشورهای اروپایی تا لحظه آخر پیگیر نتیجه انتخابات بودند.

رئیس‌جمهوری جدید فرانسه امانوئل ماکرون دیدگاه‌های مثبتی در مورد اتحادیه اروپا دارد. او که از طرفداران حفظ این اتحادیه است به دنبال تقویت اتحادیه در سایه انجام برخی اصلاحات است. اصلاحات مورد نظر ماکرون در ایجاد نهادهای پولی و مالی مستقل، مالیات‌گیری، ایجاد یکپارچگی در اتحادیه، مسائل مربوط به مهاجران و مقابله تروریسم تعریف می‌شود. مسائلی که به باور وی در سایه همکاری میان کشورهای اروپایی قابل اجرا است. بر اساس این موضوعات ماکرون به‌عنوان بنیان گذار اروپای جدید شناخته می‌شود. او با ایده‌های تازه‌ای که مطرح می‌کند تبدیل به متحد اصلی خانم مرکل شد و از پوپولیسمی که در درجه اول فرانسه و پس از آن قاره اروپا را تهدید می‌کرد فاصله گرفت.

آمریکا در حوزه‌های اقتصادی از جمله تولیدی و صنعتی در برابر رقبای خود در اتحادیه اروپا، ژاپن و در سال‌های اخیر چین، درگیر کسری بودجه است، اما این کشور در قامت هژمون جهانی و قدرت اول سیاسی در دنیا همچنان از مزیت نسبی در تقابل با دیگر کشورها برخوردار است و تلاش می‌کند تا از این مزیت نسبی تا حد امکان بهره مند شود. آمریکا و در راس آن دونالد ترامپ در تلاش است تا با استفاده از این هژمون سیاسی، اقتصاد کشورهایی را که به‌صورت بالقوه رقیب آمریکا به حساب می‌آیند از ریل خارج کند. برای این منظور بهترین روش درگیر کردن این کشورها با مسائل سیاسی- نظامی از جمله پیمان ناتو است. این درگیری‌ها می‌تواند برتری اقتصادی در تجارت آزاد را تحت‌الشعاع قرار دهد و همچنان آمریکا را به‌عنوان کشور صاحب قدرت نگاه دارد.

دونالد ترامپ برای رسیدن به این خواسته با تکیه بر نگاهی خاص گرایانه شعاری را مطرح کرد. «ابتدا آمریکا» شعاری بود که رئیس‌جمهوری آمریکا قصد دارد با تکیه بر آن اقتصاد کشور را ارتقا بخشد و اشتغال را در آمریکا ایجاد کند. ترامپ در این مسیر توجه ندارد که «ابتدا آمریکا» توهمی را با خود همراه دارد که بر اساس آن به نظر می‌رسد که راه آمریکا از باقی جهان جداست و منافع آمریکا باید به هر قیمتی در جهان تامین شود. بر اساس همین شعار است که ترامپ تلاش می‌کند با فشار آوردن به رقبا، کسری تجاری و مالی و همچنین بدهی‌های آمریکا را برطرف کرده و با افزایش بودجه نظامی مشکل اشتغال آمریکا را نیز حل کند.

پیشنهاد افزایش ۵۴ میلیارد دلاری بودجه دفاعی بر ۶۰۰ میلیارد دلاری که پیش از این تعیین شده بود گواهی بر این مدعاست. همچنین سفر به عربستان نشانه روشن دیگری برای برنامه ریزی ترامپ جهت حل مشکلات اقتصادی است. او از یک توافق ۳۸۰ میلیارد دلاری، ۱۱۰ میلیارد دلار را تنها به فروش تسلیحات اختصاص داد و به گفته خودش با چمدان‌هایی پر پول به کشور بازگشت. در همین راستا ترامپ به دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله قطر نیز فشار آورد تا برای تحقق امنیت جمعی و منطقه‌ای هزینه کنند و تلاش می‌کند این کشورها را درگیر مسائل امنیتی- نظامی کند. ایالات متحده با تکیه بر برتری نظامی‌اش در تلاش است تا هزینه‌های نظامی اش، هزینه‌های کمک به کشورهای فقیر و هزینه‌های زیست محیطی را کاهش دهد و از کنار مسائل مربوط به حقوق بشر به راحتی گذشته تا هزینه‌های مربوط به آن را جبران کند. دونالد ترامپ بر این باور است که باید صرفا برای امنیت کشور هزینه کند، به همین دلیل خطاب به کشورهای اروپایی گفته است که چرا هزینه خودتان را پرداخت نمی‌کنید. وی در اجلاس ناتو اعلام کردکه کشور‌های اروپایی باید دو درصد تولید ناخالص داخلی خود را بابت هزینه‌های نظامی به ناتو پرداخت کنند.

