طراحی محیط کار با هوش احساسی
مترجم: مریم رضایی افرادی که سطح هوش احساسی بالایی دارند، احساسات را در خودشان و دیگران به خوبی درک میکنند و سپس از این آگاهی برای مدیریت رفتار و روابط خود استفاده میکنند. طراحان و مدیران تدارکات باید نقش احساسات را در محیط کار بدانند. وقتی استراتژیهایی برای توسعه هوش احساسی افراد تعیین میکنیم، باید بدانیم فضای کاری میتواند تعهد، سلامت و بهرهوری کارمندان را ارتقا دهد.
اهمیت تعهد کارمندان
کارمندانی که تعهد دارند سختتر کار میکنند، چون سرمایهای احساسی دارند تا برای کارفرمای خود ارزشآفرینی کنند.
اهمیت تعهد کارمندان
کارمندانی که تعهد دارند سختتر کار میکنند، چون سرمایهای احساسی دارند تا برای کارفرمای خود ارزشآفرینی کنند.
مترجم: مریم رضایی افرادی که سطح هوش احساسی بالایی دارند، احساسات را در خودشان و دیگران به خوبی درک میکنند و سپس از این آگاهی برای مدیریت رفتار و روابط خود استفاده میکنند. طراحان و مدیران تدارکات باید نقش احساسات را در محیط کار بدانند. وقتی استراتژیهایی برای توسعه هوش احساسی افراد تعیین میکنیم، باید بدانیم فضای کاری میتواند تعهد، سلامت و بهرهوری کارمندان را ارتقا دهد.
اهمیت تعهد کارمندان
کارمندانی که تعهد دارند سختتر کار میکنند، چون سرمایهای احساسی دارند تا برای کارفرمای خود ارزشآفرینی کنند. تحقیقات نشان میدهد بین تعهد کارمندان و عملکرد بالای آنها رابطه مستقیمی وجود دارد. در تیمهایی که کارمندان آنها تعهد بیشتری دارند، بهرهوری و سودآوری بالاتر، کیفیت بهتر، نرخ رضایت مشتری بالاتر و بقای کارمندان بیشتر است. در ضمن، غیبت کارمندان کمتر میشود و وقایع ناگوار رخ نمیدهد. شکاف بین کارمندان متعهد و غیرمتعهد فرصتی بزرگ برای شرکتها است تا تغییرات مثبت ایجاد کنند. اگر طراحان بتوانند فضای کاری را ایجاد کنند که تعهد و درگیری کارمندان را افزایش دهد، سهم قابل توجهی در موفقیت آنها خواهند داشت.
تاثیر استرس بر تعهد
استرس اغلب باعث عدم تعهد میشود. از آنجایی که استرس یک واکنش احساسی است، باعث عکسالعملهای جسمی میشود که افراد را به شدت آگاه نگه میدارد، اما بهرهوری آنها را پایین میآورد. یکی از عوامل استرسزای جسمی که تاثیر مخربی بر کارمندان و میزان تعهد آنها دارد، زمانی است که افراد در حال نشستن صرف میکنند. نشستن زیاد باعث میشود ارگانهای ما تحلیل روند و توانایی ما برای پردازش اطلاعات کاهش یابد. طراحان محیط کار میتوانند با طراحی میزهای بلند که افراد پشت آن بایستند، فضاهایی برای نرمش، دسترسی کافی به نور بیرون، وسایل ارگونومیک، انعکاس صدای مناسب و کنترل شخصی نور و دما، استرسهای جسمی را به حداقل برسانند اما باید توجه کرد که ناراحتی جسمی تنها منبع استرس نیست. بسیاری افراد به راحتی در مورد استرس در محیط کار صحبت میکنند اما عده کمی هم هستند که دوست ندارند در مورد احساساتی که در اضطراب آنها نقش دارد، صحبت کنند. با این حال همه ما تقریبا در مورد همهچیز واکنش احساسی داریم. وقتی اطلاعات ناشی از احساساتمان را پردازش میکنیم، ابتدا آن را از قسمت «مغز خزنده» عبور میدهیم. این بخش واکنشی مغز انسان، قبل از اینکه تجربه به سطوح بالای آگاهی