نگاهی به رمان و فیلم تس دوربرویل، شاهکار توماس هاردی و پولانسکی
روایت خوشبختها و بدبختها
ترجمه: سما اوریاد رمان تس دوربرویل، شاهکار توماس هاردی (۱۹۲۸-۱۸۴۰) از جمله رمانهایی است که زندگی دو خانواده خوشبخت و بدبخت را روایت میکند که از قضا هر دو از یک تبار و نژادند و جزو نجیبزادگان محسوب میشوند. رومن پولانسکی در سال ۱۹۷۹ فیلم سینمایی «تس» را که یکی از مهمترین اقتباسهای سینمایی است از روی این رمان ساخت. این فیلم در ۶ رشته کاندیدای اسکار شد که در نهایت اسکار بهترین کارگردانی هنری، بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی لباس را به دست آورد. در اینجا نگاهی انداختهایم به رمان «تس دوربرویل» که با ترجمه درخشان ابراهیم یونسی به فارسی زبانها معرفی شده است.
ترجمه: سما اوریاد رمان تس دوربرویل، شاهکار توماس هاردی (1928-1840) از جمله رمانهایی است که زندگی دو خانواده خوشبخت و بدبخت را روایت میکند که از قضا هر دو از یک تبار و نژادند و جزو نجیبزادگان محسوب میشوند. رومن پولانسکی در سال 1979 فیلم سینمایی «تس» را که یکی از مهمترین اقتباسهای سینمایی است از روی این رمان ساخت. این فیلم در 6 رشته کاندیدای اسکار شد که در نهایت اسکار بهترین کارگردانی هنری، بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی لباس را به دست آورد. در اینجا نگاهی انداختهایم به رمان «تس دوربرویل» که با ترجمه درخشان ابراهیم یونسی به فارسی زبانها معرفی شده است.
«این خوشبختی نمیتوانست ادامه یابد» سخنی که قهرمان فریبخورده و بیچاره رمان توماس هاردی را با خودش میبرد و دست آخر هم به او و کسانی چون او ثابت میکند خوشبختی گویی چیزی ورای چنگ زخم خورده آنهاست. رمانی که سراسر تضاد است.
سراسر سرابی از خوشبختی است برای افرادی که هرگز به آن نخواهند رسید. خانوادهای فقیر اهل انگلستان قرن نوزدهم، همان قرن شکلگیری بورژوازی و پیدایی و تثبیت تضادهای عمیق طبقاتی، ناگهان درمییابند فامیلی ثروتمند دارند و حالا شاید با توسل به آنها بتوانند از فقر و بدبختی رهایی یابند. اما غافل از اینکه هرگز وصلهای که ناجور است با هیچ پینه و گرهی جور نمیشود. تضاد همان است که خواهد بود. و این دو کلمه، دو کلمه بنیادین این رمان و فضای سرمایهداری قرن نوزدهم تا به امروز، دو کلمه خوشبختی و بدبختی، نه تنها به همراه هم معنی نمیشوند که وصلتی هم بینشان نمیتوان متصور شد. وصلتی که بنیادش بر تفاوت است و تا قرن حاضر هم کشدار شده. در وضعیتی که فقیرها، فقیرتر و غنیها هر روز بینیازتر میشوند، دیگر جایی برای واژه خوشبختی چه در رمان هاردی و در سفره فقیرانه تس و خانوادهاش چه در میان کابوسهای هرروزه خانواده مدرن این قرن نمیگذارد تا با آبی نوش جان شود؛ در عوض زهری میشود و به مرگ میکشاند. سمی میشود و همچون ویروسی پیر و ماندگار درون سیستم به تخریبی ناگزیر دست میزند و دست آخر، هم تس و هم هرصدای دیگری همچون او به این