با این حال آنگلا مرکل تاکید دارد که اروپا تعهداتش را به خوبی انجام داده است و به همین دلیل وی و برخی از رهبران اروپا بر این باورند که ایالات متحده با تاکید بر هزینه‌های دفاعی ناتو در تلاش است تا هم اروپا را تحت فشار قرار دهد و هم هزینه‌هایش را برای تامین امنیت جهانی کاهش بدهد. عدم توجه آمریکا به تعهداتش با هژمونی این کشور در تضاد است. ایالات متحده با تحت فشار قرار دادن متحدانش چه به لحاظ اقتصادی و چه از منظر نظامی صرفا زمینه را برای افزایش تنش‌ها و شکاف‌های موجود فراهم کرده و موجب انزوای آمریکا در آینده خواهد شد. آمریکا در مورد مسائل بین‌المللی در ماه‌های اخیر میدان سیاست را به عرصه یکه تازی‌های خود تبدیل کرده است، تا جایی که به گفته برخی از رهبران اروپا و سیاستمدارانی چون امانوئل ماکرون و آنگلا مرکل، این کشور در سیکل خود‌تخریبی حرکت می‌کند. این روند ناشی از سیاست‌های یک جانبه گرایی ایالات متحده در دوران تازه است. در همین راستا ترامپ اخیرا روند خروج ایالات متحده از پیمان پاریس را اعلام کرده است، فارغ از پیامدهایی که این تصمیم برای آمریکا و سایر کشورهای جهان به دنبال خواهد داشت. 195 کشور پیمان پاریس را امضا کردند و خود را متعهد دانستند که تا سال 2050 گرمایش زمین را کنترل کرده و اجازه ندهند که از دو درجه بیشتر شود.

معضل گرمایش زمین مانند دیگر موضوعات بین‌المللی در عصر جدید، به‌صورت جهانی مطرح می‌شود و لازم است که به‌صورت جهانی نیز حل و فصل شود. بنابراین معاهده پاریس همه جهان را تحت تاثیر اثراتش قرار داده است. اثرگذاری چنین پیمانی حتی در خود آمریکا نیز به چشم می‌آید. به‌عنوان نمونه گرم شدن زمین در مناطق سردسیری، ممکن است زمینه را برای جاری شدن سیلاب فراهم کند و در مناطق خشک، قحطی و خشکسالی به دنبال داشته باشد.پیش از این آمریکا در دوران ریاست جورج بوش معاهده کیوتو را به‌صورت سمبولیک امضا کرد اما نه آن را تصویب و نه رد کرد. پیمان کیوتو در راستای کاهش گازهای گلخانه‌ای منعقد شد، معضلی که آمریکا و چین در تولید آن نقش برجسته‌ای دارند. درست در آن شرایط بود که جهان به این نکته رسید که افزایش تولید گازهای گلخانه‌ای و استفاده از سوخت‌های فسیلی بزرگترین تهدید امنیتی برای جهان است. چنین تغییراتی بخش وسیعی از کشورهای جنوب آفریقا را دچار خشکسالی می‌کند و فقر و بیکاری را گسترش داده و کشاورزی را از بین می‌برد. در پی چنین تغییراتی بحران آب به وجود آمده و همین موضوعات در گسترش تروریسم و افراط گرایی اثرگذار می‌شود.