ما، یعنی مغز منطقی برسد و اطلاعات را تعریف و کنترل کند، احساسات تولید میکند. مدارس ما خواندن، نوشتن و محاسبات ریاضی را که عامل تفکر منطقی هستند، میآموزند. اما پیشرفت احساسی را بهعنوان یک فاکتور موفقیت مورد تاکید قرار نمیدهند. مدتها قبل از اینکه وارد محیط کار شویم، نادیده گرفتن احساسات را در همه جا، حتی در خانه فرامیگیریم. سپس دفاتر کاری سنتی که فضاهای محصور و اتاق مانند دارند، این پیام را میفرستند که فقط بخش منطقی افراد مورد استقبال قرار میگیرد و انعطافپذیری، چابکی و خلاقیت ظاهرا جایی ندارد. این سابقه دوری از احساسات باعث میشود بسیاری افراد آمادگی مواجه شدن با احساسات در محیط کار را نداشته باشند. اگر شاهد این صحنه باشید که فردی پشت میز کارش گریه میکند، به این نتیجه میرسید که سرکوب احساسات و استرس ناشی از آن، کاری بیهوده است. چنین فردی نمیتواند بهرهوری داشته باشد، تا زمانی که احساسات خود را کنترل کند. اگر کارفرمایان نتوانند به شیوهای هوشمندانه و منطقی در مورد احساسات در محیط کار صحبت کنند، شرکتهایشان فرصت توسعه رفاه، بهرهوری و تعهد کارمندان خود را از دست میدهد.
روابط کارمند-کارفرما
سرکوب کردن احساسات باعث میشود در مکالمات و روابط ما در محیط کار صداقت وجود نداشته باشد که این موضوع عدم تعهد را به همراه دارد. کارمندانی که تعهد ندارند ممکن است با بحران فردی یا اجتماعی مواجه شوند. این افراد نسبت به مسوولیتهای خود احساس کسالت و سردرگمی دارند یا فاکتورهای محیطی باعث خشمشان میشود. شاید هم به این فکر کنند که ابزارها، حمایت یا فرصتهای مورد نیاز را ندارند. رهبران شرکتها بدون داشتن گفتوگوهای صادقانه در مورد این فاکتورهای احساسی، نمیتوانند تعهد کارمندان را مورد توجه قرار دهند. به هر حال، در بسیاری موارد، روابط کارمند-کارفرما شالوده مورد نیاز برای رسیدن به این سطح از صداقت را ندارد.
راهحل: هوش احساسی
شرکت ایپسوس (Ipsos) در سال 2012 طی یک نظرسنجی دریافت در حالی که 91 درصد افراد مسوول در شرکتها هوش احساسی را مهم میدانند، اما 75 درصد آنها در هیچ یک از حوزههای هوش احساسی قدرتمندانه عمل نمیکنند. خبر خوب این است که هوش احساسی کاملا قابل آموزش است. افراد میتوانند هوش احساسی خود را با شناسایی چیزهایی که حس میکنند، تصمیم در مورد اینکه چگونه و چه زمانی به این احساسات بپردازند و اتخاذ وضعیتی منطقیتر با انعطافپذیری کمتر توسعه دهند. محیط کار میتواند با ارائه فضاهایی که افراد در آن به استراحت و تجدید نیرو بپردازند، از این موضوع حمایت کند. این کار باعث میشود کارمندان حس کنند مدیریت به آنها اجازه داده با احساساتشان درگیر شوند و در نتیجه احساس تعهد بیشتری در کار داشته باشند. همچنین مدیریت تغییر فرآیندی است که کمک میکند افراد بتوانند با تغییر به سوی یک محیط کاری جدید کنار بیایند. این بخش کاملا از فرآیند طراحی جدا است و توسط کارشناسانی هدایت میشود که در استراتژی سازمانی، منابع انسانی و نتایج مالی مهارت دارند. کارشناسان مدیریت تغییر اگرچه ممکن است با هوش احساسی آشنایی داشته باشند، اما اگر نتوانند تاثیر فضا بر عملکرد افراد را تشخیص دهند، به نتایج مفیدی دست نمییابند.