نتیجه هولناک میرسند که آشتی و دوستیای میان این دو قشر نیست و درواقع، این خوشبختی نمیتوانست ادامه یابد. رومن پولانسکی، فیلمساز پرآوازه لهستانی، فیلم اقتباسی خود با نام تس را در سال 1979 به یاد همسر آخرش شارون تیت ساخت. این تیت بود که به پولانسکی پیشنهاد کرد رمان تس دوربرویل را بخواند چرا که احساس کرده بود میشود فیلم خوبی از رمان ساخت. برخلاف رمان که اثری انگلیسی است، فیلم در شمال فرانسه فیلمبرداری شد و تا آن زمان پرهزینهترین فیلم فرانسه شناخته شد. در نهایت هم فیلمی پرفروش شد و توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد. فیلم او نامزد جایزههای معتبر دیگر شد و سه اسکار برای بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی لباس و بهترین کارگردانی هنری را به خود اختصاص داد. رمان توماس هاردی با نام تس دوربرویل که در سال 1891 نوشته شده است، تاکنون توسط سه کارگردان که یکی از انها رومن پولانسکی است به فیلم تبدیل شده است. فیلم پولانسکی بسیار چشمنواز با چشماندازها و مناظر روستایی به یادماندنی است. به واقع زمینی که قهرمان زن جوان داستان در آن درگیر است و با سرنوشتش مواجه میشود موضوع اصلی داستان فیلم را شامل میشود. در تصور هاردی از واقعیت، طبیعت تماشاچی خاموشی است در برابر کار و مشقت روزانه، تنهایی و شکست شکستخوردگانی که توسط نیرویی ورای درک و کنترلشان مقهور شدهاند. در صحنه آغازین جان دوربلفیلد که کشاورزی فقیر است با کشیش بخش در حال صحبت است و کشیش میگوید که او از خاندان یکی از بانفوذترین خانوادههای انگلیس است. دختر زیبا و جوان او که همان تس است برای ملاقات به خانه بسیار مجلل آخرین خاندان دوربرویلهای ثروتمند که در اطراف شهر زندگی میکنند میرود. این بازمانده خوشبخت او را از راه به در میکند. تس با شرمندگی آنجا را ترک گفته و درحالی که حامله است و نوزادش میمیرد به خانهاش بازمیگردد. هنگامی که در یک گاوداری مشغول بهکار میشود عاشق آنجل کلیر که پسر واعظ آن ناحیه است میشود. درست قبل از ازدواجشان تس برای آنجل نامهای مینویسد و از گذشتهاش میگوید. اما تصادفا نامه را زیر قالیچه اتاق میفرستد و آنجل نامه را نمیبیند. بعد از ازدواج، آنجل از رابطهای که یک بار با دختری داشته به تس میگوید، تس نیز داستان غمانگیزش را بازگو کرده و آنجل درهم میشکند. بعد از فهمیدن ماجرا او تس را ترک میکند و به برزیل میرود. تس کارگر موقتی یک مزرعه میشود و در سکوت رنج میبرد. بعد از مرگ پدرش، تس دوباره به استخدام آلک دوربرویل درمیآید و درقبال حمایت از خانوادهاش کنار او میماند. در همین زمان هم آنجل با قلبی پشیمان بازمیگردد و تس را میخواهد. تس، آلک را میکشد و با آنجل فرار میکند. بعد از پرسههای بیهدف زیادی، کارشان در منطقه استونهنج به پایان میرسد. تس روی سنگهای معبد بتپرستها از خستگی به خواب میرود و صبح روز بعد درحالی از خواب بیدار میشود که پلیسها سررسیدهاند.
