آیا راهکارهای خوددرمانی موثر است؟
میترا فتحی
مربی بینالمللی هوش هیجانی و اجتماعی
info@MitraFathi. com
بسیاری از مردم به دنبال راهکارهایی برای کمک به خود هستند، راهکارهایی که به آنها کمک میکند خودشان حال خودشان را درمان کنند. بسیاری از افراد هم راهکارهایی را به دیگران ارائه میدهند با عنوان اینکه با این روشها میتوانند خود را درمان کنند. به تجربه میتوان دید که نتیجه این راهکارها معمولا بلندمدت نبوده و بعد از مدتی، افراد به حالت قبلی خود بازمیگردند. اینجا این سوال پیش میآید که آیا روشهایی که ارائه میشوند اصیل، اصلی و بلندمدت هستند؟
ما منکر تاثیرات مثبت راههای خوددرمانی یا بهبودی خود نیستیم اما ایراد این راهکارها این است که آنها فقط یک ابزار هستند و راه حل عمیق و ریشهای را ارائه نمیدهند و فقط بر سطح مسائل مانور میدهند.
میترا فتحی
مربی بینالمللی هوش هیجانی و اجتماعی
info@MitraFathi.com
بسیاری از مردم به دنبال راهکارهایی برای کمک به خود هستند، راهکارهایی که به آنها کمک میکند خودشان حال خودشان را درمان کنند. بسیاری از افراد هم راهکارهایی را به دیگران ارائه میدهند با عنوان اینکه با این روشها میتوانند خود را درمان کنند. به تجربه میتوان دید که نتیجه این راهکارها معمولا بلندمدت نبوده و بعد از مدتی، افراد به حالت قبلی خود بازمیگردند. اینجا این سوال پیش میآید که آیا روشهایی که ارائه میشوند اصیل، اصلی و بلندمدت هستند؟
ما منکر تاثیرات مثبت راههای خوددرمانی یا بهبودی خود نیستیم اما ایراد این راهکارها این است که آنها فقط یک ابزار هستند و راه حل عمیق و ریشهای را ارائه نمیدهند و فقط بر سطح مسائل مانور میدهند. این راهکارها قادر نیستند که پا از حدی فراتر بگذارند و موانع اصلی و عمیق مسائل افراد را از میان بردارند زیرا رسیدن به سطوح عمیق ذهن و روان، کاری تخصصی است. به همین دلیل است که غالبا افراد یک روش را امتحان میکنند، مدتی حالشان خوب است اما پس از مدتی به حالت اولیه بازمیگردند و به روشی دیگر روی میآورند. در نهایت حس ناامیدی و شکست بر آنها غلبه میکند و فکر میکنند هیچ یک از راهکارهای موجود به درد آنها نمیخورد.
حتی در میان متخصصان و کارشناسان نیز افرادی وجود دارند که راهکارهای سطحی را بهکار میبرند و نتیجه این میشود که مردم میگویند: «به هر روانشناس و مشاوری مراجعه کردم، جواب نگرفتم.» البته در این مورد همیشه هم اینطور نیست که راهکارها پاسخ ندهند، بلکه در بسیاری از موارد این مراجعان هستند که در پیگیری بهبودی یا درمان خود کوتاهی میکنند. بهعنوان مثال، میگوییم «دست از خوب و درست بودن بردار و خودت باش!» صرف نظر از فهم درست از این جمله، افراد شروع میکنند به تمرین خود بودن، اما چه خودی؟ آیا آنها خودشان را میشناسند؟ آیا این خود بودن به این سادگی است؟ واقعیت این است که چنین تغییراتی آنقدر سخت هستند که در نهایت افراد دچار سردرگمی و شکست میشوند. زمانی که ما خود واقعیمان را نمیشناسیم چطور میخواهیم خودمان باشیم؟
چگونه ممکن است فردی که دانش، مهارت و تخصص مربوطه را ندارد بتواند با یک جمله از قالب کهنه خود که یک عمر با آن زندگی کرده و جزئی از شخصیت او شده است بیرون بیاید و به راحتی بر قالب اصلی خود قرار گیرد؟ چطور توقع داشته باشیم که افرادی که با مفهوم بسیار گسترده «استقلال» آشنا نیستند، بتوانند مستقل شوند؟ آیا برداشت مردم عادی از چنین جملات تخصصیای همانند برداشت متخصصان است؟ غالبا افراد فکر میکنند که این جمله میگوید دست از خوب بودن بردار و بد باش! این برداشت کاملا غیر حرفهای و سطحی است. قسمت بعدی این عبارت این است که «دست از قضاوت خود بردار!» جالب این است که این جملات اغلب جداگانه نوشته میشوند و نه با هم. چطور زمانی که حرمت نفس (عزت نفس) یک فرد تخریب شده و والد سرزنشگر درون او فعال و احتمالا به اختلال شخصیتی دچار است، آن فرد میتواند با یک یا دو جمله به ظاهر ساده و در باطن بسیار دشوار به یکپارچگی درونی برسد؟ فردی که خود را خوب نبیند، به این نتیجه میرسد که پس بد است! چنین ذهنی در حقیقت دچار دوگانگی یا باور صفر و صد است. آیا تغییر این قالب باور ساده است؟
برای تغییر چنین ذهنیتی لازم است که در میان احساسات بدی که فرد یک عمر از آنها فرار میکرده قدم بزنیم. افراد تصمیم میگیرند از قضاوت خود و تلاش ناسالم برای درست بودن دست بردارند اما زمانی که در این مسیر به احساسات و موانع سخت برخورد میکنند، ناامید میشوند. گویی غالبا فکر میکنند که تغییر یعنی در صفر ثانیه به حال خوب رسیدن و سرخوش به مسیر ادامه دادن، در حالی که حقیقت این است که تغییر درد دارد! بسیاری از افراد تصمیم میگیرند که تغییر کنند اما اگر این تغییرات مربوط به تغییراتی در سطوح عمیق روانی آنها باشد، موانع و درد تغییر آنقدر زیاد خواهد بود که آنها را از پای درمیآورد. بنابراین، بهتر است در مسائل مربوط به روان انسان دست از سادهانگاری برداریم و قبول کنیم که چیزهای زیاد و مهمی را نمیدانیم و بلد نیستیم.
اگر قرار بر این بود که یکسری جملات و روشهای سطحی روان پیچیده یک انسان پیچیده را درمان کند، مطمئنا رشتهها و تخصصهایی به نام روانپزشکی، روانشناسی، مشاوره، منتورینگ، کوچینگ و... بهوجود نمیآمد. از طرفی دیگر، راهکارهای خوددرمانی، در حقیقت، لبه تیغ هستند. یعنی یا به شما کمک میکنند که حال بهتری پیدا کنید یا شما را به حس ناکامی و شکست میرسانند. بنابراین، برای فهم اینکه آیا یک راهکار موثر است یا خیر، یا اینکه آیا مسیر را درست میرویم یا خیر، وجود یک راهنما لازم است. برای تغییر خود به تمرینات استاندارد و یک بلد راه نیاز دارید. اینکه فکر کنید به تنهایی قدم برداشتن در این راه آسان است، باوری اشتباه است و تمام افرادی که این مسیر را طی کردهاند نیز قبلا به این واقعیت اشاره و اعتراف کردهاند.
ارسال نظر