مسوولیت طراحان
هوش احساسی به کارمندان امکان میدهد احساسات خود و یا همکارانشان را بفهمند و کنترل کنند تا عملکرد خود را ارتقا دهند. محیط کار تاثیری عمیق بر کارمندان و نیازهای احساسی آنها دارد. بنابراین، طراحان دفاتر کاری میتوانند نقش بیشتری در تعهد، رفاه و بهرهوری کارمندان داشته باشند. مسوولیت آنها این است که نقش آشکار و پنهان احساسات را در محیط کار درک کنند و رویکرد طراحی شرکت را طوری تنظیم کنند که به تعهد بالای کارمندان و سودآوری کل شرکت منجر شود.
اهمیت تعهد کارمندان
کارمندانی که تعهد دارند سختتر کار میکنند، چون سرمایهای احساسی دارند تا برای کارفرمای خود ارزشآفرینی کنند. تحقیقات نشان میدهد بین تعهد کارمندان و عملکرد بالای آنها رابطه مستقیمی وجود دارد. در تیمهایی که کارمندان آنها تعهد بیشتری دارند، بهرهوری و سودآوری بالاتر، کیفیت بهتر، نرخ رضایت مشتری بالاتر و بقای کارمندان بیشتر است. در ضمن، غیبت کارمندان کمتر میشود و وقایع ناگوار رخ نمیدهد. شکاف بین کارمندان متعهد و غیرمتعهد فرصتی بزرگ برای شرکتها است تا تغییرات مثبت ایجاد کنند. اگر طراحان بتوانند فضای کاری را ایجاد کنند که تعهد و درگیری کارمندان را افزایش دهد، سهم قابل توجهی در موفقیت آنها خواهند داشت.
تاثیر استرس بر تعهد
استرس اغلب باعث عدم تعهد میشود. از آنجایی که استرس یک واکنش احساسی است، باعث عکسالعملهای جسمی میشود که افراد را به شدت آگاه نگه میدارد، اما بهرهوری آنها را پایین میآورد. یکی از عوامل استرسزای جسمی که تاثیر مخربی بر کارمندان و میزان تعهد آنها دارد، زمانی است که افراد در حال نشستن صرف میکنند. نشستن زیاد باعث میشود ارگانهای ما تحلیل روند و توانایی ما برای پردازش اطلاعات کاهش یابد. طراحان محیط کار میتوانند با طراحی میزهای بلند که افراد پشت آن بایستند، فضاهایی برای نرمش، دسترسی کافی به نور بیرون، وسایل ارگونومیک، انعکاس صدای مناسب و کنترل شخصی نور و دما، استرسهای جسمی را به حداقل برسانند اما باید توجه کرد که ناراحتی جسمی تنها منبع استرس نیست. بسیاری افراد به راحتی در مورد استرس در محیط کار صحبت میکنند اما عده کمی هم هستند که دوست ندارند در مورد احساساتی که در اضطراب آنها نقش دارد، صحبت کنند. با این حال همه ما تقریبا در مورد همهچیز واکنش احساسی داریم. وقتی اطلاعات ناشی از احساساتمان را پردازش میکنیم، ابتدا آن را از قسمت «مغز خزنده» عبور میدهیم. این بخش واکنشی مغز انسان، قبل از اینکه تجربه به سطوح بالای آگاهی ما، یعنی مغز منطقی برسد و اطلاعات را تعریف و کنترل کند، احساسات تولید میکند. مدارس ما خواندن، نوشتن و محاسبات ریاضی را که عامل تفکر منطقی هستند، میآموزند. اما پیشرفت احساسی را بهعنوان یک فاکتور موفقیت مورد تاکید قرار نمیدهند. مدتها قبل از اینکه وارد محیط کار شویم، نادیده گرفتن احساسات را در همه جا، حتی در خانه فرامیگیریم. سپس دفاتر کاری سنتی که فضاهای محصور و اتاق مانند دارند، این پیام را میفرستند که فقط بخش منطقی افراد مورد استقبال قرار میگیرد و انعطافپذیری، چابکی و خلاقیت ظاهرا جایی ندارد. این سابقه دوری از احساسات باعث میشود بسیاری افراد آمادگی مواجه شدن با احساسات در محیط کار را نداشته باشند. اگر شاهد این صحنه باشید که فردی پشت میز کارش گریه میکند، به این نتیجه میرسید که سرکوب احساسات و استرس ناشی از آن، کاری بیهوده است. چنین فردی نمیتواند بهرهوری داشته باشد، تا زمانی که احساسات خود را کنترل کند. اگر کارفرمایان نتوانند به شیوهای هوشمندانه و منطقی در مورد احساسات در محیط کار صحبت کنند، شرکتهایشان فرصت توسعه رفاه، بهرهوری و تعهد کارمندان خود را از دست میدهد.
