«نئولیبرالیسم» به زبان ساده
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
چندی پیش در مقالهای در گاردین آمده بود؛ آن چیست که باعث بحران مالی فراگیر سال ۲۰۰۸، فقر گسترده کودکان، تنهایی و انزوای گسترده مردم، از بین رفتن محیطزیست و گسترش حاکمیت سرمایه و بهرهکشی در سطح جهان شده است؟ چه چیزی است که حتی به صحنه آمدن چهرههایی مثل ترامپ را هم باید به آن نسبت داد؟ نویسنده، این شر اعظم! را «نئولیبرالیسم» معرفی میکند و این واژه را کم وبیش مترادف با دشنام بهکار میبرد.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
چندی پیش در مقالهای در گاردین آمده بود؛ آن چیست که باعث بحران مالی فراگیر سال ۲۰۰۸، فقر گسترده کودکان، تنهایی و انزوای گسترده مردم، از بین رفتن محیطزیست و گسترش حاکمیت سرمایه و بهرهکشی در سطح جهان شده است؟ چه چیزی است که حتی به صحنه آمدن چهرههایی مثل ترامپ را هم باید به آن نسبت داد؟ نویسنده، این شر اعظم! را «نئولیبرالیسم» معرفی میکند و این واژه را کم وبیش مترادف با دشنام بهکار میبرد. بهکار بردن «نئولیبرالیسم» در معنایی منفی و همچون علت اصلی همه مشکلات بشر امروز البته بسیار رایج است و روزی نیست که منتقدان از حاکمیت نظم «نئولیبرال» و سیطره پنهان «نئولیبرالیسم» بر زندگی انسانها صحبت نکنند؛ گفته میشود کالایی شدن همه ابعاد زندگی بشر، مصرف گرایی، نابرابری گسترده و بهره کشیهای گسترده از پیامدهای این ایدئولوژی شیطانی! است.
با این حال مانند بسیاری از مفاهیم دیگر بر سر تعریف «نئولیبرالیسم» نیز توافقی همگانی وجود ندارد و افراد آن را به شکل متفاوتی بهکار میبرند. از آن کاربرد دشنام گونه که بگذریم، برخی افراد و گروهها مانند موسسه آدام اسمیت با افتخار خود را «نئولیبرال» میخوانند و معتقدند درمان مشکلات بشر «نئولیبرالیسم» است. با این حال از منظر اقتصادی و در یک تعریف ساده کلی میتوان آن را دیدگاهی دانست که رقابتی شدن اقتصاد و کاهش مداخله دولتها را ترویج میکنند. هواداران نئولیبرالیسم بر ارزشهایی نظیر مالکیت خصوصی، رشد فردگرایی، نگرش تجربی و باز، دیدگاه جهانی، خوشبینی به آینده و تاکید بر تغییر و ساختن جهانی بهتر تاکید میکنند. این دیدگاه بیشتر از منظر اقتصادی مورد توجه است، ولی از آنجا که نمیتوان اقتصاد را از دیگر حوزههای زیست اجتماعی جدا کرد، پیامدهای نئولیبرالیسم در دیگر عرصههای انسانی هم بازتاب مییابد.