در حال حاضر نیز شرایط مشابهی برای پیمان پاریس به وجود آمده و تمام دنیا متوجه این خطر شده‌اند. تنها دو کشور سوریه و نیکاراگوئه آن را امضا نکردند و حالا آمریکا در کنار این دو کشور تصمیم به خروج گرفته است. این موضوع به پایگاه اجتماعی رای‌هندگان به ترامپ باز می‌گردد. این پایگاه اجتماعی نوع نگرشی را نمایندگی می‌کند که در میان برخی محافظه کاران و برخی صاحبان صنایع سنگین در آمریکا ریشه دارد. آنها که در تولید آلاینده‌ها نقش بیشتری دارند بالطبع منافعی نیز از این مسیر به دست می‌آورند و از همین رو با جلوگیری و کنترل تولید بیشتر این آلاینده‌ها مخالف هستند. در صورتی که قرار باشد میزان تولید آلاینده‌ها کنترل شود طبیعی است که بخش مهمی از صنایع در زمینه‌هایی از جمله خودروسازی و نفت کنترل می‌شود. همچنین تغییر جهت استفاده از انرژی‌های فسیلی به سوی استفاده از سوخت‌های پاک نگاهی کوته‌بینانه را در پی دارد که منافع صنعتگران و صاحبان سرمایه در کوتاه مدت نادیده گرفته می‌شود. افرادی مانند ترامپ از این رو گمان می‌کنند که تصمیماتی از این دست به ضرر اقتصاد آمریکا خواهد بود.

البته تصمیم بر خروج از معاهده از سوی افکار عمومی در جهان به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. حتی باراک اوباما و جان کری در روزهای اخیر واکنش تندی نسبت به این عمل نشان دادند. کری در سخنان خود گفت آقای ترامپ تصور می‌کند که رهبران برجسته دنیا و اروپا نمی‌فهمند و تنها ایشان بر مسائل تسلط دارد و به همین دلیل تصمیم به خروج از معاهده را مطرح کرده است. این در حالی است که در دوران اوباما و با توجه به نگاه او، موضوعاتی مانند تغییرات آب و هوایی و اقلیمی به‌عنوان تهدید اول امنیتی دنیا تشخیص داده شد. آمریکا سیاست ناسیونالیستی مرکانتیلیستی (سوداگرانه) را در سیاست‌های خود دنبال می‌کند و از اصول سیاست‌های بازار آزاد و تجارت آزاد عدول می‌کند. این در حالی است که چین در مورد بازار آزاد و اقتصاد آزاد در سال‌های اخیر پیشرو بوده است. این کشور در سال‌های اخیر از حوزه صنعت به سوی اقتصاد دانش بنیان حرکت کرده که در اقتصاد چنین اقداماتی ارزش افزوده بسیار بالایی در پی دارد.

چند روز پیش ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهوری روسیه، آقای ترامپ را در نشستی مسخره کرد و گفت: در مسکو هم هوا سرد و بارانی است، پس ما هم از معاهده خارج شویم چون مسکو سرد و بارانی است و نیازی نیست که جلو گرمایش در این ناحیه را بگیریم؟ این موضوعات به انزوای بیشتر آمریکا منتهی می‌شود و هژمونی آمریکا بیش از پیش آسیب می‌بیند. در حال حاضر اروپا در زمینه‌های گوناگون با آمریکا اختلاف نظر پیدا کرده است. علاوه بر همه موضوعاتی که تا اینجا درباره آن بحث شد باید به موضوع توافق هسته‌ای شش قدرت جهانی با ایران نیز اشاره کرد. با توجه به پایبندی ایران به این توافق‌نامه، اروپایی‌ها به دنبال تداوم و پیشرفت برجام هستند و در این رابطه نیز اختلاف نظرهای زیادی با طرف آمریکایی به چشم می‌خورد که تداوم این اختلافات در نهایت به انزوای هر چه بیشتر آمریکا در صحنه بین‌الملل منجر خواهد شد.

آمریکا در مسیر انزوا