روابط کارمند-کارفرما
سرکوب کردن احساسات باعث میشود در مکالمات و روابط ما در محیط کار صداقت وجود نداشته باشد که این موضوع عدم تعهد را به همراه دارد. کارمندانی که تعهد ندارند ممکن است با بحران فردی یا اجتماعی مواجه شوند. این افراد نسبت به مسوولیتهای خود احساس کسالت و سردرگمی دارند یا فاکتورهای محیطی باعث خشمشان میشود. شاید هم به این فکر کنند که ابزارها، حمایت یا فرصتهای مورد نیاز را ندارند. رهبران شرکتها بدون داشتن گفتوگوهای صادقانه در مورد این فاکتورهای احساسی، نمیتوانند تعهد کارمندان را مورد توجه قرار دهند. به هر حال، در بسیاری موارد، روابط کارمند-کارفرما شالوده مورد نیاز برای رسیدن به این سطح از صداقت را ندارد.
راهحل: هوش احساسی
شرکت ایپسوس (Ipsos) در سال 2012 طی یک نظرسنجی دریافت در حالی که 91 درصد افراد مسوول در شرکتها هوش احساسی را مهم میدانند، اما 75 درصد آنها در هیچ یک از حوزههای هوش احساسی قدرتمندانه عمل نمیکنند. خبر خوب این است که هوش احساسی کاملا قابل آموزش است. افراد میتوانند هوش احساسی خود را با شناسایی چیزهایی که حس میکنند، تصمیم در مورد اینکه چگونه و چه زمانی به این احساسات بپردازند و اتخاذ وضعیتی منطقیتر با انعطافپذیری کمتر توسعه دهند. محیط کار میتواند با ارائه فضاهایی که افراد در آن به استراحت و تجدید نیرو بپردازند، از این موضوع حمایت کند. این کار باعث میشود کارمندان حس کنند مدیریت به آنها اجازه داده با احساساتشان درگیر شوند و در نتیجه احساس تعهد بیشتری در کار داشته باشند. همچنین مدیریت تغییر فرآیندی است که کمک میکند افراد بتوانند با تغییر به سوی یک محیط کاری جدید کنار بیایند. این بخش کاملا از فرآیند طراحی جدا است و توسط کارشناسانی هدایت میشود که در استراتژی سازمانی، منابع انسانی و نتایج مالی مهارت دارند. کارشناسان مدیریت تغییر اگرچه ممکن است با هوش احساسی آشنایی داشته باشند، اما اگر نتوانند تاثیر فضا بر عملکرد افراد را تشخیص دهند، به نتایج مفیدی دست نمییابند.
مسوولیت طراحان
هوش احساسی به کارمندان امکان میدهد احساسات خود و یا همکارانشان را بفهمند و کنترل کنند تا عملکرد خود را ارتقا دهند. محیط کار تاثیری عمیق بر کارمندان و نیازهای احساسی آنها دارد. بنابراین، طراحان دفاتر کاری میتوانند نقش بیشتری در تعهد، رفاه و بهرهوری کارمندان داشته باشند. مسوولیت آنها این است که نقش آشکار و پنهان احساسات را در محیط کار درک کنند و رویکرد طراحی شرکت را طوری تنظیم کنند که به تعهد بالای کارمندان و سودآوری کل شرکت منجر شود.
ارسال نظر