گفته میشود ریشههای «نئولیبرالیسم» را باید از سالهای دهه ۱۹۳۰ پی گرفت، همان سالهایی که سوسیالیسم و کمونیسم برای بسیاری جاذبه فراوان داشت. در آن سالها کسانی از هواداران اقتصاد بازار و لیبرالیسم کلاسیک به دنبال دفاع و بازخوانی ایدههایی مانند آزادی، فردگرایی، جامعه باز و دولت کوچک بودند. یکی از رویدادهای مهم در تکامل این دیدگاه را میتوان تشکیل انجمن مون پلرن دو سال بعد از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۷) در فرانسه دانست که چهرههای نامداری همچون میزس، هایک، فریدمن و پوپر آن را بنیاد نهادند. هدف این انجمن دفاع از ارزشهای لیبرال غربی در برابر هجوم سوسیالیسم بود. در این انجمن با تمام همسوییها درباره ارزشهای بنیادین، دیدگاههای متفاوتی حضور داشتند و نمیتوان همه آنها را نئولیبرال دانست، ولی این انجمن نقش مهمی در مطرح شدن نئولیبرالیسم در جهان داشت. در کودتای شیلی و براندازی آلنده به دست ژنرال پینوشه (۱۹۷۳) هم نام نئولیبرالیسم زیاد شنیده میشد و این رویداد به لحاظ نمادین اهمیت بسیاری داشت. در شیلی، کشوری غنی از منابع مس، آلنده رئیسجمهوری سوسیالیست از طریق انتخابات به قدرت رسیده بود، صنایع کشور را ملی اعلام کرد و پس از آن بود که نظامیان وی را از قدرت برکنار کردند و در این میان حمایتهای سیا هم نقش داشت. پس از کودتا اقتصاد شیلی حرکت به سوی اقتصاد آزاد و بازارمحور را آغاز کرد و کسانی گفتهاند نقش میلتون فریدمن، چهره شاخص نئولیبرالیسم از بنیانگذاران انجمن مون پلرن و مشاور دولت شیلی، در تدوین این سیاستهای تازه اقتصادی پررنگ بود. شاید بدشانسی نئولیبرالیسم باشد که نامش با رویدادی ضددموکراتیک مثل کودتا تداعی میشود.
به قدرت رسیدن ریگان و تاچر در ایالات متحده و بریتانیا در دهه ۱۹۸۰ هم نقطه عطفی در تاریخ نئولیبرالیسم بهشمار میآید. آنها تغییر جهتی اساسی از سیاستهای دولتهای رفاه پیشین را دنبال کردند، تلاش شد تا «خصوصیسازی گسترده و کوچک کردن دولت»، «کاهش نقش دولت و مداخلههای آن در اقتصاد»، «پایین آوردن هزینههای رفاهی و اجتماعی دولتها» و «اعتماد به سازوکار بازار» در دستور کار قرار گیرد. این تغییرات البته مقاومتهای بسیاری را همراه داشت، ولی بهویژه پس از فروپاشی شوروی در آغاز دهه ۱۹۹۰ به سرعت به گفتمان غالب در سطح جهان بدل شد و بیش از سه دهه است که اهالی سیاست تلاش میکنند تکلیف خود را با «نئولیبرالیسم» روشن کنند. چنانکه گفته شد انتقادها به آن به هیچ رو کم نیست و کاربرد معنای منفی و دشنام گونه «نئولیبرالیسم» چنان رایج است که حتی بسیاری از هوادران سرمایهداری و بازار آزاد هم ترجیح میدهند برای توصیف خود از نامهای دیگری استفاده کنند.
هواداران میگویند در این سالها آموزههای نئولیبرالیسم و اقتصاد آزاد توانسته است صدها میلیون نفر را در سراسر جهان و بهویژه چین و هند از فقر مطلق بیرون بیاورد و رفاه و ثروتی بی سابقه برای کشورها به همراه داشته باشد و پیشرفتهایی مادی و اجتماعی اساسی در زندگی بشر ایجاد کند. از آن سو منتقدانی مانند نویسنده گاردین از نابرابری رو به افزایش در جهان و تخریب محیط زیست و دیگر پیامدهای نامطلوب سخن میگویند. بحثهای داغ میان مخالفان همچنان در جریان است، با این حال به نظر میرسد «نئولیبرالیسم» در کنار کاستیهایش، در بسیاری جنبهها ناموفق عمل نکرده است. اگر به یاد داشته باشیم که دنیا کارتون نیست و تخیل با واقعیت تفاوت دارد، شاید بهتر بتوانیم به جنبههای مثبت نئولیبرالیسم هم توجه کنیم و به ارزیابی بیطرفتری از آن برسیم.
ارسال نظر