بهترین فیلم پولانسکی که اقتباسی از این رمان است سه بازی درخشان دارد: ناستازیا کینسکی در نقش تس زیبا و فریبخورده. لی لاوسون در نقش آلک، مردی که زیبایی تس را به مالکیت خود درمیآورد و پیتر فرت در نقش آنجل کلیر، همسر مبهوت تس که بهرغم درک پایینش، قادر به عشق ورزیدن بعد از رنجی طولانی است. در عین تصدیق جلوههای ویژه فیلم و اجراهای در خور توجه آن، باید پذیرفت که این موضوع غنی داستان است که فیلم را این گونه جذاب کرده است. فلسفه هاردی طبق گفته منتقد معروف نورتروپ فرای، به روشنی دنیایی از «کابوس و قربانیشدن، کمبود، درد و پریشانی» را نشان میدهد. در رمان، عشق همانند نیرویی تخریبگر که علیه وفاداری یا حس مالکیتی که فردی میخواهد داشته باشد به تصویر کشیده میشود. نسخه اقتباسی پولانسکی از رمان توماس هاردی، جبرگرایی غمافزایی را انتقال میدهد که زندگی تس را به سمومی بدبو مملو از غم و بدبختی تبدیل میکند. موضوعات درخور توجه دیگر هم دوگانگی معیار جنسی، آگاهی طبقاتی و افراطگرایی مذهبی است. درحالی که ممکن است برخی هواخواهان ادبی خرده بگیرند که فیلم اقتباسی دقیق از رمان نیست، اما به هرحال بحثی در این نیست که پولانسکی به مضمونهای اصلی رمان وفادار بوده است.
«این خوشبختی نمیتوانست ادامه یابد» سخنی که قهرمان فریبخورده و بیچاره رمان توماس هاردی را با خودش میبرد و دست آخر هم به او و کسانی چون او ثابت میکند خوشبختی گویی چیزی ورای چنگ زخم خورده آنهاست. رمانی که سراسر تضاد است.
سراسر سرابی از خوشبختی است برای افرادی که هرگز به آن نخواهند رسید. خانوادهای فقیر اهل انگلستان قرن نوزدهم، همان قرن شکلگیری بورژوازی و پیدایی و تثبیت تضادهای عمیق طبقاتی، ناگهان درمییابند فامیلی ثروتمند دارند و حالا شاید با توسل به آنها بتوانند از فقر و بدبختی رهایی یابند. اما غافل از اینکه هرگز وصلهای که ناجور است با هیچ پینه و گرهی جور نمیشود. تضاد همان است که خواهد بود. و این دو کلمه، دو کلمه بنیادین این رمان و فضای سرمایهداری قرن نوزدهم تا به امروز، دو کلمه خوشبختی و بدبختی، نه تنها به همراه هم معنی نمیشوند که وصلتی هم بینشان نمیتوان متصور شد. وصلتی که بنیادش بر تفاوت است و تا قرن حاضر هم کشدار شده. در وضعیتی که فقیرها، فقیرتر و غنیها هر روز بینیازتر میشوند، دیگر جایی برای واژه خوشبختی چه در رمان هاردی و در سفره فقیرانه تس و خانوادهاش چه در میان کابوسهای هرروزه خانواده مدرن این قرن نمیگذارد تا با آبی نوش جان شود؛ در عوض زهری میشود و به مرگ میکشاند. سمی میشود و همچون ویروسی پیر و ماندگار درون سیستم به تخریبی ناگزیر دست میزند و دست آخر، هم تس و هم هرصدای دیگری همچون او به این نتیجه هولناک میرسند که آشتی و دوستیای میان این دو قشر نیست و درواقع، این خوشبختی نمیتوانست ادامه یابد. رومن پولانسکی، فیلمساز پرآوازه لهستانی، فیلم اقتباسی خود با نام تس را در سال 1979 به یاد همسر آخرش شارون تیت ساخت. این تیت بود که به پولانسکی پیشنهاد کرد رمان تس دوربرویل را بخواند چرا که احساس کرده بود میشود فیلم خوبی از رمان ساخت. برخلاف رمان که اثری انگلیسی است، فیلم در شمال فرانسه فیلمبرداری شد و تا آن زمان پرهزینهترین فیلم فرانسه شناخته شد. در نهایت هم فیلمی پرفروش شد و توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد. فیلم او نامزد جایزههای معتبر دیگر شد و سه اسکار برای بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی لباس و بهترین کارگردانی هنری را به خود اختصاص داد. رمان توماس هاردی با نام تس دوربرویل که در سال 1891 نوشته شده است، تاکنون توسط سه کارگردان که یکی از انها رومن پولانسکی است به فیلم تبدیل شده است. فیلم پولانسکی بسیار چشمنواز با چشماندازها و مناظر روستایی به یادماندنی است. به واقع زمینی که قهرمان زن جوان داستان در آن درگیر است و با سرنوشتش مواجه میشود موضوع اصلی داستان فیلم را شامل میشود. در تصور هاردی از واقعیت، طبیعت تماشاچی خاموشی است در برابر کار و مشقت روزانه، تنهایی و شکست شکستخوردگانی که توسط نیرویی ورای درک و کنترلشان مقهور شدهاند. در صحنه آغازین جان دوربلفیلد که کشاورزی فقیر است با کشیش بخش در حال صحبت است و کشیش میگوید که او از خاندان یکی از بانفوذترین خانوادههای انگلیس است. دختر زیبا و جوان او که همان تس است برای ملاقات به خانه بسیار مجلل آخرین خاندان دوربرویلهای ثروتمند که در اطراف شهر زندگی میکنند میرود. این بازمانده خوشبخت او را از راه به در میکند. تس با شرمندگی آنجا را ترک گفته و درحالی که حامله است و نوزادش میمیرد به خانهاش بازمیگردد. هنگامی که در یک گاوداری مشغول بهکار میشود عاشق آنجل کلیر که پسر واعظ آن ناحیه است میشود. درست قبل از ازدواجشان تس برای آنجل نامهای مینویسد و از گذشتهاش میگوید. اما تصادفا نامه را زیر قالیچه اتاق میفرستد و آنجل نامه را نمیبیند. بعد از ازدواج، آنجل از رابطهای که یک بار با دختری داشته به تس میگوید، تس نیز داستان غمانگیزش را بازگو کرده و آنجل درهم میشکند. بعد از فهمیدن ماجرا او تس را ترک میکند و به برزیل میرود. تس کارگر موقتی یک مزرعه میشود و در سکوت رنج میبرد. بعد از مرگ پدرش، تس دوباره به استخدام آلک دوربرویل درمیآید و درقبال حمایت از خانوادهاش کنار او میماند. در همین زمان هم آنجل با قلبی پشیمان بازمیگردد و تس را میخواهد. تس، آلک را میکشد و با آنجل فرار میکند. بعد از پرسههای بیهدف زیادی، کارشان در منطقه استونهنج به پایان میرسد. تس روی سنگهای معبد بتپرستها از خستگی به خواب میرود و صبح روز بعد درحالی از خواب بیدار میشود که پلیسها سررسیدهاند.
بهترین فیلم پولانسکی که اقتباسی از این رمان است سه بازی درخشان دارد: ناستازیا کینسکی در نقش تس زیبا و فریبخورده. لی لاوسون در نقش آلک، مردی که زیبایی تس را به مالکیت خود درمیآورد و پیتر فرت در نقش آنجل کلیر، همسر مبهوت تس که بهرغم درک پایینش، قادر به عشق ورزیدن بعد از رنجی طولانی است. در عین تصدیق جلوههای ویژه فیلم و اجراهای در خور توجه آن، باید پذیرفت که این موضوع غنی داستان است که فیلم را این گونه جذاب کرده است. فلسفه هاردی طبق گفته منتقد معروف نورتروپ فرای، به روشنی دنیایی از «کابوس و قربانیشدن، کمبود، درد و پریشانی» را نشان میدهد. در رمان، عشق همانند نیرویی تخریبگر که علیه وفاداری یا حس مالکیتی که فردی میخواهد داشته باشد به تصویر کشیده میشود. نسخه اقتباسی پولانسکی از رمان توماس هاردی، جبرگرایی غمافزایی را انتقال میدهد که زندگی تس را به سمومی بدبو مملو از غم و بدبختی تبدیل میکند. موضوعات درخور توجه دیگر هم دوگانگی معیار جنسی، آگاهی طبقاتی و افراطگرایی مذهبی است. درحالی که ممکن است برخی هواخواهان ادبی خرده بگیرند که فیلم اقتباسی دقیق از رمان نیست، اما به هرحال بحثی در این نیست که پولانسکی به مضمونهای اصلی رمان وفادار بوده است.
ارسال نظر